30-05-2020، 18:38
(آخرین ویرایش در این ارسال: 30-05-2020، 18:38، توسط شـــقآیــق.)
من یک شخص عمیقاً معتقد به بی اعتقادی هستم و این تا اندازهای نوع جدیدی از مذهب محسوب میشود.
ایده یک خدای شخصی برای من کاملاً بیگانه و حتی از روی ساده لوحی است.
من عضوی از قوم یهود هستم و با ذهنیت و خلقیات آنها کاملاً جوش خوردهام. اما این قوم برای من برتری خاصی نسبت به دیگران ندارد. به همین دلیل جنبه برگزیدهای در آنها نمیبینم.
هر چه بیشتر در اسرار طبیعت غرق میشوم بیشتر معتقد میشوم. (البته منظور وی از معتقد در اینجا اعتقاد شخصی خودش است و ربطی به باورهایی که در مذاهب آمده ندارد
آنچه که شما دربارهٔ اعتقادات مذهبی من خواندهاید بهطور قطع دروغ است. دروغی که به نحوی نظاممند مکرراً تکرار شدهاست. من به یک خدای شخصی اعتقاد ندارم و هیچگاه هم این را کتمان نمیکنم و آن را بهطور واضح بیان میکنم. اگر اعتقادی در درون من باشد که بتوان آن را مذهب نامید. آن بهطور قطع تحسین ساختار کائنات است که دانش ما تا به امروز نشان دادهاست
در نامهای از اینشتین که پس از ۵۰ سال از یک کلکسیون شخصی در لندن به مزایده گذاشته شد وی ادیان و مذاهب را «خرافاتی بچگانه» مینامد و با انتشار این نامه مشاجرههای طولانی که بین طرفداران و مخالفان دین دربارهٔ گفته مشهور وی «علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور است»، مطرح بود به پایان رسید:
اکنون، با وجود اینکه محدوده علم و دین در حیطه خود، بهطور شفاف روی یکدیگر خط میکشند اما بین هر دو روابط و وابستگیهای دوجانبه و قوی وجود دارد. اگرچه دین ممکن است هدف را تعیین کند، با این حال از علم میآموزد، از دیدگاهی وسیعتر، چیزی که مهم است به دستیابی هدفی که تعیین شده کمک میکند. اما علم فقط میتواند بواسطه آنهایی ایجاد شود که بهطور کامل تحت تأثیر اشتیاق به راستی و صداقت و فهمیدن قرار دارند و این منبع احساس، بههرحال، از حوزه دین سرچشمه میگیرد. به این خاطر به ایمان به امکان اینکه قواعد جهان هستی منطقی هستند تعلق دارد و به عبارت دیگر برای استدلال قابل درک است. من نمیتوانم یک دانشمند اصیل بدون ایمان عمیق به هدف را درک کنم. شرایطی که میتوان به این صورت منعکس کرد که: علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور است.
ایده یک خدای شخصی برای من کاملاً بیگانه و حتی از روی ساده لوحی است.
من عضوی از قوم یهود هستم و با ذهنیت و خلقیات آنها کاملاً جوش خوردهام. اما این قوم برای من برتری خاصی نسبت به دیگران ندارد. به همین دلیل جنبه برگزیدهای در آنها نمیبینم.
هر چه بیشتر در اسرار طبیعت غرق میشوم بیشتر معتقد میشوم. (البته منظور وی از معتقد در اینجا اعتقاد شخصی خودش است و ربطی به باورهایی که در مذاهب آمده ندارد
آنچه که شما دربارهٔ اعتقادات مذهبی من خواندهاید بهطور قطع دروغ است. دروغی که به نحوی نظاممند مکرراً تکرار شدهاست. من به یک خدای شخصی اعتقاد ندارم و هیچگاه هم این را کتمان نمیکنم و آن را بهطور واضح بیان میکنم. اگر اعتقادی در درون من باشد که بتوان آن را مذهب نامید. آن بهطور قطع تحسین ساختار کائنات است که دانش ما تا به امروز نشان دادهاست
در نامهای از اینشتین که پس از ۵۰ سال از یک کلکسیون شخصی در لندن به مزایده گذاشته شد وی ادیان و مذاهب را «خرافاتی بچگانه» مینامد و با انتشار این نامه مشاجرههای طولانی که بین طرفداران و مخالفان دین دربارهٔ گفته مشهور وی «علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور است»، مطرح بود به پایان رسید:
اکنون، با وجود اینکه محدوده علم و دین در حیطه خود، بهطور شفاف روی یکدیگر خط میکشند اما بین هر دو روابط و وابستگیهای دوجانبه و قوی وجود دارد. اگرچه دین ممکن است هدف را تعیین کند، با این حال از علم میآموزد، از دیدگاهی وسیعتر، چیزی که مهم است به دستیابی هدفی که تعیین شده کمک میکند. اما علم فقط میتواند بواسطه آنهایی ایجاد شود که بهطور کامل تحت تأثیر اشتیاق به راستی و صداقت و فهمیدن قرار دارند و این منبع احساس، بههرحال، از حوزه دین سرچشمه میگیرد. به این خاطر به ایمان به امکان اینکه قواعد جهان هستی منطقی هستند تعلق دارد و به عبارت دیگر برای استدلال قابل درک است. من نمیتوانم یک دانشمند اصیل بدون ایمان عمیق به هدف را درک کنم. شرایطی که میتوان به این صورت منعکس کرد که: علم بدون دین لنگ است و دین بدون علم کور است.