12-06-2015، 14:42
خوانش ادبیات یا بازخوانی ادبیات بدون در نظر گرفتن نظریههای نو که در 100 سال اخیر ارائه شده، راه به جایی نخواهد برد و جز تکرار مکررات نتیجهای در پی نخواهد داشت، در حقیقت همین مساله است که ضرورت وجود فلسفه و شناخت آن را در آثار ادبی عیان میسازد.
ادبیات امروز باید با رویکردهای زیبایی شناسانه تدریس شود و اگر بخواهیم ادبیات را از شکل سنتی آن خارج کنیم راه دیگری نداریم جز اینکه با این نوع رویکردهای جدید که مبتنی بر زیبایی شناسی و فلسفه است آثار ادبی را بازخوانی کنیم.
فیلسوفان نظریههای متفاوتی راجع به ادبیات دارند و به همین دلیل هنگامی که با رویکرد فلسفی به سراغ ادبیات میرویم توجه زیادی به آن جلب میشود و نگاه ها هم در این نوع برخوردها شکل عمیقتری پیدا میکند. این مساله به خصوص در حوزه ادبیات دراماتیک نمود عینی بیشتری دارد.
در ادبیات نمایشی در همین سالهای گذشته شاهد بروز رویکردهای جدید در فلسفه هنر بودهایم و ایدئولوژیهای زیادی در آثارهنری مختلف که در خور تامل و توجه هستند، ظهور کردهاند. از همین رو است که در دانشگاهها از دانشجویان میخواهیم نطریات و فلسفه غالب در هر عصر و دورهای را بشناسند و سپس به سراغ آثار ادبی و هنری آن دوره بروند، چرا که شناخت فلسفه یک اثر منوط به بررسی مسائل تئوریک و فلسفه غالب آن دوره است و در عین حال ادبیات حقیقیترین تاریخ هر دورهای است.
فلسفه هرگز از ادبیات جدا نبوده و نمیتواند جدا شود، چرا که حتی سادهترین و کوتاهترین اشعار هم دارای رگههای غنی فلسفی هستند. البته در طول تاریخ کمکاریهایی صورت گرفته و برخوردهای سطحی زیادی با فلسفه و کارکرد آن در ادبیات صورت گرفته که سبب شده است تا با آن همانند زیرخاکی رفتار شود و به همین دلیل شناخت فلسفه آثار ادبی در پارهای از اعصار کار دشواری است. و باز به همین علت در هر دورهای اگر تولیدات آن دوره را نشناسیم نمیتوانیم خوانشی از آن آثار داشته باشیم.
ادبیات امروز باید با رویکردهای زیبایی شناسانه تدریس شود و اگر بخواهیم ادبیات را از شکل سنتی آن خارج کنیم راه دیگری نداریم جز اینکه با این نوع رویکردهای جدید که مبتنی بر زیبایی شناسی و فلسفه است آثار ادبی را بازخوانی کنیم.
فیلسوفان نظریههای متفاوتی راجع به ادبیات دارند و به همین دلیل هنگامی که با رویکرد فلسفی به سراغ ادبیات میرویم توجه زیادی به آن جلب میشود و نگاه ها هم در این نوع برخوردها شکل عمیقتری پیدا میکند. این مساله به خصوص در حوزه ادبیات دراماتیک نمود عینی بیشتری دارد.
در ادبیات نمایشی در همین سالهای گذشته شاهد بروز رویکردهای جدید در فلسفه هنر بودهایم و ایدئولوژیهای زیادی در آثارهنری مختلف که در خور تامل و توجه هستند، ظهور کردهاند. از همین رو است که در دانشگاهها از دانشجویان میخواهیم نطریات و فلسفه غالب در هر عصر و دورهای را بشناسند و سپس به سراغ آثار ادبی و هنری آن دوره بروند، چرا که شناخت فلسفه یک اثر منوط به بررسی مسائل تئوریک و فلسفه غالب آن دوره است و در عین حال ادبیات حقیقیترین تاریخ هر دورهای است.
فلسفه هرگز از ادبیات جدا نبوده و نمیتواند جدا شود، چرا که حتی سادهترین و کوتاهترین اشعار هم دارای رگههای غنی فلسفی هستند. البته در طول تاریخ کمکاریهایی صورت گرفته و برخوردهای سطحی زیادی با فلسفه و کارکرد آن در ادبیات صورت گرفته که سبب شده است تا با آن همانند زیرخاکی رفتار شود و به همین دلیل شناخت فلسفه آثار ادبی در پارهای از اعصار کار دشواری است. و باز به همین علت در هر دورهای اگر تولیدات آن دوره را نشناسیم نمیتوانیم خوانشی از آن آثار داشته باشیم.