دیروز، 11:10
مفهوم «صنعت فرهنگ» (Culture Industry) که توسط آدورنو و هورکهایمر در کتاب "دیالکتیک روشنگری" مطرح شده، به فرایند تولید و توزیع انبوه محصولات فرهنگی اشاره دارد که تحت کنترل منطق سرمایهداری قرار دارد. در اینجا، فرهنگ به جای اینکه وسیلهای برای رشد آگاهی، خلاقیت، و آزادی باشد، به کالایی تبدیل میشود که هدف اصلیاش کسب سود و تقویت نظام موجود است.
محصولات فرهنگی در صنعت فرهنگ از فرمولهای از پیش تعیینشده پیروی میکنند (مثل فیلمهای هالیوودی، سریالهای کلیشهای، یا موسیقی پاپ). این استانداردسازی باعث کاهش خلاقیت و تنوع فرهنگی میشود.
هدف اصلی محصولات فرهنگی، سرگرم کردن مردم است، نه افزایش آگاهی یا توانایی تفکر انتقادی.
صنعت فرهنگ از طریق تبلیغات و رسانهها، ارزشها و ایدئولوژیهای خاصی را به جامعه تحمیل میکند و افراد را در قالبهای مشخصی نگه میدارد.
صنعت فرهنگ افراد را به مصرف مداوم تشویق میکند و از این طریق منطق سرمایهداری را تقویت میکند.
آیا انتقادی به فرهنگسازی جهانی است؟
بله، این مفهوم تا حد زیادی انتقادی به فرهنگسازی جهانی نیز هست، زیرا در جهانیسازی فرهنگ، تنوع فرهنگی کاهش مییابد و فرهنگهای محلی زیر سلطه فرهنگهای غالب (عمدتاً فرهنگ غربی و آمریکایی) قرار میگیرند. در نتیجه، ارزشها، هنجارها و سبکهای زندگی خاصی جهانی میشوند که با منافع نظام سرمایهداری هماهنگ است.
آدورنو و هورکهایمر معتقد بودند که این فرایند، افراد را از توانایی تفکر مستقل و انتقادی بازمیدارد و جامعه را به مجموعهای از مصرفکنندگان منفعل تبدیل میکند. به بیان دیگر، آنها نگران بودند که فرهنگ، که زمانی میتوانست ابزاری برای آزادی و خلاقیت باشد، به ابزاری برای کنترل اجتماعی و اقتصادی بدل شده است.
محصولات فرهنگی در صنعت فرهنگ از فرمولهای از پیش تعیینشده پیروی میکنند (مثل فیلمهای هالیوودی، سریالهای کلیشهای، یا موسیقی پاپ). این استانداردسازی باعث کاهش خلاقیت و تنوع فرهنگی میشود.
هدف اصلی محصولات فرهنگی، سرگرم کردن مردم است، نه افزایش آگاهی یا توانایی تفکر انتقادی.
صنعت فرهنگ از طریق تبلیغات و رسانهها، ارزشها و ایدئولوژیهای خاصی را به جامعه تحمیل میکند و افراد را در قالبهای مشخصی نگه میدارد.
صنعت فرهنگ افراد را به مصرف مداوم تشویق میکند و از این طریق منطق سرمایهداری را تقویت میکند.
آیا انتقادی به فرهنگسازی جهانی است؟
بله، این مفهوم تا حد زیادی انتقادی به فرهنگسازی جهانی نیز هست، زیرا در جهانیسازی فرهنگ، تنوع فرهنگی کاهش مییابد و فرهنگهای محلی زیر سلطه فرهنگهای غالب (عمدتاً فرهنگ غربی و آمریکایی) قرار میگیرند. در نتیجه، ارزشها، هنجارها و سبکهای زندگی خاصی جهانی میشوند که با منافع نظام سرمایهداری هماهنگ است.
آدورنو و هورکهایمر معتقد بودند که این فرایند، افراد را از توانایی تفکر مستقل و انتقادی بازمیدارد و جامعه را به مجموعهای از مصرفکنندگان منفعل تبدیل میکند. به بیان دیگر، آنها نگران بودند که فرهنگ، که زمانی میتوانست ابزاری برای آزادی و خلاقیت باشد، به ابزاری برای کنترل اجتماعی و اقتصادی بدل شده است.