24-10-2015، 9:48
ادبیات پیش رومانتیک با انتشار رمان “پاملا” اثر “ساموئل ریچاردسون” در ۱۷۴۰ آغاز شد. رمانتیسم بیش از اینکه یک جریان ادبی و هنری باشد، مرحلهای ازحساسیت اروپایی است که ابتدا در اواخر قرن ۱۸در انگلستان و آلمان و سپس در ایتالیا، اسپانیا و کشورهای اسکاندیناوی شروع شد. اصطلاح رمانتیک به معنای گفتار و نوشتاری است که تخیل برانگیز بوده و به توصیف مناظر و مکانهای طبیعی، بیان آزاد حساسیتهای انسان و احساسات او میپردازد و تائیدی بر حقوق فردی است.
همانطور که میدانیم ایجاد هر مکتبی بازمی گردد به مسائل اجتماعی- سیاسی- اقتصادی و فرهنگ آن جامعه.علت ایجاد مکتب رمانتیک نیز باز میگردد به فساد اخلاقی و ملی طبقه اشراف و اصیل زادگانی که رفته رفته قدرت و اعتبار خود را از دست میدادند.در این دوره با بروز فرهنگستانهای متعدد و افزون شدن روزنامهها مردم احساس کردند که باید در مورد مسائل مختلف زندگی به بحث و مجادله بپردازند. نویسندگانی که از رعایت چند اصل ثابت و خشک خسته شده بودند به سوی بیان درونیات فردی روی آورند چرا که معتقد بودند ادبیات نباید قاعدهای باشد که عشق و علاقه را محدود کند.در نتیجه نویسندگان و متفکران کوشش خود را بر ضد سنن اشرافی برای اصلاح وضع اجتماعی به کار بردند. همچنین «در این دوره فلاسفهای چون مونتسکیو و ولتر پیدا میشوند و آثاری از قبیل« روح القوانین» و « نامههای فلسفی» به وجودمی آورند.» که در پایه گذاری و ایجاد مکتب رمانتیک بی تاثیر نیستند.
پس میبینیم که ادبیات رمانتیک در عین اینکه فردی است ولی تا حدودی سیاسی هم هست. و ما شاهدحضور افرادی چون گوته، ویکتور هوگو، شاتو بریان، لامارتین، ژرژ ساند ، ویلیام بلیک، پوشکین و غیره در این مکتب هستیم.
حال این سوال پیش میآید که به راستی اصول اولیه رمانتیسم چه تفاوت یا شباهتهایی با مکتب کلاسیسم دارد؟ من فردی در رمانتیسم چه ویژگیهایی دارد و اصول شاخص این مکتب چیست؟
باید گفت نویسنده در مکتب رمانتیک اغلب در داستان حضور دارد و به تجزیه وتحلیل حوادث میپردازد از این روی گاه تا حدودی به دانای کل مفسر شبیه است؛ ولی آنچه که برای خواننده در مکتب رمانتیک روایت میشود کمتر دچار تفسیر است و بیشتر به تحریک احساسات خواننده با کمک بار عاطفی کلمات و واژههای توجه میشود. نویسنده با ایجاد حس نوستالژیک به گذشته به بیان پاکی طبیعت اشاره دارد و در این راه در امر غلو کردن بار عاطفی مسائل ید طولانی دارد. او برای تحریک خواننده از تقابل زیباییها و زشتی / خیرها و شر ها/ فقر ثروت و…می گوید. پس از این رو میتوان گفت رمانتیک بر عکس کلاسیک که بیشتر زیباییها را بیان میکند به بیان زشتیها هم میپردازد. نویسنده کلاسیک چون به آزادی هنر و قلم معتقد است و بر عکس کلاسیک خیلی در بند قواعد نیست، روی یک وضعیت بزرگ نمایی میکند تا متنش حس بر انگیز باشد. در این متون شخصیتها معمولا شاعر و عاشق پیشه هستند و راوی از نثری شعر گونه برای بیان مطلبش سود میبرد.راوی با نثری شاعرانه از مناظر اطراف سخن میگوید. اینجا است که باید گفت من فردی در رمانتیک معمولا فردی احساساتی، عاشق پیشه است که کمتر غم نان دارد. او با نگاهی افسرده و سودائی زده با مسائل برخورد میکند. معمولاً درون گرا،حساس، زود رنج و خیالباف است. شخصیتی که نهادی پر از محبت به شمار میآید و خالی از پلیدی و تبهکاری است. افرادی که عقل گرا نیستند و اعمالشان بیشتر حسی و احساسی است.
اگر بخواهیم تفاوتهای مهم ادبیات کلاسیک و رمانتیک را تیتروار بیان کنیم باید بگویم که :
۱) ادبیات رمانتیک به احساسات، عواطف ، نیازهای روحی و دغدغههای ذهنی فردی توجه دارد در حالی که نگاه مکتب کلاسیک بیشتر بیرونی است و در پی شرح حوادث است.
۲) رمانتیکها برای فرار از واقعیتها به تخیل روی میآورند و علاقه مند به مسائل بعد الطبیعه هستند، ولی نویسنده کلاسیک توجه اش بیشتر روی عقل است تا خواب ، رویا، غم و جنون که بانی ایجاد تضادها در متن میشود.
۳) در ادبیات کلاسیک معمولا شخصیته ا از طبقه اعیان و اشراف انتخاب میشوند، در حالی که نویسنده مکتب رمانتیک چون توجه اش بیشتر بر زندگی روستایی و طبیعت معطوف است، کمتر از این طبقه در متنش سود میبرد. «جریان رنسانس تحت تاثیر اشراف بود و عصر کلاسیک عصر حکومت واحد مرکز و تسلط مراتب طبقاتی بود. اما این دوره جدیدکه باید آنرا عصر رمانتیک نام داد عصر طبقه بورژوازی شمرده میشد.»
۴) کلاسیکها عقل گرا، طرفدار وضوح و قطعیت هستند در حالی که رمانتیکها پای بند جلال و زنگ و منظره اند و بیشتر از ناخود آگاه انسانی سود میبرند.
۵) کلاسیکها از هنرمندان یونان و رُم الهام میگیرند در حالی که متون رمانتیکها توجه شان به قرون وسطی، رنسانس و افسانههای ملی کشورهای خویش است.
۶) در کلاسیک عقل مقدم بر حس است و در رمانتیک، حس است که بر عقل ارجحیت دارد.
۷) کلاسیکها بیشتر ایده آلیست هستند و به شرح خوبی میپردازند، ولی رمانتیکها زیبایی و زشتی- غم و شادی- بزرگی و پستی را در کنار هم بیان میکنند.
۸) کلاسیک بسیار اخلاقی است ولی رمانتیکها که در پی آزادی هستند در بعضی موارد مسائل غیر اخلاقی را هم بیان میکنند.
۹) « در قرن هفدهم آثار ارسطو پایهی تمام افکار شمرده شده است. در عصر رومتنتیک بیشتر به شکسپیر استناد میشود»
۱۰) « برنامه رومانتیکها برنامه مبارزه است و روش آنها بلکی منفی است. به عقیده آنها دستور العملهایی که در ادبیات رواج یافته مانع آزادی فکر و بیان شده است. از این رو رومانتیکها همه قواعد و دستورهای کلاسیک را درهم و شکسته و دور انداخته اند. یعنی رومانتیسم همانطور که ویگتور هوگو در مقدمه نمایشنامه «ارنانی» میگوید، عبارت از« آزادی خواهی در هنر» است.»
در انتها این سخن ژان ژاک روسو پدر رومانتیسم را یادآور شویم که «در انتها عقل راهی را در پیش میگیرد که قلب حکم میدهد».
منبع: روزنامه انتکار ۱۷ شهریور ۱۳۹۴
همانطور که میدانیم ایجاد هر مکتبی بازمی گردد به مسائل اجتماعی- سیاسی- اقتصادی و فرهنگ آن جامعه.علت ایجاد مکتب رمانتیک نیز باز میگردد به فساد اخلاقی و ملی طبقه اشراف و اصیل زادگانی که رفته رفته قدرت و اعتبار خود را از دست میدادند.در این دوره با بروز فرهنگستانهای متعدد و افزون شدن روزنامهها مردم احساس کردند که باید در مورد مسائل مختلف زندگی به بحث و مجادله بپردازند. نویسندگانی که از رعایت چند اصل ثابت و خشک خسته شده بودند به سوی بیان درونیات فردی روی آورند چرا که معتقد بودند ادبیات نباید قاعدهای باشد که عشق و علاقه را محدود کند.در نتیجه نویسندگان و متفکران کوشش خود را بر ضد سنن اشرافی برای اصلاح وضع اجتماعی به کار بردند. همچنین «در این دوره فلاسفهای چون مونتسکیو و ولتر پیدا میشوند و آثاری از قبیل« روح القوانین» و « نامههای فلسفی» به وجودمی آورند.» که در پایه گذاری و ایجاد مکتب رمانتیک بی تاثیر نیستند.
پس میبینیم که ادبیات رمانتیک در عین اینکه فردی است ولی تا حدودی سیاسی هم هست. و ما شاهدحضور افرادی چون گوته، ویکتور هوگو، شاتو بریان، لامارتین، ژرژ ساند ، ویلیام بلیک، پوشکین و غیره در این مکتب هستیم.
حال این سوال پیش میآید که به راستی اصول اولیه رمانتیسم چه تفاوت یا شباهتهایی با مکتب کلاسیسم دارد؟ من فردی در رمانتیسم چه ویژگیهایی دارد و اصول شاخص این مکتب چیست؟
باید گفت نویسنده در مکتب رمانتیک اغلب در داستان حضور دارد و به تجزیه وتحلیل حوادث میپردازد از این روی گاه تا حدودی به دانای کل مفسر شبیه است؛ ولی آنچه که برای خواننده در مکتب رمانتیک روایت میشود کمتر دچار تفسیر است و بیشتر به تحریک احساسات خواننده با کمک بار عاطفی کلمات و واژههای توجه میشود. نویسنده با ایجاد حس نوستالژیک به گذشته به بیان پاکی طبیعت اشاره دارد و در این راه در امر غلو کردن بار عاطفی مسائل ید طولانی دارد. او برای تحریک خواننده از تقابل زیباییها و زشتی / خیرها و شر ها/ فقر ثروت و…می گوید. پس از این رو میتوان گفت رمانتیک بر عکس کلاسیک که بیشتر زیباییها را بیان میکند به بیان زشتیها هم میپردازد. نویسنده کلاسیک چون به آزادی هنر و قلم معتقد است و بر عکس کلاسیک خیلی در بند قواعد نیست، روی یک وضعیت بزرگ نمایی میکند تا متنش حس بر انگیز باشد. در این متون شخصیتها معمولا شاعر و عاشق پیشه هستند و راوی از نثری شعر گونه برای بیان مطلبش سود میبرد.راوی با نثری شاعرانه از مناظر اطراف سخن میگوید. اینجا است که باید گفت من فردی در رمانتیک معمولا فردی احساساتی، عاشق پیشه است که کمتر غم نان دارد. او با نگاهی افسرده و سودائی زده با مسائل برخورد میکند. معمولاً درون گرا،حساس، زود رنج و خیالباف است. شخصیتی که نهادی پر از محبت به شمار میآید و خالی از پلیدی و تبهکاری است. افرادی که عقل گرا نیستند و اعمالشان بیشتر حسی و احساسی است.
اگر بخواهیم تفاوتهای مهم ادبیات کلاسیک و رمانتیک را تیتروار بیان کنیم باید بگویم که :
۱) ادبیات رمانتیک به احساسات، عواطف ، نیازهای روحی و دغدغههای ذهنی فردی توجه دارد در حالی که نگاه مکتب کلاسیک بیشتر بیرونی است و در پی شرح حوادث است.
۲) رمانتیکها برای فرار از واقعیتها به تخیل روی میآورند و علاقه مند به مسائل بعد الطبیعه هستند، ولی نویسنده کلاسیک توجه اش بیشتر روی عقل است تا خواب ، رویا، غم و جنون که بانی ایجاد تضادها در متن میشود.
۳) در ادبیات کلاسیک معمولا شخصیته ا از طبقه اعیان و اشراف انتخاب میشوند، در حالی که نویسنده مکتب رمانتیک چون توجه اش بیشتر بر زندگی روستایی و طبیعت معطوف است، کمتر از این طبقه در متنش سود میبرد. «جریان رنسانس تحت تاثیر اشراف بود و عصر کلاسیک عصر حکومت واحد مرکز و تسلط مراتب طبقاتی بود. اما این دوره جدیدکه باید آنرا عصر رمانتیک نام داد عصر طبقه بورژوازی شمرده میشد.»
۴) کلاسیکها عقل گرا، طرفدار وضوح و قطعیت هستند در حالی که رمانتیکها پای بند جلال و زنگ و منظره اند و بیشتر از ناخود آگاه انسانی سود میبرند.
۵) کلاسیکها از هنرمندان یونان و رُم الهام میگیرند در حالی که متون رمانتیکها توجه شان به قرون وسطی، رنسانس و افسانههای ملی کشورهای خویش است.
۶) در کلاسیک عقل مقدم بر حس است و در رمانتیک، حس است که بر عقل ارجحیت دارد.
۷) کلاسیکها بیشتر ایده آلیست هستند و به شرح خوبی میپردازند، ولی رمانتیکها زیبایی و زشتی- غم و شادی- بزرگی و پستی را در کنار هم بیان میکنند.
۸) کلاسیک بسیار اخلاقی است ولی رمانتیکها که در پی آزادی هستند در بعضی موارد مسائل غیر اخلاقی را هم بیان میکنند.
۹) « در قرن هفدهم آثار ارسطو پایهی تمام افکار شمرده شده است. در عصر رومتنتیک بیشتر به شکسپیر استناد میشود»
۱۰) « برنامه رومانتیکها برنامه مبارزه است و روش آنها بلکی منفی است. به عقیده آنها دستور العملهایی که در ادبیات رواج یافته مانع آزادی فکر و بیان شده است. از این رو رومانتیکها همه قواعد و دستورهای کلاسیک را درهم و شکسته و دور انداخته اند. یعنی رومانتیسم همانطور که ویگتور هوگو در مقدمه نمایشنامه «ارنانی» میگوید، عبارت از« آزادی خواهی در هنر» است.»
در انتها این سخن ژان ژاک روسو پدر رومانتیسم را یادآور شویم که «در انتها عقل راهی را در پیش میگیرد که قلب حکم میدهد».
منبع: روزنامه انتکار ۱۷ شهریور ۱۳۹۴