01-11-2015، 19:17
(آخرین ویرایش در این ارسال: 01-11-2015، 19:29، توسط Barana1202.)
خاطرات اوپا :
خاطره اول مربوط به اوپا هیون جونگ :
[وقتی 14 یا 13 سالش بوده تو کلاس هنر میره طــــــرف نقاشی و تصمیم میگیره برا یه سالم اون کارو تجربه کنه(مثل اینکه اونجا تو مدارس برای انتخاب اون چیزی که تو هنر خوشش میاد چنتا گزینه دارن..هیون نقاشیرو انتخاب کرده بود)
معلم نقاشیش یه خانمی بوده که طــــــبق گفته های هیون خیلی خوشگل و قد بلند و مهربون بوده .... تو همون موقع ها و دوران شروع نوجوانی این اقا پسرمون کلی خاطــــــرخواه معلمشون میشه هیچ فرصتیرو برای لوس کردن خودش از دست نمیده
اما کارش تو نقاشی افتضاح بود ... یکی از دوستاش که دوسال بالاتر از هیون درس میخونده شاگرد اول هنر بوده و حتی چندباری هم جایزه به خاطــــــر نقاشیاش گرفته بوده...هیون ازش میخواد براش یه نقاشی بکشه دختره(دوست هیون) اولش زیر بار نمیره اما هیون با کلی زیرمیزی دادن و التماس راضیش میکنه دختره شرطــــــ میزاره که هیون باید پول رفت و برگشت اونو تا یه هفته بده...هیونم قبول میکنه
دویا 3 هفته بعد وقتی نقاشیرو به معلم نشون میده معلم میپرسه کار خودته؟؟
هیونم میگه کلی روش کار کردم.
معلمش عصبانی میشه و سرش داد میزنه و از کلاس میندازش بیرون.
نقاشیه یکی از کارای خود دختره بوده که سر کلاس همون معلم ازش نمره ی 100 اورده بود و اون به قول خودمون هیونو اسکل کرده بود
کلی ابروی هیون پیش دوستاشو معلم میره.........(بیچارهههههه)
*********************************************************************************************************
خاطره دوم ، مربوط به خرابكاریه اوپاكیو :
[کل گــروه با هم به یه رستوران ژاپنی رفته بودن که نزدیک محل فن میتینگشون بوده
کیو بلند میشه و میره دستشویی ..... از رفتنش مدت زیاذی میگذره و خبری ازش نیست جونگمینو میفرستن سراغش و اونم میره تو دستشویی..... و صداش میزنه
جونگمین:وقتی رفتم اونجا کسی نبود منم شروع کردم صدا زدنش یه دفعه دیدم با صدای اروم(زمزمه) یکی داره اسممو صدا میزنه
کیو:جونگمین تویی؟؟؟ رفتم جلو صداش از پشت یکی از دستشویی ها که درش بسته بود می اومد موندم چی شده که نمیاد بیرون وقتی بهم گفت داشتم از شدت خنده همونجا ولو میشدم اونقدر خندیدم که سرم گیج رفت
کیو:جونگمین دستگیره رو شکوندم....در باز نمیشه....روم قفل شده.......(جان من مگه چقده زور داش که دسگیره شکسته؟؟).
خلاصه جونگمین میره و مدیر رستورانو خبر میکنه و میان کیو رو در میارن
هیونگ بعدا گفت:حالا جالب بودن این قضیه به کنار ما وقتی کیو دیر کرد و جونگمینو فرستادیم دنبالش نصف عمرمون رفت جونگمین همش غر میزد و نمیخواست از جاش بلند بشه..........5 دقه داشتیم باهاش سر و کله میزدیم.....
خبرنگار:خب خودتون چرا نرفتید
هیون: نمیخواستیم از جامون بلند شیم (اینام یكی از یكی تنبل تر^___^)
*********************************************************************************************************
خاطره سوم ، مربوط به جونگمین :
[این اتفاق براش تو دبیرستان افتاده .....یه دوستی داشته که تو کار سیگار و زور گیری و کلا خلاف بوده اما اینا از سال اول با هم بودن.....
جونگمین یه بار میبینه که این از بعضی از جونیورای مدرسه اخاذی میکنه . بهش میگه که اینکارو نکن سر این قضیه دعواشون میشه
اینا میان و تو کلاسش براش دردسر درست میکنن(پسره و رفیقای گــروهش)بعد ازون کلا رابطــــــشو با پسره به هم میزنهو تصمیم میگیره بره اینارو لو بده
پا میشه میره پیش مدیر و ماجرا رو میگه اونا هم چند روز بعدش پرونده انضباطــــــی براشون تشکیل میشه و این دوستشم یه هفته اخراج میشه(افرین ....افــــرین....اما اول باید به عواقبش فک می کرد)
چند وقت بعدش تو شهربازی(گردش مدرسه) جونگمین اینارو با هم میبینه که دارن بهش بد نگاه میکنن بیچاره وحشت میکنه نکنه بیان سراغش
بدو میره از شهر بازی بیرون و زنگ میزنه بیان دنبالش..... ولی قبلش پسرا پیداش میکننو تا میخورده میزننش کلی صورتش خراش برمیداره بدنشم کبود میشه..
جونگمین: شاید به نظـریه تین ایج دراما ی لوس براتون باشه ولی برا من یکی از بدترین خاطــــــراتمه اون دوست صمیمیم بود.....وقتی داشتن اونطــــــور میزدنم برا اولینبار تو عمرم تا حد مرگ ترسیدم.....تا مدتها بعد از اون حتی یه دوست درست و حسابی نداشتم ..... بعد از مدتها تو زندگیم گریه کردممگه چنذ سال گریه نکرده بودی جونگ مین شی؟؟؟؟)
بدترین روز و خاطــــــره و تجربه ی زندگیم بود ( هرچه از دوست رسد نكوست !!! اوپا جون)
*********************************************************************************************************
خاطره چهارم ، بازم جونگمین :
تو یکی از فن میتینگاش یه دختری میاد جلو و بهش یه جعبه شکلات میده اونم تشکر میکنه و بین بقیه ی وسایل میزاره.....چند دقیقه ای بیشتر نمیگذره که یکی دیگه میاد و یکی عین همونو میده کلا تا اخر میتینگ حدود12 تا ازون شکلاتا بهش میدن........(فنا گاهی اوقات ازین کارا میکنن و ایدل مورد علاقه شونو دست میندازن جونگمینم فک کرده ازون کاراس)
وقتی میره خونه و شروع میکنه باز کردن هدیه هایی که بهش دادن یکی از این جعبه هارو باز میکنه تا شکلات بخوره که یه کاغذی توش بوده و یه چی هم توش نوشته بودن با منجر شروع میکنه اینا رو یکی یکی باز کردن اینا رو که کنار هم میزارن نوشته بودن(تو مردی پارک جونگمین... ازت متنفریم -انتی فنای ابدیه تو-)
کلا جعبه ها رو میندازن دور چند وقت ازین قضیه میگذره
یه روز که این برمیگرده خونه تمام شیشه هارو شکسته بودن و به در و دیوار گل باشیده بودن و اشغالای جلوی خونه رو پخش کرده بود تو حیاطــش
و روی دیوار با رنگ قرمز(اخه دیگه چقد کلیشه ) نوشته بودن انتی فنای ابدیه تو
کمپانی به خاطــر چهره و موقعیت نذاشت قضیه رو دادگاهی کنن
اما اون دیوونه ها هم دیگه کاری مثل این نکردن و دیگه ازشون خبری نشد(چه جوری دلشون اومده به اوپا جونگ بگن متنفریم..؟؟)
*********************************************************************************************************
خاطره پنجم ، هیونگ جون و كیو جونگ و یونگ سنگ
اونایی که جلد اصلی آلبوم UR MAN ( توضیح * وقتی هیون جونگ مشغول فیلم برداریه پسران بود و جونگمین مشغول موزیكال رومئو بوده هیونگ جون و كیو جونگ و یونگ سنگ این البومو بیرون دادن كه خیلی هم موفق بوده ) رو دیده باشن مطـــمئنا به امضای پسرا دقت کردن
امضای هیونگ جون H&B بود
معنی خاصی نداره این امضا... Hاول اسم هیونگ جونه به همین دلیل Hرو انتخاب میکنه و B هم برمیگرده به اسم برادر کوچکترش کی بوم. در اون زمان کی بوم هم به یوکیس پیوسته بود و اون دوتا میخواستن به همه نشون بدن که الان هردو برادر در صنعت موسیقی هستن و اینکه استفاده از اول اسم به عنوان امضا هم میتونه جالب باشه.
در نتیجه امضاش شد H&B
اما درمورد کیوجونگ...امضای اون J-dream
کلمه اول امضا یعنی J مربوطـــ به اسم خودش یعنی کیوجونگ(kyu jong) میشه اما کلمه بعد dream یا همون رویا...درست متوجه نشدم اما آیدل مورد علاقه کیو همیشه در رویاهاش کلمه dreamرو فریاد میکشیده...پس اون این کلمات رو کنار هم گذاشته و شده J-dream و این کلمه معنای جدید پیدا میکنه
Just my dream=J-dream
تنها رویای من
اما درمورد یونگ سنگ.... اگه دقت نکنید هیونگ و کیو هردو از امضاهای انگلیسی استفاده کردن اما امضای یونگ در این آلبوم اسم خودش به کــــــره ای بود
دلیلی که پشت این قضیست یه چورایی تقصیر همشون میشه
در اول کسی که پیشنهاد میده بجای اسم خودمون از حروف انگلیسی استفاده کنیم یونگ سنگ بود...حتی ماله خودش رو انتخاب هم کرده بود یه جورایی شکل پیچیده Y's
بهشون میگه من تصمیمم رو گرفتم و وقتی شماهم ماله خودتون رو انتخاب کردید میتونیم از این امضاهای جدید استفاده کنیم.
اما بعد مدتی اون دونفر دیگه(کیو و هیونگ) جوابی درمورد امضا به یونگ نمیدن و اون هم فکر میکنه که پیشنهادش رو نپذیرفتن و بی خیال میشه
زمان میگذره تا موقعی که کاور آلبوم با امضاها بیرون میاد...حتی زمانی که واسه کاور هم فیلمبرداری میکردن یونگ هیچی درمورد امضاها نمیدونست...تاروزی که کاور رو میبینه....ماله هیونگ H&B ماله کیو J-dream اونوقت ماله خودش..영생 بود
هیونگ جون دراین رابطـــه گفت ما سعی کردیم با یونگ سنگ تماس بگیریم اما اون غیرقابل دسترس بود(خوشم میاد هروقتم باید باشن نیستن بیچاره اوپا یونگ سنگ یعنی چی اخه؟؟؟)
*******************************************************************************************************
خاطره ششم ، بازم سه تا پسرا :
مجری از پسرها میخواد که انگشت هاشون رو بالا بگیرن و ببینن انگشت دوم و چهارمشون آیا هم اندازست،یا یکیش بلند تره...
هیونگ جون انگشت دوم(انگشت اشاره) بلند تر بود
یونگ سنگ هردو انگشت دوم و چهارم هم اندازه بودن
انگشت چهارم کیوجونگ(حلقه) بلندتراز انگشت دوم بود...
بعد مجری فال هرکدو مرو اعلام کرد.
هیونگ جون که انگشت اشارش بلند تر بود به معنای این بود که هیونگ جون flower boy هست(یعنی گل پسر؟؟؟)
اما یونگ سنگ... انگشت هاش هم اندازه بودن،و این نشانه گ.ی(؟؟؟) بودن هست
دقیقا لحظـه ای که اینو اعلام کرد، یونگ یه حالت بانمک گرفت،کیوجونگ بلند شد و خودش رو از یونگ دور کرد، اما زمانی که هیونگ جون هم خواست فرارکنه یهو یونگ سنگ بلند شد و بغلش کرد
درمورد کیوجونگ که انگشت حلقش بلندتره به این معناست که کیوجونگ یه مرد واقعیه(آره دیگه..سرباز وطـن)
تمام این حرف هارو مجریه به شوخیگفته پس جدی نگیرین.
*********************************************************************************************************
خاطره هفتم ة خسیسی های هیونگ جون :
[- زمانی که گــروه هنوز تشکیل نشده بود 5 نفری به همراه مربی اوازشون میرن به پارک برای تمرین ، هیونگ جون که گرسنش میشه ، به یونگ سنگ میشه که همراهش به دکه بیاد...وقتی به اونجا میرسن هیونگ دستش رو میکنه تو جیبش و میگه:هیونگ(برادر) من پول همرام نیست.
یونگی چندلحظـه نگاش میکنه و بعد خودش مجبور میشه پول هیونگ جون رو بپردازه..
درواقع هیونگ از عمد یونگ رو باخودش برد تا پولش رو اون بده.
2-اولین باری که هیونگ جون با هیون جونگ آشنا میشن به یه رستوران میرن تا معرفی بیشتری انجام بگیره،غذا که تموم میشه هیونگ در میاد میگه:من کیف پولم همرام نیست
هیون جا میخوره... ملاقات اول بود و این رفتار هیونگ جون براش عجیب میزد ولی حرفی نزد و گفت خودش پول رو پرداخت میکنه.(اخ هیونگ همش از من الگو می گرفته هاااا)
که این در قرارهای دیگشون هم تکرارشد.
3-مربی اواز دبل اس که از سال 2001 هیونگ جون رو میشناخته سال 2005 میگه که در طــول این چهارسال هیونگ جون حتی یک بار هم من رو به غذا دعوت نکرده یا چیزی برام نخریده
هیونگ درمورد کارتی میگه که برای مربیشون خریده که یهو جونگ پتش رو میریزه رو آب و ومیگه که پول اون کارت رو من دادم.(جونگمین دارم بهت اخطار میدم اگه یه بار دیگه تکرار کنی .....)
4-روز سفید در کــــــره هیونگ به همراه کیوجونگا برای خرید عروسک و شیرینی میرن ، بعد از انتخاب همه چیز هیونگ دست میکنه تو جیبش و به فیلمبردار میگه:من پولی همرام نیست...تو پول رو قرض بده بهت برمیگردونم
فیلمبردار پول رو پرداخت میکنه و اما هیچ وقت قرضش رو پس نمیدن.
5-در طــی تمام سال هایی که پسرا هیونگ رو میشناختن به یاد ندارن که هیونگ اونا رو به غذا دعوت کرده باشه و همیشه هم وقتی 5 نفری میرن بیرون کیف پولش رو جا میذاره(ایووووولللل هیونگ جون)
6- هیونگ همیشه میگه پولی نداره اما هیون جونگ گفت یه بار توی فرودگاه تمامی اجناس معاف از مالیات رو خرید اما حاضر نیست که پولی خرج بقیه بکنه
7-هیونگ جون زمانی که دلش خیلی نوشیدنی میخواست بعد از کلی غرغر کردن بالاخره یونگ سنگ بهش پول میده تا از دستگاه نوشیدنی بگیره اما بعد از کمی تفکر پول رو میذاره تو جیبش و حاضر نمیشه بخره...(اخه این چکاریه عزیزم؟؟؟؟)
8-هیونگ جون عادت داره همیشه از ادمایی که میشناسه برای خرید چیزی پول جمع کنه اما در نهایت پول رو میذاره تو جیبش و اون چیز رو نمیخره (عجــــب ادم باهوشیه الحق که معنی اسمش با خودش یکی هس)
*********************************************************************************************************
خاطره هشتم ، ثابت میكنه همه پسرا شلختن(اگه برنامه ی ممنونم که بیدارم کردی رو ببینید متوجه این موضوعمیشید با این 5 تا پسر اگه توی ی خونه زندگی کنی حس میکنی تو جنگل امازونی!!!!یعنی یه خونه ای دارن که اگه بری توش گم می شی!!!!!!!)
یه سری برای مدتی تو ژاپن بودن...کمپانی براشون یه خدمتکار گرفته بود...تا اون زمان خدمتکار واقعا از دستشون ناراحت بود و فکر میکرد که اینا عمدا خونه رو بهم میریزن تااونو اذیت کنن(اتاق پسرا رو که دیدید چطــوره ؟ میدون جنگ ! البته همه پسرا اینطورین .) تاآخر یکی از شب های شنبه ، تو خوابگاهشون یه جشن میگیرن واسه همین خونه خیلی بهم میریزه و کباب درست کنشون کاملا میسوزه(سیاه میشه) و کثیف میشه
خدمتکار واقعا عصبانی میشه و با رییس کمپانی پسرا تماس میگیره....رییس پسرا ژاپنی بوده اما کــــــره ای هم صحبت میکرده ولی نه خیلی خوب و دقیق...
خلاصه اینکه خدمتکاره زنگ میزنه به رییسه و با عصبانیت میگه:من میخوام استعفا بدم...
رییس کمپانی میخواد آرومش کنه میخواد بگه خانم آروم باشید یهو اشتباهی میگه:خانم با خونسردی صحبت کنید(من ترجیح میدم باحال ترجمش کنم)
خدمتکاره هم عصبانی تر میشه و داد میزنه:چی؟با خونسردی؟
درجا تلفن رو قطــع میکنه و دیگه هیچ وقت برنمیگرده(ببین دیگه این پسرا چیکار کرده بودن؟؟؟؟!!!!!!!!!!)
*********************************************************************************************************
خاطره نهم ، مربوط به هیونگ جون
وقتی14 سالش بود تو مدرسه مسابقه ی استعداد برگزار شده بود و اون برای خوانندگی ثبت نام کرده بود
خودش کاملا مطــــمئن بود که برنده میشه چون بین همه فقطــــ یکی بود که میتونست باهاش رقابت کنه.... خلاصه کلی خودشو اماده میکنه و اونروز میرسه
تمام شب رو بیدار مونده بود و روی زدن نت های بالا تمرین میکرد...... کاملا اعتماد به نفس داشت و روی استیج ایستاد و شروع به خوندن کرد توی شعر جایی بود که باید باصدای بلند میگفت اره من یه پسره عاشقم احمق... اینجا بود که بزرگترین اشتباه زندگیشو مرتکب شد
به جای اون خوند اره من عاشقه یه پسرم احمق(حالا احمق به کــــــره ای میشه پابو و این نه تنها جمله رو کلا اشتباه گفت موقع تلفظــ پابو اونو جیغ کشید )
کل جمعیتی که تو اون سالن بودن تا 5 دقیقه بدون توقف میخندیدن....تا اخرین روزی هم که تو مدرسه بود دستش مینداختن خودش میگفت: بعضی اوقات که از کنارم رد میشدن میخوندن تو عاشقه یه پسرییییی پابووووووووووووووو
کلا بدجور گند زده بودم (اشکال نداره عزیزم پیش میاد.....)
*********************************************************************************************************
خاطره دهم ، پلیس !!!!!
هیونگ و هیون و جونگمین باهم رفته بودن شهر بازی.......اونطــــــــــــوری که هیون تعریف میکرد یه گــروه کوچیک خیابونی تو اون شهربازی بساطــــــــــــ گذاشته بودند و میخوندن(اینکار تو جاهایی مثل شهربازی غ قانونیه)
هیونگ اصرار میکنه برن و ببینن کارشون چطــــــــــــوریه وقتی میرن کنارشون و کاراشونو میبینن خوششون میاد و وایمیسن و شروع میکنن صحبت کردن....یه مدتی میگذره و یه دفعه مسئو.ل شهربازی با دوتا مامور میاد دنبال این گــروهه تا ببرشون ........ اونجا جونگمین و هیون و هیونگ چون نمیخواستن عکسی بیفته(مامورا در هر صورت داشتن اون گــروه خیابونیه رو دستگیر میکردن و اگه یه عکسی تو این شرایطــــــــــــ می افتاد و اینا هم توش دیده میشدن شایعات شکل میگرفتن) به همین دلیل زودی بلند میشن و سریع و با عجله میرن کنار این حرکتشون برای اون مامورا مشکوک به نظــر میاد و میرن طــــــــــــرفشون ...... یکیشون میاد سراغ جونگمین و همینطــــــــــــوری بهش نگاه میکنه هیون هم(حس لیدریش گل کرده بود) میاد جلو و میپرسه چی شده؟؟؟؟ اون ماموره هیونو که میبینه میگه من شما ها رو یه جا دیدم......حالا اینا میان که توضیح بدن کی هستن(ماموره نسبتا مسن بوده) اون یهو میگه من قبلا هم شما رو به خاطــــــــــــر خوندنای غ قانونی دستگیر کردم مگه نه؟؟؟؟؟ اینجا اون 3 تا کپ میکنن این چی میگه(مرده قبلا تو تی وی اینارو دیده بود ولی اون لحظــه فک میکرد ازینایی هستن که گــروه غیر قانونی دارن) ماموره میگه شما هم عضو این گــروهید و میخواستید در برید و همکارشو خبر میکنه هیون بیچاره هم شروع میکنه توضیح دادن شرایطــــــــــــ ماموره هم گوش نمیده و میگه شما دوتا با این گــروهید( الان دقت کردید چی شد طــــــــــــرف کلا هیونگو ندیده بوده و فقطــــــــــــ به جونگمینو هیون گیر داده بود)(ایووول)
خلاصه کلی زور میزنن و با بدبختی (نشون دادن عکساشون تو نت مـــوزیـــک ویـــــدیـــوها و بیو گرافی و هرچی که تصورشو بکنید) طــــــــــــرف راضی میشه و میره
حالا این وسطــــــــــــ همه چی به خوبی تموم شده ولی هیونگ تا چند وقت بدجووووووووووووووووووورر ازینکه چرا ماموره بهش گیر نداده بود دلخور بوده(چرا؟ شاید... بی خیال)
*********************************************************************************************************
خاطره یازدهم ، لیدر و پرنس گروه :
هیون تعریف میکرده ساعت 5 صبح بود من بلند شدم برم دستشویی(تاکید کرده بود ضروریییییییییییییییی بوده) در بسته بود و یکی هم تو بود من 1 دقه صبر کردم...3دقه...5دقه............دیدم نمیاد بیرون هرچیم در میزدم صداش در نمیومد منم کارم وحشتناک ضروری بود و نمیتونستم تحمل کنم بدو میرم ساختمون جلویی(فیلم بردارا و نویسنده ها و استایلر و کلا برو بچ دست اندر کار تو یه ساختمون جلوشون بودن) و برمیگردم......وقتی میام تو بازم در دستشویی بسته بود موندم که این کیه اونجا.....یکم صبر کردم دیدم یونسنگ خونسرد با مکاپ کامل و موهای حالت داده و لباس مرتب و تمیز اومد بیرون و منو که دید پرسید:تو در زدی ببخشید کار داشتم.....
پرسیدم : الان ساعت 5 صبحه 1 ساعت داشتی اون تو خودتو واسه چی درست میکردی...کجا میخوای بری؟؟؟؟
یونسنگ:جایی نمیرم...میخوام برم بخوابم.......................... ( الان یه سوال پیش میاد .... یونگ سنگ واقعا پسره ..ایا واقعا اوپا داشت می رفت که بخوابه...ساعت 5 مشکــــــــــوکه ...؟)
*********************************************************************************************************
خاطره دوازدهم ، خشم اژدها ورژن كره ای با بازی كیم كیو جونگ ! :
توی خوابگاهشون چند سری لباس بوده که قاطــــــی شده بود یه تی شرت ابی بینشون بود که هیون و جونگمین میگفتن مال منه ...و حسابی داد و بیداد را انداخته بودن سرش
کیو هم اونروز حسابی خسته بود و میخواست بخوابه ولی از دست اینا نمیتونست
همین طــــــور که اون دوتا دعوا میکردن یه دفه با صورت ورم کرده(به خاطــــــر کمخوابی) میاد تو و عصبانی سرشون داد میزنه
شما دوتا چطــــــونه هیچ معلوم هست چکارمیکنید مثل بچه ها افتادید به جون همدیگه..........
وبعد تو یه حرکت لباسو میگیره و از وسطــــــ جر میده و میزاره میره(اعصاب نداره ها)(ولی کار خوبی کرد...)
هیون:من که تو تمام مدتی که میشناختمش اینطــــــوری ندیده بودمش
جونگی:انگار یه ادمه دیگه بود
هیونگ:من که دهنم باز مونده بود گفتم الانه که گوشاشونو بگیره و بچرخونه....همچین حسی تو صورتش بود
بعدا هیون میبینه که تو وسایلش همچین تی شرتی بوده و اون واقعا مال جونگمین بود(لباساشون کپه هم بوده و نمیدونستن حتما هم جونگمین بعدش یه كتك مفصل به هیون زده)
*********************************************************************************************************
خاطره سیزدهم ، اعتماد به سقف جونگمین ! :
وقتی 16 سالش بود از یه دختری تو دبیرستان خوشش میومده اونموقع واقعا دلش میخواسته بره و بهش بگه ولی هر دفعه به یه بهانه ای جلو ی خودشو میگیره یه روز این دختر بعد از تموم شدن کلاس میره سراغ جونگ مین و میگه:من ازتون خیلی خوشم اومده و فک کردم بد نیست با هم قرار بزاریم
جونگمین گفت اون لحظـه برا چند ثانیه بهش خیره شدم و گفتم:نه من علاقه ای ندارم(اخه بچه مگه خودت نمیخواستیش)
وقتی ازش پرسیدن چرا
جونگمین گفت: یهو حس کردم ارزش من بیشتر از این حرفاست(پسره ی....)
دختره هم رفتش و تا اخر اون سال تحصیلی همش به جونگمین چشم غره میرفت(افرین خوب کردی خانومی.....)
جونگمین که کلا فک کنم به یه درک جدید از زندگی رسیده بود(اعتماد به سقف اعتماد به سقف در حد لا لیگـــــــــــــــا )
*********************************************************************************************************
خاطره چهارده ، خرابكاری :
بعد از برگشتن از یکی از اجراهای زنده ی دجا وو(فک کنم کام بک بوده) قرار میزارن که برن رستوران و جشن بگیرن اما به خاطــــــر هجوم فنا و این جور مسائل تصمیم میگیرن برن تو خوابگاه و این کارو اونجا انجام بدن....... بعد از همه ی ریختو پاشا و تموم شدن جشنشون جونگمین شروع میکنه بالا اوردن حالش افتضاح شده بوده و حتی رگه هایی هم خون توش بوده حال یوسنگ هم خیلی بد شده بود و تازه میفهمن بعله جناب هیون خواب تشریف ندارن بیچاره از هوش رفته بود ..... فقطــــــ کیو که مشروب نخورده بود و منجر که حالش خوب بود اونجا سالم بودن و (کیو گفت منیجرمثل مرغ بالا پایین میپرید) زنگ زدن امبولانس و این 3 تا رو بردن معلوم شد نوعی مسمومیت به خاطــــــر بالا بودن الکل گرفته بودن
3 روز بعد معلوم میشه هیونگ جون(بعلههههههههههه) 4 نوع مشزوب خیلی قویه اصل فرانسه رو با هم قاطــــــی کرده.........تنها دلیل هم که خودش هیچیش نشده فک میکنید چی بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب معلومه از مشروب نخورده
بعدم گفته :
هیونگراستش من هیچوقت از معجونایی که خودم درست میکنم نمینوشم به نظـرم یه طــــــعم عجیبی دارن)
خخخخ....نمیدونم این شیطون چجوری زیر كتكای بچه ها زنده مونده؟؟؟؟؟
خاطره پونوزدهم ، جونگمین و یونگ سنگ
یونسنگ و جونگمین قرار بود با هم راه بیفتن و به بقیه برا رکورد البوم ملحق بشن...چندتا فن جلوشونو میگیرن و ازشون میخوان که باهاشونه عکس بگیرن کلا این قضیه باعث میشه دیرشون بشه (عکس میگیرن در صورتی که اجازه نداشتن...این مال بعد از بازگشتشون از جاپنه)
مدیر کمپانی اونجا بوده و همش داشته به اینا چش غره میرفته(یه سالگرد خاصی بود که مربوطــــ به کمپانیشون بوده)
جونگمین که تو اون شرایطــــ کمی هول شده بود بهانه میاره و میگه(یونسنگ باید طــــبق قرارش برای سر زدن به9 بیمارای سرطــــانی میرفت منم باهاش رفتم)
حالا یونسنگ کلا جا میخوره بد بخت انتظـاره همچین چیزی رو نداشته و هیچی نمیگه
مدیره و منیجرا و هرکی اونجا بوده شروع به تحسین میکنه
جونگمین: همه داشتن تشویقمون میکردن مدیر گفت که قضیه رو رسانه ای کنیم برا وجه کمپانی و ما خوبه....تمام مدتم یونسنگ داشت بهم چش غره میرفت
اخرش مجبور شدیم معذرت خواهی کنیم
یونسنگ: من معذرتخواهی کردم جونگمین کلا غیبش زده بود...یهو دیدم سرشو خیلی خونسرد گرفته بالا و داره از در میره بیرون
جونگمین:ببخشید(بابا جونگمین اعتماد به نفست مارو کشت)
*********************************************************************************************************
خاطره شونوزدهم ، جناب دانشمند ، كیم كیو جونگ
یه همسایه ای داشتن که همیشه به گربه ها غذا میداده و باعث میشده نصف گربه های اونجا تو محله ی اونها جمع بشن ...همیشه صدای میو میو این گربه ها شنیده میشده و واقعا رو اعصابه اینا بوده امتحانات کیو شروع شده بود و باید درس میخوند ولی واقعا نمیتونست تمرکز کنه و تو محله ای که بوده 2 محصل دیگه هم بودن که همین مشکلو دارن اینا میان دور هم جمع میشن و شروع میکنن به برنامه ریزی برای راحت شدن از دست این گربه ها
تو عالم بچگی تصمیم میگیرن تو ظـرفای غذایی که همسایه برای گربه غذا میزاشته قاطــــــــــیه غذا قرص خواب بزارن تا این گربه ها خوابشون ببره و اینا تو سکوت درس بخونن میرن اینکارو انجام میدن
اونشب تو اون محله هیچکس نتونست بخوابه....گربه ها تا صبح با یه صدای گوشخراشی ناله میکردن (کیو:قسم میخورم یکیشون مثل گرگ زوزه میکشید) همشون یا یه گوشه افتاده بودن زمین یا هی طــــــــــول و عرض کوچه رو بالا پایین میرفتن و ضجه میزدن
اخرش کنترل حیوانات اومد و گربه ها رو جمع کرد..... همه ی گربه هایی که غذا خورده بودن مسموم شده بودن
(داروهایی که برای انسانه رو حیوونات تاثیرات مخرب داره ) عجب دانشمندی هس اوپا کیو.....
اینم عکس ها
اوپا هیون
اوپا یونگ خودم
اوپا هیونگ
اوپا کیو
اوپا جونگ
خاطره اول مربوط به اوپا هیون جونگ :
[وقتی 14 یا 13 سالش بوده تو کلاس هنر میره طــــــرف نقاشی و تصمیم میگیره برا یه سالم اون کارو تجربه کنه(مثل اینکه اونجا تو مدارس برای انتخاب اون چیزی که تو هنر خوشش میاد چنتا گزینه دارن..هیون نقاشیرو انتخاب کرده بود)
معلم نقاشیش یه خانمی بوده که طــــــبق گفته های هیون خیلی خوشگل و قد بلند و مهربون بوده .... تو همون موقع ها و دوران شروع نوجوانی این اقا پسرمون کلی خاطــــــرخواه معلمشون میشه هیچ فرصتیرو برای لوس کردن خودش از دست نمیده
اما کارش تو نقاشی افتضاح بود ... یکی از دوستاش که دوسال بالاتر از هیون درس میخونده شاگرد اول هنر بوده و حتی چندباری هم جایزه به خاطــــــر نقاشیاش گرفته بوده...هیون ازش میخواد براش یه نقاشی بکشه دختره(دوست هیون) اولش زیر بار نمیره اما هیون با کلی زیرمیزی دادن و التماس راضیش میکنه دختره شرطــــــ میزاره که هیون باید پول رفت و برگشت اونو تا یه هفته بده...هیونم قبول میکنه
دویا 3 هفته بعد وقتی نقاشیرو به معلم نشون میده معلم میپرسه کار خودته؟؟
هیونم میگه کلی روش کار کردم.
معلمش عصبانی میشه و سرش داد میزنه و از کلاس میندازش بیرون.
نقاشیه یکی از کارای خود دختره بوده که سر کلاس همون معلم ازش نمره ی 100 اورده بود و اون به قول خودمون هیونو اسکل کرده بود
کلی ابروی هیون پیش دوستاشو معلم میره.........(بیچارهههههه)
*********************************************************************************************************
خاطره دوم ، مربوط به خرابكاریه اوپاكیو :
[کل گــروه با هم به یه رستوران ژاپنی رفته بودن که نزدیک محل فن میتینگشون بوده
کیو بلند میشه و میره دستشویی ..... از رفتنش مدت زیاذی میگذره و خبری ازش نیست جونگمینو میفرستن سراغش و اونم میره تو دستشویی..... و صداش میزنه
جونگمین:وقتی رفتم اونجا کسی نبود منم شروع کردم صدا زدنش یه دفعه دیدم با صدای اروم(زمزمه) یکی داره اسممو صدا میزنه
کیو:جونگمین تویی؟؟؟ رفتم جلو صداش از پشت یکی از دستشویی ها که درش بسته بود می اومد موندم چی شده که نمیاد بیرون وقتی بهم گفت داشتم از شدت خنده همونجا ولو میشدم اونقدر خندیدم که سرم گیج رفت
کیو:جونگمین دستگیره رو شکوندم....در باز نمیشه....روم قفل شده.......(جان من مگه چقده زور داش که دسگیره شکسته؟؟).
خلاصه جونگمین میره و مدیر رستورانو خبر میکنه و میان کیو رو در میارن
هیونگ بعدا گفت:حالا جالب بودن این قضیه به کنار ما وقتی کیو دیر کرد و جونگمینو فرستادیم دنبالش نصف عمرمون رفت جونگمین همش غر میزد و نمیخواست از جاش بلند بشه..........5 دقه داشتیم باهاش سر و کله میزدیم.....
خبرنگار:خب خودتون چرا نرفتید
هیون: نمیخواستیم از جامون بلند شیم (اینام یكی از یكی تنبل تر^___^)
*********************************************************************************************************
خاطره سوم ، مربوط به جونگمین :
[این اتفاق براش تو دبیرستان افتاده .....یه دوستی داشته که تو کار سیگار و زور گیری و کلا خلاف بوده اما اینا از سال اول با هم بودن.....
جونگمین یه بار میبینه که این از بعضی از جونیورای مدرسه اخاذی میکنه . بهش میگه که اینکارو نکن سر این قضیه دعواشون میشه
اینا میان و تو کلاسش براش دردسر درست میکنن(پسره و رفیقای گــروهش)بعد ازون کلا رابطــــــشو با پسره به هم میزنهو تصمیم میگیره بره اینارو لو بده
پا میشه میره پیش مدیر و ماجرا رو میگه اونا هم چند روز بعدش پرونده انضباطــــــی براشون تشکیل میشه و این دوستشم یه هفته اخراج میشه(افرین ....افــــرین....اما اول باید به عواقبش فک می کرد)
چند وقت بعدش تو شهربازی(گردش مدرسه) جونگمین اینارو با هم میبینه که دارن بهش بد نگاه میکنن بیچاره وحشت میکنه نکنه بیان سراغش
بدو میره از شهر بازی بیرون و زنگ میزنه بیان دنبالش..... ولی قبلش پسرا پیداش میکننو تا میخورده میزننش کلی صورتش خراش برمیداره بدنشم کبود میشه..
جونگمین: شاید به نظـریه تین ایج دراما ی لوس براتون باشه ولی برا من یکی از بدترین خاطــــــراتمه اون دوست صمیمیم بود.....وقتی داشتن اونطــــــور میزدنم برا اولینبار تو عمرم تا حد مرگ ترسیدم.....تا مدتها بعد از اون حتی یه دوست درست و حسابی نداشتم ..... بعد از مدتها تو زندگیم گریه کردممگه چنذ سال گریه نکرده بودی جونگ مین شی؟؟؟؟)
بدترین روز و خاطــــــره و تجربه ی زندگیم بود ( هرچه از دوست رسد نكوست !!! اوپا جون)
*********************************************************************************************************
خاطره چهارم ، بازم جونگمین :
تو یکی از فن میتینگاش یه دختری میاد جلو و بهش یه جعبه شکلات میده اونم تشکر میکنه و بین بقیه ی وسایل میزاره.....چند دقیقه ای بیشتر نمیگذره که یکی دیگه میاد و یکی عین همونو میده کلا تا اخر میتینگ حدود12 تا ازون شکلاتا بهش میدن........(فنا گاهی اوقات ازین کارا میکنن و ایدل مورد علاقه شونو دست میندازن جونگمینم فک کرده ازون کاراس)
وقتی میره خونه و شروع میکنه باز کردن هدیه هایی که بهش دادن یکی از این جعبه هارو باز میکنه تا شکلات بخوره که یه کاغذی توش بوده و یه چی هم توش نوشته بودن با منجر شروع میکنه اینا رو یکی یکی باز کردن اینا رو که کنار هم میزارن نوشته بودن(تو مردی پارک جونگمین... ازت متنفریم -انتی فنای ابدیه تو-)
کلا جعبه ها رو میندازن دور چند وقت ازین قضیه میگذره
یه روز که این برمیگرده خونه تمام شیشه هارو شکسته بودن و به در و دیوار گل باشیده بودن و اشغالای جلوی خونه رو پخش کرده بود تو حیاطــش
و روی دیوار با رنگ قرمز(اخه دیگه چقد کلیشه ) نوشته بودن انتی فنای ابدیه تو
کمپانی به خاطــر چهره و موقعیت نذاشت قضیه رو دادگاهی کنن
اما اون دیوونه ها هم دیگه کاری مثل این نکردن و دیگه ازشون خبری نشد(چه جوری دلشون اومده به اوپا جونگ بگن متنفریم..؟؟)
*********************************************************************************************************
خاطره پنجم ، هیونگ جون و كیو جونگ و یونگ سنگ
اونایی که جلد اصلی آلبوم UR MAN ( توضیح * وقتی هیون جونگ مشغول فیلم برداریه پسران بود و جونگمین مشغول موزیكال رومئو بوده هیونگ جون و كیو جونگ و یونگ سنگ این البومو بیرون دادن كه خیلی هم موفق بوده ) رو دیده باشن مطـــمئنا به امضای پسرا دقت کردن
امضای هیونگ جون H&B بود
معنی خاصی نداره این امضا... Hاول اسم هیونگ جونه به همین دلیل Hرو انتخاب میکنه و B هم برمیگرده به اسم برادر کوچکترش کی بوم. در اون زمان کی بوم هم به یوکیس پیوسته بود و اون دوتا میخواستن به همه نشون بدن که الان هردو برادر در صنعت موسیقی هستن و اینکه استفاده از اول اسم به عنوان امضا هم میتونه جالب باشه.
در نتیجه امضاش شد H&B
اما درمورد کیوجونگ...امضای اون J-dream
کلمه اول امضا یعنی J مربوطـــ به اسم خودش یعنی کیوجونگ(kyu jong) میشه اما کلمه بعد dream یا همون رویا...درست متوجه نشدم اما آیدل مورد علاقه کیو همیشه در رویاهاش کلمه dreamرو فریاد میکشیده...پس اون این کلمات رو کنار هم گذاشته و شده J-dream و این کلمه معنای جدید پیدا میکنه
Just my dream=J-dream
تنها رویای من
اما درمورد یونگ سنگ.... اگه دقت نکنید هیونگ و کیو هردو از امضاهای انگلیسی استفاده کردن اما امضای یونگ در این آلبوم اسم خودش به کــــــره ای بود
دلیلی که پشت این قضیست یه چورایی تقصیر همشون میشه
در اول کسی که پیشنهاد میده بجای اسم خودمون از حروف انگلیسی استفاده کنیم یونگ سنگ بود...حتی ماله خودش رو انتخاب هم کرده بود یه جورایی شکل پیچیده Y's
بهشون میگه من تصمیمم رو گرفتم و وقتی شماهم ماله خودتون رو انتخاب کردید میتونیم از این امضاهای جدید استفاده کنیم.
اما بعد مدتی اون دونفر دیگه(کیو و هیونگ) جوابی درمورد امضا به یونگ نمیدن و اون هم فکر میکنه که پیشنهادش رو نپذیرفتن و بی خیال میشه
زمان میگذره تا موقعی که کاور آلبوم با امضاها بیرون میاد...حتی زمانی که واسه کاور هم فیلمبرداری میکردن یونگ هیچی درمورد امضاها نمیدونست...تاروزی که کاور رو میبینه....ماله هیونگ H&B ماله کیو J-dream اونوقت ماله خودش..영생 بود
هیونگ جون دراین رابطـــه گفت ما سعی کردیم با یونگ سنگ تماس بگیریم اما اون غیرقابل دسترس بود(خوشم میاد هروقتم باید باشن نیستن بیچاره اوپا یونگ سنگ یعنی چی اخه؟؟؟)
*******************************************************************************************************
خاطره ششم ، بازم سه تا پسرا :
مجری از پسرها میخواد که انگشت هاشون رو بالا بگیرن و ببینن انگشت دوم و چهارمشون آیا هم اندازست،یا یکیش بلند تره...
هیونگ جون انگشت دوم(انگشت اشاره) بلند تر بود
یونگ سنگ هردو انگشت دوم و چهارم هم اندازه بودن
انگشت چهارم کیوجونگ(حلقه) بلندتراز انگشت دوم بود...
بعد مجری فال هرکدو مرو اعلام کرد.
هیونگ جون که انگشت اشارش بلند تر بود به معنای این بود که هیونگ جون flower boy هست(یعنی گل پسر؟؟؟)
اما یونگ سنگ... انگشت هاش هم اندازه بودن،و این نشانه گ.ی(؟؟؟) بودن هست
دقیقا لحظـه ای که اینو اعلام کرد، یونگ یه حالت بانمک گرفت،کیوجونگ بلند شد و خودش رو از یونگ دور کرد، اما زمانی که هیونگ جون هم خواست فرارکنه یهو یونگ سنگ بلند شد و بغلش کرد
درمورد کیوجونگ که انگشت حلقش بلندتره به این معناست که کیوجونگ یه مرد واقعیه(آره دیگه..سرباز وطـن)
تمام این حرف هارو مجریه به شوخیگفته پس جدی نگیرین.
*********************************************************************************************************
خاطره هفتم ة خسیسی های هیونگ جون :
[- زمانی که گــروه هنوز تشکیل نشده بود 5 نفری به همراه مربی اوازشون میرن به پارک برای تمرین ، هیونگ جون که گرسنش میشه ، به یونگ سنگ میشه که همراهش به دکه بیاد...وقتی به اونجا میرسن هیونگ دستش رو میکنه تو جیبش و میگه:هیونگ(برادر) من پول همرام نیست.
یونگی چندلحظـه نگاش میکنه و بعد خودش مجبور میشه پول هیونگ جون رو بپردازه..
درواقع هیونگ از عمد یونگ رو باخودش برد تا پولش رو اون بده.
2-اولین باری که هیونگ جون با هیون جونگ آشنا میشن به یه رستوران میرن تا معرفی بیشتری انجام بگیره،غذا که تموم میشه هیونگ در میاد میگه:من کیف پولم همرام نیست
هیون جا میخوره... ملاقات اول بود و این رفتار هیونگ جون براش عجیب میزد ولی حرفی نزد و گفت خودش پول رو پرداخت میکنه.(اخ هیونگ همش از من الگو می گرفته هاااا)
که این در قرارهای دیگشون هم تکرارشد.
3-مربی اواز دبل اس که از سال 2001 هیونگ جون رو میشناخته سال 2005 میگه که در طــول این چهارسال هیونگ جون حتی یک بار هم من رو به غذا دعوت نکرده یا چیزی برام نخریده
هیونگ درمورد کارتی میگه که برای مربیشون خریده که یهو جونگ پتش رو میریزه رو آب و ومیگه که پول اون کارت رو من دادم.(جونگمین دارم بهت اخطار میدم اگه یه بار دیگه تکرار کنی .....)
4-روز سفید در کــــــره هیونگ به همراه کیوجونگا برای خرید عروسک و شیرینی میرن ، بعد از انتخاب همه چیز هیونگ دست میکنه تو جیبش و به فیلمبردار میگه:من پولی همرام نیست...تو پول رو قرض بده بهت برمیگردونم
فیلمبردار پول رو پرداخت میکنه و اما هیچ وقت قرضش رو پس نمیدن.
5-در طــی تمام سال هایی که پسرا هیونگ رو میشناختن به یاد ندارن که هیونگ اونا رو به غذا دعوت کرده باشه و همیشه هم وقتی 5 نفری میرن بیرون کیف پولش رو جا میذاره(ایووووولللل هیونگ جون)
6- هیونگ همیشه میگه پولی نداره اما هیون جونگ گفت یه بار توی فرودگاه تمامی اجناس معاف از مالیات رو خرید اما حاضر نیست که پولی خرج بقیه بکنه
7-هیونگ جون زمانی که دلش خیلی نوشیدنی میخواست بعد از کلی غرغر کردن بالاخره یونگ سنگ بهش پول میده تا از دستگاه نوشیدنی بگیره اما بعد از کمی تفکر پول رو میذاره تو جیبش و حاضر نمیشه بخره...(اخه این چکاریه عزیزم؟؟؟؟)
8-هیونگ جون عادت داره همیشه از ادمایی که میشناسه برای خرید چیزی پول جمع کنه اما در نهایت پول رو میذاره تو جیبش و اون چیز رو نمیخره (عجــــب ادم باهوشیه الحق که معنی اسمش با خودش یکی هس)
*********************************************************************************************************
خاطره هشتم ، ثابت میكنه همه پسرا شلختن(اگه برنامه ی ممنونم که بیدارم کردی رو ببینید متوجه این موضوعمیشید با این 5 تا پسر اگه توی ی خونه زندگی کنی حس میکنی تو جنگل امازونی!!!!یعنی یه خونه ای دارن که اگه بری توش گم می شی!!!!!!!)
یه سری برای مدتی تو ژاپن بودن...کمپانی براشون یه خدمتکار گرفته بود...تا اون زمان خدمتکار واقعا از دستشون ناراحت بود و فکر میکرد که اینا عمدا خونه رو بهم میریزن تااونو اذیت کنن(اتاق پسرا رو که دیدید چطــوره ؟ میدون جنگ ! البته همه پسرا اینطورین .) تاآخر یکی از شب های شنبه ، تو خوابگاهشون یه جشن میگیرن واسه همین خونه خیلی بهم میریزه و کباب درست کنشون کاملا میسوزه(سیاه میشه) و کثیف میشه
خدمتکار واقعا عصبانی میشه و با رییس کمپانی پسرا تماس میگیره....رییس پسرا ژاپنی بوده اما کــــــره ای هم صحبت میکرده ولی نه خیلی خوب و دقیق...
خلاصه اینکه خدمتکاره زنگ میزنه به رییسه و با عصبانیت میگه:من میخوام استعفا بدم...
رییس کمپانی میخواد آرومش کنه میخواد بگه خانم آروم باشید یهو اشتباهی میگه:خانم با خونسردی صحبت کنید(من ترجیح میدم باحال ترجمش کنم)
خدمتکاره هم عصبانی تر میشه و داد میزنه:چی؟با خونسردی؟
درجا تلفن رو قطــع میکنه و دیگه هیچ وقت برنمیگرده(ببین دیگه این پسرا چیکار کرده بودن؟؟؟؟!!!!!!!!!!)
*********************************************************************************************************
خاطره نهم ، مربوط به هیونگ جون
وقتی14 سالش بود تو مدرسه مسابقه ی استعداد برگزار شده بود و اون برای خوانندگی ثبت نام کرده بود
خودش کاملا مطــــمئن بود که برنده میشه چون بین همه فقطــــ یکی بود که میتونست باهاش رقابت کنه.... خلاصه کلی خودشو اماده میکنه و اونروز میرسه
تمام شب رو بیدار مونده بود و روی زدن نت های بالا تمرین میکرد...... کاملا اعتماد به نفس داشت و روی استیج ایستاد و شروع به خوندن کرد توی شعر جایی بود که باید باصدای بلند میگفت اره من یه پسره عاشقم احمق... اینجا بود که بزرگترین اشتباه زندگیشو مرتکب شد
به جای اون خوند اره من عاشقه یه پسرم احمق(حالا احمق به کــــــره ای میشه پابو و این نه تنها جمله رو کلا اشتباه گفت موقع تلفظــ پابو اونو جیغ کشید )
کل جمعیتی که تو اون سالن بودن تا 5 دقیقه بدون توقف میخندیدن....تا اخرین روزی هم که تو مدرسه بود دستش مینداختن خودش میگفت: بعضی اوقات که از کنارم رد میشدن میخوندن تو عاشقه یه پسرییییی پابووووووووووووووو
کلا بدجور گند زده بودم (اشکال نداره عزیزم پیش میاد.....)
*********************************************************************************************************
خاطره دهم ، پلیس !!!!!
هیونگ و هیون و جونگمین باهم رفته بودن شهر بازی.......اونطــــــــــــوری که هیون تعریف میکرد یه گــروه کوچیک خیابونی تو اون شهربازی بساطــــــــــــ گذاشته بودند و میخوندن(اینکار تو جاهایی مثل شهربازی غ قانونیه)
هیونگ اصرار میکنه برن و ببینن کارشون چطــــــــــــوریه وقتی میرن کنارشون و کاراشونو میبینن خوششون میاد و وایمیسن و شروع میکنن صحبت کردن....یه مدتی میگذره و یه دفعه مسئو.ل شهربازی با دوتا مامور میاد دنبال این گــروهه تا ببرشون ........ اونجا جونگمین و هیون و هیونگ چون نمیخواستن عکسی بیفته(مامورا در هر صورت داشتن اون گــروه خیابونیه رو دستگیر میکردن و اگه یه عکسی تو این شرایطــــــــــــ می افتاد و اینا هم توش دیده میشدن شایعات شکل میگرفتن) به همین دلیل زودی بلند میشن و سریع و با عجله میرن کنار این حرکتشون برای اون مامورا مشکوک به نظــر میاد و میرن طــــــــــــرفشون ...... یکیشون میاد سراغ جونگمین و همینطــــــــــــوری بهش نگاه میکنه هیون هم(حس لیدریش گل کرده بود) میاد جلو و میپرسه چی شده؟؟؟؟ اون ماموره هیونو که میبینه میگه من شما ها رو یه جا دیدم......حالا اینا میان که توضیح بدن کی هستن(ماموره نسبتا مسن بوده) اون یهو میگه من قبلا هم شما رو به خاطــــــــــــر خوندنای غ قانونی دستگیر کردم مگه نه؟؟؟؟؟ اینجا اون 3 تا کپ میکنن این چی میگه(مرده قبلا تو تی وی اینارو دیده بود ولی اون لحظــه فک میکرد ازینایی هستن که گــروه غیر قانونی دارن) ماموره میگه شما هم عضو این گــروهید و میخواستید در برید و همکارشو خبر میکنه هیون بیچاره هم شروع میکنه توضیح دادن شرایطــــــــــــ ماموره هم گوش نمیده و میگه شما دوتا با این گــروهید( الان دقت کردید چی شد طــــــــــــرف کلا هیونگو ندیده بوده و فقطــــــــــــ به جونگمینو هیون گیر داده بود)(ایووول)
خلاصه کلی زور میزنن و با بدبختی (نشون دادن عکساشون تو نت مـــوزیـــک ویـــــدیـــوها و بیو گرافی و هرچی که تصورشو بکنید) طــــــــــــرف راضی میشه و میره
حالا این وسطــــــــــــ همه چی به خوبی تموم شده ولی هیونگ تا چند وقت بدجووووووووووووووووووورر ازینکه چرا ماموره بهش گیر نداده بود دلخور بوده(چرا؟ شاید... بی خیال)
*********************************************************************************************************
خاطره یازدهم ، لیدر و پرنس گروه :
هیون تعریف میکرده ساعت 5 صبح بود من بلند شدم برم دستشویی(تاکید کرده بود ضروریییییییییییییییی بوده) در بسته بود و یکی هم تو بود من 1 دقه صبر کردم...3دقه...5دقه............دیدم نمیاد بیرون هرچیم در میزدم صداش در نمیومد منم کارم وحشتناک ضروری بود و نمیتونستم تحمل کنم بدو میرم ساختمون جلویی(فیلم بردارا و نویسنده ها و استایلر و کلا برو بچ دست اندر کار تو یه ساختمون جلوشون بودن) و برمیگردم......وقتی میام تو بازم در دستشویی بسته بود موندم که این کیه اونجا.....یکم صبر کردم دیدم یونسنگ خونسرد با مکاپ کامل و موهای حالت داده و لباس مرتب و تمیز اومد بیرون و منو که دید پرسید:تو در زدی ببخشید کار داشتم.....
پرسیدم : الان ساعت 5 صبحه 1 ساعت داشتی اون تو خودتو واسه چی درست میکردی...کجا میخوای بری؟؟؟؟
یونسنگ:جایی نمیرم...میخوام برم بخوابم.......................... ( الان یه سوال پیش میاد .... یونگ سنگ واقعا پسره ..ایا واقعا اوپا داشت می رفت که بخوابه...ساعت 5 مشکــــــــــوکه ...؟)
*********************************************************************************************************
خاطره دوازدهم ، خشم اژدها ورژن كره ای با بازی كیم كیو جونگ ! :
توی خوابگاهشون چند سری لباس بوده که قاطــــــی شده بود یه تی شرت ابی بینشون بود که هیون و جونگمین میگفتن مال منه ...و حسابی داد و بیداد را انداخته بودن سرش
کیو هم اونروز حسابی خسته بود و میخواست بخوابه ولی از دست اینا نمیتونست
همین طــــــور که اون دوتا دعوا میکردن یه دفه با صورت ورم کرده(به خاطــــــر کمخوابی) میاد تو و عصبانی سرشون داد میزنه
شما دوتا چطــــــونه هیچ معلوم هست چکارمیکنید مثل بچه ها افتادید به جون همدیگه..........
وبعد تو یه حرکت لباسو میگیره و از وسطــــــ جر میده و میزاره میره(اعصاب نداره ها)(ولی کار خوبی کرد...)
هیون:من که تو تمام مدتی که میشناختمش اینطــــــوری ندیده بودمش
جونگی:انگار یه ادمه دیگه بود
هیونگ:من که دهنم باز مونده بود گفتم الانه که گوشاشونو بگیره و بچرخونه....همچین حسی تو صورتش بود
بعدا هیون میبینه که تو وسایلش همچین تی شرتی بوده و اون واقعا مال جونگمین بود(لباساشون کپه هم بوده و نمیدونستن حتما هم جونگمین بعدش یه كتك مفصل به هیون زده)
*********************************************************************************************************
خاطره سیزدهم ، اعتماد به سقف جونگمین ! :
وقتی 16 سالش بود از یه دختری تو دبیرستان خوشش میومده اونموقع واقعا دلش میخواسته بره و بهش بگه ولی هر دفعه به یه بهانه ای جلو ی خودشو میگیره یه روز این دختر بعد از تموم شدن کلاس میره سراغ جونگ مین و میگه:من ازتون خیلی خوشم اومده و فک کردم بد نیست با هم قرار بزاریم
جونگمین گفت اون لحظـه برا چند ثانیه بهش خیره شدم و گفتم:نه من علاقه ای ندارم(اخه بچه مگه خودت نمیخواستیش)
وقتی ازش پرسیدن چرا
جونگمین گفت: یهو حس کردم ارزش من بیشتر از این حرفاست(پسره ی....)
دختره هم رفتش و تا اخر اون سال تحصیلی همش به جونگمین چشم غره میرفت(افرین خوب کردی خانومی.....)
جونگمین که کلا فک کنم به یه درک جدید از زندگی رسیده بود(اعتماد به سقف اعتماد به سقف در حد لا لیگـــــــــــــــا )
*********************************************************************************************************
خاطره چهارده ، خرابكاری :
بعد از برگشتن از یکی از اجراهای زنده ی دجا وو(فک کنم کام بک بوده) قرار میزارن که برن رستوران و جشن بگیرن اما به خاطــــــر هجوم فنا و این جور مسائل تصمیم میگیرن برن تو خوابگاه و این کارو اونجا انجام بدن....... بعد از همه ی ریختو پاشا و تموم شدن جشنشون جونگمین شروع میکنه بالا اوردن حالش افتضاح شده بوده و حتی رگه هایی هم خون توش بوده حال یوسنگ هم خیلی بد شده بود و تازه میفهمن بعله جناب هیون خواب تشریف ندارن بیچاره از هوش رفته بود ..... فقطــــــ کیو که مشروب نخورده بود و منجر که حالش خوب بود اونجا سالم بودن و (کیو گفت منیجرمثل مرغ بالا پایین میپرید) زنگ زدن امبولانس و این 3 تا رو بردن معلوم شد نوعی مسمومیت به خاطــــــر بالا بودن الکل گرفته بودن
3 روز بعد معلوم میشه هیونگ جون(بعلههههههههههه) 4 نوع مشزوب خیلی قویه اصل فرانسه رو با هم قاطــــــی کرده.........تنها دلیل هم که خودش هیچیش نشده فک میکنید چی بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب معلومه از مشروب نخورده
بعدم گفته :
هیونگراستش من هیچوقت از معجونایی که خودم درست میکنم نمینوشم به نظـرم یه طــــــعم عجیبی دارن)
خخخخ....نمیدونم این شیطون چجوری زیر كتكای بچه ها زنده مونده؟؟؟؟؟
خاطره پونوزدهم ، جونگمین و یونگ سنگ
یونسنگ و جونگمین قرار بود با هم راه بیفتن و به بقیه برا رکورد البوم ملحق بشن...چندتا فن جلوشونو میگیرن و ازشون میخوان که باهاشونه عکس بگیرن کلا این قضیه باعث میشه دیرشون بشه (عکس میگیرن در صورتی که اجازه نداشتن...این مال بعد از بازگشتشون از جاپنه)
مدیر کمپانی اونجا بوده و همش داشته به اینا چش غره میرفته(یه سالگرد خاصی بود که مربوطــــ به کمپانیشون بوده)
جونگمین که تو اون شرایطــــ کمی هول شده بود بهانه میاره و میگه(یونسنگ باید طــــبق قرارش برای سر زدن به9 بیمارای سرطــــانی میرفت منم باهاش رفتم)
حالا یونسنگ کلا جا میخوره بد بخت انتظـاره همچین چیزی رو نداشته و هیچی نمیگه
مدیره و منیجرا و هرکی اونجا بوده شروع به تحسین میکنه
جونگمین: همه داشتن تشویقمون میکردن مدیر گفت که قضیه رو رسانه ای کنیم برا وجه کمپانی و ما خوبه....تمام مدتم یونسنگ داشت بهم چش غره میرفت
اخرش مجبور شدیم معذرت خواهی کنیم
یونسنگ: من معذرتخواهی کردم جونگمین کلا غیبش زده بود...یهو دیدم سرشو خیلی خونسرد گرفته بالا و داره از در میره بیرون
جونگمین:ببخشید(بابا جونگمین اعتماد به نفست مارو کشت)
*********************************************************************************************************
خاطره شونوزدهم ، جناب دانشمند ، كیم كیو جونگ
یه همسایه ای داشتن که همیشه به گربه ها غذا میداده و باعث میشده نصف گربه های اونجا تو محله ی اونها جمع بشن ...همیشه صدای میو میو این گربه ها شنیده میشده و واقعا رو اعصابه اینا بوده امتحانات کیو شروع شده بود و باید درس میخوند ولی واقعا نمیتونست تمرکز کنه و تو محله ای که بوده 2 محصل دیگه هم بودن که همین مشکلو دارن اینا میان دور هم جمع میشن و شروع میکنن به برنامه ریزی برای راحت شدن از دست این گربه ها
تو عالم بچگی تصمیم میگیرن تو ظـرفای غذایی که همسایه برای گربه غذا میزاشته قاطــــــــــیه غذا قرص خواب بزارن تا این گربه ها خوابشون ببره و اینا تو سکوت درس بخونن میرن اینکارو انجام میدن
اونشب تو اون محله هیچکس نتونست بخوابه....گربه ها تا صبح با یه صدای گوشخراشی ناله میکردن (کیو:قسم میخورم یکیشون مثل گرگ زوزه میکشید) همشون یا یه گوشه افتاده بودن زمین یا هی طــــــــــول و عرض کوچه رو بالا پایین میرفتن و ضجه میزدن
اخرش کنترل حیوانات اومد و گربه ها رو جمع کرد..... همه ی گربه هایی که غذا خورده بودن مسموم شده بودن
(داروهایی که برای انسانه رو حیوونات تاثیرات مخرب داره ) عجب دانشمندی هس اوپا کیو.....
اینم عکس ها
اوپا هیون
اوپا یونگ خودم
اوپا هیونگ
اوپا کیو
اوپا جونگ