12-05-2015، 11:51
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رای او مهم نبود که در خانه همبازی ندارد. آنقدر با پدر و مادر و رشته ورزشی محبوبش سرگرم بود که هیچگاه این خلأ را احساس نکرد. صفحههای تقویم کودکی و نوجوانیاش یکی پس از دیگری ورق خورد و او را به مراحل سفید و سیاه زندگی رساند اما آنچه در تمام این سالها در گوشش طنین میانداخت صدای گرم مادری بود که در دل آرزوی موفقیت او را میپروراند و دستان مهربانش را یارای لحظههای او قرار داده بود تا بداند برای رسیدن به سکوی موفقیت تنها نیست. فاطمه اکرمی این روزها علاوه بر موفقیت در رشته ژیمناستیک به عنوان یک دختر موفق در رشته ورزشی پارکور شناخته شده است. به همین بهانه ایران با این دختر پرنده ایرانی گفتگویی انجام داده که در ادامه می خوانید این داستان را.
معلمی به نام مادر
نهمین روز از آخرین ماه زمستان به دنیا آمد. دختری خجالتی بود، به همین دلیل در شش سالگی که با ورزش ژیمناستیک آشنا شده بود تا یک ماه در باشگاه گریه میکرد اما باز هم مادرش بود که تلاش میکرد او را مجذوب این ورزش کند. در مورد یکی از خاطرات کودکیهایش میگوید: یک سال از زمانی که با ژیمناستیک آشنا شده بودم میگذشت. یک روز برای اینکه بیشتر بازی کنم شروع به بهانهگیری کردم تا باشگاه نروم. از آن روز تا یک سال تنبیه شده بودم و دیگر از باشگاه خبری نبود. مادرم این کار را کرد تا مطمئن شود من به این ورزش علاقه دارم یا نه و اینکه خودم از او بخواهم مرا دوباره به کلاس ژیمناستیک ببرد. یقین دارم این حرکت مادرم باعث شد من به این ورزش علاقهمند شوم و اکنون بگویم ژیمناستیک در خون من است.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
درس استقامت
مدرسه شروع شده بود و من مصمم تر ار قبل ژیمناستیک را دنبال میکردم. کمکم شرکت در مسابقات اردوها هم به آن اضافه شده بود و از ۹ ماه سال تحصیلی تقریباً سه، چهار ماه را سر کلاسها حاضر میشدم و با همکاری مسئولان مدرسه به درس و ورزش توأم با هم میرسیدم اما هیچ گاه یکی را فدای دیگری نکردم و اکنون هم به ورزش در کنار درس اهمیت میدهم.فاطمه اکرمی که در حال حاضر دانشجوی رشته سختافزار کامپیوتر است ضمن بیان این جملات ادامه داد:
اگر همراهی پدر و مادرم نبود، نمیتوانستم مسیر زندگیام را به درستی انتخاب کنم و بدون شک اگر جدیت هایشان نبود نمیتوانستم جسارت انجام حرکات ورزشی پارکور را پیدا کنم. وی با یادآوری خاطره فراموشنشدنی آن روز گفت: سال ۸۶ بود که برای تمرین ژیمناستیک رفته بودم و به دنبال یکی از حرکات که به درستی انجام نشده بود دچار شکستگی بسیار شدید از ناحیه پا شدم و زمانی که مرا به بیمارستان رساندند خانوادهام را در جریان موضوع قرار دادند.
در شرایط خوبی نبودم و همه انتظار داشتند مادرم بعد از دیدن این صحنه تمرکز و توان خود را از دست دهد اما او در کمال ناباوری من و پرستاران، ملحفه سفید را کنار زد و با دیدن وضعیت پای من تنها گفت اگر بیشتر دقت میکردی اینطور نمیشد. اگر آن روز مادرم با قدرت عمل نمیکرد من هم نمیتوانستم به سرعت با این موضوع و مشکلات پس از آن کنار بیایم. دوره خیلی سختی بود، آب درمانی و فیزیوتراپیهای هر روزه خستهکننده بود اما از مادرم یاد گرفته بودم قوی باشم و همین باعث شد یک سال بعد از آن حادثه تلخ در مسابقات شرکت کنم و مقام نخست را کسب کنم.