ماها کمالگرائیم!
تیپهای IN- خصوصاً INTJها و INFJها- با مسئلهٔ کمالگرایی درگیرند. این تیپها معمولاً احساس میکنند باید استانداردهای اجرایی بالایی داشته باشند تا توقعاتِ بالای خودشان و دیگران را ارضا کنند. خب! حدس زدنش سخت نیست که در عمل، کاری که بینقص و کامل باشد احتمالاً نداریم.
در نتیجه عیب کار اینجاست که این تیپها تا از نتیجه نهایی راضی نباشند دست به کار نمیشوند. در واقع شکست خوردن برای INJها بسیار سنگین است؛ شکست خوردن هم از نظر ذهنی هم از نظر عاطفی برای آنها اذیتکننده است و هضم آن کاری است دشوار.
اما این رویکرد اشتباه است، INJها باید به این نکته دقت داشته باشند که هیچوقت نمیتوان با مطالعه آییننامه رانندگی، راننده خوبی شد. به همین نسبت، برای اینکه نتیجه و خروجیِ قابل قبولی کسب کنیم اول لازم است شکست بخوریم و این امری طبیعی است.
این تیپها باید شکست خوردن و مبتدی بودن در ابتدای هر کاری را امری طبیعی و عادی تلقی کنند و این مسئله که در تلاشهای اولیه خروجیِ مورد نظرشان حاصل نخواهد شد آنها را آزار ندهد.
شما اول باید به استخر شیرجه بزنید و دست به کار شوید و بعد از نتیجه کارتان بازخورد بگیرید و رفته رفته آن را بهتر کنید و نقصها را کاهش دهید، نه اینکه منتظر باشید تا ایده شما آنقدر پخته شود که با اولین تلاشتان یک کار بی عیب و نقص ارائه دهید.
میکرو اکشن
دلیل اقدام نکردن تیپهای درونگرای شهودی عمدتاً احساساتِ منفیای است که آنها نسبت به عمل کردن دارند چون احتمال شکست خوردن آنها را کلافه میکند. سعی کنید یک دفترچه مخصوص داشته باشید و هر بار که اتفاقی پیش آمد و شما درگیر احساسات منفی شدید، احساس آن لحظهتان را در آن دفترچه یادداشت کنید. احساسات منفی را بنویسید: ترس، نگرانی، عدم اطمینان، احساس تنهایی، احساس طرد شدن، احساس ضعف و ناتوانی و … بعد از آن موقعیتی که باعث شده در آن لحظه چنین احساسی داشته باشید را هم بنویسید و بعد در پایان هر روز به این فکر کنید که دفعهٔ بعدی که در موقعیتی مشابه قرار بگیرید آیا میتوانید واکنش بهتری داشته باشید؟ به این موضوع فکر کنید که دفعه بعدی بهتر است چطور این موقعیت را مدیریت کنید؟
۴. مردد بودن ما را اذیت میکند
در میان تیپهای IN، مردد بودن و بیتصمیمی برای INTPها و INFPها مشکل جدیتری است. این دو تیپ میتوانند حلقهای تمام نشدنی از احتمالاتِ بیپایان را در ذهنشان تصور کنند، به همین دلیل خیلی دور از ذهن نیست اگر بگوییم نهایی کردن و بستن یک تصمیم برای این تیپها دشوار است.
یکی از مشکلات INPها پیدا کردن یک مسیر و هدف مشخص و ثابت در زندگی است. آنها از گزینههای مختلفِ احتمالی آگاهند اما چالش اصلیشان این است که نمیتوانند از بین این همه گزینه، بهترین را انتخاب کنند. همین مسئله میتواند باعث شود که INPها در عملی کردن رویاهایشان و تحقق بخشیدن به اهداف و ایدههایشان مشکل داشته باشند.
یکی دیگر از مشکلات INها این است که وقتی میخواهند «اقدام» کنند و دست به کاری بزنند چالشهای عملیاتی و اجراییِ کار آنها را دچار استرس میکند، همین مسئله ممکن است باعث شود آنها کلاً قید موضوع را بزنند و با واقعیت مواجه نشوند. در چنین شرایطی INها به پناهگاه امن و درونیِ ذهنشان عقبنشینی میکنند و سعی میکنند به نحوی از دنیای اطراف مستقل و بینیاز باشند.
از آنجایی که تیپهای IN در مجموع هم تیپهایی مستقل و خودکفا هستند این عقبنشینی برایشان طبیعی است و حتی احساس امنیت میآورد.
گشتوگذار ذهنی برای INها آنقدر خوشایند و آرامشدهنده است که اگر میشد ترجیح میدادند تمام زمانشان را همانجا بگذرانند و مجبور نباشند برای کارهای روتین و عملیاتی از دنیای خودساخته و ذهنیشان بیرون بزنند.
اما نکته همینجاست: دانش و آگاهی برای این است که از آن استفاده کنیم و آن را در تجربیات زندگی روزمره و مواجهه با واقعیتها به کار بگیریم. در غیر این صورت دانش خشک و خالی به هیچ دردی نمیخورد و این درس دیگری است که این تیپها باید به آن توجه کنند.
میکرو اکشن
تمرین کنید خواستهها و نیازهایتان را با جرأت بیشتری بیان کنید. ایدههای ذهنی و انتزاعیتان را در قالب کلمات ملموس دربیاورید و آنها را به شکلی قابل فهم بیان کنید. سعی کنید به یکی از مواردی که اخیراً برایتان پیش آمده و دارید اقدام در مورد آن را به تأخیر میاندازید (یا از مواجه شدن با آن طفره میروید) فکر کنید و در مورد آن به یکی از دوستان یا آشنایانتان- که ترجیحاً تیپ شخصیتیاش با شما متفاوت است- توضیحاتی ارائه کنید و از او بازخورد بگیرید، به نقطهنظرات او گوش دهید و ببینید نظر او چیست.
هر چقدر بتوانید ایدهتان را با اطمینان و فن بیان بهتری ارائه کنید، مسئله تا حد زیادی برای خودتان هم شفاف خواهد شد و از بیتصمیمی خارج میشوید.
۵. ما خیال میکنیم بیشتر از بقیه میدانیم! (INJها)
تیپهای IN معمولاً برای اینکه احساس امنیت داشته باشند به محدوده دانش و آگاهی خودشان پناه میآورند. همین باعث میشود INها نسبت به آنچه میدانند نوعی تعصب و حساسیت داشته باشند. سادهتر اگر بخواهیم بگوییم میشود اسمش را گذاشت: یکدندگی در مورد آنچه احساس میکنم درست است.
INها خودشان میدانند که دنیا را به شیوهٔ متفاوتی نسبت به دیگران میبینند و ارزیابی میکنند و این ذهنیت باعث میشود INها یا فکر کنند دیگران دارند اشتباه میکنند و من درست میگویم، یا برعکس آن: دیگران درست میگویند و من دارم اشتباه میکنم که جور دیگری فکر میکنم. یعنی به نوعی فکر میکنم وصله ناجور این دنیا هستم.
حالت اول بیشتر برای INFJها و INTJها اتفاق میافتد. به این معنی که وقتی ایده یا هدفی عمیقاً الهامبخش آنها میشود، منصرف کردن این دو تیپ از آن ایده اصلاً کار راحتی نیست. INTJها و INFJها با یکدندگی و حتی لجبازی به ایدهشان میچسبند و حاضر نیستند به دیدگاه مخالف دیگران در مورد آن گوش دهند، مگر اینکه به مرور زمان و با دریافت شواهدِ بیشتر برای خودِ این تیپها مسجل شود که واقعاً اشتباه میکردهاند.
این دو تیپ عاشق کاوش و جستجو در بین ایدههای مختلف هستند اما فقط ایدههایی را از فیلتر ذهنیشان عبور میدهند که با تصویر کلی و آرمان اصلی آنها منطبق و هماهنگ است. عیب این ذهنیت آنجاست که INJها با این طرز فکر خودشان را محدود میکنند و در نتیجه ممکن است برخی از فرصتهای رشد را نادیده بگیرند و از دست بدهند.
INJها میخواهند احتمال خطا را به حداقل برسانند، پس احسـاس میکنند باید نقشهٔ ذهنیشان در مورد پـروژهها و کــارها کامــل و بیعیبونقـص باشد تا دست به کـار شونــد. یک جا بایــد این ذهنیــت را بشکنید و اقدام کنید، حتی اگر خروجی رضایتبخش نیست؛ خروجی را در طول مسیر بهتر کنید.
میکرو اکشن
INJها میدانند قرار است در آینده کجا بایستند. پنداره خودتان را برای یکی از افراد مورد اطمینان و نزدیک تعریف کنید و بگذارید پنداره و دیدگاه شما را نقد کنند و در مورد آن بازخورد سازنده بدهند. از فرد مقابل بپرسید: فکر میکنی این ذهنیت واقعبینانه و عملی است؟ فکر میکنی چه موانعی ممکن است بر سر راه من قرار بگیرد و مانع تحقق این هدف بشود؟ کدام قسمتها را لازم است بیشتر بهبود دهم؟
و مهمترین مرحله اینکه به جای اینکه حالت دفاعی به خودتان بگیرید و سعی کنید جواب فرد مقابل را بدهید، با دقت و شکیبایی به او گوش کنید. بازخوردهای نهایی را یادداشت کنید و ببینید چطور میتوانید آنها را تبدیل به گامهای عملیاتی و واقعبینانه برای رسیدن به هدفتان کنید.
۶. ما احساس میکنیم هنوز به اندازه کافی نمیدانیم! (INPها)
روی دیگر سکه این است که بیعملی و اقدام نکردن را ناشی از مبهم بودن پنداره و هدف درونی بدانیم. یعنی گاهی اوقات من دقیقاً نمیدانم که چه میخواهم، پنداره و هدفم مشخص نیست و به ایدههایی که در ذهن دارم اطمینان چندانی ندارم. این حالت بیشتر برای تیپهای INFP و INTP اتفاق میافتد. دلیلش هم ساده است: از آنجایی که این دو تیپ ایدههای متنوع و زیادی دارند به همین دلیل انتخاب کردن یک مسیر از میان این همه ایده و متعهد ماندن به آن برای این تیپها دشوار است. معمولاً تیپهای INP ترجیح میدهند تا زمانی که برای ایدهای که در ذهن دارند ضمانت اجرایی پیدا نکردهاند اقدام نکنند. این تیپها ترجیح میدهند صبر کنند تا خطر تصمیمگیری اشتباه را به حداقل برسانند.
در عوض این دو تیپ زمان زیادی را صرف حرف زدن یا نوشتن در مورد ایدهشان میکنند و درباره آینده آن فکر و خیالپردازی میکنند، در صورتی که ممکن است به این نکته توجهی باشند که میشود همزمان برای اجرایی کردنِ آن ایده هم کاری انجام داد.
دلیل دیگری که باعث میشود INPها اقدام نکنند و دست به کار نشوند این است که آنها اطمینان کافی را برای تبدیل کردن دانش به عمل ندارند و از خروجی کارشان چندان مطمئن نیستند. برای این دو تیپ سخت است که فکری که در ذهنشان است را به سادگی و با زبان ملموس برای دیگران توضیح دهند. در نتیجه این افراد در موقعیتهایی که نیاز به تصمیمگیری عملیاتی و کارهای اجرایی است و به ایدهپردازی، نوآوری و تحلیل کمتر بها داده میشود معمولاً احساس ضعف میکنند. وقتی این افراد در چنین وضعیتی قرار میگیرند ممکن است انگیزهشان را برای اقدام و فعالیت سازنده برای رسیدن به اهدافشان از دست بدهند.
خوب است تیپهای INP به این نکته توجه کنند که وقتی جواب منفی میشنوند یا دست رد به سینهشان میخورد و با مقاومتی روبهرو میشوند، این میتواند تبدیل به بخشی از مسیرِ رشد و توسعه آنها شود. در واقع نه شنیدن بخش جداییناپذیر پیشرفت است و لزوماً به معنی شکست خوردن یا بازنده بودن نیست. فکر نکنید با یک بار نه شنیدن همه چیز تمام شده است و دیگر نمیتوان برای آن کاری انجام داد.
میکرو اکشن
کاری کنید که نه شنیدن برایتان تبدیل به مسئلهای عادی شود و آن را به عنوان قسمتی از مسیر پیشرفت بپذیرید. ایدههای مختلفی میشود برای این کار داد، مثلاً برای شرکت یا سازمانی که میدانید در آن پذیرفته نخواهید شد رزومهتان را ارسال کنید. در واقع با این کار میپذیرید که نه شنیدن ربطی به ارزشمند بودن یا نبودن شما ندارد.
دفعه بعدی که ایدهای بزرگ و جذاب به ذهنتان رسید، بدون اتلاف وقت برای تحلیلهای تخصصی و دریافت اطلاعات بیشتر، سریعاً قدمی- هرچند کوچک- در راستای آن بردارید. یک قدم رو به جلو بسیار بهتر از این است که وقت بگذارید و آن ایده را در ذهنتان به کمال برسانید، اما در موردش هیچ کاری انجام ندهید. نیازی هم نیست حتماً از همه افراد متخصص بازخورد بگیرید و بعد کاری انجام دهید. خیلی ساده فقط دست به کار شوید و قدمی کوچک برای عملی کردن ایدهتان بردارید، در این صورت حس و حال بهتری خواهید داشت.
نتیجهگیری و جمعبندی
تیپهای IN باید به این نکته توجه داشته باشند که علاوه بر تحلیلهای ذهنی و جمعآوری اطلاعات جدید لازم است اقدامهای عملی و دستاوردهای ملموس هم برای خودشان تعریف کنند. در واقع ما با شاخصهای قابل اندازهگیری میتوانیم میزان پیشرفت خودمان را بسنجیم. در نتیجه لازم است بتوانیم اهداف و خروجیهای ملموس و واقعی تعریف کنیم تا با رسیدن به آنها بتوانیم میزان موفقیت و پیشرفت خودمان را اندازهگیری کنیم. ایدهها باید نمودِ بیرونی داشته باشند.
به جای اینکه یک ایده را در ذهنیت به مرز پختگی و کمال برسانید و تا قبل از پخته شدنِ کامل ایده هیچ کاری برای آن نکنید، برای عملی کردن آن کاری کنید. مهم شروع کردن است، اندازه و میزان پیشرفت شما در ابتدای راه چندان مهم نیست، مهم این است که رو به جلو بروید و رفتهرفته سرعت خودتان را افزایش خواهید داد.
ضمناً فراموش نکنید شکستهای مقطعی، جواب رد شنیدن و به مانع خوردن، همه مسائلی طبیعی هستند و نشان میدهند دارید کاری انجام میدهید و دارید رو به جلو میروید و این نشانه خوبی است.
همیشه قرار نیست در محدوده امن خودمان بمانیم، اینکه در محدوده امنی که داریم عملکردمان خوب و درخشان باشد هنر چندانی نیست. بدون جهش از محدوده امن هیچ دستاورد و پیشرفت بزرگی هم در انتظار ما نخواهد بود و هیچوقت یاد نمیگیریم برای رسیدن به بالاترین ظرفیتهای خودمان باید کدام جنبههای وجودمان را پرورش دهیم.
تیپهای IN- خصوصاً INTJها و INFJها- با مسئلهٔ کمالگرایی درگیرند. این تیپها معمولاً احساس میکنند باید استانداردهای اجرایی بالایی داشته باشند تا توقعاتِ بالای خودشان و دیگران را ارضا کنند. خب! حدس زدنش سخت نیست که در عمل، کاری که بینقص و کامل باشد احتمالاً نداریم.
در نتیجه عیب کار اینجاست که این تیپها تا از نتیجه نهایی راضی نباشند دست به کار نمیشوند. در واقع شکست خوردن برای INJها بسیار سنگین است؛ شکست خوردن هم از نظر ذهنی هم از نظر عاطفی برای آنها اذیتکننده است و هضم آن کاری است دشوار.
اما این رویکرد اشتباه است، INJها باید به این نکته دقت داشته باشند که هیچوقت نمیتوان با مطالعه آییننامه رانندگی، راننده خوبی شد. به همین نسبت، برای اینکه نتیجه و خروجیِ قابل قبولی کسب کنیم اول لازم است شکست بخوریم و این امری طبیعی است.
این تیپها باید شکست خوردن و مبتدی بودن در ابتدای هر کاری را امری طبیعی و عادی تلقی کنند و این مسئله که در تلاشهای اولیه خروجیِ مورد نظرشان حاصل نخواهد شد آنها را آزار ندهد.
شما اول باید به استخر شیرجه بزنید و دست به کار شوید و بعد از نتیجه کارتان بازخورد بگیرید و رفته رفته آن را بهتر کنید و نقصها را کاهش دهید، نه اینکه منتظر باشید تا ایده شما آنقدر پخته شود که با اولین تلاشتان یک کار بی عیب و نقص ارائه دهید.
میکرو اکشن
دلیل اقدام نکردن تیپهای درونگرای شهودی عمدتاً احساساتِ منفیای است که آنها نسبت به عمل کردن دارند چون احتمال شکست خوردن آنها را کلافه میکند. سعی کنید یک دفترچه مخصوص داشته باشید و هر بار که اتفاقی پیش آمد و شما درگیر احساسات منفی شدید، احساس آن لحظهتان را در آن دفترچه یادداشت کنید. احساسات منفی را بنویسید: ترس، نگرانی، عدم اطمینان، احساس تنهایی، احساس طرد شدن، احساس ضعف و ناتوانی و … بعد از آن موقعیتی که باعث شده در آن لحظه چنین احساسی داشته باشید را هم بنویسید و بعد در پایان هر روز به این فکر کنید که دفعهٔ بعدی که در موقعیتی مشابه قرار بگیرید آیا میتوانید واکنش بهتری داشته باشید؟ به این موضوع فکر کنید که دفعه بعدی بهتر است چطور این موقعیت را مدیریت کنید؟
۴. مردد بودن ما را اذیت میکند
در میان تیپهای IN، مردد بودن و بیتصمیمی برای INTPها و INFPها مشکل جدیتری است. این دو تیپ میتوانند حلقهای تمام نشدنی از احتمالاتِ بیپایان را در ذهنشان تصور کنند، به همین دلیل خیلی دور از ذهن نیست اگر بگوییم نهایی کردن و بستن یک تصمیم برای این تیپها دشوار است.
یکی از مشکلات INPها پیدا کردن یک مسیر و هدف مشخص و ثابت در زندگی است. آنها از گزینههای مختلفِ احتمالی آگاهند اما چالش اصلیشان این است که نمیتوانند از بین این همه گزینه، بهترین را انتخاب کنند. همین مسئله میتواند باعث شود که INPها در عملی کردن رویاهایشان و تحقق بخشیدن به اهداف و ایدههایشان مشکل داشته باشند.
یکی دیگر از مشکلات INها این است که وقتی میخواهند «اقدام» کنند و دست به کاری بزنند چالشهای عملیاتی و اجراییِ کار آنها را دچار استرس میکند، همین مسئله ممکن است باعث شود آنها کلاً قید موضوع را بزنند و با واقعیت مواجه نشوند. در چنین شرایطی INها به پناهگاه امن و درونیِ ذهنشان عقبنشینی میکنند و سعی میکنند به نحوی از دنیای اطراف مستقل و بینیاز باشند.
از آنجایی که تیپهای IN در مجموع هم تیپهایی مستقل و خودکفا هستند این عقبنشینی برایشان طبیعی است و حتی احساس امنیت میآورد.
گشتوگذار ذهنی برای INها آنقدر خوشایند و آرامشدهنده است که اگر میشد ترجیح میدادند تمام زمانشان را همانجا بگذرانند و مجبور نباشند برای کارهای روتین و عملیاتی از دنیای خودساخته و ذهنیشان بیرون بزنند.
اما نکته همینجاست: دانش و آگاهی برای این است که از آن استفاده کنیم و آن را در تجربیات زندگی روزمره و مواجهه با واقعیتها به کار بگیریم. در غیر این صورت دانش خشک و خالی به هیچ دردی نمیخورد و این درس دیگری است که این تیپها باید به آن توجه کنند.
میکرو اکشن
تمرین کنید خواستهها و نیازهایتان را با جرأت بیشتری بیان کنید. ایدههای ذهنی و انتزاعیتان را در قالب کلمات ملموس دربیاورید و آنها را به شکلی قابل فهم بیان کنید. سعی کنید به یکی از مواردی که اخیراً برایتان پیش آمده و دارید اقدام در مورد آن را به تأخیر میاندازید (یا از مواجه شدن با آن طفره میروید) فکر کنید و در مورد آن به یکی از دوستان یا آشنایانتان- که ترجیحاً تیپ شخصیتیاش با شما متفاوت است- توضیحاتی ارائه کنید و از او بازخورد بگیرید، به نقطهنظرات او گوش دهید و ببینید نظر او چیست.
هر چقدر بتوانید ایدهتان را با اطمینان و فن بیان بهتری ارائه کنید، مسئله تا حد زیادی برای خودتان هم شفاف خواهد شد و از بیتصمیمی خارج میشوید.
۵. ما خیال میکنیم بیشتر از بقیه میدانیم! (INJها)
تیپهای IN معمولاً برای اینکه احساس امنیت داشته باشند به محدوده دانش و آگاهی خودشان پناه میآورند. همین باعث میشود INها نسبت به آنچه میدانند نوعی تعصب و حساسیت داشته باشند. سادهتر اگر بخواهیم بگوییم میشود اسمش را گذاشت: یکدندگی در مورد آنچه احساس میکنم درست است.
INها خودشان میدانند که دنیا را به شیوهٔ متفاوتی نسبت به دیگران میبینند و ارزیابی میکنند و این ذهنیت باعث میشود INها یا فکر کنند دیگران دارند اشتباه میکنند و من درست میگویم، یا برعکس آن: دیگران درست میگویند و من دارم اشتباه میکنم که جور دیگری فکر میکنم. یعنی به نوعی فکر میکنم وصله ناجور این دنیا هستم.
حالت اول بیشتر برای INFJها و INTJها اتفاق میافتد. به این معنی که وقتی ایده یا هدفی عمیقاً الهامبخش آنها میشود، منصرف کردن این دو تیپ از آن ایده اصلاً کار راحتی نیست. INTJها و INFJها با یکدندگی و حتی لجبازی به ایدهشان میچسبند و حاضر نیستند به دیدگاه مخالف دیگران در مورد آن گوش دهند، مگر اینکه به مرور زمان و با دریافت شواهدِ بیشتر برای خودِ این تیپها مسجل شود که واقعاً اشتباه میکردهاند.
این دو تیپ عاشق کاوش و جستجو در بین ایدههای مختلف هستند اما فقط ایدههایی را از فیلتر ذهنیشان عبور میدهند که با تصویر کلی و آرمان اصلی آنها منطبق و هماهنگ است. عیب این ذهنیت آنجاست که INJها با این طرز فکر خودشان را محدود میکنند و در نتیجه ممکن است برخی از فرصتهای رشد را نادیده بگیرند و از دست بدهند.
INJها میخواهند احتمال خطا را به حداقل برسانند، پس احسـاس میکنند باید نقشهٔ ذهنیشان در مورد پـروژهها و کــارها کامــل و بیعیبونقـص باشد تا دست به کـار شونــد. یک جا بایــد این ذهنیــت را بشکنید و اقدام کنید، حتی اگر خروجی رضایتبخش نیست؛ خروجی را در طول مسیر بهتر کنید.
میکرو اکشن
INJها میدانند قرار است در آینده کجا بایستند. پنداره خودتان را برای یکی از افراد مورد اطمینان و نزدیک تعریف کنید و بگذارید پنداره و دیدگاه شما را نقد کنند و در مورد آن بازخورد سازنده بدهند. از فرد مقابل بپرسید: فکر میکنی این ذهنیت واقعبینانه و عملی است؟ فکر میکنی چه موانعی ممکن است بر سر راه من قرار بگیرد و مانع تحقق این هدف بشود؟ کدام قسمتها را لازم است بیشتر بهبود دهم؟
و مهمترین مرحله اینکه به جای اینکه حالت دفاعی به خودتان بگیرید و سعی کنید جواب فرد مقابل را بدهید، با دقت و شکیبایی به او گوش کنید. بازخوردهای نهایی را یادداشت کنید و ببینید چطور میتوانید آنها را تبدیل به گامهای عملیاتی و واقعبینانه برای رسیدن به هدفتان کنید.
۶. ما احساس میکنیم هنوز به اندازه کافی نمیدانیم! (INPها)
روی دیگر سکه این است که بیعملی و اقدام نکردن را ناشی از مبهم بودن پنداره و هدف درونی بدانیم. یعنی گاهی اوقات من دقیقاً نمیدانم که چه میخواهم، پنداره و هدفم مشخص نیست و به ایدههایی که در ذهن دارم اطمینان چندانی ندارم. این حالت بیشتر برای تیپهای INFP و INTP اتفاق میافتد. دلیلش هم ساده است: از آنجایی که این دو تیپ ایدههای متنوع و زیادی دارند به همین دلیل انتخاب کردن یک مسیر از میان این همه ایده و متعهد ماندن به آن برای این تیپها دشوار است. معمولاً تیپهای INP ترجیح میدهند تا زمانی که برای ایدهای که در ذهن دارند ضمانت اجرایی پیدا نکردهاند اقدام نکنند. این تیپها ترجیح میدهند صبر کنند تا خطر تصمیمگیری اشتباه را به حداقل برسانند.
در عوض این دو تیپ زمان زیادی را صرف حرف زدن یا نوشتن در مورد ایدهشان میکنند و درباره آینده آن فکر و خیالپردازی میکنند، در صورتی که ممکن است به این نکته توجهی باشند که میشود همزمان برای اجرایی کردنِ آن ایده هم کاری انجام داد.
دلیل دیگری که باعث میشود INPها اقدام نکنند و دست به کار نشوند این است که آنها اطمینان کافی را برای تبدیل کردن دانش به عمل ندارند و از خروجی کارشان چندان مطمئن نیستند. برای این دو تیپ سخت است که فکری که در ذهنشان است را به سادگی و با زبان ملموس برای دیگران توضیح دهند. در نتیجه این افراد در موقعیتهایی که نیاز به تصمیمگیری عملیاتی و کارهای اجرایی است و به ایدهپردازی، نوآوری و تحلیل کمتر بها داده میشود معمولاً احساس ضعف میکنند. وقتی این افراد در چنین وضعیتی قرار میگیرند ممکن است انگیزهشان را برای اقدام و فعالیت سازنده برای رسیدن به اهدافشان از دست بدهند.
خوب است تیپهای INP به این نکته توجه کنند که وقتی جواب منفی میشنوند یا دست رد به سینهشان میخورد و با مقاومتی روبهرو میشوند، این میتواند تبدیل به بخشی از مسیرِ رشد و توسعه آنها شود. در واقع نه شنیدن بخش جداییناپذیر پیشرفت است و لزوماً به معنی شکست خوردن یا بازنده بودن نیست. فکر نکنید با یک بار نه شنیدن همه چیز تمام شده است و دیگر نمیتوان برای آن کاری انجام داد.
میکرو اکشن
کاری کنید که نه شنیدن برایتان تبدیل به مسئلهای عادی شود و آن را به عنوان قسمتی از مسیر پیشرفت بپذیرید. ایدههای مختلفی میشود برای این کار داد، مثلاً برای شرکت یا سازمانی که میدانید در آن پذیرفته نخواهید شد رزومهتان را ارسال کنید. در واقع با این کار میپذیرید که نه شنیدن ربطی به ارزشمند بودن یا نبودن شما ندارد.
دفعه بعدی که ایدهای بزرگ و جذاب به ذهنتان رسید، بدون اتلاف وقت برای تحلیلهای تخصصی و دریافت اطلاعات بیشتر، سریعاً قدمی- هرچند کوچک- در راستای آن بردارید. یک قدم رو به جلو بسیار بهتر از این است که وقت بگذارید و آن ایده را در ذهنتان به کمال برسانید، اما در موردش هیچ کاری انجام ندهید. نیازی هم نیست حتماً از همه افراد متخصص بازخورد بگیرید و بعد کاری انجام دهید. خیلی ساده فقط دست به کار شوید و قدمی کوچک برای عملی کردن ایدهتان بردارید، در این صورت حس و حال بهتری خواهید داشت.
نتیجهگیری و جمعبندی
تیپهای IN باید به این نکته توجه داشته باشند که علاوه بر تحلیلهای ذهنی و جمعآوری اطلاعات جدید لازم است اقدامهای عملی و دستاوردهای ملموس هم برای خودشان تعریف کنند. در واقع ما با شاخصهای قابل اندازهگیری میتوانیم میزان پیشرفت خودمان را بسنجیم. در نتیجه لازم است بتوانیم اهداف و خروجیهای ملموس و واقعی تعریف کنیم تا با رسیدن به آنها بتوانیم میزان موفقیت و پیشرفت خودمان را اندازهگیری کنیم. ایدهها باید نمودِ بیرونی داشته باشند.
به جای اینکه یک ایده را در ذهنیت به مرز پختگی و کمال برسانید و تا قبل از پخته شدنِ کامل ایده هیچ کاری برای آن نکنید، برای عملی کردن آن کاری کنید. مهم شروع کردن است، اندازه و میزان پیشرفت شما در ابتدای راه چندان مهم نیست، مهم این است که رو به جلو بروید و رفتهرفته سرعت خودتان را افزایش خواهید داد.
ضمناً فراموش نکنید شکستهای مقطعی، جواب رد شنیدن و به مانع خوردن، همه مسائلی طبیعی هستند و نشان میدهند دارید کاری انجام میدهید و دارید رو به جلو میروید و این نشانه خوبی است.
همیشه قرار نیست در محدوده امن خودمان بمانیم، اینکه در محدوده امنی که داریم عملکردمان خوب و درخشان باشد هنر چندانی نیست. بدون جهش از محدوده امن هیچ دستاورد و پیشرفت بزرگی هم در انتظار ما نخواهد بود و هیچوقت یاد نمیگیریم برای رسیدن به بالاترین ظرفیتهای خودمان باید کدام جنبههای وجودمان را پرورش دهیم.