17-07-2019، 9:57
رضا اسماعیلی معتقد است: دقیقهای که در حوزه شعر آیینی و رضوی همچنان مغفول مانده، بیتوجهی به «سیرت» و «درونه» دین - موضع - و پرداختن افراطی به «صورت» و ظاهر دین - موضوع - است.
این شاعر در یادداشتی که بهمناسبت فرارسیدن میلاد امام رضا(ع)، با عنوان «شعر رضوی، یک نکته از هزاران» در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است: «اسطوره نه، اسوهای، تو عبداللهی/ گوینده «لا اله الا اللّهی»/ خواندیم تو را شاه خراسان، اما/ شأن تو کجا و تاج و تخت شاهی؟!»با تاکید بر این نکته که در حوزه شعر رضوی بعد از انقلاب، زایشها و رویشهای خوبی داشتهایم، و آثار فاخر و ارجمند در این حوزه قابل تامل است، اشاره به این نکته نیز ضروری است که گفته شود با وجود گامهای نسبتا بلندی که در این عرصه برداشتهایم، هنوز تا رسیدن به قله و رسیدن به وضعیت مطلوب راه زیادی داریم.
اجازه بدهید بی پرده بگویم دقیقهای که در حوزه شعر آیینی و رضوی همچنان مغفول مانده، بیتوجهی به «سیرت» و «درونه» دین - موضع - و پرداختن افراطی به «صورت» و ظاهر دین - موضوع - است. پرداختن به «تجلیل» که افراط در آن همیشه به «تحریف» میانجامد و فاصله گرفتن از «تحلیل»، «تبیین» و «تعریف» که نیاز هنوز و همیشه ماست. به «صورت» پرداختن یعنی خلاصه کردن شعر رضوی در نمادهایی چون: صحن و بارگاه و گنبد و گلدسته و کبوتر و پنجره فولاد، و متوقف ماندن در روایتهایی چون «ضامن آهو» و غفلت از دیگر کرانههای وجودی امام رضا(ع).
«صورتگری» در شعر رضوی در بیموضعی شاعر آیینی ریشه دارد، یعنی اینکه شاعر در این مقام «حرفی برای گفتن» ندارد. پس به ناگزیر و برای نباختن قافیه، «چگونه گفتن» را در این عرصه جایگزین «چه گفتن» میکند و با مشاطهگری کلام، خواننده را مقهور جادوی کلام خویش.
انگشت اشاره شاعری که در شعر موضعی ندارد، به ناگزیر به سمت خودش - من - نشانه میرود. یعنی هدف غایی و نهایی شاعر این میشود که در آیینه شعرش، خودش را عرضه کند و در چشم مخاطب به تماشا بگذارد. لغزش و خطا نیز در بطن همین «خودبینی» و «خودستایی» شاعرانه نطفه میبندد. یعنی تقدم «تعهد ادبی» بر «تعهد دینی»، و فرو افتادن در دامچالههای زبانبازی، صنعتگری و فرمالیسم محض. حال آن که - به قول «اخوان» - شاعری پرتویی از شعور نبوت است و رسالت شاعر اصیل، رسالتی از جنس رسالت پیامبران. از این منظر، منِ شاعر حق ندارم به نیت تفریح و تفنن، وقت شریف کلمات را بگیرم و از شاعری، عصای «ساحری» بسازم و با لالایی شعر مردم را به خواب عمیق بیخبری فرو ببرم! خدا رحمت کند «جلال آل احمد» را که سالها پیش این دقیقه را دریافته بود که شاعر نه تاجر، که «مجاهد» است و کارش «جهاد»:
«در این ولایت کار هنر، کار جهاد است. جهاد با بیسوادی، با فضلفروشی، با فرنگیمآبی، با تقلید، با دغلی؛ با نان به نرخ روز خوردن، با بلغمیمزاجی... حالا اگر مردی، این گوی و این میدان... در هر بیتی باید مویی از سرت سفید بشود و با هر شعری گوشهای از جانت بسوزد. مبادا شعر تو هم مثل زندگی دیگران فقط از بغل گوشت رد شده باشد...»
آری، بسیاری از آفات و آسیبهایی که امروز گریبانگیر شعر آیینی ما شده است، در همین «بیموضعی» که سرانجام به «تفرعن شاعرانه» ختم میشود، ریشه دارد. تفرعن شاعرانه و خودبینی ریشه تعهد و رسالتمداری را در جان و جهان شاعر می سوزاند و ایمان و عمل صالح را بر باد میدهد و در پله آخر شاعر را از «ذکر کثیر» و «انتصار» باز میدارد، و روزی ناگهان شاعر چشم باز میکند و میبیند شده است «خسرالدنیا والاخره»! همه فکر و ذکر شاعری که به این نقطه میرسد، می شود جلوهفروشی و خودنمایی و دغدغه شبانهروزش تعداد فالوورها و لایکهایی که وجدان شعرش را استتار و آیینگی روحش را خطخطی میکند!
ولی امروز زمان آن رسیده است که بایستیم و با کمی تامل و مکث از خودمان بپرسیم: «به راستی تا کی باید در این منزل متوقف بمانیم و حرفهای تکراری بزنیم؟!» باور کنید این دور و تسلسل تصویری ما را به جایی نمیرساند. برای برآمدن و اوج گرفتن «شعر رضوی» باید از پیله رخوت و عادت بیرون بزنیم و «طرحی نو» دراندازیم. امروز باید امام رضا را از نو بشناسیم و سیمای روشن آن «اسوه حسنه» و «انسان کامل» را از زوایای دیگری به تماشا بنشینیم.
تماشای امام، از زاویهای دیگر
باید فروتنانه بپذیریم که شعر رضوی تنها صحن و حرم و گنبد و گلدسته نیست، و امام رضا نیز فقط در داستان «ضامن آهو» خلاصه نمیشود. حضرت علی بن موسی الرضا (ع) اسوه حسنه، عالم آل محمد (ص) و اقیانوس کرانه ناپدید حکمت و معرفت است. آیا تا کنون امام را از این ضلع و زاویه به تماشا نشستهایم؟ تا کی میخواهیم به امام تنها و تنها به چشم گنج «توسل» و واسطه «شفاعت» نگاه کنیم و صرفا معجزات و کرامات ماورایی او را در قاب شعر رضوی به تماشا بگذاریم؟ واگویه کرامات قدسی و ملکوتی امام نیز در جای خود لازم است، ولی به شرط آنکه ما را از نگاه به قامت انسانی و اینجهانی آن امام همام به عنوان «اسوه» و الگو بازندارد. برای نسل امروز تبیین و تحلیل شاعرانه این که امام «که بود؟»، «چه گفت؟» و «چه کرد؟» مهمتر از دانستن و به تصویر کشیدن جزء به جزء خصوصیات حرم و بارگاه رضوی است. میترسم حکایت امروز ما و امام رضا، مثل حکایت دیروز امام علی (ع) و مردمی باشد که به جای پرسش از چیستی و هستی عالم آفرینش، در مقابل قرآن ناطق و گنجینه اسرار عالم هستی از موهای سر و ریش خود آمارگیری می کنند!! آنجا که امام خطاب به مردم با سخاوتِ تمام میگوید: «سَلُونِی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِی فَوَاللهِ لا تَسْئَلُونِی عَنْ فِئَةٍ تُضِلُّ مِاَةً و تَهْدِی مِاَةً اِلاّ اَنْبَأْتُکُمْ بِناعِقِها وَ سائِقِها».
«از من بپرسید پیش از آنکه مرا بجویید و نیابید، چرا که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میدانم. به خدا سوگند درباره هر گروهی که جمعی را گمراه و جمعی را هدایت می کند از من نمیپرسید؛ مگر اینکه من به شما خبر میدهم از ناعق و سائق آن (زمامدار و دنبالهرو) آن را معرّفی میکنم و از تمام جزئیّات آن شما را آگاه میسازم». میگویند در این هنگام مردی از جا برخاست و گفت: «اَخْبِرنِی کَمْ فِی رَأسِی وَ لِحْیَتِی مِنْ طاقَةِ شَعْرٍ». بگو در سر و ریش من چند عدد تار مو هست؟!»
از آنجا که پیدا بود این سؤال از روی بغض نسبت به امام(ع) است. امام(ع) در پاسخ فرمود: «وَ اللهِ لَقَدْ حَدَّثَنِی خَلِیلِی اَنَّ عَلَیکُلِّ طاقَةِ شَعْرٍ مِنْ رَأسِکَ مَلَکاً یَلْعَنُکَ وَ اَنَّ عَلیکُلِّ طاقَةِ شَعْرٍ مِنْ لِحْیَتِکَ شَیْطاناً یُغْوِیکَ وَ اَنَّ فِی بَیْتِکَ سَخْلاً یَقْتُلُ ابْنَ رَسُولِ اللهِ». ۲۰۴
«به خدا قسم خلیلم - رسول خدا - به من خبر داده که در پای هر مویی از موهای سرت مَلِکی است که تو را لعنت میکند و در پای هر موی ریشت شیطانی است که تو را اغوا میکند و در خانهات بزغاله یا گوسالهای داری که قاتل پسر پیغمبر خواهد شد!».
(به نقل از: نهج البلاغه خطبۀ ۱۸۹، غررالحکم، ۵۶۳۵، عیون الحکم و المواعظ ۲۸۵/۵۱۴۵.)