30-01-2017، 16:57
*بعد از تو دیگه مرد نیستم اگه بخندم*
پسر:سلام ضعیفه دلمون برات
تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!
دختر:توبازگفتی ضعیفه؟
پسر:خب منزل بگم چطوره؟
دختر:واااای ازدست تو!!
پسر:باشه...باشه...ویکتوریا خوبه؟
دختر:اه اصلا باهات قهرم!!
پسر:باشه بابا تو عزیزمنی خوب شد؟
آشتی؟
دختر:آشتی...راستی گفتی دلت چی شد؟
پسر:دلم؟!اها از دیشب تا حالا یکم پیچ میده!
دختر:واقعا که!
پسر:خب چیه؟نمیگم مریضم اصلا خوبه؟؟
دختر:لوووووووس!!
پسر:ای بابا ضعیفه اگه اینبار قهر کنی نازکش نداری ها!!
دختر:بازم گفت این کلمه رو!!
پسر:خب تقصیر خودته میدونی اونایی روکه
دوست دارم اذیت میکنم هی نقطه ضعف میدی دستم..
دختر:من از دست تو چیکار کنم؟؟
پسر:شکرخدا...دلم پیچ میخوردچون توتب وتاب ملاقات توبودم
لیلی قرن21 من...
دختر:چه دل قشنگی داری تو
چقد به سادگی دلت حسودیم میشه...
پسر:صفای وجودت خانومم...
دختر:میدونی دلم تنگه برای اون همه
پیاده روی هامون...
برای سرک کشیدن تومغازه کتاب فروشی
و ورق زدن کتابا برای بوی کاغذ...
برای شونه به شونه باهات راه رفتنو دیدن
نگاه حسرت بار بقیه...اخه هیچ زنی مردی
مثل من نداره...
پسر:میدونم میدونم منم دلم تنگه برای دیدن آسمون
توچشمای تو...
برای بسته های شاتوتی که باهم میخوردیم...
برای خونه ای که تو خیابون ساخته بودیم و
من مردش بودم...
دختر:یادته همیشه به من میگفتی خاتون؟؟
اره یادمه اخه تو منو یاد دخترای ابرو کمون
قجری مینداختی!!
دختر:ولی منکه بور بودم
پسر:باشه فرقی نمیکنه!!
دختر:اخ چه روزایی بوددلم برای دستای
مردونت که تو دستام گره میخورد تنگ شده
مجنون من...
پسر:...
دختر:چت شده؟چرا چیزی نمیگی؟
پسر: ...
دختر:نگاه کن ببینم...منو نگاه کن...
پسر: ...
دختر:الهی بمیرم چشات چرا نمناک شده؟؟
الهی فدات بشم...
پسر:خدانکنه(هق هق گریه)
دختر:چرا گریه میکنی؟؟
پسر:چرانکنم؟؟ها؟؟
دختر:من دوست ندارم مرد من گریه کنه
جلوی این همه آدم بخند..بخند زودباش
پسر:وقتی دستاتو کم دارم چطور بخندم؟
کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم؟
دختر:اگه گریه کنی منم گریه میکنما
پسر:باشه... باشه ... تسلیم...
ولی نمیتونم بخندم...
دختر:آفرین...حالا بگو ببینم کادو ولنتاین
چی برام خریدی؟؟
پسر:توکه میدونی من ازاین لوس بازیاخوشم نمیاد
ولی امسال برات کادو خوبی اوردم...
دختر:چی؟زودباش آب از لب ولوچه ام اویزون شد!
پسر:....
دختر:باز دوباره ساکت شدی؟!
پسر:برات کادو(هق هق گریه)یه دسته گل گلایر
یک شیشه گلاب
یک بغض طولانی اوردم تک عروس گورستان...
پنجشنبه ها دیگه خیابون بی تو صفایی نداره
اینجا کنار خونه ابدیت میشینم وفاتحه میخونم
نه اشک وفاتحه...
نه اشک ودلتنگی وفاتحه...
نه اشک ودلتنگی وخاطرات نه چندان دور...
اما نه خاتون من تو خیلی وقته که...
آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من...
دیگه نگران قرص های نخوردم
لباسای اتو نکشیدم
صورت پف کردم از بیخوابی نباش...
نگران خیره شدن مردم به اشکای من نباش...
بعد از تو دیگه مرد نیستم اگه بخندم...!
«خدایا شکرت میکنم بابت وجود همچین آدمایی»
پسر:سلام ضعیفه دلمون برات
تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!
دختر:توبازگفتی ضعیفه؟
پسر:خب منزل بگم چطوره؟
دختر:واااای ازدست تو!!
پسر:باشه...باشه...ویکتوریا خوبه؟
دختر:اه اصلا باهات قهرم!!
پسر:باشه بابا تو عزیزمنی خوب شد؟
آشتی؟
دختر:آشتی...راستی گفتی دلت چی شد؟
پسر:دلم؟!اها از دیشب تا حالا یکم پیچ میده!
دختر:واقعا که!
پسر:خب چیه؟نمیگم مریضم اصلا خوبه؟؟
دختر:لوووووووس!!
پسر:ای بابا ضعیفه اگه اینبار قهر کنی نازکش نداری ها!!
دختر:بازم گفت این کلمه رو!!
پسر:خب تقصیر خودته میدونی اونایی روکه
دوست دارم اذیت میکنم هی نقطه ضعف میدی دستم..
دختر:من از دست تو چیکار کنم؟؟
پسر:شکرخدا...دلم پیچ میخوردچون توتب وتاب ملاقات توبودم
لیلی قرن21 من...
دختر:چه دل قشنگی داری تو
چقد به سادگی دلت حسودیم میشه...
پسر:صفای وجودت خانومم...
دختر:میدونی دلم تنگه برای اون همه
پیاده روی هامون...
برای سرک کشیدن تومغازه کتاب فروشی
و ورق زدن کتابا برای بوی کاغذ...
برای شونه به شونه باهات راه رفتنو دیدن
نگاه حسرت بار بقیه...اخه هیچ زنی مردی
مثل من نداره...
پسر:میدونم میدونم منم دلم تنگه برای دیدن آسمون
توچشمای تو...
برای بسته های شاتوتی که باهم میخوردیم...
برای خونه ای که تو خیابون ساخته بودیم و
من مردش بودم...
دختر:یادته همیشه به من میگفتی خاتون؟؟
اره یادمه اخه تو منو یاد دخترای ابرو کمون
قجری مینداختی!!
دختر:ولی منکه بور بودم
پسر:باشه فرقی نمیکنه!!
دختر:اخ چه روزایی بوددلم برای دستای
مردونت که تو دستام گره میخورد تنگ شده
مجنون من...
پسر:...
دختر:چت شده؟چرا چیزی نمیگی؟
پسر: ...
دختر:نگاه کن ببینم...منو نگاه کن...
پسر: ...
دختر:الهی بمیرم چشات چرا نمناک شده؟؟
الهی فدات بشم...
پسر:خدانکنه(هق هق گریه)
دختر:چرا گریه میکنی؟؟
پسر:چرانکنم؟؟ها؟؟
دختر:من دوست ندارم مرد من گریه کنه
جلوی این همه آدم بخند..بخند زودباش
پسر:وقتی دستاتو کم دارم چطور بخندم؟
کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم؟
دختر:اگه گریه کنی منم گریه میکنما
پسر:باشه... باشه ... تسلیم...
ولی نمیتونم بخندم...
دختر:آفرین...حالا بگو ببینم کادو ولنتاین
چی برام خریدی؟؟
پسر:توکه میدونی من ازاین لوس بازیاخوشم نمیاد
ولی امسال برات کادو خوبی اوردم...
دختر:چی؟زودباش آب از لب ولوچه ام اویزون شد!
پسر:....
دختر:باز دوباره ساکت شدی؟!
پسر:برات کادو(هق هق گریه)یه دسته گل گلایر
یک شیشه گلاب
یک بغض طولانی اوردم تک عروس گورستان...
پنجشنبه ها دیگه خیابون بی تو صفایی نداره
اینجا کنار خونه ابدیت میشینم وفاتحه میخونم
نه اشک وفاتحه...
نه اشک ودلتنگی وفاتحه...
نه اشک ودلتنگی وخاطرات نه چندان دور...
اما نه خاتون من تو خیلی وقته که...
آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من...
دیگه نگران قرص های نخوردم
لباسای اتو نکشیدم
صورت پف کردم از بیخوابی نباش...
نگران خیره شدن مردم به اشکای من نباش...
بعد از تو دیگه مرد نیستم اگه بخندم...!
«خدایا شکرت میکنم بابت وجود همچین آدمایی»