«ازِ» بدلِ کسرهٔ اضافی در شعرِ نیما
محمودِ کیانوش (شاعر و پژوهشگر) دربابِ شعر کم مینویسد، اما نوشتههایش اغلب نکتهسنجانه و نغز است. در دهههای پیش، از او «قدما و نقدِ ادبی» منتشر شد که سرشار از اشاراتِ قابلِ توجه است. کتابِ خواندنیِ «نیما یوشیج و شعرِ کلاسیکِ فارسی»، بهخصوص، در نشاندادنِ تأثیرپذیریهای زبانیِ شعرِ نیما از شاعرِ محبوبش نظامی، اثری گرانقدر است؛ هرچند با همهٔ آراء و نکتههای نویسنده نمیتوان همداستان بود. بخشی از این نکتهها دربابِ زبانِ شعرِ نیما است.
نمونهرا، جایی در بابِ این سطر از شعرِ «مرغِ مجسّمه»:
نه چشمها گشاده از او، بال از او نهوا
سرتابهپای خشکی، باجای و بیتکان.
مینویسد:
«نیما یوشیج در بسیاری موردها بهجای اینکه در اضافهٔ ملکی، بینِ مضاف و مضافٌالیه کسره بیاورد، آن کسره را به «از او» تبدیل میکند. با این قاعده، «چشمهای او» تبدیل میشود به «چشمها از او» و «بالِ او» تبدیل میشود به «بال از او» (نشرِ قطره،۱۳۸۹، ص ۵۴۱). و درادامه در توضیحِ این «قاعدهٔ عجیب و غریب» توضیحمیدهد، «هرکس هر پاسخی داشتهباشد، پاسخِ من این است که انگیزهٔ این کارِ نیما یوشیج، «بیگانهسازیِ» زبانِ شعری بهقصدِ «نوگویی» و «دیگرگونهگویی» و «ساده» را «پیچیده» جلوهدادن بوده است».
نیز مینویسد برخی که سعیمیکنند «برای هر ضعف و عیبِ هنریِ نیما یوشیج یک برهان بتراشند» معتقدند «بعضی از این کاربردهای ابهامآور ناشی از گویشِ طبری است که زبانِ اصلی و زادگاریِ اوست؛ و من در جواب میگویم که پس چرا این تأثیر ناخودآگاه و ثابت نیست و گهگاهی و اختیاری نمودار میشود؟» (همان).
سخن، سخنِ متینی است و اغلب نیز اینگونه است که اشارهشده اما نه همیشه و نه همهجا. نیما بهسببِ توجه به شعرِ گذشته، گاه در قواعدِ دستوری و مفرداتِ شعرش وامدارِ شعرِ کهن است. ازجمله همین کاربردِ نسبتاً نادرِ «از» که کارکردی مشابهٔ «را»ی فکّ اضافه دارد و در شعرِ نیما نمونههای فراوان، نه از ابداعاتِ اوست و نه از مولفههای زبانِ طبری. این قاعده در ادبِ گذشته، بهخصوص در سبکِ خراسانی، رایج بودهاست. در شعرِ منوچهری آمده:
بانگِ صلواتِ خلق ازدور پدید آید
کهاز دور پدید آید از پیل عماری (بهکوشش استاد دبیرسیاقی، انتشاراتِ زوار، ص۱۱۵)؛ «از پیل عماری» یعنی «عماریِ پیل».
این کاربرد گاه حتی در نوشتههای منثورِ عصرِ مشروطه نیز رایج بودهاست. ازجمله در مسالکالمحسنینِ طالبوف آمده: جز خداوند و قرآنِ کریم، «باقی از افعال و اقوال همه متغیّر و حادث است» (با مقدمهٔ باقرِ مومنی، انتشاراتِ شبگیر، ۱۳۴۷، ص۱۹۱)؛ که «باقی از افعال و اقوال» یعنی «باقیِ افعال و اقوال».
نکتهٔ دیگر آنکه گاه محققان در آثارِ پژوهشی نیز به این نکته پرداختهاند. ازجمله در سبکشناسیِ ملکالشعراء بهار، ذیلِ مولفههای حروف در ادوارِ آغازینِ زبانِ فارسی، دربارهٔ این «از» و تداومِ کاربردِ آن در زبانِ امروز آمده: «گاهی این حرف، قائممقامِ علامتِ اضافه قرارمیگیرد و امروز هم همان حال را دارد؛ چنانکه در عبارتِ «بعدازاین» و «قبلازاین» است که معنای آنها «بعدِ این» و «قبلِ این» میباشد [...] در خراسان گویند «دستِ از من» یعنی «دستِ من» و «سر از تو» یعنی «سرِ تو». و درادامه نمونهای از تاریخِ سیستان آورده: «اگر مرا هزیمت دادند تَرک از سیستان گیرم» (کتابهای پرستو، ۱۳۴۹، ج۱، ص۳۹۲).
نیز استاد خطیبرهبر، در کتابِ «دستورِ زبانِ فارسی» (کتابِ حروفِ اضافه و ربط)، انتشاراتِ سعدی، ۱۳۶۷، ص۸۹)، ۲۹ کاربرد برای «از» برشمرده، که ازجملهٔ آنها است «ازِ» «مترادف با کسرهٔ اضافه»؛ دو نمونه از این کتاب:
_ سرت گر بساید بر ابرِ سیاه
سرانجام خاک است ازو جایگاه (فردوسی)
_ گر سر ز مرد، معدنِ مغز است و آنِ عقل
اینها همه بهسوی خردمند، بیسر اند (ناصرخسرو)
در پایان برای نشاندادنِ پرکاربردبودنِ این «از» در شعرِ نیما دو نمونه از شعرش که ازقضا در یک صفحه از کلیاتش آمده:
_ از شعرِ «ازعمارتِ پدرم»:
«سر خمیده ازو بهروی کتاب/ زانوان را به دامن آورده/ دست میگرددش روی دفتر» (بهکوششِ طاهباز، انتشاراتِ نگاه، ۱۳۷۵، ص۴۲۰).
_ از شعرِ «خروس میخوانَد»:
«با نوایش ازو ره آمد پُر/ مژده میآورَد به گوش آزاد» (همان)