18-05-2015، 9:21

نخستين وزير علوم روحاني:نمايندهمجلس نميشوم ، به روحاني و فرهادي مشاوره ميدهم
عافيتطلبانهترين كار زندگياش را زماني انجام داد كه نخستين «نه» را به حسن روحاني، مرد منتخب ٢٤ خرداد ٩٢ گفت. رضا فرجيدانا، دانشآموخته نخبه مهندسي برق دانشكده فني تهران و فارغالتحصيل دكتراي تخصصي از دانشگاه واترلو، در انتاريو كانادا سرگرم يك فرصت مطالعاتي يكساله بود كه از دفتر رييسجمهور منتخب، واقع در طبقه پنجم مركز تحقيقات استراتژيك تهران با او تماس گرفتند و گفتند كه كانديداي اصلي وزارت علوم ،تحقيقات و فناوري دولت آينده است.
اين براي بسياري كه تلخكامي دوره هشتساله وزارت محمدمهدي زاهدي و كامران دانشجو را به ياد داشتند و پشت درهاي بسته دانشگاه از تحصيل و تدريس بازمانده بودند، خبر بسيار خوبي بهشمار ميرفت. فرجيدانا چهرهاي علمي، آكادميك و بهشدت غيرسياسي بود كه ميتوانست شهريار كابينه روحاني باشد اما سپاهي پيشين و مرد عملياتها و جبههها كه خاطره تلخ ناكامي در كسب راياعتماد براي وزارت علوم محمد خاتمي به تاريخ شهريور ١٣٨٢، آن هم از سوي مجلس اصلاحطلب ششم را داشت، نه گفت. حسن روحاني ميدانست كه او انتخاب درستي است، اصرار كرد و رضا فرجيدانا امتناع. گفت كه براي او، گذراندن زمان به درس و پژوهش و دانش، ايدهآلتر است و حل كردن معماهاي پيچيده رشته برق، بسيار آسانتر از رو در رو شدن با سياست و مجلس دلواپسِ نهم. پس از او نوبت به ديگر همرشتهاي فرجيدانا و استاد تمام مهندسي برق پليتكنيك رسيد اما سرنوشت جعفر ميليمنفرد و پس از او، جعفر توفيقي چندان با پيشبيني رياست پيشين دانشكده فني دانشگاه تهران تفاوتي نداشت؛ هر دو از سوي مجلس در آستانه قله وزارت، برافتادند. چنين شد كه بار ديگر تلفن فرجيدانا زنگ خورد و اينبار آن سوي خط، از دل ساختمان پاستور سخن ميگفت، رييس دولت او را فرا ميخواند كه «انجام وظيفه» كند و پرچم بر زمينمانده اعتدال در ساختمان شهرك غرب را به اهتراز درآورد؛ اينبار براي «نه» شانسي وجود نداشت!
يك ماه پيشتر كورس مطالعاتي رضا فرجيدانا در كانادا به شكل رسمي پايان يافته بود و رييسجمهور ايران بر او «تكليف» ميكرد كه وزارت علوم را بپذيرد. در پنجم آبان ١٣٩٢، سرانجام وزارت علوم روحاني هم هويت و سامان يافت. فرجيدانا، وزارت مهندسان را تشكيل داد؛ دو وزير پيشنهادي پيشين را به معاونتهاي اصلي وزارتخانه گمارد و راه بازگشت دانشجويان و اساتيد ستارهدار را تداوم بخشيد.
خيلي زود موج تغيير رياست دانشگاههاي اصلي كشور هم از راه فرا رسيد؛ توفيقي، رياست دانشگاه تهران و علامه را تغيير داده بود و رضا فرجيدانا با تاييد آنها، منتظر لحظه «رهايي» پليتكنيك ماند؛ در روزي كه از در و ديوار دانشگاه اميركبير تهران، پلاكاردهاي دستنوشت و شادباش دانشجويان آويزان بود، احمد معتمدي، بر صندلي رياست پليتكنيك نشست تا بعدها در اين دانشگاه كاري كند كارستان. ستاره اقبال مهندس دولت ميدرخشيد اما تا «شهرياري» براي كابينه راهي بود بس طول و دراز كه پروندهاي با ٣٨٠٠ نام، آن را كوتاه كرد. فرجيدانا از انبان فساد دوران احمدينژاد، پوشهاي را گشود كه نام «٣٨٠٠ بورسيه غيرقانوني» را در خود چون سِر و رازي سر به مهر نگه ميداشت.
نام بسياري در اين سياهه قرار داشت و از همان ساعت نخست انتشار خبر اين فساد، فرجيدانا در سيبل حمله قرار گرفت. به رسم مالوف ميشد با ناديده گرفتن برخي نامها، انداختن گناه تقصير بر سر مسوول بايگاني، خطخطي كردن چند عدد و رقم يا بهره گرفتن از گردن باريك عذر و خطا، بهانهاي فراهم كرد و از مهلكه گريخت، به سابقه و منش رضا فرجيدانا هم شايد رفتن به اين بيراهه بيشتر ميآمد اما او آنقدر پاي اين پرونده جنگيد و ايستاد كه نفس دلواپسي را بريد. در ٢٩ مرداد ١٣٩٣، يك روز پس از ٦١ سالگي كودتاي ٢٨ مرداد، بهارستان يك روز نااميدكننده و پندآموز را پشت سر گذاشت.
وزيري كه فساد را افشا كرده بود، در يك «تنهايي» دلگيركننده، پشت تريبوني كه بايد به او نشان تقدير ميدادند، محاكمه شد و از آن سه ساعت تلخ، تنها اين آخرين جملهاش يادگار ماند كه «ميتوانستم رانت بدهم، رياست دانشگاهها را واگذار كنم اما من زير بارش نميروم، در مرام من نيست». به سازش «نه» گفت و وزير نماند. خيلي سادهتر از تشريفات يك وزير، از وزارت علوم رفت؛ نمازش را در نمازخانه مجلس خواند، پشت ميز كارش بازگشت، وسايل شخصياش را برداشت و ميز وزارت را براي هميشه ترك گفت، بدون آنكه حتي يك ورق از تمام آن سندهاي محرمانه برائتش را بردارد و با خود ببرد، همان سندهايي كه دلواپسش بودند و ميخواستند بابت آنها رضا فرجيدانا را «ممنوعالخروج» كنند.
ميگفتند كه معاون عمليات منطقه ۹ سپاه پاسداران در ابتداي انقلاب، يك «سكولارِ فتنهگر» است كه راه اساتيد «لاييك» را به دانشگاه گشوده، يك دلبسته غرب است كه در نمازخانه وزارت علوم، يك روز پيش از استيضاح گفته است؛ «من را استيضاح كنند، شاد ميشوم، چون ميروم كانادا و آنجا كار علمي خودم را ادامه ميدهم» و ميخواستند با مصوبه مجلس ، راه خروج اين افشاگر فساد را ببندند تا «اسناد وزارت علوم به دست بيگانه نيفتاد»! درست ٩ ماه از آن روز تلخ و غائله استيضاح گذشته و شايد پرسش بدي براي امروز نباشد كه بپرسيم رضا فرجيدانا كجاست، به كجا «پناهنده» شده و دارد چه «خيانتي» به كشور ميكند!؟
به خانهاش بازگشته؛ نه به واترلوي كانادا كه به دانشكده فني دانشگاه تهران، همانجايي كه روزي رياستش را بر عهده داشت و وقتي از او درباره سياست و احتمال كانديداتوري در انتخابات مجلس ميپرسند، با يادآوري نام مجلس، لبخند گزندهاي ميزند و ميگويد كه «من به درد سياست و مجلس نميخورم». مردي كه سخت به وزارت علوم آمد و آسان رفت، شهريار دولت، شايد تقديرش اين بود كه يك دم در اين «ظلال» بدرخشد و سپس به جايي بازگردد كه مال اوست؛ به دانشگاه تهران كه از دل همانجا روييده.