11-08-2018، 17:36
ساخته شده، و من افتخار داشتم که بعضی از اوقات، خشت منزل را میگذاشتم. علامه وقتی جلوی در رفت و برگشت، میلرزید. گفتم چرا میلرزید؟ ایشان گفتند که هوا سرد است. دلیل روشن نکردن بخاری را پرسیدم، گفتند که نفت ندارند!
mall_orange_diamond:من به همراه پسر بزرگم عبدالجواد با ماشین رفتیم برای ایشان نفت آوردیم. وقتی نفت را در بخاری ریختیم و آن را روشن کردیم، مقداری که اتاق گرم شد، علامه گریه میکرد و دعایی به بنده فرمود که تا ابد خوشحال هستم. ایشان فرمود امیدواریم خدای متعال به شما توفیق دهد و شما را همیشه گرم نگه دارد، همان گونه که ما را گرم نگه داشتید....
mall_orange_diamond:علامه طباطبایی حتی پول برای خرید نفت نداشتند. ایشان این طور زندگی کردند که توانستند چنین تفسیری بنویسند که خیلیها نمیتوانند مثل ایشان بنویسند.
mall_orange_diamond:من به همراه پسر بزرگم عبدالجواد با ماشین رفتیم برای ایشان نفت آوردیم. وقتی نفت را در بخاری ریختیم و آن را روشن کردیم، مقداری که اتاق گرم شد، علامه گریه میکرد و دعایی به بنده فرمود که تا ابد خوشحال هستم. ایشان فرمود امیدواریم خدای متعال به شما توفیق دهد و شما را همیشه گرم نگه دارد، همان گونه که ما را گرم نگه داشتید....
mall_orange_diamond:علامه طباطبایی حتی پول برای خرید نفت نداشتند. ایشان این طور زندگی کردند که توانستند چنین تفسیری بنویسند که خیلیها نمیتوانند مثل ایشان بنویسند.