09-09-2015، 13:57
در عملیات کربلای 5، «قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر 41 ثارالله در محاصرهی دشمن گیر میکند. با بیسیم همراه با داد و فریاد به قرارگاه میگوید: «عراقیها ما رو محاصره کردن. تو چند متریمون هستن... بعید میدونم کسی از ما زنده بمونه... دیدار به قیامت!». سردار اسدی فرمانده لشکر المهدی در محور کناری لشکر ثارالله بی سیم را برمیدارد و میگوید: «قاسم! قاسم! جعفر!» جواب میدهد: «جعفر به گوشم!» میگوید: «اشلو رو برات میفرستم.» جواب میدهد:«هر کاری میکنی زودتر جعفر جان!» مرتضی جاویدی فرمانده گردان فجر لشکر المهدی که معروف به اشلو بود به همراه نیروهایش خود را به پشت نهر جاسم در محدودهی پنج ضلعی میرساند. با نیروهای عراقی درگیر میشود و میتواند محاصرهی آنها را بشکند و دشمنان را به عقب براند و بچههای لشکر ثارالله از محاصرهی دشمن بیرون بیایند. *اشلو مرتضی جاویدی بین عراقیها معروف شده بود به اشلو! از بس که خودش را به سنگرهایشان میرسانده و به عربی باهاشان صحبت میکرده و میگفته: «اشلونک؟» یعنی حالت چطوره؟! بعد که میرفته، میفهمیدهاند از نیروهای ایرانی بوده و خودش را عراقی جا زده که از آنها اطلاعات منطقه را بگیرد.
از طرف ستاد فرماندهی جنگ عراق برای سرش جایزه گذاشته بودند. دو سه بار هم به دروغ از رادیوشان اعلام کرده بودند مرتضی جاویدی، مشهور به اشلو، از فرماندهان مهم ارتش دشمن و از مزدوران خمینی امروز توسط دلاورمردان عرب به درک واصل شد! برای همین چیزها بود که هر فرمانده لشکری آرزو داشت فرمانده گردانی چون او داشته باشد.
*تنها فرماندهی که امام پیشانیاش را بوسید مرتضی جاویدی همچنین در عملیات والفجر 2 رشادتهای بسیاری خلق کرد و به همراه نیروهایش در محاصرهی دشمن مقاومت جانانهای میکند تا به قول خودش احد تکرار نشود. بعد از عملیات والفجر 2 فرماندهان جنگ به محضر امام میروند. محسن رضایی و صیادشیرازی گزارشی از عملیات میدهند و به رشادت و قابلیت مرتضی جاویدی و نیروهایش اشاره میکنند. امام با شنیدن سخنان صیاد از جا برمیخیزد و تمام قد میایستد و شهید جاویدی را در بغل میگیرد. همهی نگاهها به امام بود و لبهای مبارکشان که بر پیشانی مرتضی مینشیند و مرتضی در حالی که اشک میریخته است شروع به بوسیدن دست و بازو و صورت امام میکند. *ادای احترام صیاد شیرازی به اشلو صیادشیرازی در یکی از سفرهایش به شیراز، سراغ مزار مرتضی را میگیرد تا میرسد به شهر فسا و بعد روستای جلیان. همراهان صیاد میگویند از فاصلهی 50 متری مزار، از ماشین پیاده میشود. لباسش را مرتب میکند و با احترام کامل نظامی با قدم آهسته به سمت مزار میرود و آنجا دست راست را به گوشهی کلاه نظامی میچسباند و فاتحه میخواند و هرچه بچههای سپاه فسا که از حضورش خبردار شده بودند از او میخواهند ناهار را آنجا بماند، میگوید من در ماموریتم و فقط به احترام مردی که امام به پیشانیاش بوسه زد، به اینجا آمدهام و باید بروم.
*اشلو در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.
در رابطه با زندگی این سردار شهید کتاب «تپه جاویدی و راز اشلو» به قلم «اکبر صحرایی» توسط انتشارات ملک اعظم منتشر شده است. خاطرنشان میسازد روایتهای فوق از دو کتاب «تپه جاویدی و راز اشلو» و «هدایت سوم» خاطرات سردار محمدجعفر اسدی از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس آمده است.
منزل شهید:
چهارصد نفر بودند كه تپه «بردزرد» را فتح كردند. كار سختي نبود، اسير هم گرفتند. اما سختي كار تازه بعد از مستقر شدن گردان فجر روي تپه شروع شد. عراق نميخواست تپه را از دست بدهد؛ پاتك پشت پاتك! اما بچههاي گردان فجر مقاومت كردند، آن هم بدون آب و غذاي درست و حسابي. چهار پنج روز مقاومت كردند تا نيروي كمكي رسيد و تپه حفظ شد. اما ديگر خبري از گردان فجر نبود؛ گردان شده بود گروهان و كمكم گروهان هم شده بود دسته؛ آخر از چهارصد نفر فقط 18 نفر مانده بودند! آنقدر شهيد زياد شده بود كه ميگفتند تعداد اسراي عراقي از تعداد رزمندههاي ايراني بيشتر شده است! گردان رفته بود و دسته برگشته بود...
اين يكي از اتفاقاتي بود كه نام گردان فجر و فرماندهاش شهيد مرتضي جاويدي را سر زبانها انداخت تا هر وقت كار گره ميخورد يا قرار بود عمليات سختي انجام شود، نگاه فرماندهان جنگ بچرخد سمت آنها. از آنطرف هم خيلي از جوانهاي شيرازي براي جبهه رفتن سر و دست ميشكستند كه به اين گردان راه پيدا كنند.
اما مرتضي به اين راحتيها كسي را راه نميداد؛ شرايط خاص خودش را داشت. از تمرينهاي ورزشي و رزمي گرفته تا تعهد گرفتن از رزمندهها كه هر شب سوره واقعه را بخوانند.
مرتضي جاويدي فقط بين رزمندهها يا فرماندهان ايراني معروف نبود. عراقيها هم حسابي او را ميشناختند و هر چند وقت يكبار بلوف ميزدند كه «اشلو» را كشتهايم. اشلو لقبي بود كه مرتضي پيدا كرده بود؛ اشلو مخفف «ان شی لونک» بود، به معنی حال و روزت چطور است؟! اين لقب را هم بخاطر اين به مرتضي داده بودند كه....
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.military.ir/forums/topic/28632-%DA%86%D9%87-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%AD%D8%A7%D8%B5%D8%B1%D9%87%E2%80%8C-%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%9F/
از طرف ستاد فرماندهی جنگ عراق برای سرش جایزه گذاشته بودند. دو سه بار هم به دروغ از رادیوشان اعلام کرده بودند مرتضی جاویدی، مشهور به اشلو، از فرماندهان مهم ارتش دشمن و از مزدوران خمینی امروز توسط دلاورمردان عرب به درک واصل شد! برای همین چیزها بود که هر فرمانده لشکری آرزو داشت فرمانده گردانی چون او داشته باشد.
*تنها فرماندهی که امام پیشانیاش را بوسید مرتضی جاویدی همچنین در عملیات والفجر 2 رشادتهای بسیاری خلق کرد و به همراه نیروهایش در محاصرهی دشمن مقاومت جانانهای میکند تا به قول خودش احد تکرار نشود. بعد از عملیات والفجر 2 فرماندهان جنگ به محضر امام میروند. محسن رضایی و صیادشیرازی گزارشی از عملیات میدهند و به رشادت و قابلیت مرتضی جاویدی و نیروهایش اشاره میکنند. امام با شنیدن سخنان صیاد از جا برمیخیزد و تمام قد میایستد و شهید جاویدی را در بغل میگیرد. همهی نگاهها به امام بود و لبهای مبارکشان که بر پیشانی مرتضی مینشیند و مرتضی در حالی که اشک میریخته است شروع به بوسیدن دست و بازو و صورت امام میکند. *ادای احترام صیاد شیرازی به اشلو صیادشیرازی در یکی از سفرهایش به شیراز، سراغ مزار مرتضی را میگیرد تا میرسد به شهر فسا و بعد روستای جلیان. همراهان صیاد میگویند از فاصلهی 50 متری مزار، از ماشین پیاده میشود. لباسش را مرتب میکند و با احترام کامل نظامی با قدم آهسته به سمت مزار میرود و آنجا دست راست را به گوشهی کلاه نظامی میچسباند و فاتحه میخواند و هرچه بچههای سپاه فسا که از حضورش خبردار شده بودند از او میخواهند ناهار را آنجا بماند، میگوید من در ماموریتم و فقط به احترام مردی که امام به پیشانیاش بوسه زد، به اینجا آمدهام و باید بروم.
*اشلو در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.
در رابطه با زندگی این سردار شهید کتاب «تپه جاویدی و راز اشلو» به قلم «اکبر صحرایی» توسط انتشارات ملک اعظم منتشر شده است. خاطرنشان میسازد روایتهای فوق از دو کتاب «تپه جاویدی و راز اشلو» و «هدایت سوم» خاطرات سردار محمدجعفر اسدی از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس آمده است.
منزل شهید:
چهارصد نفر بودند كه تپه «بردزرد» را فتح كردند. كار سختي نبود، اسير هم گرفتند. اما سختي كار تازه بعد از مستقر شدن گردان فجر روي تپه شروع شد. عراق نميخواست تپه را از دست بدهد؛ پاتك پشت پاتك! اما بچههاي گردان فجر مقاومت كردند، آن هم بدون آب و غذاي درست و حسابي. چهار پنج روز مقاومت كردند تا نيروي كمكي رسيد و تپه حفظ شد. اما ديگر خبري از گردان فجر نبود؛ گردان شده بود گروهان و كمكم گروهان هم شده بود دسته؛ آخر از چهارصد نفر فقط 18 نفر مانده بودند! آنقدر شهيد زياد شده بود كه ميگفتند تعداد اسراي عراقي از تعداد رزمندههاي ايراني بيشتر شده است! گردان رفته بود و دسته برگشته بود...
اين يكي از اتفاقاتي بود كه نام گردان فجر و فرماندهاش شهيد مرتضي جاويدي را سر زبانها انداخت تا هر وقت كار گره ميخورد يا قرار بود عمليات سختي انجام شود، نگاه فرماندهان جنگ بچرخد سمت آنها. از آنطرف هم خيلي از جوانهاي شيرازي براي جبهه رفتن سر و دست ميشكستند كه به اين گردان راه پيدا كنند.
اما مرتضي به اين راحتيها كسي را راه نميداد؛ شرايط خاص خودش را داشت. از تمرينهاي ورزشي و رزمي گرفته تا تعهد گرفتن از رزمندهها كه هر شب سوره واقعه را بخوانند.
مرتضي جاويدي فقط بين رزمندهها يا فرماندهان ايراني معروف نبود. عراقيها هم حسابي او را ميشناختند و هر چند وقت يكبار بلوف ميزدند كه «اشلو» را كشتهايم. اشلو لقبي بود كه مرتضي پيدا كرده بود؛ اشلو مخفف «ان شی لونک» بود، به معنی حال و روزت چطور است؟! اين لقب را هم بخاطر اين به مرتضي داده بودند كه....
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.military.ir/forums/topic/28632-%DA%86%D9%87-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%AD%D8%A7%D8%B5%D8%B1%D9%87%E2%80%8C-%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%9F/