از یه جایی به بعد . . .
مرض چک کردن موبایلت خوب میشه
حتی یه وقتایی یادت می ره گوشی داری
دیگه دلشوره نداری که گوشیتو جا بذاری
یا اس ام اسی بی جواب بمونه
از یه جایی به بعد . . .
[b]
دیگه دوس نداری هیچکس رو
به خلوت خودت راه بدی
حتی اگه تنهایی کلافه ات کرده باشه
[/b]
از یه جایی به بعد . . .
وقتی کسی بهت می گه دوست دارم
لبخند میزنی و ازش فاصله میگیری
[b]
[/b]
از یه جایی به بعد . . .
هر روز دلت برای یه آغوش امن تنگ میشه
اما دیگه به هیچ آغوشی فکر نمی کنی
از یه جایی به بعد . . .
حرفی واسه گفتن نداری
ساکت بودن رو به خیلی از حرفا ترجیح میدی
و می ری تو لاک خودت
از یه جایی به بعد . . .
از اینکه دوسِت داشته باشن می ترسی
جای دوست داشته شدن ها
توی تن و فکر و قلبت می سوزه
از یه جایی به بعد . . .
فقط یه حس داری حس بی تفاوتی
نه از دوست داشتن ها خوشحال میشی
و نه از دوست نداشتن ها ناراحت
از یه جایی به بعد . . .
توی هیجان انگیز ترین لحظه ها هم
فقط نگاه می کنی . . .
از یه جایی به بعد...
فقط تکرار میشی
از یه جایی به بعد
خودکشی میکنی
نه اینکه رگت بزنی قید احساسات میزنی
از یه جایی به بعد...
حتی دیگه حس نظر دادن هم نداری
فقط میخونی
از یه جایی به بعد
دیگه بزرگ نمیشی، پیر میشی
از یه جایی به بعد
دیگه خسته نمیشی، می بُری
از یه جایی به بعد
دیگه تکراری نیستی، زیادی هستی...
از یه جایی به بعد
حتی اگه داغونی باید وانمود کنی
همه چی عادیه...
[b][b]از یه جایی به بعد . . .
[/b][/b]
دیگه نداری . . .
دیگه حس نداری . . .
دیگه جونی نداری . نفسی نداری
دیگه هیچی برات مهم نیستش
دیگه خودت هم مهم نیستی
از یه جایی به بعد . . .
وقتی کسی بهت می گه دوست دارم
از ترس تمام وجودت به لرزه می افته
از یه جایی به بعد . . .
قبرستانی از خاطرات رو با خودت می کشی