22-03-2016، 12:17
(آخرین ویرایش در این ارسال: 30-03-2016، 0:42، توسط mT_pOoM_taaK.)
( زن پیتر و همسایه )
بلافاصله بعد از اینکه زن پیتر از زیر دوش حمام بیرون اومد پیتر وارد حمام شد . همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد ، زن پیتر یه حوله دور خودش پیچید و رفت تا در رو باز کنه ! همسایه شون ، رابرت ، پشت در ایستاده بود .
تا رابرت، زن پیتر رو دید گفت : همین الان 1000 دلار بهت میدم اگه اون حوله رو بندازی زمین ! بعد از چند لحظه تفکر ، زن پیتر حوله رو میندازه و رابرت چند ثانیه تماشا می کنه و لذت میبره . خلاصه دیگه 1000 دلارو به زن پیتر میده و میره !! زن دوباره حوله رو دور خودش پیچید و به حمام برگشت پیتر پرسید : کی بود زنگ زد ؟ زن جواب داد : رابرت همسایه مون بود .
پیتر گفت : خوبه !! چیزی در مورد 1000 دلاری که به من بدهکار بود نگفت ؟!
مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده ، نگران و مضطرب در انتهای کادر درب بزرگی دیده می شود با تابلوی اتاق عمل ! چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج می شود .
مرد نفسش را در سینه حبس می کند.
دکتر به سمت او می رود مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند .
دکتر : واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم . اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده . ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم .
باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی. روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی، اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش رو برداشتیم !!!
مرد سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود . با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد و ...
[ltr] [/ltr]
دکتر : هه !! شوخی کردم ، زنت همون اولش مرد !!!
( بوسه )
مردی به همسرش این گونه نوشت:
عزیزم این ماه حقوقم را نمی توانم برایت بفرستم به جایش 100 بوسه برایت فرستادم
عاشقتم ، امیدوارم حالت خوب باشه
همسرش بعد از چند روز اینجوری جواب داد : عزیزم از اینکه 100 بوس برام فرستادی نهایت تشکر را می کنم .
ریز هزینه ها : 1) با شیر فروش به 2 بوس به توافق رسیدم
2) با معلم مدرسه بچه ها به 7 بوس به توافق رسیدم
3) صاحب خانه هر روز می اید و 2-3 بوس از من می گیرد
5) با سوپر مارکتی فقط با بوس به توافق نرسیدیم بنابرین من آیتم های دیگری هم به او دادم
6) سایر موارد 40 بوس
نگران من نباش!! هنوز 35 بوس دیگر برایم باقی مانده که امیدوارم بتونم تا آخر این ماه با اون سر کنم
( خیانت )
صدای زنگ تلفن، دختر کوچولو گوشی رو بر میداره سلام، کیه؟
- سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامان خونه است ؟ گوشی رو بده بهش
- نمیشه
- چرا !؟
چون با عمو جیمی رفتن تو اتاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن
- بابایی ما که عمو جیمی نداریم !!
- چرا داریم. الآن پهلو مامانه !!
- ببین عزیزم. اینکاری که میگم بکن. برو بزن به در و بگو بابا اومده خونه
- چشم بابا جون
(چند دقیقه بعد) - بابا جون گفتم
- خوب چی شد؟
- هیچی. همین که گفتم یهو صدای جیغ مامان اومد بعد با عجله از اتاق اومد بیرون همینطور که از پله ها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا دیگه تکون نمیخوره ؟
- خوب عمو جیمی چی؟
عمو جیمی از پنجره پرید توی استخر ولی دیروز آب استخر رو خودت خالی کرده بودی . هنوز همون تو خوابیده !! یک صدای بامزه ای داد که نگو !!
- استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم اونجا منزل "اشنایدر" نیست؟
- نه
- ببخشین مثل اینکه اشتباه گرفتم !