14-11-2015، 0:58
چگونه باید نوشتن داستان را آغاز كرد؟
داستان را با فضایی صمیمی و كوچك آغاز كنید كه فقط چند شخصیت اصلی را در بر بگیرد، اما با پیش رفتن داستان كاری كنید كه كنشهای آنها، در دنیای پیرامونشان بسط پیدا كند و زندگی افراد بیشتر و بیشتری را تحت تأثیر قرار داده و تغییر دهد. اما نه یكباره، بلكه به تدریج و در طی حركت داستان.
این اصل كه باید داستان را با مسایل خصوصی و كوچك آغاز كرد و بعد آن را در حركتی پیش رونده به دنیای پیرامون بسط داد، توضیح می دهد كه چرا برخی از صاحبان حرف و مشاغل خاص، بیش از حد در نقش قهرمان داستانها ظاهر می شوند. به همین دلیل است كه ما دوست داریم درباره وكلا، پزشكان، جنگجویان، سیاستمداران و دانشمندان داستان بگوییم. یعنی كسانی كه بواسطه موقعیت شغلی خود اگر در زندگی خصوصی دچار مشكلی شوند، نویسنده می تواند آن كنش را در جامعه بسط دهد.
اگر سوژه ای كه شما مدنظر قرار داده اید به گونه ای است كه نمی توانید مشكل را در عرض گسترش دهید، پس باید به عمق بروید. كنشها را به اعماق روابط خصوصی و زندگی درونی شخصیتها بكشانید. بهتر است با كشمكشی شخصی و یا درونی آغاز كنید كه نیاز به حل و فصل داشته باشد، اما كم و بیش قابل حل به نظر برسد، آنگاه در حالی كه داستان به پیش می رود، آن را به سمت لایه های زیرین و رازهای نهان، یعنی حقایق ناگفته، سوق دهید.
در این حالت شما می توانید برای گسترش عرضی داستان به نماد و كنایه روی آورید.
بار نمادین تصاویر و كلمات، داستان را از جزیی و شخصی به كلی و عام، و از موردی و نوعی به مثالی و كهن الگویی گسترش می دهد. داستان خوبی كه به زیبایی تعریف شود، زمینه را برای یك فیلم خوب فراهم می كند، اما داستان خوبی كه به زیبایی تعریف شده و از نیروی مضاعف نماد پردازی بهره برده باشد به سطح تازه ای از بیانگری دست می یابد و در نتیجه ممكن است اثری بزرگ پدید آید.
نمادگرایی اصولاً از جذابیت و گیرایی خاصی برخوردار است. نمادها، همچون تصاویری كه در رؤیا می بینیم به ناخودآگاه ما هجوم می آورند و ما را از درون تحت تأثیر قرار می دهند، به نحوی كه حتی از وجودشان نیز با خبر نمی شویم.
اگر به تصاویر، با خام دستی، برچسب «نمادین» بزنیم، تأثیر آنها از بین می رود، اما اگر آنها بی سر وصدا، به تدریج و بی آنكه خود را به رخ بشكند، وارد داستان شوند، ما را عمیقاً و شدیداً تكان می دهند. پیشروی نمادین به این نحو صورت می گیرد كه با كنشها، مكانها و نقشهایی آغاز كنید كه فقط خودشان را باز می نمایانند. اما در حالی كه داستان پیش می رود، تصاویری را برگزینید كه معنای بیشتر و بیشتری را درخود جمع می كنند تا اینكه در پایان شخصیتها، موقعیتها و حوادث بیانگر افكاری عام و جهانشمول شوند.
«كنایه» اما، زندگی را دوگانه می بیند و هستی متناقض ما را به بازی می گیرد، زیرا می داند كه چه شكاف عظیمی میان آنچه به ظاهر می نماید و آنچه در واقع هست، وجود دارد. كنایه را مبنای پیشروی داستان قرار دهید. كنایه ظریفترین جلوه و نماد لذت داستان است. آن احساس خوشایندی است كه می گوید «آه، زندگی یقیناً این گونه است» كنایه لفظی را می توان در اختلاف میان كلمات و معنایشان یافت كه منبع و مایه اصلی لطیفه هاست. اما در داستان، كنایه بین كنشها و نتایج بروز می كند.
بین ظواهر و واقعیت، یعنی جایی كه منبع اصلی انرژی داستان یا به عبارتی منبع اصلی حقایق و عواطف نهفته است. قریحه كنایی نویسنده، موهبت بزرگی است.
فریب
كنایه باید حالتی غیر جدی و غیر رسمی داشته باشد. با نوعی نا آگاهی ظاهری از تأثیر آن وایمان به اینكه تماشاگر به آن پی خواهد برد. چون كنایه ذاتاً مبهم و گریز پاست، نمی توان آن را دقیقاً تعریف كرد و بهترین راه برای تشریح آن توسل به مثال است. كلید دستیابی به پیشروی كنایی، اطمینان و دقت است.
قهرمان فكر می كند كاملاً می داند كه چه باید بكند و نقشه دقیقی نیز برای انجام آن دارد. او فكر می كند كه زندگی یعنی «صادقانه حرف زدن» اما درست همین جا زندگی پس گردنی محكمی به او می زند به این معنا كه امروز نه، امروز زندگی یعنی «فریب و پول»
رضا خسرو زاد - روزنامه قدس – شماره 5728
داستان را با فضایی صمیمی و كوچك آغاز كنید كه فقط چند شخصیت اصلی را در بر بگیرد، اما با پیش رفتن داستان كاری كنید كه كنشهای آنها، در دنیای پیرامونشان بسط پیدا كند و زندگی افراد بیشتر و بیشتری را تحت تأثیر قرار داده و تغییر دهد. اما نه یكباره، بلكه به تدریج و در طی حركت داستان.
این اصل كه باید داستان را با مسایل خصوصی و كوچك آغاز كرد و بعد آن را در حركتی پیش رونده به دنیای پیرامون بسط داد، توضیح می دهد كه چرا برخی از صاحبان حرف و مشاغل خاص، بیش از حد در نقش قهرمان داستانها ظاهر می شوند. به همین دلیل است كه ما دوست داریم درباره وكلا، پزشكان، جنگجویان، سیاستمداران و دانشمندان داستان بگوییم. یعنی كسانی كه بواسطه موقعیت شغلی خود اگر در زندگی خصوصی دچار مشكلی شوند، نویسنده می تواند آن كنش را در جامعه بسط دهد.
اگر سوژه ای كه شما مدنظر قرار داده اید به گونه ای است كه نمی توانید مشكل را در عرض گسترش دهید، پس باید به عمق بروید. كنشها را به اعماق روابط خصوصی و زندگی درونی شخصیتها بكشانید. بهتر است با كشمكشی شخصی و یا درونی آغاز كنید كه نیاز به حل و فصل داشته باشد، اما كم و بیش قابل حل به نظر برسد، آنگاه در حالی كه داستان به پیش می رود، آن را به سمت لایه های زیرین و رازهای نهان، یعنی حقایق ناگفته، سوق دهید.
در این حالت شما می توانید برای گسترش عرضی داستان به نماد و كنایه روی آورید.
بار نمادین تصاویر و كلمات، داستان را از جزیی و شخصی به كلی و عام، و از موردی و نوعی به مثالی و كهن الگویی گسترش می دهد. داستان خوبی كه به زیبایی تعریف شود، زمینه را برای یك فیلم خوب فراهم می كند، اما داستان خوبی كه به زیبایی تعریف شده و از نیروی مضاعف نماد پردازی بهره برده باشد به سطح تازه ای از بیانگری دست می یابد و در نتیجه ممكن است اثری بزرگ پدید آید.
نمادگرایی اصولاً از جذابیت و گیرایی خاصی برخوردار است. نمادها، همچون تصاویری كه در رؤیا می بینیم به ناخودآگاه ما هجوم می آورند و ما را از درون تحت تأثیر قرار می دهند، به نحوی كه حتی از وجودشان نیز با خبر نمی شویم.
اگر به تصاویر، با خام دستی، برچسب «نمادین» بزنیم، تأثیر آنها از بین می رود، اما اگر آنها بی سر وصدا، به تدریج و بی آنكه خود را به رخ بشكند، وارد داستان شوند، ما را عمیقاً و شدیداً تكان می دهند. پیشروی نمادین به این نحو صورت می گیرد كه با كنشها، مكانها و نقشهایی آغاز كنید كه فقط خودشان را باز می نمایانند. اما در حالی كه داستان پیش می رود، تصاویری را برگزینید كه معنای بیشتر و بیشتری را درخود جمع می كنند تا اینكه در پایان شخصیتها، موقعیتها و حوادث بیانگر افكاری عام و جهانشمول شوند.
«كنایه» اما، زندگی را دوگانه می بیند و هستی متناقض ما را به بازی می گیرد، زیرا می داند كه چه شكاف عظیمی میان آنچه به ظاهر می نماید و آنچه در واقع هست، وجود دارد. كنایه را مبنای پیشروی داستان قرار دهید. كنایه ظریفترین جلوه و نماد لذت داستان است. آن احساس خوشایندی است كه می گوید «آه، زندگی یقیناً این گونه است» كنایه لفظی را می توان در اختلاف میان كلمات و معنایشان یافت كه منبع و مایه اصلی لطیفه هاست. اما در داستان، كنایه بین كنشها و نتایج بروز می كند.
بین ظواهر و واقعیت، یعنی جایی كه منبع اصلی انرژی داستان یا به عبارتی منبع اصلی حقایق و عواطف نهفته است. قریحه كنایی نویسنده، موهبت بزرگی است.
فریب
كنایه باید حالتی غیر جدی و غیر رسمی داشته باشد. با نوعی نا آگاهی ظاهری از تأثیر آن وایمان به اینكه تماشاگر به آن پی خواهد برد. چون كنایه ذاتاً مبهم و گریز پاست، نمی توان آن را دقیقاً تعریف كرد و بهترین راه برای تشریح آن توسل به مثال است. كلید دستیابی به پیشروی كنایی، اطمینان و دقت است.
قهرمان فكر می كند كاملاً می داند كه چه باید بكند و نقشه دقیقی نیز برای انجام آن دارد. او فكر می كند كه زندگی یعنی «صادقانه حرف زدن» اما درست همین جا زندگی پس گردنی محكمی به او می زند به این معنا كه امروز نه، امروز زندگی یعنی «فریب و پول»
رضا خسرو زاد - روزنامه قدس – شماره 5728