31-10-2015، 2:01
برآنچه گذشت، آنچه شکست و آنچه ریخت حسرت نخور
زندگی اگر زیبا بود با گریه شروع نمی شد…
هر کس جای من بود، می برید
اما من هنوز می دوزم، چشم امید به راه…
پشت همین چراغ قرمز، اعتراف کردم که دوستت دارم!
تا هرجا مجبور شدی کمی مکث کنی؛ یاد دوستیمان بیفتی
چه میدانستم قرار است بعد از من، تمام چراغ های زندگیت سبز شوند…
گاهی عکسی را میسوزانیم و گاهی عکسی ما را میسوزاند…
انگشتانت را به من قرض بده!
برای شمردن لحظه های نبودنت کم آورده ام…
همه قراردادها را روی کاغذ بی جان نمی نویسند
بعضی از عهد ها را روی قلب می نویسیم
حواست به این عهد های غیر کاغذی باشد
شکستنشان یک آدم را می شکند…
دلگیر نباش ، تقصیر خودت بود.
دسته کلید علاقه که گم شد، باید عوض کنی قفل تمام آرزو ها را …
ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست،
اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست.
ببار ای باران
ببار…
جلوی بعضی از خاطره ها باید نوشت: آهسته به یاد آورده شود! خطر ریزش اشک…
کاش خودت هم مثل خاطراتت برای ماندن سرسخت بودی
فراق دوستان بر جانم آن کرد
که در گلشن کند باد خزانی(پاییزی)
تو را ای چرخ بسیار آزمودم
همانی و همانی و همانی
(اوحدی مراغه ای)
زندگی اگر زیبا بود با گریه شروع نمی شد…
هر کس جای من بود، می برید
اما من هنوز می دوزم، چشم امید به راه…
پشت همین چراغ قرمز، اعتراف کردم که دوستت دارم!
تا هرجا مجبور شدی کمی مکث کنی؛ یاد دوستیمان بیفتی
چه میدانستم قرار است بعد از من، تمام چراغ های زندگیت سبز شوند…
گاهی عکسی را میسوزانیم و گاهی عکسی ما را میسوزاند…
انگشتانت را به من قرض بده!
برای شمردن لحظه های نبودنت کم آورده ام…
همه قراردادها را روی کاغذ بی جان نمی نویسند
بعضی از عهد ها را روی قلب می نویسیم
حواست به این عهد های غیر کاغذی باشد
شکستنشان یک آدم را می شکند…
دلگیر نباش ، تقصیر خودت بود.
دسته کلید علاقه که گم شد، باید عوض کنی قفل تمام آرزو ها را …
ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست،
اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست.
ببار ای باران
ببار…
جلوی بعضی از خاطره ها باید نوشت: آهسته به یاد آورده شود! خطر ریزش اشک…
کاش خودت هم مثل خاطراتت برای ماندن سرسخت بودی
فراق دوستان بر جانم آن کرد
که در گلشن کند باد خزانی(پاییزی)
تو را ای چرخ بسیار آزمودم
همانی و همانی و همانی
(اوحدی مراغه ای)