23-10-2015، 9:30
گوته:
كه به موضوعات اسلامی از جوانی علاقه داشت و این را از اقدام وی برای نوشتن نمایشنامهای درباره «حضرت محمد»، پیامبر اسلام، در 1779 میتوان دریافت، ولی دنیای شرق نزدیك را برای دههها به غفلت سپرده بود، فریفته كتاب هامر شد. گوته با غریزه یك شاعر واقعی اهمیت حافظ را حتی از خلال این ترجمههای نابسامان احساس كرد و خود بر اثر تكانی كه این اشعار در وی به جای گذاشت بارور گردید. گوته، برای آنكه درك و شناخت بهتری از حافظ داشته باشد، ادبیات مربوط به ایران و اسلام را بررسی كرد، سفرنامهها، ترجمهها و اولین اقدامات شرقشناسان غربی را برای نوشتن تاریخ ملل اسلامی خواند. هنگامی كه گلچین اشعار خود را كه آن را «دیوان غربی- شرقی» می نامید تقریباً به پایان آورد، به سراغ كتاب «تاریخ ادبی ایران» هامر كه در 1818 در وین منتشر شده بود، رفت. به استناد قول خود هامر، این تاریخ ادبی «ثمره بررسی پنجاه مثنوی و دیوان شعر كه بیش از یك میلیون بیت میشد» بود.
روی هم رفته، این كتاب، تقلیدی از تذكرههای قدیم فارسی چون «تذكرةالشعرا»ی دولتشاه است و از جهت آنكه وسعت اطلاع مؤلف را در گزینش و ترجمه صدها قطعه از شعر فارسی نشان میدهد، اهمیت دارد (البته از تجزیه و تحلیل واقعی مطالب در این كتاب اثری یافت نمیشود)، اما بزرگترین مزیت و شایندگی كتاب آن است كه مقدمهای سودمند برای شناساندن صور خیال در شعر فارسی است؛ شناختی كه برای هر كس كه بخواهد از شعر فارسی به طور كلی لذت ببرد– و از شعر حافظ به خصوص– ضروری و گریزناپذیر است، زیرا بازیهای فوقالعاده ظریف و تقریباً ناپیدای حافظ با كلمات، جناسها و ابتكارات بلاغی او را كه شعرش را به صورت الماسی گرانبها بیرون میآورد جز با آگاهی از این هنرهای بدیعی و بلاغی نمیتوان دریافت. در این زمینه، دستاورد و سهم هامر، كه اكنون در محافل شرقشناسی فراموش شده است، اهمیت زیادی دارد. با وجود این، همه این كار عظیمی كه وی به تنهایی نوشت، مایه جاودانگی نام او نشد، بلكه تاثیری كه كتابش بر گوته گذاشت باعث شد تا شناسانده شود. در بخش عمده دیوان غربی- شرقی، گوته به شعر حافظ و گاهی سعدی به شعر آلمانی پاسخ گفت و با تسخیر حال و هوای این شاعران، خوانندهاش را در فضاهای گوناگون افكار شاعرانه، با به بازی گرفتن تصاویر و موضوعهای ادبیات كهن فارسی به گردش در آورد.
اما وی یك رشته یادداشتها و گفتارها بر كتاب دیوان غربی- شرقی، افزوده است كه در آنها به دقت زمینه تاریخی شعر فارسی و عربی را و نیز سابقه اجتماعی، سیاسی و دینی بسیاری از این نوشتهها را بررسی میكند و نمادها و تصاویر ادب فارسی و ادبیات فارسی شده را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. در هنگام بحث از سبك خاص غزل– موضوعی كه در چند دهه گذشته موضوع بحث از سبك در میان ایرانشناسان بوده است– نباید اظهارنظر گوته را نادیده گرفت كه میگفت غزل «یك نوع لغز و چیستان است» و شاعر باید با قیود وزن و قافیه خود را همساز كند و ما «شاعری را كه با ظرافت براین مشكلات فایق آید، میستاییم و از اینكه میبینیم وی چگونه هوشمندانه و با دقت راه خود را در این وضعیت لغزنده و خطیر میگشاید، شادمان میشویم.» اما این تاكید بر دشواریهای بیرونی غزل به هیچ روی درك معنای رمزی و باطنی آن را از نظر دور نمیدارد. هامر از تفسیر ساده دنیوی حافظ طرفداری میكرد و حال آنكه شرقشناس فرانسوی، سیلوستر دوساسی ، از شارحان و مفسرانی كه ذهنی عرفان گرا داشتند پیروی مینمود.
اما گوته كه شاعر بزرگی بود می دانست كه «واژه چون بادبزن است» كه هم میپوشاند و هم آشكار میسازد و هر بیتی از شعر میتواند قرائت مختلفی داشته باشد، زیرا هنر شاعر آن است كه این دو سطح از تجربه را، بدون آنكه احتیاجی به شرح و تفسیر سنگین فلسفی و عرفانی یا تعبیر ساده و آسان مادی باشد، با هم تلفیق كند. هنر واقعی به ویژه در غزلیات فارسی در سطح استعاره و مجاز و هم در سطح واقعیت ارزشمند است. تفسیر گوته از شعر حافظ، كه هانس هاینریش شدر بحثی مستوفی و عالی از آن در كتاب خود به نام «تجربه شرقی گوته» كرده است، راهی را كه اروپاییان در بررسی شعر فارسی باید در پیش گیرند، به آنها نشان داد، اما بدبختانه كتاب «دیوان غربی- شرقی» گوته از میان تمام آثاری كه گوته پدید آورده، كمتر خوانده شده و كمتر درك شده است.
اما درباره تاثیر و نفوذ هامر- پورگشتال، باید بگوییم كه گذشته از گوته، وی تاثیر بارزتر و ثمرات محسوستری در آثار فردریش رویكرت داشت. رویكرت (1788-1866) هنگام بازگشتش از ایتالیا در بهار سال 1818 مدتی را با هامر در وین گذرانید و بلافاصله مقدمات فارسی و عربی را از او فراگرفت. چون به زادگاه بومی خود فرانكونیا بازگشت، برای مدتی در كوربوگ اقامت گزید و تنها به اشتغالات موقتی پرداخت و هم خویش را با تمام دل و جان مصروف مطالعه و ترجمه شعر فارسی كرد و به دنبال آن به ترجمههای استادانه از زبان عربی و سنسكریت دست زد. رویكرت بیش از یك دهه بود كه در آلمان به عنوان شاعری با قریحه شناخته شده بود، ترانههای كودكانه او، كه در مدرسههای آلمان تا این اواخر تعلیم داده میشد، برای او شهرت به بار آورد و حتی فراتر از آن سرودههای آتشین او (كه مجموعهای از ترانههایی است كه در طی جنگهای آزادی علیه ناپلئون در 1812-1813 سروده شده بود) بر شهرت او افزود. اقامت وی در ایتالیا منتج به پدید آوردن اشعاری در قالب و وزنهای شعرهای ایتالیایی شد و فراگرفتن زبانهای شرقی كه اخیراً تحقق پذیرفته بود به نوبه خود گنجینه پایانناپذیری از شعر در اختیار این مترجم چیرهدست گذاشت. رویكرت در شعری كه بیست سالی پس از آشنایی و شیفتگیاش به ادبیات عربی و فارسی منتشر ساخت دم از عشقی دوگانه میزند– یعنی عشق به شعر فارسی و عربی– و به عنوان یك كودك پرگو به «بانوی شعر فارسی» می گوید:
«نسیم بهاری را بر آن میدارد كه راز گلها را فاش سازد
مانند موجی كه تصویر ابرها در آن انعكاس مییابد
میخواهد بداند كه چشم و چشمه چگونه در هم منعكس میشوند
در نغمات گلها و بلبلان رویاهایش را میبیند و ناله سر میدهد
در رنگها و بویها نهان میشود
و یكراست از باغ به آسمان پرواز میگیرد
و زندگی و تاریكیهایش را به فراموشی میسپارد.»
در اینجا انسان به آسانی جناس میان چشم و چشمه (در عربی «عین» به هر دو معنی) را درمییابد و از تصویرهای دلانگیزی كه مضامین اصلی غزل فارسی را تسخیر كرده است لذت میبرد. عشق رویكرت به ادبیات فارسی باعث شد كه اشعار بسیاری در آن حال و هوا بسراید و اغراق نیست اگر گفته شود كه وی هر آنچه را از ادبیات فارسی درنیمه قرن نوزدهم در دسترس بود به شعر آلمانی درآورد. همان گونه كه گوته در دیوان غربی- شرقی به ندای حافظ پاسخ گفت، رویكرت نیز در آغاز مطالعات شرقی خود مجموعه شعری به نام گلستان شرقی (stliche Rosen) منتشر ساخت كه گوته خواندن آن را به ویژه به موسیقیدانان سفارش میكرد. در حقیقت، بر روی تعدادی از قطعات زیبای این مجموعه آهنگهایی مثلا به وسیله شوربرت ساخته شد و در سالهای بعد آهنگسازان، از شومان گرفته تا مالر (بیآنكه نامی از آهنگسازان معاصر ببریم)، از غزلیات قابل سرایش رویكرت الهام گرفتند. اما «گلستان شرق» فقط پاره كوچكی از آثار رویكرت است، هر چند این اشعار صور خیال و بدایع سبك حافظ را بهتر از ترجمههای «دقیق» اشعار او منعكس میسازد. این مستشرق و شاعر تا آخر عمرش دلبسته شعر حافظ باقی ماند. همچنان كه گلستان شرق در لطافت و زیبایی كلام با غزلیات اصلی حافظ پهلو میزند، رویكرت توانست راز فریبندگی و سحر بیپایان كلام این شاعر پارسیگوی را در شعری كه حتی از پیچیدهترین جناسهای لفظی و هنرهای بدیعی دیگر شعر فارسی فراتر میرود و از اینرو، قابل ترجمه به هیچ زبانی نیست، فاش سازد.
با اشاره به معنای محسوس و در عین حال غیرمحسوس شعر حافظ، رویكرت كوشید تا این موازنه را در ترجمهها و اقتباسهای آزاد از مضامین شعر او حفظ كند. وی حدود هشتاد غزل از غزلیات حافظ را به شعر آلمانی ترجمه كرد، ولی، چنانكه عادت او بود، برای چاپ آنها اقدامی نكرد. از این رو تقریبا یك قرنی از مرگش گذشت كه دانشمندان و محققان آنها را در میان كارهایش یافتند و در تاریخهای مختلف منتشر ساختند، شاید هنوز دستنوشتههایی در میان میراث عظیم بهجایمانده از او باشد كه روزی كشف شود. دلبستگی او به حافظ تا واپسین سالهای زندگی با او بود و چهار سال پیش از مرگش، در 1862، بار دیگر به حافظ «كه مست از میخانه عشق آمد» برخورد و برای مدتی جلیس و همنشین خلوت او شد. این شاعر و شرقشناس خستگیناپذیر در مراحل اولیه كارش به فردوسی هم پرداخت. چنان كه شاهنامه را در سال 1811 در «لومسدن» چاپ كرده بود و این چاپ الهامبخش یوزف فن گورس برای ترجمه آزادی از آن به زبان آلمانی در 1819 شد. وقتی ویرایش شاهنامه به وسیله مهل در سال 1838 در فرانسه انتشار یافت، رویكرت درست در آن ایام ترجمه آلمانی خود را از مشهورترین داستان شاهنامه– یعنی داستان رستم و سهراب– به شعر حماسی به وزن «الكساندریایی» منتشر میساخت و این ترجمه چنان برایش دوستداشتنی بود كه اگر گوته زنده می بود، میخواست آن را بدو هدیه كند، اما استقبال آلمانیها از این منظومه دلسردكننده بود. از اینرو، رویكرت فاش نساخت كه قسمت اعظم شاهنامه را به شعر آلمانی ترجمه كرده و مطابق یادداشتهایی كه نوشته، در پی تهیه چاپ انتقادی متن است. باز مانند ترجمههایش از شعر حافظ، متن ترجمه منظوم شاهنامه پس از مرگش یافت شد و در برلن در سه جلد از 1891 به بعد منتشر گشت. ناگفته نگذاریم كه پیش از آن، در سال 1850 ترجمه منظوم دیگری از این حماسه بزرگ ایرانی به زبان آلمانی منتشر شده بود و آن تصنیف كنت شاك بود و رویكرت آن را، به خاطر آنكه مترجم متن را به درستی درنیافته و به زبانی خیلی نرم ترجمه كرده بود، مورد انتقاد قرار داد. ترجمه خود وی را تئودور گوته، بزرگترین شرقشناس آلمانی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، فراوان ستود و آن را «بزرگترین شاهكار هنر رویكرت به عنوان یك مترجم» شناخت و ترجمههای او را از جهت كمك فقه اللغوی به شرقشناسان همان اندازه مهم دانست.
كه به موضوعات اسلامی از جوانی علاقه داشت و این را از اقدام وی برای نوشتن نمایشنامهای درباره «حضرت محمد»، پیامبر اسلام، در 1779 میتوان دریافت، ولی دنیای شرق نزدیك را برای دههها به غفلت سپرده بود، فریفته كتاب هامر شد. گوته با غریزه یك شاعر واقعی اهمیت حافظ را حتی از خلال این ترجمههای نابسامان احساس كرد و خود بر اثر تكانی كه این اشعار در وی به جای گذاشت بارور گردید. گوته، برای آنكه درك و شناخت بهتری از حافظ داشته باشد، ادبیات مربوط به ایران و اسلام را بررسی كرد، سفرنامهها، ترجمهها و اولین اقدامات شرقشناسان غربی را برای نوشتن تاریخ ملل اسلامی خواند. هنگامی كه گلچین اشعار خود را كه آن را «دیوان غربی- شرقی» می نامید تقریباً به پایان آورد، به سراغ كتاب «تاریخ ادبی ایران» هامر كه در 1818 در وین منتشر شده بود، رفت. به استناد قول خود هامر، این تاریخ ادبی «ثمره بررسی پنجاه مثنوی و دیوان شعر كه بیش از یك میلیون بیت میشد» بود.
روی هم رفته، این كتاب، تقلیدی از تذكرههای قدیم فارسی چون «تذكرةالشعرا»ی دولتشاه است و از جهت آنكه وسعت اطلاع مؤلف را در گزینش و ترجمه صدها قطعه از شعر فارسی نشان میدهد، اهمیت دارد (البته از تجزیه و تحلیل واقعی مطالب در این كتاب اثری یافت نمیشود)، اما بزرگترین مزیت و شایندگی كتاب آن است كه مقدمهای سودمند برای شناساندن صور خیال در شعر فارسی است؛ شناختی كه برای هر كس كه بخواهد از شعر فارسی به طور كلی لذت ببرد– و از شعر حافظ به خصوص– ضروری و گریزناپذیر است، زیرا بازیهای فوقالعاده ظریف و تقریباً ناپیدای حافظ با كلمات، جناسها و ابتكارات بلاغی او را كه شعرش را به صورت الماسی گرانبها بیرون میآورد جز با آگاهی از این هنرهای بدیعی و بلاغی نمیتوان دریافت. در این زمینه، دستاورد و سهم هامر، كه اكنون در محافل شرقشناسی فراموش شده است، اهمیت زیادی دارد. با وجود این، همه این كار عظیمی كه وی به تنهایی نوشت، مایه جاودانگی نام او نشد، بلكه تاثیری كه كتابش بر گوته گذاشت باعث شد تا شناسانده شود. در بخش عمده دیوان غربی- شرقی، گوته به شعر حافظ و گاهی سعدی به شعر آلمانی پاسخ گفت و با تسخیر حال و هوای این شاعران، خوانندهاش را در فضاهای گوناگون افكار شاعرانه، با به بازی گرفتن تصاویر و موضوعهای ادبیات كهن فارسی به گردش در آورد.
اما وی یك رشته یادداشتها و گفتارها بر كتاب دیوان غربی- شرقی، افزوده است كه در آنها به دقت زمینه تاریخی شعر فارسی و عربی را و نیز سابقه اجتماعی، سیاسی و دینی بسیاری از این نوشتهها را بررسی میكند و نمادها و تصاویر ادب فارسی و ادبیات فارسی شده را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. در هنگام بحث از سبك خاص غزل– موضوعی كه در چند دهه گذشته موضوع بحث از سبك در میان ایرانشناسان بوده است– نباید اظهارنظر گوته را نادیده گرفت كه میگفت غزل «یك نوع لغز و چیستان است» و شاعر باید با قیود وزن و قافیه خود را همساز كند و ما «شاعری را كه با ظرافت براین مشكلات فایق آید، میستاییم و از اینكه میبینیم وی چگونه هوشمندانه و با دقت راه خود را در این وضعیت لغزنده و خطیر میگشاید، شادمان میشویم.» اما این تاكید بر دشواریهای بیرونی غزل به هیچ روی درك معنای رمزی و باطنی آن را از نظر دور نمیدارد. هامر از تفسیر ساده دنیوی حافظ طرفداری میكرد و حال آنكه شرقشناس فرانسوی، سیلوستر دوساسی ، از شارحان و مفسرانی كه ذهنی عرفان گرا داشتند پیروی مینمود.
اما گوته كه شاعر بزرگی بود می دانست كه «واژه چون بادبزن است» كه هم میپوشاند و هم آشكار میسازد و هر بیتی از شعر میتواند قرائت مختلفی داشته باشد، زیرا هنر شاعر آن است كه این دو سطح از تجربه را، بدون آنكه احتیاجی به شرح و تفسیر سنگین فلسفی و عرفانی یا تعبیر ساده و آسان مادی باشد، با هم تلفیق كند. هنر واقعی به ویژه در غزلیات فارسی در سطح استعاره و مجاز و هم در سطح واقعیت ارزشمند است. تفسیر گوته از شعر حافظ، كه هانس هاینریش شدر بحثی مستوفی و عالی از آن در كتاب خود به نام «تجربه شرقی گوته» كرده است، راهی را كه اروپاییان در بررسی شعر فارسی باید در پیش گیرند، به آنها نشان داد، اما بدبختانه كتاب «دیوان غربی- شرقی» گوته از میان تمام آثاری كه گوته پدید آورده، كمتر خوانده شده و كمتر درك شده است.
اما درباره تاثیر و نفوذ هامر- پورگشتال، باید بگوییم كه گذشته از گوته، وی تاثیر بارزتر و ثمرات محسوستری در آثار فردریش رویكرت داشت. رویكرت (1788-1866) هنگام بازگشتش از ایتالیا در بهار سال 1818 مدتی را با هامر در وین گذرانید و بلافاصله مقدمات فارسی و عربی را از او فراگرفت. چون به زادگاه بومی خود فرانكونیا بازگشت، برای مدتی در كوربوگ اقامت گزید و تنها به اشتغالات موقتی پرداخت و هم خویش را با تمام دل و جان مصروف مطالعه و ترجمه شعر فارسی كرد و به دنبال آن به ترجمههای استادانه از زبان عربی و سنسكریت دست زد. رویكرت بیش از یك دهه بود كه در آلمان به عنوان شاعری با قریحه شناخته شده بود، ترانههای كودكانه او، كه در مدرسههای آلمان تا این اواخر تعلیم داده میشد، برای او شهرت به بار آورد و حتی فراتر از آن سرودههای آتشین او (كه مجموعهای از ترانههایی است كه در طی جنگهای آزادی علیه ناپلئون در 1812-1813 سروده شده بود) بر شهرت او افزود. اقامت وی در ایتالیا منتج به پدید آوردن اشعاری در قالب و وزنهای شعرهای ایتالیایی شد و فراگرفتن زبانهای شرقی كه اخیراً تحقق پذیرفته بود به نوبه خود گنجینه پایانناپذیری از شعر در اختیار این مترجم چیرهدست گذاشت. رویكرت در شعری كه بیست سالی پس از آشنایی و شیفتگیاش به ادبیات عربی و فارسی منتشر ساخت دم از عشقی دوگانه میزند– یعنی عشق به شعر فارسی و عربی– و به عنوان یك كودك پرگو به «بانوی شعر فارسی» می گوید:
«نسیم بهاری را بر آن میدارد كه راز گلها را فاش سازد
مانند موجی كه تصویر ابرها در آن انعكاس مییابد
میخواهد بداند كه چشم و چشمه چگونه در هم منعكس میشوند
در نغمات گلها و بلبلان رویاهایش را میبیند و ناله سر میدهد
در رنگها و بویها نهان میشود
و یكراست از باغ به آسمان پرواز میگیرد
و زندگی و تاریكیهایش را به فراموشی میسپارد.»
در اینجا انسان به آسانی جناس میان چشم و چشمه (در عربی «عین» به هر دو معنی) را درمییابد و از تصویرهای دلانگیزی كه مضامین اصلی غزل فارسی را تسخیر كرده است لذت میبرد. عشق رویكرت به ادبیات فارسی باعث شد كه اشعار بسیاری در آن حال و هوا بسراید و اغراق نیست اگر گفته شود كه وی هر آنچه را از ادبیات فارسی درنیمه قرن نوزدهم در دسترس بود به شعر آلمانی درآورد. همان گونه كه گوته در دیوان غربی- شرقی به ندای حافظ پاسخ گفت، رویكرت نیز در آغاز مطالعات شرقی خود مجموعه شعری به نام گلستان شرقی (stliche Rosen) منتشر ساخت كه گوته خواندن آن را به ویژه به موسیقیدانان سفارش میكرد. در حقیقت، بر روی تعدادی از قطعات زیبای این مجموعه آهنگهایی مثلا به وسیله شوربرت ساخته شد و در سالهای بعد آهنگسازان، از شومان گرفته تا مالر (بیآنكه نامی از آهنگسازان معاصر ببریم)، از غزلیات قابل سرایش رویكرت الهام گرفتند. اما «گلستان شرق» فقط پاره كوچكی از آثار رویكرت است، هر چند این اشعار صور خیال و بدایع سبك حافظ را بهتر از ترجمههای «دقیق» اشعار او منعكس میسازد. این مستشرق و شاعر تا آخر عمرش دلبسته شعر حافظ باقی ماند. همچنان كه گلستان شرق در لطافت و زیبایی كلام با غزلیات اصلی حافظ پهلو میزند، رویكرت توانست راز فریبندگی و سحر بیپایان كلام این شاعر پارسیگوی را در شعری كه حتی از پیچیدهترین جناسهای لفظی و هنرهای بدیعی دیگر شعر فارسی فراتر میرود و از اینرو، قابل ترجمه به هیچ زبانی نیست، فاش سازد.
با اشاره به معنای محسوس و در عین حال غیرمحسوس شعر حافظ، رویكرت كوشید تا این موازنه را در ترجمهها و اقتباسهای آزاد از مضامین شعر او حفظ كند. وی حدود هشتاد غزل از غزلیات حافظ را به شعر آلمانی ترجمه كرد، ولی، چنانكه عادت او بود، برای چاپ آنها اقدامی نكرد. از این رو تقریبا یك قرنی از مرگش گذشت كه دانشمندان و محققان آنها را در میان كارهایش یافتند و در تاریخهای مختلف منتشر ساختند، شاید هنوز دستنوشتههایی در میان میراث عظیم بهجایمانده از او باشد كه روزی كشف شود. دلبستگی او به حافظ تا واپسین سالهای زندگی با او بود و چهار سال پیش از مرگش، در 1862، بار دیگر به حافظ «كه مست از میخانه عشق آمد» برخورد و برای مدتی جلیس و همنشین خلوت او شد. این شاعر و شرقشناس خستگیناپذیر در مراحل اولیه كارش به فردوسی هم پرداخت. چنان كه شاهنامه را در سال 1811 در «لومسدن» چاپ كرده بود و این چاپ الهامبخش یوزف فن گورس برای ترجمه آزادی از آن به زبان آلمانی در 1819 شد. وقتی ویرایش شاهنامه به وسیله مهل در سال 1838 در فرانسه انتشار یافت، رویكرت درست در آن ایام ترجمه آلمانی خود را از مشهورترین داستان شاهنامه– یعنی داستان رستم و سهراب– به شعر حماسی به وزن «الكساندریایی» منتشر میساخت و این ترجمه چنان برایش دوستداشتنی بود كه اگر گوته زنده می بود، میخواست آن را بدو هدیه كند، اما استقبال آلمانیها از این منظومه دلسردكننده بود. از اینرو، رویكرت فاش نساخت كه قسمت اعظم شاهنامه را به شعر آلمانی ترجمه كرده و مطابق یادداشتهایی كه نوشته، در پی تهیه چاپ انتقادی متن است. باز مانند ترجمههایش از شعر حافظ، متن ترجمه منظوم شاهنامه پس از مرگش یافت شد و در برلن در سه جلد از 1891 به بعد منتشر گشت. ناگفته نگذاریم كه پیش از آن، در سال 1850 ترجمه منظوم دیگری از این حماسه بزرگ ایرانی به زبان آلمانی منتشر شده بود و آن تصنیف كنت شاك بود و رویكرت آن را، به خاطر آنكه مترجم متن را به درستی درنیافته و به زبانی خیلی نرم ترجمه كرده بود، مورد انتقاد قرار داد. ترجمه خود وی را تئودور گوته، بزرگترین شرقشناس آلمانی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، فراوان ستود و آن را «بزرگترین شاهكار هنر رویكرت به عنوان یك مترجم» شناخت و ترجمههای او را از جهت كمك فقه اللغوی به شرقشناسان همان اندازه مهم دانست.