10-08-2015، 22:44
(آخرین ویرایش در این ارسال: 11-08-2015، 7:39، توسط || Mιѕѕ α.η.т ||.)
می نویسم که تو بخوانى، اما حیف دیگران عاشقانهاى مرا میخوانند و تو°حتى نگاه نمیکنی°°°
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
جان ب فدای©چشم©تو این چه نگاه کردن است††††
جان من اینجوری نگام نکن
در خاطری که تو هستی دیگران فراموشند بگذار در گوشت بگویم°°°میخواهمت°°° این خلاصه ی تمام عاشقانه هایم است
چــ " تلــخ " است:
"علـآقه" ای کـ "عاנت" شوנ. . .!
"عـآנتی" کـ "باور" شـوנ. . .!
"باوری" کـ "خـاطره" شـوנ . . .!
و "خـآطره" ای کـ "נرנ" شـوـנ . .!!!!!!
باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ،
آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛
هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد
بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را …
روزی که دروغ میگوید ،
روزی که دیگر دوستم ندارد ،
روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد
و روزی که عاشق دیگری می شود
چگونه استـــ حال من…
با غمـــ ها می سازمــــ…
باکنایه ها می سوزمــــــــــ…
به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…
لبخندی تـــلخـــــــ….
خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…
می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…
از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــریدی
فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر
فقط یک قبـــــــــــــــر…
در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ می خــــــــــــواهمـــــــــ
خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ…
یه وقتایی باید رفت…!
اونم با پای خودت…!
باید جاتُ تو زندگی بعضی ها خالی کنی…!
درسته تو شلوغیاشون متوجه نمیشن چی میشه…!
ولی بدون…
یه روزی…
یه جایی…
بد جوری یادت می افتن که دیگه خیلی دیر شده خیلی…
دیشب خسته تر از هر روز بودم
کاش میشد گوشه ای می نوشتم
خدایا خیلی خسته ام
فردا صبح بیدارم نکن
لــبــخــنــد بـــزن…!
عـــکــاس مـــدام ایــن جــمـــلــه را تــکـــرار مـــی کــنـــد…
اصـــلا بــرایـــش مـــهـــم نــیـــســـت،کـــه در وجـــودتــ…
حــتـــی یـــک بــهــانــه بــرای لــبــخــنـــد نــیـــســـتــــ…
زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند..
چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند
گاهی فرصت نبود
گاهی حوصله
و من خیلی دیر این را فهمیدم
خیلی دیر
هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی
کسی، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
جان ب فدای©چشم©تو این چه نگاه کردن است††††
جان من اینجوری نگام نکن
در خاطری که تو هستی دیگران فراموشند بگذار در گوشت بگویم°°°میخواهمت°°° این خلاصه ی تمام عاشقانه هایم است
چــ " تلــخ " است:
"علـآقه" ای کـ "عاנت" شوנ. . .!
"عـآנتی" کـ "باور" شـوנ. . .!
"باوری" کـ "خـاطره" شـوנ . . .!
و "خـآطره" ای کـ "נرנ" شـوـנ . .!!!!!!
باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ،
آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛
هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد
بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را …
روزی که دروغ میگوید ،
روزی که دیگر دوستم ندارد ،
روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد
و روزی که عاشق دیگری می شود
چگونه استـــ حال من…
با غمـــ ها می سازمــــ…
باکنایه ها می سوزمــــــــــ…
به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…
لبخندی تـــلخـــــــ….
خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…
می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…
از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــریدی
فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر
فقط یک قبـــــــــــــــر…
در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ می خــــــــــــواهمـــــــــ
خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ…
یه وقتایی باید رفت…!
اونم با پای خودت…!
باید جاتُ تو زندگی بعضی ها خالی کنی…!
درسته تو شلوغیاشون متوجه نمیشن چی میشه…!
ولی بدون…
یه روزی…
یه جایی…
بد جوری یادت می افتن که دیگه خیلی دیر شده خیلی…
دیشب خسته تر از هر روز بودم
کاش میشد گوشه ای می نوشتم
خدایا خیلی خسته ام
فردا صبح بیدارم نکن
لــبــخــنــد بـــزن…!
عـــکــاس مـــدام ایــن جــمـــلــه را تــکـــرار مـــی کــنـــد…
اصـــلا بــرایـــش مـــهـــم نــیـــســـت،کـــه در وجـــودتــ…
حــتـــی یـــک بــهــانــه بــرای لــبــخــنـــد نــیـــســـتــــ…
زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند..
چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند
گاهی فرصت نبود
گاهی حوصله
و من خیلی دیر این را فهمیدم
خیلی دیر
هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی
کسی، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد