23-11-2015، 13:07
شعر نظمیست خیال انگیخته و خیالانگیز، یعنی در آن دو عنصر نظم و خیال به صورتی درهمتنیده و درهمتابیده و به هم بافته شده و جوش خورده حضوری چشمگیر و قوی دارند.
نثر، نثر شاعرانه، نظم، شعر
کلام در کلیترین بخشبندی چهار گونه است: نثر- نثر شاعرانه- نظم- شعر.
کلام ِ فاقد دو عنصر خیال و وزن یا کلامی که این دو عنصر در آن ضعیف و نامحسوس اند، نثر است.
کلام ِ فاقد عنصر وزن و دارای عنصر خیال، نثر شاعرانه است. صفت شاعرانه در اینجا معادل خیالانگیخته (به معنی ِ زادهی خیال- پروردهی خیال- محصول قوهی تخیل) است و این صفتیست که در هر هنری موجود باشد آن را شاعرانه میکند. به عنوان مثال فیلم سینمایی خیالانگیخته را فیلم شاعرانه و موسیقی خیالانگیخته را موسیقی شاعرانه و نقاشی خیال انگیخته را نقاشی شاعرانه میگوییم.
کلام ِ دارای عنصر وزن و فاقد عنصر خیال یا کلام موزونی که عنصر خیال در آن ضعیف و نامحسوس است، نظم نام دارد.
کلام ِ موزون و خیالانگیخته را شعر مینامیم.
بنابراین، و بر اساس این تقسیمبندی، شعر نظمیست خیال انگیخته و خیالانگیز، یعنی در آن دو عنصر نظم و خیال به صورتی درهمتنیده و درهمتابیده و به هم بافته شده و جوش خورده حضوری چشمگیر و قوی دارند.
در نتیجه شعر غیرمنظوم و ناموزون وجود ندارد؛ پس کلامی که نظم و وزن ندارد شعر نیست، بلکه یا نثر است (اگر خیالانگیخته نباشد) یا نثر شاعرانه است (اگر خیالانگیخته باشد).
دکتر شفیعی کدکنی در کتاب ارجمند "موسیقی شعر" دربارهی اینکه شعر عبارت است از نظم، چنین نوشته است:
"آنچه مسلم است این است که بزرگترین شاعران جهان، همواره بزرگترین ناظمان نیز بودهاند. در ایران به علت تلقی غلطی که از مفهوم نظم وجود داشته است، همیشه شعرای بد و شعرای بیاستعداد را ناظم خواندهاند زیرا نظم در نظر آنها عبارت بوده است از کیفیت پیوند بخشیدن میان اجزای جمله به نحوی که بر یکی از بحور عروضی تطبیق کند و آوردن چیزی بهنام قافیه در پایان هر بیت- کاری که هر آدم بیاستعدادی پس از یکی دو هفته تمرین بر آن مسلط میشود. اما نظم مفهوم دیگری هم دارد، مفهومی که همچون شعر تحلیل ناپذیر است و کار را به جایی میکشاند که میتوان گفت: شعر عبارت است از نظم و لاغیر... بنده جای دیگر در باب مفهوم نظم در معنی جمالشناسانهی آن و مفهوم مبتذل آن که در ذهن عامهی مردم رواج دارد، بحث کردهام.
آنچه مسلم است این است که بزرگترین شاعران جهان، همواره بزرگترین ناظمان نیز بودهاند. در ایران به علت تلقی غلطی که از مفهوم نظم وجود داشته است، همیشه شعرای بد و شعرای بیاستعداد را ناظم خواندهاند.
در اینجا فقط میخواستم این نکته را در مقدمهی بحث یادآور شوم که برخلاف تصوری که عامهی مردم از مفهوم نظم دارند، نظم چیزی بسیار پیچیده است که استعداد ایجاد آن مساوی با استعداد شعر، بلکه همهی هنرهاست و درجهی عظمت شاعران بزرگ، در همه جای دنیا (بهلحاظ جنبهی صوری کارشان، صرفنظر از نوع پیامی که در آثارشان هست) وابسته به درجهی استعدادی است که در نظم دارند و حافظ، بدون تردید، بزرگترین ناظم زبان فارسی و شاید یکی از بزرگترین ناظمان جهان باشد." (1)
دکتر شفیعی کدکنی، در همین کتاب، دو مقولهی "شعر منثور" و "نثر شاعرانه" را از هم متمایز میداند و معتقد است که در نثر شاعرانه، حال و هوای نثر (مفاهیم منطقی و گزارشی و حقایق غیر شعری) است که جامهی قافیه (سجع) و صناعات شعری را به تن کرده است (مثل کلیلهی نصرالله منشی و مرزباننامه، در زبان فارسی) و در شعر منثور، به معنی خاص ِ کلمه، جهانبینی و حال و هوای شعر، بهویژه شعر غنایی است که بر اثر حکومت میکند ولی در جامهی نظم ظاهر نشده است، مثل اغلب شطحیات صوفیه، خاصه بایزید بسطامی که بزرگترین سرایندهی شعرهای منثور در فرهنگ ایرانی است.
نثر، نثر شاعرانه، نظم، شعر
من با این تقسیمبندی و تمایز قائل شدن بین شعر منثور و نثر شاعرانه موافق نیستم و معتقدم که آنچه آن بزرگوار "نثر شاعرانه" نامیده، نثر شاعرانه نیست، زیرا خیالانگیخته نیست و عنصر خیال در آن حضور و نقش محسوسی ندارد، بلکه نثر فنی (نثر مسجع یا مصنوع یا مزین) است و تنها هنرش مهارتهای کلامی و بازیهای واژگانی است نه خیالانگیختگی و خیالانگیزی
. و آنچه "شعر منثور" نامیده در حقیقت همان "نثر شاعرانه" است که خیالانگیخته است و حال و هوای شعر، بهویژه شعر غنایی بر آن مسلط است و فضای شاعرانه دارد. البته نقد جدی و اصولی نظر دکتر شفیعی کدکنی در این باره نیاز به بحثی مفصل دارد که این بحث را به فرصتی مناسب در آینده واگذار میکنم. آنچه در اینجا میخواهم نتیجه بگیرم این است که تمام آن قطعههای منثوری که از سالهای دههی آخر قرن سیزدهم خورشیدی در مطبوعات و نشریات و آثار مکتوب به صورت وسیع و با تولید انبوه منتشر شده و اسمهای گوناگون و اغلب بیمسما- از جمله "شعر"، "شعر منثور"، "شعر سپید"، "شعر آزاد"، "موج نو"، "شعر ناب" و ...- بر خود نهاده، و در بیست و چند سال اخیر صفحات شعر نشریهها و مجلهها و کتابها را از خود انباشته و اشباع کرده، نه "شعر" است و نه حتا "شعر منثور" بلکه بخش بسیار بزرگی از آن نثر خالص و بخش بسیار کوچکی از آن نثر شاعرانه است و هیچیک از این نوشتهها را نمیتوان و نباید "شعر" نامید.
پی نوشت:
1- دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی- موسیقی شعر- انتشارات آگاه- چاپ دوم 1368- ص 237تا 239
منبع: دینگ دانگ- مهدی عاطفراد
نثر، نثر شاعرانه، نظم، شعر
کلام در کلیترین بخشبندی چهار گونه است: نثر- نثر شاعرانه- نظم- شعر.
کلام ِ فاقد دو عنصر خیال و وزن یا کلامی که این دو عنصر در آن ضعیف و نامحسوس اند، نثر است.
کلام ِ فاقد عنصر وزن و دارای عنصر خیال، نثر شاعرانه است. صفت شاعرانه در اینجا معادل خیالانگیخته (به معنی ِ زادهی خیال- پروردهی خیال- محصول قوهی تخیل) است و این صفتیست که در هر هنری موجود باشد آن را شاعرانه میکند. به عنوان مثال فیلم سینمایی خیالانگیخته را فیلم شاعرانه و موسیقی خیالانگیخته را موسیقی شاعرانه و نقاشی خیال انگیخته را نقاشی شاعرانه میگوییم.
کلام ِ دارای عنصر وزن و فاقد عنصر خیال یا کلام موزونی که عنصر خیال در آن ضعیف و نامحسوس است، نظم نام دارد.
کلام ِ موزون و خیالانگیخته را شعر مینامیم.
بنابراین، و بر اساس این تقسیمبندی، شعر نظمیست خیال انگیخته و خیالانگیز، یعنی در آن دو عنصر نظم و خیال به صورتی درهمتنیده و درهمتابیده و به هم بافته شده و جوش خورده حضوری چشمگیر و قوی دارند.
در نتیجه شعر غیرمنظوم و ناموزون وجود ندارد؛ پس کلامی که نظم و وزن ندارد شعر نیست، بلکه یا نثر است (اگر خیالانگیخته نباشد) یا نثر شاعرانه است (اگر خیالانگیخته باشد).
دکتر شفیعی کدکنی در کتاب ارجمند "موسیقی شعر" دربارهی اینکه شعر عبارت است از نظم، چنین نوشته است:
"آنچه مسلم است این است که بزرگترین شاعران جهان، همواره بزرگترین ناظمان نیز بودهاند. در ایران به علت تلقی غلطی که از مفهوم نظم وجود داشته است، همیشه شعرای بد و شعرای بیاستعداد را ناظم خواندهاند زیرا نظم در نظر آنها عبارت بوده است از کیفیت پیوند بخشیدن میان اجزای جمله به نحوی که بر یکی از بحور عروضی تطبیق کند و آوردن چیزی بهنام قافیه در پایان هر بیت- کاری که هر آدم بیاستعدادی پس از یکی دو هفته تمرین بر آن مسلط میشود. اما نظم مفهوم دیگری هم دارد، مفهومی که همچون شعر تحلیل ناپذیر است و کار را به جایی میکشاند که میتوان گفت: شعر عبارت است از نظم و لاغیر... بنده جای دیگر در باب مفهوم نظم در معنی جمالشناسانهی آن و مفهوم مبتذل آن که در ذهن عامهی مردم رواج دارد، بحث کردهام.
آنچه مسلم است این است که بزرگترین شاعران جهان، همواره بزرگترین ناظمان نیز بودهاند. در ایران به علت تلقی غلطی که از مفهوم نظم وجود داشته است، همیشه شعرای بد و شعرای بیاستعداد را ناظم خواندهاند.
در اینجا فقط میخواستم این نکته را در مقدمهی بحث یادآور شوم که برخلاف تصوری که عامهی مردم از مفهوم نظم دارند، نظم چیزی بسیار پیچیده است که استعداد ایجاد آن مساوی با استعداد شعر، بلکه همهی هنرهاست و درجهی عظمت شاعران بزرگ، در همه جای دنیا (بهلحاظ جنبهی صوری کارشان، صرفنظر از نوع پیامی که در آثارشان هست) وابسته به درجهی استعدادی است که در نظم دارند و حافظ، بدون تردید، بزرگترین ناظم زبان فارسی و شاید یکی از بزرگترین ناظمان جهان باشد." (1)
دکتر شفیعی کدکنی، در همین کتاب، دو مقولهی "شعر منثور" و "نثر شاعرانه" را از هم متمایز میداند و معتقد است که در نثر شاعرانه، حال و هوای نثر (مفاهیم منطقی و گزارشی و حقایق غیر شعری) است که جامهی قافیه (سجع) و صناعات شعری را به تن کرده است (مثل کلیلهی نصرالله منشی و مرزباننامه، در زبان فارسی) و در شعر منثور، به معنی خاص ِ کلمه، جهانبینی و حال و هوای شعر، بهویژه شعر غنایی است که بر اثر حکومت میکند ولی در جامهی نظم ظاهر نشده است، مثل اغلب شطحیات صوفیه، خاصه بایزید بسطامی که بزرگترین سرایندهی شعرهای منثور در فرهنگ ایرانی است.
نثر، نثر شاعرانه، نظم، شعر
من با این تقسیمبندی و تمایز قائل شدن بین شعر منثور و نثر شاعرانه موافق نیستم و معتقدم که آنچه آن بزرگوار "نثر شاعرانه" نامیده، نثر شاعرانه نیست، زیرا خیالانگیخته نیست و عنصر خیال در آن حضور و نقش محسوسی ندارد، بلکه نثر فنی (نثر مسجع یا مصنوع یا مزین) است و تنها هنرش مهارتهای کلامی و بازیهای واژگانی است نه خیالانگیختگی و خیالانگیزی
. و آنچه "شعر منثور" نامیده در حقیقت همان "نثر شاعرانه" است که خیالانگیخته است و حال و هوای شعر، بهویژه شعر غنایی بر آن مسلط است و فضای شاعرانه دارد. البته نقد جدی و اصولی نظر دکتر شفیعی کدکنی در این باره نیاز به بحثی مفصل دارد که این بحث را به فرصتی مناسب در آینده واگذار میکنم. آنچه در اینجا میخواهم نتیجه بگیرم این است که تمام آن قطعههای منثوری که از سالهای دههی آخر قرن سیزدهم خورشیدی در مطبوعات و نشریات و آثار مکتوب به صورت وسیع و با تولید انبوه منتشر شده و اسمهای گوناگون و اغلب بیمسما- از جمله "شعر"، "شعر منثور"، "شعر سپید"، "شعر آزاد"، "موج نو"، "شعر ناب" و ...- بر خود نهاده، و در بیست و چند سال اخیر صفحات شعر نشریهها و مجلهها و کتابها را از خود انباشته و اشباع کرده، نه "شعر" است و نه حتا "شعر منثور" بلکه بخش بسیار بزرگی از آن نثر خالص و بخش بسیار کوچکی از آن نثر شاعرانه است و هیچیک از این نوشتهها را نمیتوان و نباید "شعر" نامید.
پی نوشت:
1- دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی- موسیقی شعر- انتشارات آگاه- چاپ دوم 1368- ص 237تا 239
منبع: دینگ دانگ- مهدی عاطفراد