08-10-2015، 10:00
زبان لری یکی از زبانهای مهم است که ریشه در ادب و فرهنگ کهن ایرانی داشته و قدمتی چند هزار ساله دارد.دست یافته های پژوهش گران تاریخ و باستان شناسان دلیلی بر این مدعاست. الیماییدس « Elamites یا «الیماس» همان ساکنان کشور «عیلام» (۱) اند که منطقه وسیعی را دربرمی گرفت و مهم ترین بخشهای آن «شوش» ، «ماداکتو» ،«خایدالو» (۲) بودند. «خایدالو» همان منطقه زاگرس نشین است که در ادوار مختلف تاریخ کانون توجه بود و پیشینه آن به ما قبل تاریخ میرسد. این اقوام زاگرس نشین همان «کاسی»(۳)ها هستند که سالها پیش از طلوع آریایی ها در کوهستانها می زیستند .از گفته های تاریخی می توان دریافت که فرهنگ لری شایسته تفحص و جست و جویی بس عمیق است و یکی از راه های نیل به آن بررسی و ریشه یابی زبان و ادبیات و لهجه این قوم در ادوار گذشته است. راهی را که زبان شناسی پیش روی ما میگذارد، روش «تطبیق» است.زبان مورد نظر با یکی از زبانهای مادری و اصلی مقایسه و پس از یافتن اشتراکات و تغییرات، علت پیدایش آن بررسی می شود. کاسیها از هزاره سوم قبل از میلاد به این کوهستانها آمده و سکنی گزیدند «استرابون» آنها را « Cosseens » می نامد. در نوشته های یونانی هم از«کاسیقیریس» یاد شده و آن بمعنی فلزی است که از ناحیه کاسیان صادر می شده است (ر.ک لغتنامه دهخدا ذیل کاسیان) احتمال دارد نام دو دهکده«کاسیان بالا» و«کاسیان پایین» در لرستان به همین اقوام مربوط شود. پلینیهم در نوشته های خود از کاسیها یاد میکند.(ر.ک سفرنامه لرستان و خوزستان ص ۲۹۴). حال درباره اینکه زبان « لری» متعلق بکدام یک از ریشه ها و زبانهای ابتدایی است ، معتقدیم که این زبان از زبانهای باستانی و قدیمی است که رابطه زیاد و در خور توجهی با زبان «فارسی- میانه» (پهلوی) (۴)دارد. نویسنده «نخبه الدهر» راجع به سرزمین «لوز» (۵) که مقصودش همان «لور» -سرزمین لرها – بوده است میگوید: « …دیگر سرزمین لوز است که مردمان آن در کوهستانهایی که به کوه های اصفهان پیوسته است ،سکونت دارند…و مردمان این ناحیه را زبانی است که به عجمیت همانند است و بیشتر زبان فارسی بین آنها رواج دارد.» (۶) اینک با تحقیق مختصری در یکی از لغات لری و مقایسه این لغت و منشعبات آن با مشابهاتی نظیر آن در زبان فارسی پهلوی و فارسی دری، شباهت و ارتباط قریب بین لری و فارسی را به اثبات میرسانیم. واژه شناسی( Morphology ) واز« waz : این واژه در گویش لری به طور معمول و شایع استعمال می شود و به معانی: « پرش، جهش، پرش با قصد گرفتن چیزی و پرواز کردن پرنده » با ترکیبات مختلف می آید که ترکیبات آن از این قرارند: واز برده -borde (واز بردن) ،واز نیایه neyaye (واز-گذاشتن)، واز کنه keane (واز کندن)، واز گرته gerete (واز گرفتن) در هر کدام از این سه مورد، دو واحد کوچک معنایی وجود دارد که هر کدام یک «تکواژه » ( Morpheme ) را تشکیل می دهند. و از یک تک واژه است و برده، نیایه، گرته و کنه، پسوندهای آن و در واقع عناصر (تکواژه های) دیگر تشکیل دهنده این کلماتند. معناشناسی( Semantics ) و کاربرد شناسی ( Pragmatics ) واز به صورت مفرد به معانی مصدری «پرش»، «جهش» و «پرواز کردن پرنده» است، اما صور ترکیبی و غیر مفرد آن هر کدام معانی مستقل و خاصی را دارا هستند که در جای خودش استعمال می شود. - واز برده: (مص)، پرش به سوی شئی و قصد گرفتن یا رسیدن شخص، آن شیء را مانند هنگامی که شخص به سوی جاندار پرنده ای در روی زمین می پرد تا آن را بگیرد که میگویند: وازبردسی… ( …Wzbordst ) پرید برای…
- واز نیایه (مص) پریدن و جهت پرش را قرار دادن به سویی خاص که به عنوان مثال گفته می شود: وازنیاسی اوچه « waznyasiuce » پرید به آن سوی مشخص.
- وازگرته: (مص) معنی حقیقی آن پرواز کردن پرنده است، اما به طور مجاز در مورد انسان، هنگام پرش از بلندی یا پرش بلند و طولانی استفاده می شود مانند پریدن از یک سوی جویی عریض، به سوی دیگر آن که اینگونه گفته می شود: سهوری جو «ش ص devtju ص پریدن از روی جوی به دیگر سو.
- وازکنه: (مص) پریدن و جهش به سرعت و یکباره، از جا پریدن: به مانند: پریدن کانگورو.
مواردی که ذکر شد در معنی مطلق پرش و جهش اشتراک دارند اما هر کدام مقید به قید خاصی اند که وجه تمایز آن محسوب می شود. در اولی قید «قصد گرفتن یا رسیدن به چیزی» و در دومی «قرار دادن پرش به سوی مشخص و معلوم» و در سومی «پرش از جای بلند و طولانی» و در ترکیب چهارم قید «پرش به سرعت و از جا کندن» موجب جدا شدن و تمایز این ترکیبات از یکدیگر و لزوم توجه در بکار بردن مناسب هر کدام در جای خاص خود میشود
اصل تطبیق« Comparative » بررسی لغات و واژه های کنونی و متداول در زبان و تطبیق آنها با صورت اولیه و در واقع «اصل و منشاء»، قدم مهمی است که در شناسایی و بررسی روند تکاملی زبان ما را یاری میکند. چه بسیار کلماتی که در طول زمان به خاطر دگرگونیهای اجتماعی و فکری بشر تحول یافته و بجای واژه های اصیل و قدیمی نشسته است. اینک با تطبیق واژه «واز» با مشابهات آن در زبان پهلوی و نظایر آن در زبان فارسی دری، اصل و منشاء این واژه را بررسی می کنیم . vas ۹ waz ۱۰ پهلوی- پریدنwazidan ۱۱ vazin ۱۲ wazisn ۱۳ ( پهلوی) پرواز کردن para+waz یا pairi : «اوستایی» به دور پرواز کردن ۱۴ بازی بصورت «wazig»هم آمده است. قیاس کنید با «wazig» (بازیگر) و «wazig» (تفریح)، فرهنگ زبان پهلوی وزش، نیز آمده است و بعید نیست که از یک ریشه باشند (ر.ک فرهنگ زبان پهلوی ذیل هر کدام از لغات). همه این واژه ها به صورت « wazidan» مرکب از واز « waz » آمده اند و «وزش» به صورت wazisn نیز آمده و «متحرک»، بصورت wazisnig متحرک بصورت wihezagig (مفرد آن wihez بمعنی حرکت کردن) و warzig ها نیز ترجمه شده است (فرهنگ زبان پهلوی) هم نوشته شده است و اینها مؤید آنند که واژه ها و ترکیبات مذکور ریشه مشترک دارند. «isn » ۱۳ ۱ -اسم مصدر ۲-به آخرین مضارع اضافه میشود و لزوم و بایستن را به معنی می افزاید ر.ک فرهنگ پهلوی ذیل« isn » بزوان (مصدر) البازیار: بازدارنده، کسی که باز را برای شکار کردن نگهداری میکند باز+یار (صورت و لهجه ای از «دار») در لری(بازنه) bazena به رقاص میگویند که وجه تسمیه آن هم به خاطر تحرک و چالاکی رقاص است که در حین حرکات موزون از خود نشان میدهد. باز: (پیشوند بعضی افعال) در پهلوی بصورت ( mbaz ) نوشته می شود abaz kardanaz (پهلوی) وادار به ترک کردن، که معنی تحت اللفظی دقیقتر آن: «باز داشتن از…» است. «باز» در فارسی بر سر بعضی افعال میآید ، مانند: بازماندن ، بازداشتن ،بازگرفتن، بازیافتن، بازجستن، بازرستن، بازآوردن، بازپس داشتن ، بازپس هشتن و…۲۷که میتوان مقصود از«باز» را در آن جست و جو کرد، مثلا: بازماندن (از حرکت و بازدیدن، درماندن)، بازداشتن (از حرکت و بازیدن نگه داشتن ) بازگرفتن (گرفتن قدرت بازیدن)، بازیافتن (پیداکردن و یافتن طریق) بازجستن (جستوجوکردن، از باز و طریق مشی)، بازرستن (بازیافتن، نجات پیدا کردن)، بازآوردن (مراجعت دادن، طریق باز را پس آوردن)، باز پس داشتن (بازدید و رفتن را به تأخیرانداختن) باز پس هشتن (باز پس داشتن) ۲۸ بعد از این بیان باید گفت:معانیای که بعضی از لغت نویسان راجع به این ترکیبات گفته اند، از جمله: « مکرر ،معاودت ،دوباره ،پس» قابل تطبیق نمیتواند بود و آنچه در متون فارسی آمده، هیچکدام معنی تکرار، یا غیره ندارد و هم نمیتوان گفت که «باز» زائد است و بیمعنا ،چرا که استعمال آن به وفور دیده شده و اگر زائد و بیمعنی میبود حذف آن جواز داشت که بر خلاف آن به طور مکرر استعمال شده است. از این رو میتوان معنی دقیقتر «بازیدن» را در بعضی ترکیبات که با «باز» همراه است گنجانید و این ابهام معنی را رفع کرد .البته «باز» به معنای دیگر هم وجود دارد از جمله: بمعنی گشاده، دوباره، امر به بازی کردن، وقت، هنگام، وجب و…که شاهد این موضوع نیستند. باز، یازه، واز، بوز، یوز، باره ، پوز، بازه، بواز، بیواز، پسوند اسامی: شب باز، شب یاز، بیواز، خربوز، شباره، شبباره، شپوز، شب بازه، شیوز، خربواز، خربیواز، چرهواز، همگی بمعنی: خفاش (شبپره ،مرغ عیسی) هستند. «شبیازه»: مرکب از شب+یازه. «یازه» از «یازیدن» اخذ شده که یازیدن را قصد کردن و تمایل پیدا کردن به چیزی معنی کرده اند مثل: دستیازیدن، پاییازیدن، چنگیازیدن، اما بهتر آن است که «یازیدن» را بمعنی «دراز کردن و فرابردن برای اخذ یا قصد چیزی» بگیریم. ۲۹ قیاس کنید با «خدنگیازه» (با حرکت و جنبش نیز) «دهخدا» که در این صورت مصحف «بازیدن» یا «وازیدن» ۳۰ است و معنی حقیقی آن با این فرض بیشتر تطابق دارد تا با یازیدن که هیچ اساس و اصلی ندارد. آنچه «اوبهی» راجع به «یازی» (حاصل مصدر) گفته است شاهد خوبی برای مدعای ماست او «یازی» را «قلاچ» معنی کرده که آن به مفهوم «جهیدن یا جست بر جست رفتن» ۳۱ است که با معنی «باز» هم تطابق دارد. از این روی «شبباره و شبباز» را مصحب «شبیازه» دانستن صحیح نیست ،که مصحح برهان قاطع بر این عقیده است و شبیازه را اصل فرض کرده و بقیه صور را تصحیفی از شبیازه میداند. ۳۲ شاهد این سخن وجود لغاتی به همین معنی(خفاش) به صورت « بیواز ،بواز، بوز، خربواز و خربیواز) است. «بیواز» یعنی بی پر چرا که خفاش پر ندارد. «بواز» هم لهجه ای از بیواز است و «بوز» با حذف فراوان برای تخفیف بدین صورت درآمده است. «خربواز و خربیواز» هم به معنی خفاش بزرگ است. «چرهواز» که در لغتنامه دهخدا به صورت ]چ ه[ نوشته شده مرکب از چره+واز است که (چ ر) اصح است و معنی آن«چست و چالاک»است، اما برای صورت اولی معنایی نیافتیم که ظاهرا تفاوت اعرابی است و اهمیت چندانی ندارد و معنی مقصود هم همان چرهواز(چست و چالاک) است. تتمه در معنی «وای way » همانگونه که در ابواب قبلی به بحث «وای» و ارتباط آن با «واز» اشاره شد ، اکنون در این تتمه اندکی راجع به وای و ترکیبات آن و شواهدی چند راجع به ترادف و تطابق این دو لغت گفته میشود و بیشتر مورد بررسی قرار میگیرد. Way :پرنده ،هوا ،جو ، پرواز کردن (پهلوی) ۳۳
Wattar آسه وای بدتر(دیو) ۳۴
Weh آسه وای بر(ایزد) ۳۵
که در هر دو آسمان و هوا لحاظ شده است. Andarway : هوا، جو (پهلوی) ۳۶ هرناسه: جوی، هوایی(پهلوی) ۳۷ در اوستا «ویو»، بمعنی فرشته پاسبان در هواست و vayu ۳۸ (سانسکریت) وای بمعنی «باد» هم در زبان پهلوی آمده است ۳۹ ز Wayendg س پرنده (پهلوی) ۴۰ ز Wayedna س در پهلوی بمعنی وزیدن است ۴۱ اندروای، بمعنی: میان زمین و آسمان، سرگشته و حیران و معلق و «وای،وای» بمعنی پرش و طیران در فارسی آمده و با ترکیبات متفاوت گفته شده است.۴۲ در زبان لری نام دو مرغ با «بای» که لهجهای از«وای» است آمده است. بای کپو « bay kapo » پرنده ای است سیاه رنگ، به اندازه چلچله که به طور معمول غروبها در آسمان پرواز میکند . ۴۳ باینه «bayena »، مرغی است وحشی که عوام معتقدند صدا و پرواز او شوم است و بر بالای هر خانه ای پرواز کند موجب بیماری نوزادان آن خانه میشود. ۴۴ بای « bay » بمعنی «باد» با ترکیبات مختلف استعمال می شود: بای امایر « bay amaye »، باد آمدن ۴۵
بای سر « bay sor» باد سرخ ۴۶
بای کش « bay kash » وسیله بارکشی ۴۷
بای شنه « bay shane » باد زدن ۴۸
بای شو « bay sho » بادبزن ۴۹
- واز نیایه (مص) پریدن و جهت پرش را قرار دادن به سویی خاص که به عنوان مثال گفته می شود: وازنیاسی اوچه « waznyasiuce » پرید به آن سوی مشخص.
- وازگرته: (مص) معنی حقیقی آن پرواز کردن پرنده است، اما به طور مجاز در مورد انسان، هنگام پرش از بلندی یا پرش بلند و طولانی استفاده می شود مانند پریدن از یک سوی جویی عریض، به سوی دیگر آن که اینگونه گفته می شود: سهوری جو «ش ص devtju ص پریدن از روی جوی به دیگر سو.
- وازکنه: (مص) پریدن و جهش به سرعت و یکباره، از جا پریدن: به مانند: پریدن کانگورو.
مواردی که ذکر شد در معنی مطلق پرش و جهش اشتراک دارند اما هر کدام مقید به قید خاصی اند که وجه تمایز آن محسوب می شود. در اولی قید «قصد گرفتن یا رسیدن به چیزی» و در دومی «قرار دادن پرش به سوی مشخص و معلوم» و در سومی «پرش از جای بلند و طولانی» و در ترکیب چهارم قید «پرش به سرعت و از جا کندن» موجب جدا شدن و تمایز این ترکیبات از یکدیگر و لزوم توجه در بکار بردن مناسب هر کدام در جای خاص خود میشود
اصل تطبیق« Comparative » بررسی لغات و واژه های کنونی و متداول در زبان و تطبیق آنها با صورت اولیه و در واقع «اصل و منشاء»، قدم مهمی است که در شناسایی و بررسی روند تکاملی زبان ما را یاری میکند. چه بسیار کلماتی که در طول زمان به خاطر دگرگونیهای اجتماعی و فکری بشر تحول یافته و بجای واژه های اصیل و قدیمی نشسته است. اینک با تطبیق واژه «واز» با مشابهات آن در زبان پهلوی و نظایر آن در زبان فارسی دری، اصل و منشاء این واژه را بررسی می کنیم . vas ۹ waz ۱۰ پهلوی- پریدنwazidan ۱۱ vazin ۱۲ wazisn ۱۳ ( پهلوی) پرواز کردن para+waz یا pairi : «اوستایی» به دور پرواز کردن ۱۴ بازی بصورت «wazig»هم آمده است. قیاس کنید با «wazig» (بازیگر) و «wazig» (تفریح)، فرهنگ زبان پهلوی وزش، نیز آمده است و بعید نیست که از یک ریشه باشند (ر.ک فرهنگ زبان پهلوی ذیل هر کدام از لغات). همه این واژه ها به صورت « wazidan» مرکب از واز « waz » آمده اند و «وزش» به صورت wazisn نیز آمده و «متحرک»، بصورت wazisnig متحرک بصورت wihezagig (مفرد آن wihez بمعنی حرکت کردن) و warzig ها نیز ترجمه شده است (فرهنگ زبان پهلوی) هم نوشته شده است و اینها مؤید آنند که واژه ها و ترکیبات مذکور ریشه مشترک دارند. «isn » ۱۳ ۱ -اسم مصدر ۲-به آخرین مضارع اضافه میشود و لزوم و بایستن را به معنی می افزاید ر.ک فرهنگ پهلوی ذیل« isn » بزوان (مصدر) البازیار: بازدارنده، کسی که باز را برای شکار کردن نگهداری میکند باز+یار (صورت و لهجه ای از «دار») در لری(بازنه) bazena به رقاص میگویند که وجه تسمیه آن هم به خاطر تحرک و چالاکی رقاص است که در حین حرکات موزون از خود نشان میدهد. باز: (پیشوند بعضی افعال) در پهلوی بصورت ( mbaz ) نوشته می شود abaz kardanaz (پهلوی) وادار به ترک کردن، که معنی تحت اللفظی دقیقتر آن: «باز داشتن از…» است. «باز» در فارسی بر سر بعضی افعال میآید ، مانند: بازماندن ، بازداشتن ،بازگرفتن، بازیافتن، بازجستن، بازرستن، بازآوردن، بازپس داشتن ، بازپس هشتن و…۲۷که میتوان مقصود از«باز» را در آن جست و جو کرد، مثلا: بازماندن (از حرکت و بازدیدن، درماندن)، بازداشتن (از حرکت و بازیدن نگه داشتن ) بازگرفتن (گرفتن قدرت بازیدن)، بازیافتن (پیداکردن و یافتن طریق) بازجستن (جستوجوکردن، از باز و طریق مشی)، بازرستن (بازیافتن، نجات پیدا کردن)، بازآوردن (مراجعت دادن، طریق باز را پس آوردن)، باز پس داشتن (بازدید و رفتن را به تأخیرانداختن) باز پس هشتن (باز پس داشتن) ۲۸ بعد از این بیان باید گفت:معانیای که بعضی از لغت نویسان راجع به این ترکیبات گفته اند، از جمله: « مکرر ،معاودت ،دوباره ،پس» قابل تطبیق نمیتواند بود و آنچه در متون فارسی آمده، هیچکدام معنی تکرار، یا غیره ندارد و هم نمیتوان گفت که «باز» زائد است و بیمعنا ،چرا که استعمال آن به وفور دیده شده و اگر زائد و بیمعنی میبود حذف آن جواز داشت که بر خلاف آن به طور مکرر استعمال شده است. از این رو میتوان معنی دقیقتر «بازیدن» را در بعضی ترکیبات که با «باز» همراه است گنجانید و این ابهام معنی را رفع کرد .البته «باز» به معنای دیگر هم وجود دارد از جمله: بمعنی گشاده، دوباره، امر به بازی کردن، وقت، هنگام، وجب و…که شاهد این موضوع نیستند. باز، یازه، واز، بوز، یوز، باره ، پوز، بازه، بواز، بیواز، پسوند اسامی: شب باز، شب یاز، بیواز، خربوز، شباره، شبباره، شپوز، شب بازه، شیوز، خربواز، خربیواز، چرهواز، همگی بمعنی: خفاش (شبپره ،مرغ عیسی) هستند. «شبیازه»: مرکب از شب+یازه. «یازه» از «یازیدن» اخذ شده که یازیدن را قصد کردن و تمایل پیدا کردن به چیزی معنی کرده اند مثل: دستیازیدن، پاییازیدن، چنگیازیدن، اما بهتر آن است که «یازیدن» را بمعنی «دراز کردن و فرابردن برای اخذ یا قصد چیزی» بگیریم. ۲۹ قیاس کنید با «خدنگیازه» (با حرکت و جنبش نیز) «دهخدا» که در این صورت مصحف «بازیدن» یا «وازیدن» ۳۰ است و معنی حقیقی آن با این فرض بیشتر تطابق دارد تا با یازیدن که هیچ اساس و اصلی ندارد. آنچه «اوبهی» راجع به «یازی» (حاصل مصدر) گفته است شاهد خوبی برای مدعای ماست او «یازی» را «قلاچ» معنی کرده که آن به مفهوم «جهیدن یا جست بر جست رفتن» ۳۱ است که با معنی «باز» هم تطابق دارد. از این روی «شبباره و شبباز» را مصحب «شبیازه» دانستن صحیح نیست ،که مصحح برهان قاطع بر این عقیده است و شبیازه را اصل فرض کرده و بقیه صور را تصحیفی از شبیازه میداند. ۳۲ شاهد این سخن وجود لغاتی به همین معنی(خفاش) به صورت « بیواز ،بواز، بوز، خربواز و خربیواز) است. «بیواز» یعنی بی پر چرا که خفاش پر ندارد. «بواز» هم لهجه ای از بیواز است و «بوز» با حذف فراوان برای تخفیف بدین صورت درآمده است. «خربواز و خربیواز» هم به معنی خفاش بزرگ است. «چرهواز» که در لغتنامه دهخدا به صورت ]چ ه[ نوشته شده مرکب از چره+واز است که (چ ر) اصح است و معنی آن«چست و چالاک»است، اما برای صورت اولی معنایی نیافتیم که ظاهرا تفاوت اعرابی است و اهمیت چندانی ندارد و معنی مقصود هم همان چرهواز(چست و چالاک) است. تتمه در معنی «وای way » همانگونه که در ابواب قبلی به بحث «وای» و ارتباط آن با «واز» اشاره شد ، اکنون در این تتمه اندکی راجع به وای و ترکیبات آن و شواهدی چند راجع به ترادف و تطابق این دو لغت گفته میشود و بیشتر مورد بررسی قرار میگیرد. Way :پرنده ،هوا ،جو ، پرواز کردن (پهلوی) ۳۳
Wattar آسه وای بدتر(دیو) ۳۴
Weh آسه وای بر(ایزد) ۳۵
که در هر دو آسمان و هوا لحاظ شده است. Andarway : هوا، جو (پهلوی) ۳۶ هرناسه: جوی، هوایی(پهلوی) ۳۷ در اوستا «ویو»، بمعنی فرشته پاسبان در هواست و vayu ۳۸ (سانسکریت) وای بمعنی «باد» هم در زبان پهلوی آمده است ۳۹ ز Wayendg س پرنده (پهلوی) ۴۰ ز Wayedna س در پهلوی بمعنی وزیدن است ۴۱ اندروای، بمعنی: میان زمین و آسمان، سرگشته و حیران و معلق و «وای،وای» بمعنی پرش و طیران در فارسی آمده و با ترکیبات متفاوت گفته شده است.۴۲ در زبان لری نام دو مرغ با «بای» که لهجهای از«وای» است آمده است. بای کپو « bay kapo » پرنده ای است سیاه رنگ، به اندازه چلچله که به طور معمول غروبها در آسمان پرواز میکند . ۴۳ باینه «bayena »، مرغی است وحشی که عوام معتقدند صدا و پرواز او شوم است و بر بالای هر خانه ای پرواز کند موجب بیماری نوزادان آن خانه میشود. ۴۴ بای « bay » بمعنی «باد» با ترکیبات مختلف استعمال می شود: بای امایر « bay amaye »، باد آمدن ۴۵
بای سر « bay sor» باد سرخ ۴۶
بای کش « bay kash » وسیله بارکشی ۴۷
بای شنه « bay shane » باد زدن ۴۸
بای شو « bay sho » بادبزن ۴۹