از تولد الطیر تا مرگ اتزیو-نگاهی به داستان مجموعه بازی های Assassin’s Creed

[B I N A M]

بدون شک یکی از مهم ترین و برجسته ترین بازی هایی که در دهه ی اخیر منتشر شده است، مجموعه ی «فرقه ی قاتل» بوده است. این مجموعه یکی از پرطرفدارترین بازی ها در کشور ما و کشورهای فارسی زبان نیز بوده است که داستان عجیب و کمی پیچیده ی آن سوالات زیادی را برای مخاطبینش به وجود آورده است. با نزدیک شدن به زمان انتشار Assassin’s Creed III و طبق درخواست تعدادی از مخاطبین عزیز، تصمیم گرفتیم که خلاصه ای از داستان این مجموعه بازی ها را برای شما بنویسیم. داستان اصلی مجموعه ی Assassin’s Creed در سال ۲۰۱۲ رخ می دهد. سالی که طبق پیش بینی قدیمی و مشهور تمدن سرخ پوستی مایا در آمریکا، در ماه دسامبر آن دنیا به پایان می رسد و آخرالزمان آغاز می شود. قهرمان اصلی داستان «دزموند مایلز» نام دارد که در یک رستوران کار می کند و نواده ی چندین حشاشیم، آساسین یا قاتل ترورگر می باشد. در اولین بازی این مجموعه، دزموند توسط کمپانی «آبسترگو» (Abstergo) که اصلی ترین گروه «شوالیه های تمپلار» مدرن امروزی هستند، به گروگان گرفته می شود. آن ها که اجداد دزموند مایلز را می شناسند، دزموند را مجبور می کنند که درون دستگاهی به نام «انیموس» (Animus) قرار بگیرد. دستگاهی پیشرفته که به ابسترگو اجازه می دهد خاطرات اجداد دزموند را مرور کند. ابسترگو تلاش دارد که با کمک دزموند و دستگاه انیموس، موقعیت مکانی چندین شی ء مصنوعی و فوق العاده قدرتمند که به نام «تکه هایی از بهشت» نیز شناخته می شوند را پیدا کند. گفته می شود که «تکه های بهشت» قدرتی خارق العاده و ناشناخته دارد که به وسیله ی آن ها می توان سرنوشت بشریت را تغییر داد و همه ی اقوام و ملیت های گوناگون را در یک قوم واحد متحد کرد. در پایان بازی اول، دزموند و ابسترگو کشف می کنند که ۲۸ تکه ی بهشت در مجموع وجود دارد که هر کدام در جایی از کره زمین مخفی شده است. ابسترگو همه ی تیم های جست و جو را به اقسانقاط جهان اعزام می کند تا این قطعات بسیار قدرتمند را پیدا و جمع آوری کنند. ابسترگو همچنین تصمیم به قتل دزموند می گیرد. اما قبل از آن که بتوانند این کار را بکنند، «لوسی» یکی از کارکنان ابسترگو که در واقع یکی از اعضای گروه آساسین های مدرن امروزی می باشد، دزموند را فراری می دهد. لوسی و دزموند به پناهگاهی امن می روند و در آن جا با کمک دیگر آساسین های امروزی و دستگاه انیموسی جدید که متعلق به گروه آساسین ها می باشد، دزموند این بار داوطلبانه تصمیم می گیرد که به آساسین ها کمک کند و مکان دقیق «تکه های بهشت» را پیدا کند و مانع از دستیابی ابسترگو و تمپلارها به این اشیاء قدرتمند شود.

در دستگاه انیموس، دزموند در بازی اول، خاطرات یکی از اجدادش به نام «الطیر ابن لااحد» را مرور می کند. (نام او الطیر به معنی پرنده است. یکی از نمادهای آساسین ها نیز یک عقاب می باشد. ابن لا احد به معنی «پسر هیچ کس» می باشد. چون الطیر از بچگی توسط رهبر گروه آساسین ها که با نام «المعلم» شناخته می شد، تربیت و بزرگ شده است.) الطیر ترورگری بود که در آغاز بازی اول به دلیل شکستن هر سه قانون و سوگندی که هر آساسینی باید به آن پایبند باشد، مورد سرزنش رهبر گروه، «المعلم» قرار گرفت و سپس در طول بازی اول تلاش کرد که در میان بحبوحه ی سومین جنگ صلیبی در شهرهای اورشلیم و دمشق و آکرا، افتخارات و آبروی گذشته اش را بازیابد. در بازی دوم، دزموند خاطرات یکی دیگر از اجدادش به نام «اتزیو آدیتوره دافیرنزه» را مرور کرد. (دافیرنزه به ایتالیایی به معنی متولد شهر فلورانس می باشد.) ترورگری بزرگ که در قرن های ۱۴ و ۱۵ میلادی در عصر رنسانس زندگی می کرد. هم الطیر و هم اتزیو در طول حیاتشان، به یکی از قطعات بهشت به نام «سیب بهشت» دست یافتند. البته اتزیو توانست به دو قطعه ی دیگر از قطعات بهشتی نیز دست یابد که یکی یک سیب دیگر بهشتی بود و دیگری چوبدست پاپ بورجیا، رهبر کاتولیک های جهان.

در طول این وقایع دزموند با چهره هایی شبح مانند آشنا می شود. چهره هایی که متعلق به نژادی بوده اند که پیش از انسان ها در کره ی زمین زندگی می کرده اند. این اشخاص که خود را «مردم اولین تمدن» می نامند، به دزموند می گویند که آخرالزمان در سال ۲۰۱۲ آغاز خواهد شد اگر دزموند کاری نکند. «مردم اولین تمدن» همچنین سازنده ی «تکه های بهشت» هستند. آن ها این قطعات قدرتمند را برای انسان ها ساخته اند تا از انقراض نسل آن ها جلوگیری کنند. آن ها از طریق اتزیو و تجارب او، مستقیما با دزموند حرف می زنند و بدین ترتیب اتزیو در پایان عمرش متوجه می شود که او فقط یک مجرا برای انتقال پیام «مردم اولین تمدن» به شخصی به نام دزموند که در قرون بعدی زندگی خواهد کرد، می باشد و این دزموند است که پاسخ سوال های فراوان اتزیو را در قرون بعدی پیدا خواهد کرد. «مردم اولین تمدن» همچنین برای اتزیو و دزموند توضیح می دهند که ده ها هزار سال پیش، اصابت یک اشعه ی حجیم و مرگبار خورشیدی به کره ی زمین، تقریبا تمام نژاد آن ها و انسان های اولیه را نابود کرد. سه رهبر اصلی «مردم اولین تمدن» موفق می شوند که راه حل مبارزه با این اشعه ی مرگبار را پیدا کنند و به پناهگاهی در مرکز حکومت خود که در نیویورک امروزی می باشد، منتقل کنند. اما قبل از ان که بتوانند این راه حل را به کار بگیرند، اشعه ی خورشید به کره ی زمین می رسد و بیشتر نژاد آن ها را نابود می کند. «مردم اولین تمدن» که نژاد خود را در حال انقراض میابند تصمیم می گیرند که با نژاد انسان ها درآمیزند و بدین ترتیب انسان های دورگه ای متولد شدند که از نوعی حس ششم برخوردار هستند. حسی که در داستان به نام «بصیرت عقاب» (Eagle Vision) شناخته می شود. الطیر، اتزیو و دزموند همگی از همین نژاد دورگه هستند که از قابلیت «بصیرت عقاب» نیز بهره مند هستند. البته این آمیزش دو نژاد به «مردم اولین تمدن» کمکی نکرد و آن ها سرانجام به کلی منقرض شدند. در بازی Assassin’s Creed III دزموند تلاش خواهد کرد تا از پناهگاه مرکزی در نیویورک استفاده کند و بوسیله ی آن راهی برای جلوگیری از اصابت دومین اشعه ی مرگبار خورشیدی به کره ی زمین پیدا کند و بدین ترتیب مانع از انقراض کلی حیات در کره ی زمین بشود.

[Hythem]

ممنون
لطفا داستان رو کامل تر کن

[sina.a1]

کتابش هم خیلی قشنگه حتما بخونید

[danet]

خیلی داستان قشنگ و جذابی داره 
باید به نویسنده هاش خسته نباشید گفت .

بازی ای که داستان خوبی نداشته باشه هر چقدر هم گیم پلی خوبی داشته باشه بدرد نمی خوره !