دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﻧﻪ ﮐﺴﻲ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ
ﻧﻪ ﮐﺴﻲ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ
ﻧﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﮔﺬﺭ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻱ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺎﻩ
ﺑﻴﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻣﺮﮒ ﻣﮕﺮ ﻓﺮﻗﻲ ﻫﺴﺖ؟
ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻧﺼﻴﺒﻲ ﻧﺒﺮﻱ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺁﻩ
من مستِ تو هستم، تو اگر دولتِ عشقی...
با ضربه ی شلاق، مسلمان نگهم دار...!!!!
حالا،
اگر فقط جای دیگران خالی بود،
غصهای نداشتم!
آدم هرجور بتواند
با جای خالی ِ دیگران
کنار میآید!
اما جای خود ِ من خالی است. .
و این جای خالی دیگر
شوخی بردار نیست. .
ای نگاهت از شب ِ باغ ِ نظر ، شیرازتر
دیگران نازند و تو از نازنینان ، نازتر
سرما همه چیز را به هم نزدیک میکند....
گاهی حرف های تو از دهان من بیرون می آیند...
گاهی دست های من از جیب های تو...
خاک من زنده به تاثیر هوای لب توست
سازگاری نکند آب و هوای دگرم...
خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد؟
چرا اینگونه، کافرگونه، بی رحمانه می خندی ؟!!
گه مرا پس می زنی گه باز پیشم می کشی..
آنچه دستت داده ام،نامش دل است افسار نه!
باور نکردنی ست پس از قرن ها هنوز
چون دلبرانِ دوره ی سعدی ستمگری
میتوان خواند از جبین خاک احوال مرا
بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است
تهران منهایِ تو یعنی رشتِ بی باران
یعنی بگیری از شمالی بویِ شالی را
حتی تصور کردنش هم مرد میخواهد
دنیای منهایِ تو این دنیای خالی را
وقتِ رفتن كاش در چشمم نمى غلتيد اشك
آخرين تصويرِ او در چشم هايم تار بود ...
به سربازها بگویید
نامه های معشوقه هایشان را اگر بلند بلند بخوانند
جنگ تمام می شود!
ﻧﻪ ﮐﺴﻲ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ
ﻧﻪ ﮐﺴﻲ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ
ﻧﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﮔﺬﺭ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻱ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺎﻩ
ﺑﻴﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻣﺮﮒ ﻣﮕﺮ ﻓﺮﻗﻲ ﻫﺴﺖ؟
ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻧﺼﻴﺒﻲ ﻧﺒﺮﻱ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺁﻩ
من مستِ تو هستم، تو اگر دولتِ عشقی...
با ضربه ی شلاق، مسلمان نگهم دار...!!!!
حالا،
اگر فقط جای دیگران خالی بود،
غصهای نداشتم!
آدم هرجور بتواند
با جای خالی ِ دیگران
کنار میآید!
اما جای خود ِ من خالی است. .
و این جای خالی دیگر
شوخی بردار نیست. .
ای نگاهت از شب ِ باغ ِ نظر ، شیرازتر
دیگران نازند و تو از نازنینان ، نازتر
سرما همه چیز را به هم نزدیک میکند....
گاهی حرف های تو از دهان من بیرون می آیند...
گاهی دست های من از جیب های تو...
خاک من زنده به تاثیر هوای لب توست
سازگاری نکند آب و هوای دگرم...
خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد؟
چرا اینگونه، کافرگونه، بی رحمانه می خندی ؟!!
گه مرا پس می زنی گه باز پیشم می کشی..
آنچه دستت داده ام،نامش دل است افسار نه!
باور نکردنی ست پس از قرن ها هنوز
چون دلبرانِ دوره ی سعدی ستمگری
میتوان خواند از جبین خاک احوال مرا
بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است
تهران منهایِ تو یعنی رشتِ بی باران
یعنی بگیری از شمالی بویِ شالی را
حتی تصور کردنش هم مرد میخواهد
دنیای منهایِ تو این دنیای خالی را
وقتِ رفتن كاش در چشمم نمى غلتيد اشك
آخرين تصويرِ او در چشم هايم تار بود ...
به سربازها بگویید
نامه های معشوقه هایشان را اگر بلند بلند بخوانند
جنگ تمام می شود!