13-01-2016، 18:36
نگاه هدفمند و موضوع محور به انتشار مجموعههای داستانی در کشور ما سالهای سال است که به فراموشی سپرده شده است.
اگر از تجربه انتشار مجموعههایی چون «کتاب جمعه» و «کتاب هفته» بگذریم، فارغ از اینکه این دو مجموعه را نیز نمیتوان جزو خروجی ادبیات داستانی به شمار آورد و در بهترین حالت مجموعهای است از نقدها و نظرهای مرتبط با موضوعات فرهنگی و اجتماعی روز، نگاه ناشران و مولفان در ادبیات داستانی ایران در سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به انتشار آثار داستانی دنبالهدار و متنوع در ذیل عنوان یک نام و به قلم مجموعهای از نویسندگان چندان مثبت نبوده و هر کدام از این دو دسته به ویژه در گروه ناشران، ترجیح دادهاند با هر اثر به صورت منظومهای مستقل و غیر وابسته برخورد داشته باشند.
در این میان وقایع نگاری داستانی حوادث منجر به پیروزی انقلاب اسلامی و نیز هشت سال جنگ تحمیلی به عنوان مهمترین وقایع و رویدادهای سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی حتی از سوی ناشران دولتی و نیمه دولتی نیز برای ایجاد مجموعه داستانهایی از مجموعه نویسندگان همواره مورد غفلت واقع شده و رفته رفته این موضوع را به ذهن متبادر میسازد که در جمع نویسندگان ایرانی گویا هیچ مجموعه منسجم و پیوستهای که بتواند آرا و نقطه نظر و دید آنها را به یک موضوع در یک خط سیر مشخص بیان کند، امکان تحقق در خود ندارد. این نگاه در ذات خود میتواند مسبب ایجاد مجموعهای از نقاط قوت و یا ضعف باشد که هر کدام به نوع خود در شکلدهی به آینده جریان داستان نویسی در ایران مؤثر است.
بسترهای داستانی گم شده....
حسین فتاحی از نویسندگان حوزه ادبیات دفاع مقدس در این رابطه و در زمینه ظرفیتهای ناپیدای امروز ادبیات داستانی ایران برای خلق مجموعه داستانهایی بومی و منسجم برای مخاطبان میگوید: «مهمترین موضوع برای خلق یک رمان، داستان و حتی مجموعه داستانی، کشف بستری است که یک مجموعه داستانی میتواند در آن به خود شکل بیابد. در ادبیات جهان به عنوان مثال، رمانهایی چون جنگ و صلح و یا دن آرام و حتی خانواده تیبو و بینوایان از یک حادثه تاریخی یا جنگ به عنوان بستر برای شکلگیری خود استفاده کردهاند.»
وی در ادامه با اشاره به اینکه امروزه در ادبیات داستانی ما گویا برای شکلدادن به داستان امکان بهرهگیری از بسترهای داستانی موجود فراهم نیست، میگوید: «نکته مهم این است که جامعه به عنوان مخاطب اصلی ادبیات داستانی باید برای ثبت رویدادهای خود به نویسنده فرصت بدهد.
ما به تعداد نویسندگانمان برای خلق داستانهایی در ارتباط با کشورمان و انقلابمان و حتی دفاع مقدس فرصت داریم. جنگ هشت ساله ما به عنوان مثال و به خودی خود چیزی بالاتر از یک حادثه است و باید به عنوان یک فرصت و اتفاق در روزگار معاصر ما برای ایجاد مجموعههای داستانی مورد نگاه جدیتری قرار بگیرد، در واقع این فرصت، ایجاد کننده موقعیتی است که اگر نتوانیم و یا نخواهیم برای ثبت داستانی آن از آن بهرهمند شویم،خودمان را رفته رفته از آن جریان خودمان محروم کردهایم.»
فتاحی در ادامه بار دیگر نگاه خود را متوجه جامعه مخاطب داستان به عنوان محرک اصلی نویسنده و ناشر برای تولید اثر میکند و اضافه میکند: «باید به نویسنده فرصت داد تا او حرف خود را بزند، جامعه باید بپذیرد که هر نگاهی اعم از تلخ و یا شیرین به او، فرصتی است که امکان ثبت و بازنگاری او را به خود او میدهد و این اساس کار داستان نویس است.
نگاه فتاحی به عنوان نماینده بخش قابل توجهی از نویسندگان انقلاب به جامعه به عنوان بستر خلق داستان، از سوی پارهای دیگر از نویسندگان سالهای اخیر کشور ما به نوعی دیگر تعبیر شده و حوادث و بسترهای اجتماعی خلق داستان را نه موهبتی قابل اعطا از سوی جامعه، بلکه فرصتی برای ایجاد یک رویداد خلاقانه برای جامعه که گاهی خود نیز از آن غافل است، تعبیر میکند.
استفاده از فرصتها و خلق حادثهها
جواد جزینی نویسنده و منتقد در این رابطه میگوید: «بسیاری از رویدادهای اجتماعی مانند جنگ، اینگونه نیستند که مورد علاقه نویسنده باشند و او برای ایجاد آنها لحظه شماری کند؛ این رویدادها فرصتی هستند که نویسنده میتواند از منظر آنها به نقد وضعیت جمع زیادی از افراد حاضر در جامعه بپردازد. به عنوان مثال معروف است که گفته میشود جنگ در هر نسل تنها یک بار اتفاق میافتد و خب بیشک توجه به ملیت و تلاش برای حفظ یک خاک در برابر تهاجم نیز در تمام جهان پذیرفته شده است و بلوغ یک جامعه نیز زمانی خود را نمایان میکند که عدهای از اعضای آن از هنرمند و داستان نویس در ارتباط با چرایی و چگونگی آن سؤال کنند و درست در زمانی که توانستند گوشی برای شنیدن پاسخ سؤال خود و حتی عمل به بایدها و نبایدهای آن فراهم کنند، آن وقت میتوانند منتظر خلق حادثهای تازه از منظر داستانی باشند.»
جزینی در ادامه به موضوع چگونگی نظاممندی اجتماع و متولیان نشر در کشور برای حل موردی این دغدغه نقدهای جدی وارد میآورد و میگوید:«سازمانها و نهادهایی که این روزها خود را متولی تولید و انتشار کتاب میدانند، گویا برای خود ماموریتی تعریف کردهاند که باید اثری پیرامون یک موضوع تولید شود و آمار و ارقام کمی آنها متناسب با آن افزایش پیدا کند و در این میان انگار تنها چیزی که اهمیت ندارد، بستر فرهنگی مناسبی است که داستان میتواند خالق آن باشد.»
وی ادامه میدهد: «بر اساس تحقیقی که من به سفارش یکی از همینسازمانها انجام دادم، این نتیجه حاصل شده است که بیش از 95 درصد آثاری که در حوزه واقعهای مثل دفاع مقدس در کشور در حال تولید است، تنها با هدف بالا بردن آمار انتشار کتابهای چاپ نخست توسط سازمانهای منتشر کننده صورت گرفته است و حتی آثاری دیده میشود که در آنها نویسنده با تغییر نام اثر برای مرتبه چندم آن را با تجدید چاپ روانه بازار کرده است، آیا این موضوع را میتوانیم به عنوان بهرهگیری ادبیات از بستر اجتماعی برای خلق اثر بدانیم؟»
جزینی که در سالهای اخیر بیشترین زمان خود را به نقد آثار داستانی و نیز آموزش نویسندگی میگذراند در ادامه به فعالیت خود نیز انتقادهایی وارد میسازد و میگوید:«نبود جریان نقد سالم که در کشور ما به مقدس شدن برخی آثار منجر شده و باعث میشود خود تولید کننده ناقد اثر خود نیز باشد در کنار ظهور نویسندگانی که بهرهگیری از بسترهای نابی چون جنگ برای خلق داستان را به عنوان کارآموزی برای خود تعریف میکنند در کنار ایجاد مکانیزمهای تشویقی برای این افراد اعم از انواع جشنوارههای داستانی و ادبی دولتی و شبه دولتی که نگاهی به بودجه صرف شده برای برپایی آنها و مقایسه آن با بودجه صرف شده برای حمایت از نویسنده خالق اثر حاوی نکات دردآوری است خود بدون هیچ مقدمه و موخره دیگری نشان میدهد که ما برای بهره گیری از بسترهای اجتماعی خود برای خلق یک اثر و یا مجموعه ادبی ماندگار چگونه در حال فرصتسوزی هستیم.»
حرف مخاطب را باید خود او بزند
از مجموعه این نوع اظهارنظر پیرامون ادبیات داستانی این روزهای کشور ما میتوان به این نکته رسید که ادبیات و به تبع آن داستان در کشور ما هنوز تبدیل به یک مسأله برای متولیان فرهنگ نیست و ساماندهی به جریان فکری مخاطب نیز به تبع آن صورت نمیگیرد؛ موضوعی که قاسمعلی فراست نیز ضمن تأیید آن به ما میگوید: «خیلی ساده اگر به میزان هزینهای که برای اطلاعرسانی پیرامون ورزش و یا سیاست به جامعه میشود و مقایسه آن با حوزه فرهنگ و ادبیات نگاهی داشته باشید میتوانید به این مسأله پی ببرید که مسأله انسانساز بودن یک نویسنده و یا داستان در جامعه ما تا چهاندازه پذیرفته شده است.»
وی ادامه میدهد: «برای کتابخوان شدن و بالاتر رفتن توقعاتمان از کتاب برای راهنمایی جامعه باید به سمت بها دادن به داستان حرکت کنیم اما این موضوع با بخشنامه صادر کردن به نتیجه نمی رسد، باید اجازه بدهیم که مخاطب ما نظرات مختلف را بخواند و باید او را به سمت این خوانش هدایت کرد. اجتماع را افراد حاضر در آن میسازند و بنابراین راوی داستانهای آن نیز خود آنها هستند و بنابراین باید اجازه داد تا هر کدام از آنها داستان خود را بگویند، نباید ترسید و خود را بیشتر از آنها آگاه به حقایق دانست.»
با این وجود به نظر میرسد با وجود میل باطنی نویسندگان امروز حوزه ادبیات داستانی ایران به خلق داستانهایی رئالیستی و خلاقانه برگرفته از بطن جامعه مخاطبین خود، چهار سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز تمایلی برای شنیدن صدای نویسندگانی که میخواهند بخشهایی از جامعه خود، گذشته، آینده و تاریخ و خاطره آن را برای بخشهای دیگر و نسل جدید بیان کنند به طور کامل وجود ندارد، گویا نهادها متولی ادبیات تنها دوست دارند، آنچه خود میبینند و میشنود را مخاطبان نیز ببینند و بشنوند، اما به راستی تا چه زمانی میتوان به این شیوه راه پیمود؟
اگر از تجربه انتشار مجموعههایی چون «کتاب جمعه» و «کتاب هفته» بگذریم، فارغ از اینکه این دو مجموعه را نیز نمیتوان جزو خروجی ادبیات داستانی به شمار آورد و در بهترین حالت مجموعهای است از نقدها و نظرهای مرتبط با موضوعات فرهنگی و اجتماعی روز، نگاه ناشران و مولفان در ادبیات داستانی ایران در سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به انتشار آثار داستانی دنبالهدار و متنوع در ذیل عنوان یک نام و به قلم مجموعهای از نویسندگان چندان مثبت نبوده و هر کدام از این دو دسته به ویژه در گروه ناشران، ترجیح دادهاند با هر اثر به صورت منظومهای مستقل و غیر وابسته برخورد داشته باشند.
در این میان وقایع نگاری داستانی حوادث منجر به پیروزی انقلاب اسلامی و نیز هشت سال جنگ تحمیلی به عنوان مهمترین وقایع و رویدادهای سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی حتی از سوی ناشران دولتی و نیمه دولتی نیز برای ایجاد مجموعه داستانهایی از مجموعه نویسندگان همواره مورد غفلت واقع شده و رفته رفته این موضوع را به ذهن متبادر میسازد که در جمع نویسندگان ایرانی گویا هیچ مجموعه منسجم و پیوستهای که بتواند آرا و نقطه نظر و دید آنها را به یک موضوع در یک خط سیر مشخص بیان کند، امکان تحقق در خود ندارد. این نگاه در ذات خود میتواند مسبب ایجاد مجموعهای از نقاط قوت و یا ضعف باشد که هر کدام به نوع خود در شکلدهی به آینده جریان داستان نویسی در ایران مؤثر است.
بسترهای داستانی گم شده....
حسین فتاحی از نویسندگان حوزه ادبیات دفاع مقدس در این رابطه و در زمینه ظرفیتهای ناپیدای امروز ادبیات داستانی ایران برای خلق مجموعه داستانهایی بومی و منسجم برای مخاطبان میگوید: «مهمترین موضوع برای خلق یک رمان، داستان و حتی مجموعه داستانی، کشف بستری است که یک مجموعه داستانی میتواند در آن به خود شکل بیابد. در ادبیات جهان به عنوان مثال، رمانهایی چون جنگ و صلح و یا دن آرام و حتی خانواده تیبو و بینوایان از یک حادثه تاریخی یا جنگ به عنوان بستر برای شکلگیری خود استفاده کردهاند.»
وی در ادامه با اشاره به اینکه امروزه در ادبیات داستانی ما گویا برای شکلدادن به داستان امکان بهرهگیری از بسترهای داستانی موجود فراهم نیست، میگوید: «نکته مهم این است که جامعه به عنوان مخاطب اصلی ادبیات داستانی باید برای ثبت رویدادهای خود به نویسنده فرصت بدهد.
ما به تعداد نویسندگانمان برای خلق داستانهایی در ارتباط با کشورمان و انقلابمان و حتی دفاع مقدس فرصت داریم. جنگ هشت ساله ما به عنوان مثال و به خودی خود چیزی بالاتر از یک حادثه است و باید به عنوان یک فرصت و اتفاق در روزگار معاصر ما برای ایجاد مجموعههای داستانی مورد نگاه جدیتری قرار بگیرد، در واقع این فرصت، ایجاد کننده موقعیتی است که اگر نتوانیم و یا نخواهیم برای ثبت داستانی آن از آن بهرهمند شویم،خودمان را رفته رفته از آن جریان خودمان محروم کردهایم.»
فتاحی در ادامه بار دیگر نگاه خود را متوجه جامعه مخاطب داستان به عنوان محرک اصلی نویسنده و ناشر برای تولید اثر میکند و اضافه میکند: «باید به نویسنده فرصت داد تا او حرف خود را بزند، جامعه باید بپذیرد که هر نگاهی اعم از تلخ و یا شیرین به او، فرصتی است که امکان ثبت و بازنگاری او را به خود او میدهد و این اساس کار داستان نویس است.
نگاه فتاحی به عنوان نماینده بخش قابل توجهی از نویسندگان انقلاب به جامعه به عنوان بستر خلق داستان، از سوی پارهای دیگر از نویسندگان سالهای اخیر کشور ما به نوعی دیگر تعبیر شده و حوادث و بسترهای اجتماعی خلق داستان را نه موهبتی قابل اعطا از سوی جامعه، بلکه فرصتی برای ایجاد یک رویداد خلاقانه برای جامعه که گاهی خود نیز از آن غافل است، تعبیر میکند.
استفاده از فرصتها و خلق حادثهها
جواد جزینی نویسنده و منتقد در این رابطه میگوید: «بسیاری از رویدادهای اجتماعی مانند جنگ، اینگونه نیستند که مورد علاقه نویسنده باشند و او برای ایجاد آنها لحظه شماری کند؛ این رویدادها فرصتی هستند که نویسنده میتواند از منظر آنها به نقد وضعیت جمع زیادی از افراد حاضر در جامعه بپردازد. به عنوان مثال معروف است که گفته میشود جنگ در هر نسل تنها یک بار اتفاق میافتد و خب بیشک توجه به ملیت و تلاش برای حفظ یک خاک در برابر تهاجم نیز در تمام جهان پذیرفته شده است و بلوغ یک جامعه نیز زمانی خود را نمایان میکند که عدهای از اعضای آن از هنرمند و داستان نویس در ارتباط با چرایی و چگونگی آن سؤال کنند و درست در زمانی که توانستند گوشی برای شنیدن پاسخ سؤال خود و حتی عمل به بایدها و نبایدهای آن فراهم کنند، آن وقت میتوانند منتظر خلق حادثهای تازه از منظر داستانی باشند.»
جزینی در ادامه به موضوع چگونگی نظاممندی اجتماع و متولیان نشر در کشور برای حل موردی این دغدغه نقدهای جدی وارد میآورد و میگوید:«سازمانها و نهادهایی که این روزها خود را متولی تولید و انتشار کتاب میدانند، گویا برای خود ماموریتی تعریف کردهاند که باید اثری پیرامون یک موضوع تولید شود و آمار و ارقام کمی آنها متناسب با آن افزایش پیدا کند و در این میان انگار تنها چیزی که اهمیت ندارد، بستر فرهنگی مناسبی است که داستان میتواند خالق آن باشد.»
وی ادامه میدهد: «بر اساس تحقیقی که من به سفارش یکی از همینسازمانها انجام دادم، این نتیجه حاصل شده است که بیش از 95 درصد آثاری که در حوزه واقعهای مثل دفاع مقدس در کشور در حال تولید است، تنها با هدف بالا بردن آمار انتشار کتابهای چاپ نخست توسط سازمانهای منتشر کننده صورت گرفته است و حتی آثاری دیده میشود که در آنها نویسنده با تغییر نام اثر برای مرتبه چندم آن را با تجدید چاپ روانه بازار کرده است، آیا این موضوع را میتوانیم به عنوان بهرهگیری ادبیات از بستر اجتماعی برای خلق اثر بدانیم؟»
جزینی که در سالهای اخیر بیشترین زمان خود را به نقد آثار داستانی و نیز آموزش نویسندگی میگذراند در ادامه به فعالیت خود نیز انتقادهایی وارد میسازد و میگوید:«نبود جریان نقد سالم که در کشور ما به مقدس شدن برخی آثار منجر شده و باعث میشود خود تولید کننده ناقد اثر خود نیز باشد در کنار ظهور نویسندگانی که بهرهگیری از بسترهای نابی چون جنگ برای خلق داستان را به عنوان کارآموزی برای خود تعریف میکنند در کنار ایجاد مکانیزمهای تشویقی برای این افراد اعم از انواع جشنوارههای داستانی و ادبی دولتی و شبه دولتی که نگاهی به بودجه صرف شده برای برپایی آنها و مقایسه آن با بودجه صرف شده برای حمایت از نویسنده خالق اثر حاوی نکات دردآوری است خود بدون هیچ مقدمه و موخره دیگری نشان میدهد که ما برای بهره گیری از بسترهای اجتماعی خود برای خلق یک اثر و یا مجموعه ادبی ماندگار چگونه در حال فرصتسوزی هستیم.»
حرف مخاطب را باید خود او بزند
از مجموعه این نوع اظهارنظر پیرامون ادبیات داستانی این روزهای کشور ما میتوان به این نکته رسید که ادبیات و به تبع آن داستان در کشور ما هنوز تبدیل به یک مسأله برای متولیان فرهنگ نیست و ساماندهی به جریان فکری مخاطب نیز به تبع آن صورت نمیگیرد؛ موضوعی که قاسمعلی فراست نیز ضمن تأیید آن به ما میگوید: «خیلی ساده اگر به میزان هزینهای که برای اطلاعرسانی پیرامون ورزش و یا سیاست به جامعه میشود و مقایسه آن با حوزه فرهنگ و ادبیات نگاهی داشته باشید میتوانید به این مسأله پی ببرید که مسأله انسانساز بودن یک نویسنده و یا داستان در جامعه ما تا چهاندازه پذیرفته شده است.»
وی ادامه میدهد: «برای کتابخوان شدن و بالاتر رفتن توقعاتمان از کتاب برای راهنمایی جامعه باید به سمت بها دادن به داستان حرکت کنیم اما این موضوع با بخشنامه صادر کردن به نتیجه نمی رسد، باید اجازه بدهیم که مخاطب ما نظرات مختلف را بخواند و باید او را به سمت این خوانش هدایت کرد. اجتماع را افراد حاضر در آن میسازند و بنابراین راوی داستانهای آن نیز خود آنها هستند و بنابراین باید اجازه داد تا هر کدام از آنها داستان خود را بگویند، نباید ترسید و خود را بیشتر از آنها آگاه به حقایق دانست.»
با این وجود به نظر میرسد با وجود میل باطنی نویسندگان امروز حوزه ادبیات داستانی ایران به خلق داستانهایی رئالیستی و خلاقانه برگرفته از بطن جامعه مخاطبین خود، چهار سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز تمایلی برای شنیدن صدای نویسندگانی که میخواهند بخشهایی از جامعه خود، گذشته، آینده و تاریخ و خاطره آن را برای بخشهای دیگر و نسل جدید بیان کنند به طور کامل وجود ندارد، گویا نهادها متولی ادبیات تنها دوست دارند، آنچه خود میبینند و میشنود را مخاطبان نیز ببینند و بشنوند، اما به راستی تا چه زمانی میتوان به این شیوه راه پیمود؟