امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

موش و گربه)(داستانی!)

#1
دو موش سر تقسیم پنیری دچار اختلاف شدند و نزد گربه ای رفتند تا با استفاده از ترازویی که داشت، پنیر را به طور مساوی بین آن ها تقسیم کند.
گربه پنیر را به نحوی تقسیم کرد که یک تکه سنگین تر از تکه بعدی شد. پس از تکه سنگین مقداری جدا کرد و خورد. این بار تکه بعدی سنگین گردید .گربه دوباره از آن مقداری جداکرد و خورد. باز هم یکی از دو تکه پنیر از دیگری سنگین ترشد .گربه آنقدر این عمل را تکرار کرد تا تنها تکه ای کوچکی باقی ماند .
پس گربه آخرین تکه را به موش ها نشان داد وگفت : 
این هم مزد کارم است وآن را بر دهان گذاشت و خورد و دو موش گرسنه با شکم گرسنه باز گشتند.

 این عاقبت کسانیست که مشکلاتشان را با دشمن در میان گذاشته و از او راه حل میخواهند

امام على عليه السلام :
اعتماد كردن به دشمن، عامل فريب خوردن [از او] است.





ایمان به خدا اعتماد می‌آفریند، 
حتی زمانی که نقشه‌های او را نفهمی!
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م
  گربه سیاه / ادگار آلن پو
  داستانی واقعی از یک دانش آموز و معلمش
  داستانی بہ نقل مادر شھید والامقام ، شھید ابراھیم ھمت
  داستانی از شھید والا مقام شھید محمد ابراھیم ھمت
  ایه الله و گربه
  خار و جوانی(کوتاه داستانی!!)
  راکفلر و مدیر خاطی(کوتاه داستانی پرمعنی)
  ...یک دروغ+(داستانی )
  داستانی در مورد دانشجو و استاد

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان