04-05-2015، 15:14
گروه گزارش ویژه مشرق؛ سحرگاه روز بیست و پنجم اوت 1941 (سوم شهریور 1320) درست 15 روز بعد از انتشار منشور آتلانتیک که طی آن چرچیل، نخست وزیر وقت بریتانیا و روزولت، رئیس جمهور وقت آمریکا، آزادی و استقلال و حق تعیین سرنوشت را برای کلیهی ملل جهان به رسمیت شناختند و قدمی در راستای تکمیل مدل «امنیت دسته جمعی» در روابط بینالملل را برداشتند، کشور بیطرف ایران ازشمال و جنوب مورد تجاوز قرار گرفت و نیروهای شوروی و انگلستان با توسل به همهی شیوههایی که به دشمنان خود نسبت میدادند به ایران حمله کردند. اینکه تاریخ را فاتحان مینویسند، حقیقت تلخی است که اشغالگران خارجی ایران در آن زمان هم از آن مستثنا نبودند.
نام وینستون چرچیل با تاریخ جهان و به تبع آن ایران عجین شده است. اگر سیری در نگاههایی که به او و اقداماتش میشود، داشته باشیم متوجه میشویم که عدهی زیادی از او به عنوان پیام آور صلح و دستی در جهان قرن بیستم یاد میکنند و همیشه به دنبال این هستند که که اقدامات سیاسی او را گامی در جهت زدودن کینه و دشمنی ما بین انسانها بنمایانند. به عنوان نمونه، مجلهی تایم او را به عنوان بهترین مرد نیمه ی اول قرن بیست انتخاب می کند یا از چنان احترامی بین مردم انگلیس برخوردار است که حتی 4 نسل بعد از فوت او در یک نظرسنجی- که توسط بی بی سی انجام میشود- در مورد مرد تاریخ انگلیس او به عنوان "بهترین مرد تاریخ بریتانیا" انتخاب می شود.
در این گزارش به سیمای چرچیل از زاویهای دیگر خواهیم نگریست. احتمالا شما هم مطالبی از اقدامات دیگر او را که اغلب توسط رسانههایی چون بی بی سی گفته نمیشود، خوانده اید. این گزارش سعی دارد که به طور اجمالی این اقدامات کمتر گفته شده او را بیان نماید.
نیاکان چرچیل: شجرهای بیبند و بار و محافظه کار
بنیانگذار خاندان چرچیل فردی به نام وینستون چرچیل است. برخی مورخین، از جمله ادوارد هارلی، پدربزرگ این وینستون را کارگری میدانند که در خدمت خاندان مگز بود. پدربزرگ وینستون چرچیل معروف، جان وینستون اسپنسر- چرچیل است. او به «دوک هفتم مارلبورو نیز شهرت دارد. او از درآمد نیاکان خویش چیزی به ارث نبرده بود و به خاطر کسب پول و اعتبار به سیاست پرداخت. لرد راندولف چرچیل، پدر سر وینستون لئونارد چرچیل Sir Winston Leonard Spencer-Churchill)) دومین پسر دوک هفتم مارلبورو است.
دوک هفتم مارلبورو و پسرش راندولف
(پدر وینستون چرچیل)
لرد راندولف چرچیل که به زشت کرداری شهره داشت و زن هرجاییاش، جنی جروم (مادر وینستون چرچیل) به عنوان یک فاحشهی پولدار آمریکایی الاصل شهرهی مردان سرمایهدار و اشرافی بود. لرد راندولف چرچيل از کارگزاران سياسي لرد ناتانيل روچيلد، زرسالار نامدار بريتانيا و برجسته ترين عضو خاندان روچيلد از آغاز تا به امروز، بود. او در تمامي عمر با پول لرد روچيلد زيست و در 46 سالگي به بيماري سيفليس (یکی از کشندهترین بیماریهای مقاربتی) درگذشت.
راندولف چرچیل (نفر جوانتر) و ناتانیل روچیلد (نفر وسط)
جنی جروم نیز همیشه تا آخر عمرش متهم به این بود که یکی از دو پسرش ( احتمالا جک چرچیل، برادر وینستون) به عنوان فرزند نامشروع ارل رادن (یکی از سرمایهداران بزرگ وقت) شناخته میشود.
لرد و لیدی راندولف چرچیل
(پدر و مادر وینستون چرچیل)
وینستون چرچیل در شب 30 نوامبر سال 1874در کاخ بلنهایم (کاخ خاندان چرچیل) 2 ماه پیش از موعد مقرر به دنیا آمد.
چرچیل در زمان تحصیلات ابتدایی 1884
پیروی از راه نیاکان برای ورود به قدرت
او پس از گذراندن مدارج علمی به استخدام ارتش درآمد. چرچیل بسیار تمایل داشت تا در جنگهای مستعمراتی بتواند نشان و امتیازی بگیرد. اما در سال 1895 جنگ کوبا آغاز شد و چرچیل به عنوان خبرنگار دیلی گرافیک به کوبا عزیمت کرد. او در سال 1899 در جنگ بوئرها در آفریقای جنوبی شرکت کرد. او در آنجا به اسارت در آمد اما موفق به فرار شد بوئرها برای تحویل زنده یا مرده او 25 لیره جایزه تعیین کردند.
به دلیل چند شکست پی در پی از بوئر ها در یک هفته که موجب تلفات و کشته های بسیار شده بود، فرار چرچیل به گونهای باور نکردنی بزرگ نمائی شد. او از این موفقیت استفاده کرد و با شرکت در انتخابات از حزب محافظه کار موفق به ورود به پارلمان شد. او سالهای بعد پس از افول حزب متبوعش، همچون نیاکانش که سابقهی خیانت به دوستان خویش را داشتند، از حزب محافظه کار جدا شد و به حزب لیبرال پیوست.
چرچیل در 20 سالگی؛ افسر ارتش بریتانیا
چرچیل؛ سال 1898
در این سالها او سیاست را به ارتش ترجیح داد و عزم خود را برای ورود به پارلمان جزم کرد
چرچیل و جنگ اول جهانی
او چندین ماه قبل از شروع جنگ به سمت وزیر دریاداری انگلیس منصوب میشود. برای مدتها پیش بود که او خود را برای جنگ جهانی اول آماده کرده بود. نفرت او از آلمانی هابیش از اندازه بود. او دستور داده بود تا 250 کشتی جنگی جدید بسازند و سوخت این کشتیها دیگر بر مبنای زغال سنگ نباشد و از نفت به جای آن استفاده شود. کمیسیونی جهت تامین منابع نفتی کشتیهای جنگی از طرف چرچیل وارد عمل میشود.
این هیات پس از سفر به ایران، در گزارشی، ضمن اشاره به حجم منابع نفت ایران توصیه کرد دولت انگلیس به شرکت نفت ایران و انگلیس کمک کند و از این طریق عملا تعیین سیاستهای کلی شرکت را در دست گیرد. به این ترتیب، کنترل نفت ایران (آبادان) برای نیروی دریایی انگلیس به مسالهی مرگ و زندگی امپراتوری بریتانیا تبدیل میشود؛ زیرا در این هنگام رقابتهای مستعمراتی در اروپا به اوج خود رسیده بود و تنها ابزار برتری انگلیس در برابر قدرت آلمان که به سرعت توسعه پیدا میکرد، نیروی دریایی آن بود. هر چه با شروع این جنگ به سمت جلو میرویم افول قدرت آلمانی ستیزی او، نزد اذهان مردم و کابینهی انگلیس به آشکار میشود. در واقع، همه احساس میکردند که او پایش را بیش از حد یک وزیر دریاداری، از گلیم خویش درازتر کرده است و بیشتر به دنبال منافع فردی یا گروهی خویش است تا منافع ملی.
در این راستا، چرچیل اقداماتی انجام داد که منجر به کنار گذاشتن او توسط کابینه در اولین ماههای جنگ جهانی اول شد. اولین اقدام غلط او هنگامی بود که قبل از اینکه دستوری از دولت مبنی بر تجهیز نیروی دریایی بیاید، او به صورت خودسر اقدام به بسیج عمومی میکند. اقدام عجولانه بعدی او در این مدت کم، اعزام تفنگداران دریایی انگلیس به سمت دانکرک با اتوبوس بود که به "سیرک بازی چرچیلی" بین مردم اروپا مشهور شد.
دومین اقدام ناسنجیدهی او، دستور حمله به شبه جزیره گالیپولی درتنگه داردانل بود که شکست خفتباری را برای انگلیسیها به ارمغان آورد. نتیجهی این سه اقدام تصمیم کابینهی وقت انگلیس مبنی بر عزل او از وزیر دریاداری، تنها پس از گذشت 5 ماه از جنگ جهانی اول، بود.
چرچیل در سال 1917
چرچیل و نقش او در کودتای سوم اسفند 1299 (21 فوریه 1921)
پس از آنکه لوید جورج نخست وزیر دوران جنگ بریتانیا، در انتخابات دسامبر 1918 به پیروزی دست یافت، نخستین کابینهی ائتلافی پس از جنگ خود را در 10 ژانویه 1919 تشکیل دادو در کابینهی مزیور لرد کرزن وزیر خارجه و وینستون چرچیل وزیر جنگ بودند. رقابت و حتی خصومت میان این دو سیاستمدار زبانزد محافل سیاسی لندن بود.
کرزن طرفدار استعمار کلاسیک بود، در حالی که چرچیل شیوههای نو در استعمار را میپسندید. خیلی ها کودتای 3 اسفند 1320 شهریور مربوط به ژنرال سرادموند آیرونساید می دانند. در حالی که او آلت اجرایی بیش برای اجرای اوامر وینستون چرچیل نبود؛ ژنرال به عنوان یک نظامی همواره مورد عنایت چرچیل قرار داشت و رابطهی این دو نفر به قبل از نخست وزیری چرچیل برمیگردد. به طوری بسیار عجیب و مرموز ژنرال نامبرده به سرعت مدارج ترقی را نزد وینستون چرچیل میگذراند.
چرچیل شخصا او را در سن 38 سالگی به درجهی سرلشگری ارتقا داده و به فرماندهی سپاه سی هزار نفرهی بریتانیا در شمال روسیه منصوب کرده و با دقت خاصی رفتارهای او را زیر نظر داشت. قراردادهای سرشار از سود نفتی برای انگلیسیها به موجب ضعف دولت مرکزی احمد شاه قاجار و تهاجم سایر قدرتهای بزرگ به چپاول منبع نفتی ایران باعث شد که انگلیسیها اقدامی دفعی با ریسک بالا را ترتیب ببینند. با این ملاحظات سیاسی بود که دولت بریتانیا در جهت «کودتا» گام برداشت.
چرچیل و نخست وزیری (1940 الی 1945 و 1951 الی 1954)
اقدامات او در جنگ دوم جهانی
چندین ماه قبل از آغاز جنگ دوم جهانی چرچیل در رفتار خود دچار یک پارادوکسی بین نازیسم و فاشیسم است که اگر سیری در اندیشههای سیاسی قرن بیستم داشته باشیم، این دو الگوی گفتمان محافظهکاری را خیلی نزدیک به هم میبینیم. موید این گزاره دیداری است که چرچیل در ژانویه سال 1927 با موسولینی داشت، به تعریف فاشیسم میپردازد و الگوی حکومتی آنها را میستاید. با توجه به نزدیکی دو مکتب یا گفتمان فاشیسم ونازیسم به همدیگر و روابط خوب آلمان و ایتالیا در ماههای منتهی به جنگ، سوالی اساسی در این زمینه مطرح است و آن این است که «چرا چرچیل به کم کردن تنشها با هیتلر نمیاندیشد و حتی در زمان جنگ نیز که معاون هیتلر راهی انگلستان میشود تا پیام صلح هیتلر را به چرچیل برساند، بازداشت شده و در یک دادگاه فرمایشی محکوم به حبس ابد میشود؟»
آغاز جنگ جهانی دوم با به نخست وزیری رسیدن وینستون چرچیل عجین است. او از مخالفان سیاستهای خلع سلاح داوطلبانه بود و همچنین از سیاست مماشات بریتانیا و فرانسه در مقابل زیاده خواهیهای هیتلر انتقاد میکرد. با شکست سیاست مماشات، زیر پاگذاشته شدن قرارداد مونیخ، شروع جنگ جهانی دوم و حمله آلمان به بلژیک و هلند و فرانسه، در ماه می ۱۹۴۰ نویل چمبرلن از سمت نخست وزیری کناره گرفت و وینستون چرچیل در سن ۶۵ سالگی در جای او به عنوان نخست وزیر و وزیر جنگ قرار گرفت.
جنایت جنگی درسدن
از اقداماتی که چرچیل هیچ توجیهی برای آن در خلال جنگ دوم جهانی ندارد، حمله به شهر درسدن آلمان 2 ماه مانده به اتمام جنگ بود. این دوران، آلمان تقریبا شکست خویش را پذیرا شده بود.
اما استراتژی تهاجمی چرچیل مبتنی بر «هدف قرار دادن شهرهای طرف مقابل (دشمن)» در جنگ بود که منجر به تلفات انسانی زیادی در این شهر آلمان بود. امروزه این استراتژی یکی از استراتژیهای دولتهای اقتدارگرا جهت پیشبرد منافعشان محسوب میشود و استفاده از این روش به دلیل حساسیت افکار عمومی جهانی تقریبا ملغی شده است. از ۱۳ فوریه تا ۱۵ فوریه ۱۹۴۵، برای کمک به پیشرفت سریعتر نیروهای شوروی که از شرق به سوی آلمان درحال پیشروی بودند، بمبافکنهای سنگین نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا و نیروی هوایی ایالات متحده بیش از ۳۹۰۰ تُن بمب متعارف و آتشزا بر روی شهر درسدن فرو ریختند.
شدت آتشسوزی به حدی بود که آسفالت خیابانها نیز ذوب شد. آمار دقیقی از تعداد کشته شدگان در دسترس نیست، اما طبق تحقیقات اخیر، رقم کشته شدگان تا ۴۰۰۰۰ نفر غیر نظامی تخمین زده میشود.
این کار چرچیل آنقدر منزجر کننده بود که دو ماه بلافاصله بعد از اتمام جنگ، مردم انگلستان دیگر به او و حزبش برای تمدید به بقای در قدرت رای ندادند و ترجیح دادند، فردی صلح طلب روی کار بیاید، که خرابیهای حاصل از جنگ را ترمیم نماید و وضع معیشتی مردم را بهبود بخشد.
بخشی از توصیف فاجعه درسدن در روزنامه دی ولت بدین شرح است: "آنها در درسدن، تنها در عرض یک شب جهنمی، صدها هزار نفر را نابود کردند و گنجینههای فرهنگی بیشماری را تخریب نمودند. زنهایی که در بیمارستانها در حال وضع حمل بودند از پنجرهها به بیرون میپریدند تا در آتش نسوزند. اما در عرض چند دقیقه این زنان و کودکانشان که هنوز چشمانشان را به روی جهان باز نکرده بودند به تلی از خاکستر تبدیل شدند. هزارن نفر که بمبهای آتشزا آنها را تبدیل به مشعلهای متحرک کرده بود به درون حوضهای آب میپریدند اما فسفر حتی درون آب نیز آنها را میسوزاند. حتی حیوانات باغوحش نیز با بیچارگی به همراه انسانها به سوی آب میدویدند. اما تمام این انسانها و حیوانات به نام آزادی نابود شدند." (3 مارس 1995، دیولت)
چرچیل: "آنها را کباب کنید."
هدف نیروهای متفقین نابود کردن مردم آلمان به ترسناکترین شکل ممکن بود. در 13 فوریه 1990، 45 سال بعد از ویرانی درسدن، دیوید ایروینگ (David Irving)، در کاخ فرهنگ درسدن به سخنرانی پرداخت.ایروینگ در سخنرانی خود به جملهای مشهور از چرچیل اشاره کرد: " نمیخواهم در مورد چگونگی نابود کردن اهداف با اهمیت اطراف درسدن به من پیشنهاد دهید. من پیشنهادهایی میخواهم در مورد چگونگی کباب کردن 600000 پناهندهای که از برسلاو به درسدن آمدهاند." اما کباب کردن آلمانها برای چرچیل کافی نبود. وی در صبح روز بعد از بمباران به هواپیماهای سبک دستور داد که بازماندگان بمبارانها را در ساحل رودخانه الب (River Elbe) به رگبار ببندند.
این دستور چرچیل در راستای تحقق بخشیدن به برنامه پیشنهاد شده از سوی مورگنتا، وزیر خزانه داری روزولت بود. وی پیشنهاد کرده بود که برای اطمینان حاصل کردن از اینکه آلمان دیگر هیچگاه قدرت نیابد، می بایست به گونه ای به این کشور حمله کرد که این کشور تکه تکه و منزوی شود و برای همیشه از لحاظ صنعتی فلج بماند.
چرچیل به مردم درسدن هیچ ترحمی روا نداشت
توماس بروکس نیز این بمباران را این گونه تشریح میکند: "در مرکز شهر، که منطقهای پرجمعیت با وسعت 15 کیلومتر مربع است، طوفان آتش حتی یک خانه را هم سالم نگذارد. آتشسوزی به مدت دو شبانه روز ادامه یافت. در مرکز شهر آسفالت خیابان در حال سوختن بود. در روز بعدی "تندباد" هنوز با سرعت بسیار شدید میوزید تا حدی که یک دانشجوی ترک قدرت آن را در روی پل رودخانه الب نیز احساس کرد. وی گفت: "یک تندباد بسیار شدید که بر اثر آتش به وجود آمده بود از روی رودخانه الب گذشت. ما مجبور شدیم در روی پل بر زمین بخوابیم و به نردهها بچسبیم تا باد ما را با خود نبرد." برای اینکه مردم کشور دچار وحشت نشوند، گوبلز تعداد کشتهها را 40000 نفر اعلام کرد.
البته وی گزارشی از جانب رئیس دفتر تبلیغات در درسدن دریافت کرده بود که در آن تعداد تلفات بالغ بر 350000 تا 400000 نفر ذکر شده بود.... حتی بعد از پایان جنگ به دلیل ملاحظات سیاسی از ارزیابی دقیق و عینی قربانیان این حادثه وحشتناک ممانعت به عمل آمد. بسیار ساده لوحانه است که باور کنیم تبلیغاتچیهای نازی عمدا تعداد قربانیان را زیاد اعلام کردهاند. هدف از بمبارانهای هوایی نیروهای متفقین، همانگونه که خود نیز اعلام کردهاند، شکستن روحیه مردم آلمان بود. اگر تبلیغاتچیهای نازی تعداد قربانیان را زیاد اعلام میکردند بدین معنا بود که در جهت نیات متفقین قدم برداشتهاند. تعداد تلفات درسدن چنان بالا بود که گوبلز تصمیم گرفت این تعداد را 90 درصد کمتر از مقدار واقعی اعلام کند. وی از این واهمه داشت که اعلام ارقام واقعی باعث هرج و مرج و فروپاشی روحیه تمام مردم رایش گردد. به درستی که ابعاد این فاجعه قوه تخیل انسان را به مبارزه میطلبد."
جنايات چرچيل در هندوستان
وينستون چرچيل عامل يکي از بزرگترين نسلکشيهاي تاريخ بشر در هندوستان است که در آن (بين سالهاي 1943 تا 1945) شش تا هفت ميليون هندي(هندو، مسلمان و...) از گرسنگي و بيماري از بين رفتند. به دستور چرچيل مقادير زيادي مواد غذايي و داروهايي که مايحتاج مردم هند بود براي انگلستان ارسال شد. او البته هيچگاه به خاطر اين جنايت از مردم هندوستان عذرخواهي نکرد.
'مادوسري موخرجي' كه به عنوان خبرنگار فعال است، در كتاب تكان دهنده جديدي به نام 'جنگ پنهان چرچيل' كه به تازگي به چاپ رسيده، سياستهاي چرچيل را مسبب اصلي اين واقعه كه يكي از بزرگترين قحطيهاي تاريخ هند است، ميداند.
به گفته موخرجي، علت كمبود مواد غذايي، صادرات وسيع آن از هند براي مصرف در ميادين جنگ و نيز خود بريتانيا بود. بين ماههاي ژانويه و ژوئيه سال 1943 و در حالي كه قحطي در هند شروع شده بود، اين كشور بيش از 70 هزار تن برنج صادر كرد. چرچيل به بهانه كمبود كشتي با تقاضاهاي صدور مواد غذايي به هند مخالفت كرد، آن هم در حالي كه كشتيهايي بودند كه با عبور از هند، از استراليا به اروپا گندم ميبردند تا براي مصرف آينده انبار شود.
به علاوه، چرچيل در سواحل بنگال، 'سياست زمين سوخته' را اِعمال كرد كه به نام 'سياست دانيل' معروف شد. در نتيجه مقامات، قايقها را كه وسيله حياتي ارتباطي منطقه بودند از آنجا منتقل و پليس ذخاير برنج را مصادره و يا نابود كرد. پدر و مادرها فرزندان گرسنه شان را در چاهها و رودخانهها ميانداختند. بسياري با انداختن خود به زير قطار خودكشي ميكردند. مردمان گرسنه براي گرفتن آبي كه در آن برنج پخته شده گدايي ميكردند. كودكان برگ مو و ديگران درختان، ريشه سيب زميني هندي و علف ميخوردند. مردم حتي رمقي نداشتند تا جسد مردگان خود را بسوزانند. در دهكدههاي بنگال سگها و شغالها روي تلهاي جنازه جشن ميگرفتند.
قحطي بالاخره زماني به پايان رسيد كه در آخر سال بازماندگان ، محصول برنجشان را درو كردند. اولين محمولههاي جو و گندم تنها در ماه نوامبر به افراد نيازمند رسيد و تا آن موقع دهها هزار نفر از آنان تلف شده بودند.
اقدامات چرچیل در قبال ایران
(اشغال ایران در سوم شهریور 1320 و دخالت در ملی شدن صنعت نفت که منجر به کودتای 28 مرداد 1332 میشود)
در ماههای اولیه جنگ که شکستهای انگلیس و متحدینش مقابل آلمان زیاد شده بود، تصمیمی از سوی سران متفقین گرفته شد و آن استفاده از خاک ایران جهت جلوگیری از نفوذ آلمان به خاورمیانه و امداد رسانی به شوروی جهت دفاع در برابر حملات آلمانیها، بود. این در حالی بود که ایران اعلام بیطرفی نموده بود و ارتش رضا شاه- که به ادعای خود او بزرگترین و مجهزترین ارتش خاورمیانه بود- در عرض چندین ساعت توسط قوای انگلیسی و شوروی از جنوب، غرب و شمال محاصره شد. رضا شاه از قدرت خلع شد و سلطنت به پسرش محمدرضا پهلوی رسید. در همان ایام که کشور از چندین طرف مورد تجاوز قرار گرفته بود و جامعهی ایرانی به دلیل استعمار خارجی و استبداد داخلی «عقب مانده » مینمود، سیل کمکهای تسلیحاتی، مالی و غذایی به نیروهای شوروی از مسیر راه آهن آبادان- تهران- بند انزلی که رضا خان به مثابهی فرشی قرمزی زیر پای بیگانگان پهن کرده بود، سرازیر میشد.
محمدرضا پهلوی و چرچیل در سال 1943. مصادف با کنفرانس سران قدرتهای بزرگ در تهران.
آیا لازم بود محمدرضا به چرچیل احترام نظامی بکند؟
26 اکتبر سال 1951 (آبان 1330) وینستون چرچیل دوباره نخست وزیر شد. همان مردمی که در پایان جنگ جهانی دوم به اصطلاح، تاریخ مصرف او را منقضی شده یافته و به حزب کارگر رای داده و «کلمنت اتلی» را به جای او نشانده و نخست وزیر انگلستان کرده بودند، بار دیگر به حزب محافظهکار و بازگشت چرچیل به قدرت رای دادند، زیرا با ملی شدن صنعت نفت ایران که از آغاز اولین استخراجها در دست انگلیسیها بود، قدرت استعماری انگلیستان به چالش و مبارزه طلبیده شده بود. ملی شدن نفت ایران اقتصاد انگلستان را تهدید میکرد.
نفت ایران یکی از عوامل قدرت انگلستان در 4 دههی اخیر بود. علاوه بر این انگلیسیها به پرستیژ امپریالیستی خودشان آسیب وارده شده بود و آنها بیم آن داشتند که در سایر نقاط استعماریشان به این درد گرفتار شوند (که در پایان دههی 1970 این اتفاق افتاد). پایین آمدن سود حاصل از تجارت انگلستان نیز مزید بر علت شد که حزب محافظهکار نخستوزیری دوباره چرچیل را تایید نماید و او با کابینهاش در 26 اکتبر مستقر شود. طبیعی بود که برنامهریزی برای کسب حداکثر منافع نسبی در کابینه شدت یافت و در مدتی کمتر از 2 سال با کودتای 28 مرداد 1332، چرچیل و شرکایش به ایران بازگردند.
نمای بیرونی کاخ چرچیل
نفت ایران یکی از عوامل قدرت انگلستان در 4 دههی اخیر بود. علاوه بر این انگلیسیها به پرستیژ امپریالیستی خودشان آسیب وارده شده بود و آنها بیم آن داشتند که در سایر نقاط استعماریشان به این درد گرفتار شوند (که در پایان دههی 1970 این اتفاق افتاد). پایین آمدن سود حاصل از تجارت انگلستان نیز مزید بر علت شد که حزب محافظهکار نخستوزیری دوباره چرچیل را تایید نماید و او با کابینهاش در 26 اکتبر مستقر شود. طبیعی بود که برنامهریزی برای کسب حداکثر منافع نسبی در کابینه شدت یافت و در مدتی کمتر از 2 سال با کودتای 28 مرداد 1332، چرچیل و شرکایش به ایران بازگردند.
نمای بیرونی کاخ چرچیل
سخن آخر: میراث به تاراج رفته
با روی کار آمدن دو ابر قدرت شوروی و ایالات متحدهی آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد، چرچیل با پیگیری سیاستی میخواست دوباره جایگاه انگلستان را به عنوان یک ابر قدرت بازیابی کند. مهمترین اقدام او در این زمینه هم حمله به شوروی تنها پس از 2 ماه اتمام جنگ دوم جهانی بود. او در سخنرانی مذکور شورویها را منافی آزادی تلقی کرد و از همهی ملل دموکراتیک خواست که علیه نیروی فراگیر جهانی شوروی به پا خیزند. اصطلاح «پردهی آهنین» از اصطلاحات رایج جنگ سرد را در وصف حکومت شوروی و نوع حکومتداری آن به کار برد تا روحیهی جنگ طلبی او در جهت کسب منافع انگلیسیها بیش از پیش بر همگان آشکار گردد.
به نظر میرسد چرچیل دچار یک نوع سردرگمی از بابت قبول نقش انگلیس به عنوان یک کشور اروپایی و فکر کردن به امپراتوری از دست رفتهی بریتانیا شده بود. در واقع، او هیچ علاقهای نداشت که این نقش را مانند تمامی کشورهای اروپایی را برای خود و کشورش بپذیرد. گذر زمان نشان میدهد که و در اواخر عمرش که به نمایندگی در پارلمان مشغول بود، این واقعیت را به او قبولانده بود که دوران خوش امپراتوری آفتاب تمام شده است. چرچیل تلاش کرد که با تعریف «روابط ویژه» special relations بین انگلستان و ایالات متحده خود را از مزایای این رابطه و تعامل بهرهمند سازد.
چرچیل به این درک از واقعیت رسیده بود که انگلستان بهتر است قدرت صنعتی و اقتصادی خویش را افزایش دهد تا اینکه بخواهد به ماجراجویی در کل دنیا برای ایفای نقش رویایی خویش در مدیریت جهانی بپردازد. بی شک اگر چرچیل "بهترین مرد تاریخ بریتانیا" باشد فقط برای مردم بریتانیا بهترین است، چون آن بهترین بودن ماحصل رنج، عذاب و استثمار عدهای دیگر در دنیا بوده است.
چرچیل پس از سکته مغزی که در 15 ژانویه 1965 به کما رفت
و چندی بعد خبر مرگ او اعلام شد
سخن آخر: میراث به تاراج رفته
با روی کار آمدن دو ابر قدرت شوروی و ایالات متحدهی آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد، چرچیل با پیگیری سیاستی میخواست دوباره جایگاه انگلستان را به عنوان یک ابر قدرت بازیابی کند. مهمترین اقدام او در این زمینه هم حمله به شوروی تنها پس از 2 ماه اتمام جنگ دوم جهانی بود. او در سخنرانی مذکور شورویها را منافی آزادی تلقی کرد و از همهی ملل دموکراتیک خواست که علیه نیروی فراگیر جهانی شوروی به پا خیزند. اصطلاح «پردهی آهنین» از اصطلاحات رایج جنگ سرد را در وصف حکومت شوروی و نوع حکومتداری آن به کار برد تا روحیهی جنگ طلبی او در جهت کسب منافع انگلیسیها بیش از پیش بر همگان آشکار گردد.
نام وینستون چرچیل با تاریخ جهان و به تبع آن ایران عجین شده است. اگر سیری در نگاههایی که به او و اقداماتش میشود، داشته باشیم متوجه میشویم که عدهی زیادی از او به عنوان پیام آور صلح و دستی در جهان قرن بیستم یاد میکنند و همیشه به دنبال این هستند که که اقدامات سیاسی او را گامی در جهت زدودن کینه و دشمنی ما بین انسانها بنمایانند. به عنوان نمونه، مجلهی تایم او را به عنوان بهترین مرد نیمه ی اول قرن بیست انتخاب می کند یا از چنان احترامی بین مردم انگلیس برخوردار است که حتی 4 نسل بعد از فوت او در یک نظرسنجی- که توسط بی بی سی انجام میشود- در مورد مرد تاریخ انگلیس او به عنوان "بهترین مرد تاریخ بریتانیا" انتخاب می شود.
در این گزارش به سیمای چرچیل از زاویهای دیگر خواهیم نگریست. احتمالا شما هم مطالبی از اقدامات دیگر او را که اغلب توسط رسانههایی چون بی بی سی گفته نمیشود، خوانده اید. این گزارش سعی دارد که به طور اجمالی این اقدامات کمتر گفته شده او را بیان نماید.
نیاکان چرچیل: شجرهای بیبند و بار و محافظه کار
بنیانگذار خاندان چرچیل فردی به نام وینستون چرچیل است. برخی مورخین، از جمله ادوارد هارلی، پدربزرگ این وینستون را کارگری میدانند که در خدمت خاندان مگز بود. پدربزرگ وینستون چرچیل معروف، جان وینستون اسپنسر- چرچیل است. او به «دوک هفتم مارلبورو نیز شهرت دارد. او از درآمد نیاکان خویش چیزی به ارث نبرده بود و به خاطر کسب پول و اعتبار به سیاست پرداخت. لرد راندولف چرچیل، پدر سر وینستون لئونارد چرچیل Sir Winston Leonard Spencer-Churchill)) دومین پسر دوک هفتم مارلبورو است.
دوک هفتم مارلبورو و پسرش راندولف
(پدر وینستون چرچیل)
لرد راندولف چرچیل که به زشت کرداری شهره داشت و زن هرجاییاش، جنی جروم (مادر وینستون چرچیل) به عنوان یک فاحشهی پولدار آمریکایی الاصل شهرهی مردان سرمایهدار و اشرافی بود. لرد راندولف چرچيل از کارگزاران سياسي لرد ناتانيل روچيلد، زرسالار نامدار بريتانيا و برجسته ترين عضو خاندان روچيلد از آغاز تا به امروز، بود. او در تمامي عمر با پول لرد روچيلد زيست و در 46 سالگي به بيماري سيفليس (یکی از کشندهترین بیماریهای مقاربتی) درگذشت.
راندولف چرچیل (نفر جوانتر) و ناتانیل روچیلد (نفر وسط)
جنی جروم نیز همیشه تا آخر عمرش متهم به این بود که یکی از دو پسرش ( احتمالا جک چرچیل، برادر وینستون) به عنوان فرزند نامشروع ارل رادن (یکی از سرمایهداران بزرگ وقت) شناخته میشود.
لرد و لیدی راندولف چرچیل
(پدر و مادر وینستون چرچیل)
وینستون چرچیل در شب 30 نوامبر سال 1874در کاخ بلنهایم (کاخ خاندان چرچیل) 2 ماه پیش از موعد مقرر به دنیا آمد.
چرچیل در زمان تحصیلات ابتدایی 1884
پیروی از راه نیاکان برای ورود به قدرت
او پس از گذراندن مدارج علمی به استخدام ارتش درآمد. چرچیل بسیار تمایل داشت تا در جنگهای مستعمراتی بتواند نشان و امتیازی بگیرد. اما در سال 1895 جنگ کوبا آغاز شد و چرچیل به عنوان خبرنگار دیلی گرافیک به کوبا عزیمت کرد. او در سال 1899 در جنگ بوئرها در آفریقای جنوبی شرکت کرد. او در آنجا به اسارت در آمد اما موفق به فرار شد بوئرها برای تحویل زنده یا مرده او 25 لیره جایزه تعیین کردند.
به دلیل چند شکست پی در پی از بوئر ها در یک هفته که موجب تلفات و کشته های بسیار شده بود، فرار چرچیل به گونهای باور نکردنی بزرگ نمائی شد. او از این موفقیت استفاده کرد و با شرکت در انتخابات از حزب محافظه کار موفق به ورود به پارلمان شد. او سالهای بعد پس از افول حزب متبوعش، همچون نیاکانش که سابقهی خیانت به دوستان خویش را داشتند، از حزب محافظه کار جدا شد و به حزب لیبرال پیوست.
چرچیل در 20 سالگی؛ افسر ارتش بریتانیا
چرچیل؛ سال 1898
در این سالها او سیاست را به ارتش ترجیح داد و عزم خود را برای ورود به پارلمان جزم کرد
چرچیل و جنگ اول جهانی
او چندین ماه قبل از شروع جنگ به سمت وزیر دریاداری انگلیس منصوب میشود. برای مدتها پیش بود که او خود را برای جنگ جهانی اول آماده کرده بود. نفرت او از آلمانی هابیش از اندازه بود. او دستور داده بود تا 250 کشتی جنگی جدید بسازند و سوخت این کشتیها دیگر بر مبنای زغال سنگ نباشد و از نفت به جای آن استفاده شود. کمیسیونی جهت تامین منابع نفتی کشتیهای جنگی از طرف چرچیل وارد عمل میشود.
این هیات پس از سفر به ایران، در گزارشی، ضمن اشاره به حجم منابع نفت ایران توصیه کرد دولت انگلیس به شرکت نفت ایران و انگلیس کمک کند و از این طریق عملا تعیین سیاستهای کلی شرکت را در دست گیرد. به این ترتیب، کنترل نفت ایران (آبادان) برای نیروی دریایی انگلیس به مسالهی مرگ و زندگی امپراتوری بریتانیا تبدیل میشود؛ زیرا در این هنگام رقابتهای مستعمراتی در اروپا به اوج خود رسیده بود و تنها ابزار برتری انگلیس در برابر قدرت آلمان که به سرعت توسعه پیدا میکرد، نیروی دریایی آن بود. هر چه با شروع این جنگ به سمت جلو میرویم افول قدرت آلمانی ستیزی او، نزد اذهان مردم و کابینهی انگلیس به آشکار میشود. در واقع، همه احساس میکردند که او پایش را بیش از حد یک وزیر دریاداری، از گلیم خویش درازتر کرده است و بیشتر به دنبال منافع فردی یا گروهی خویش است تا منافع ملی.
در این راستا، چرچیل اقداماتی انجام داد که منجر به کنار گذاشتن او توسط کابینه در اولین ماههای جنگ جهانی اول شد. اولین اقدام غلط او هنگامی بود که قبل از اینکه دستوری از دولت مبنی بر تجهیز نیروی دریایی بیاید، او به صورت خودسر اقدام به بسیج عمومی میکند. اقدام عجولانه بعدی او در این مدت کم، اعزام تفنگداران دریایی انگلیس به سمت دانکرک با اتوبوس بود که به "سیرک بازی چرچیلی" بین مردم اروپا مشهور شد.
دومین اقدام ناسنجیدهی او، دستور حمله به شبه جزیره گالیپولی درتنگه داردانل بود که شکست خفتباری را برای انگلیسیها به ارمغان آورد. نتیجهی این سه اقدام تصمیم کابینهی وقت انگلیس مبنی بر عزل او از وزیر دریاداری، تنها پس از گذشت 5 ماه از جنگ جهانی اول، بود.
چرچیل در سال 1917
چرچیل و نقش او در کودتای سوم اسفند 1299 (21 فوریه 1921)
پس از آنکه لوید جورج نخست وزیر دوران جنگ بریتانیا، در انتخابات دسامبر 1918 به پیروزی دست یافت، نخستین کابینهی ائتلافی پس از جنگ خود را در 10 ژانویه 1919 تشکیل دادو در کابینهی مزیور لرد کرزن وزیر خارجه و وینستون چرچیل وزیر جنگ بودند. رقابت و حتی خصومت میان این دو سیاستمدار زبانزد محافل سیاسی لندن بود.
کرزن طرفدار استعمار کلاسیک بود، در حالی که چرچیل شیوههای نو در استعمار را میپسندید. خیلی ها کودتای 3 اسفند 1320 شهریور مربوط به ژنرال سرادموند آیرونساید می دانند. در حالی که او آلت اجرایی بیش برای اجرای اوامر وینستون چرچیل نبود؛ ژنرال به عنوان یک نظامی همواره مورد عنایت چرچیل قرار داشت و رابطهی این دو نفر به قبل از نخست وزیری چرچیل برمیگردد. به طوری بسیار عجیب و مرموز ژنرال نامبرده به سرعت مدارج ترقی را نزد وینستون چرچیل میگذراند.
چرچیل شخصا او را در سن 38 سالگی به درجهی سرلشگری ارتقا داده و به فرماندهی سپاه سی هزار نفرهی بریتانیا در شمال روسیه منصوب کرده و با دقت خاصی رفتارهای او را زیر نظر داشت. قراردادهای سرشار از سود نفتی برای انگلیسیها به موجب ضعف دولت مرکزی احمد شاه قاجار و تهاجم سایر قدرتهای بزرگ به چپاول منبع نفتی ایران باعث شد که انگلیسیها اقدامی دفعی با ریسک بالا را ترتیب ببینند. با این ملاحظات سیاسی بود که دولت بریتانیا در جهت «کودتا» گام برداشت.
چرچیل و نخست وزیری (1940 الی 1945 و 1951 الی 1954)
اقدامات او در جنگ دوم جهانی
چندین ماه قبل از آغاز جنگ دوم جهانی چرچیل در رفتار خود دچار یک پارادوکسی بین نازیسم و فاشیسم است که اگر سیری در اندیشههای سیاسی قرن بیستم داشته باشیم، این دو الگوی گفتمان محافظهکاری را خیلی نزدیک به هم میبینیم. موید این گزاره دیداری است که چرچیل در ژانویه سال 1927 با موسولینی داشت، به تعریف فاشیسم میپردازد و الگوی حکومتی آنها را میستاید. با توجه به نزدیکی دو مکتب یا گفتمان فاشیسم ونازیسم به همدیگر و روابط خوب آلمان و ایتالیا در ماههای منتهی به جنگ، سوالی اساسی در این زمینه مطرح است و آن این است که «چرا چرچیل به کم کردن تنشها با هیتلر نمیاندیشد و حتی در زمان جنگ نیز که معاون هیتلر راهی انگلستان میشود تا پیام صلح هیتلر را به چرچیل برساند، بازداشت شده و در یک دادگاه فرمایشی محکوم به حبس ابد میشود؟»
آغاز جنگ جهانی دوم با به نخست وزیری رسیدن وینستون چرچیل عجین است. او از مخالفان سیاستهای خلع سلاح داوطلبانه بود و همچنین از سیاست مماشات بریتانیا و فرانسه در مقابل زیاده خواهیهای هیتلر انتقاد میکرد. با شکست سیاست مماشات، زیر پاگذاشته شدن قرارداد مونیخ، شروع جنگ جهانی دوم و حمله آلمان به بلژیک و هلند و فرانسه، در ماه می ۱۹۴۰ نویل چمبرلن از سمت نخست وزیری کناره گرفت و وینستون چرچیل در سن ۶۵ سالگی در جای او به عنوان نخست وزیر و وزیر جنگ قرار گرفت.
جنایت جنگی درسدن
از اقداماتی که چرچیل هیچ توجیهی برای آن در خلال جنگ دوم جهانی ندارد، حمله به شهر درسدن آلمان 2 ماه مانده به اتمام جنگ بود. این دوران، آلمان تقریبا شکست خویش را پذیرا شده بود.
اما استراتژی تهاجمی چرچیل مبتنی بر «هدف قرار دادن شهرهای طرف مقابل (دشمن)» در جنگ بود که منجر به تلفات انسانی زیادی در این شهر آلمان بود. امروزه این استراتژی یکی از استراتژیهای دولتهای اقتدارگرا جهت پیشبرد منافعشان محسوب میشود و استفاده از این روش به دلیل حساسیت افکار عمومی جهانی تقریبا ملغی شده است. از ۱۳ فوریه تا ۱۵ فوریه ۱۹۴۵، برای کمک به پیشرفت سریعتر نیروهای شوروی که از شرق به سوی آلمان درحال پیشروی بودند، بمبافکنهای سنگین نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا و نیروی هوایی ایالات متحده بیش از ۳۹۰۰ تُن بمب متعارف و آتشزا بر روی شهر درسدن فرو ریختند.
شدت آتشسوزی به حدی بود که آسفالت خیابانها نیز ذوب شد. آمار دقیقی از تعداد کشته شدگان در دسترس نیست، اما طبق تحقیقات اخیر، رقم کشته شدگان تا ۴۰۰۰۰ نفر غیر نظامی تخمین زده میشود.
این کار چرچیل آنقدر منزجر کننده بود که دو ماه بلافاصله بعد از اتمام جنگ، مردم انگلستان دیگر به او و حزبش برای تمدید به بقای در قدرت رای ندادند و ترجیح دادند، فردی صلح طلب روی کار بیاید، که خرابیهای حاصل از جنگ را ترمیم نماید و وضع معیشتی مردم را بهبود بخشد.
بخشی از توصیف فاجعه درسدن در روزنامه دی ولت بدین شرح است: "آنها در درسدن، تنها در عرض یک شب جهنمی، صدها هزار نفر را نابود کردند و گنجینههای فرهنگی بیشماری را تخریب نمودند. زنهایی که در بیمارستانها در حال وضع حمل بودند از پنجرهها به بیرون میپریدند تا در آتش نسوزند. اما در عرض چند دقیقه این زنان و کودکانشان که هنوز چشمانشان را به روی جهان باز نکرده بودند به تلی از خاکستر تبدیل شدند. هزارن نفر که بمبهای آتشزا آنها را تبدیل به مشعلهای متحرک کرده بود به درون حوضهای آب میپریدند اما فسفر حتی درون آب نیز آنها را میسوزاند. حتی حیوانات باغوحش نیز با بیچارگی به همراه انسانها به سوی آب میدویدند. اما تمام این انسانها و حیوانات به نام آزادی نابود شدند." (3 مارس 1995، دیولت)
چرچیل: "آنها را کباب کنید."
هدف نیروهای متفقین نابود کردن مردم آلمان به ترسناکترین شکل ممکن بود. در 13 فوریه 1990، 45 سال بعد از ویرانی درسدن، دیوید ایروینگ (David Irving)، در کاخ فرهنگ درسدن به سخنرانی پرداخت.ایروینگ در سخنرانی خود به جملهای مشهور از چرچیل اشاره کرد: " نمیخواهم در مورد چگونگی نابود کردن اهداف با اهمیت اطراف درسدن به من پیشنهاد دهید. من پیشنهادهایی میخواهم در مورد چگونگی کباب کردن 600000 پناهندهای که از برسلاو به درسدن آمدهاند." اما کباب کردن آلمانها برای چرچیل کافی نبود. وی در صبح روز بعد از بمباران به هواپیماهای سبک دستور داد که بازماندگان بمبارانها را در ساحل رودخانه الب (River Elbe) به رگبار ببندند.
این دستور چرچیل در راستای تحقق بخشیدن به برنامه پیشنهاد شده از سوی مورگنتا، وزیر خزانه داری روزولت بود. وی پیشنهاد کرده بود که برای اطمینان حاصل کردن از اینکه آلمان دیگر هیچگاه قدرت نیابد، می بایست به گونه ای به این کشور حمله کرد که این کشور تکه تکه و منزوی شود و برای همیشه از لحاظ صنعتی فلج بماند.
چرچیل به مردم درسدن هیچ ترحمی روا نداشت
توماس بروکس نیز این بمباران را این گونه تشریح میکند: "در مرکز شهر، که منطقهای پرجمعیت با وسعت 15 کیلومتر مربع است، طوفان آتش حتی یک خانه را هم سالم نگذارد. آتشسوزی به مدت دو شبانه روز ادامه یافت. در مرکز شهر آسفالت خیابان در حال سوختن بود. در روز بعدی "تندباد" هنوز با سرعت بسیار شدید میوزید تا حدی که یک دانشجوی ترک قدرت آن را در روی پل رودخانه الب نیز احساس کرد. وی گفت: "یک تندباد بسیار شدید که بر اثر آتش به وجود آمده بود از روی رودخانه الب گذشت. ما مجبور شدیم در روی پل بر زمین بخوابیم و به نردهها بچسبیم تا باد ما را با خود نبرد." برای اینکه مردم کشور دچار وحشت نشوند، گوبلز تعداد کشتهها را 40000 نفر اعلام کرد.
البته وی گزارشی از جانب رئیس دفتر تبلیغات در درسدن دریافت کرده بود که در آن تعداد تلفات بالغ بر 350000 تا 400000 نفر ذکر شده بود.... حتی بعد از پایان جنگ به دلیل ملاحظات سیاسی از ارزیابی دقیق و عینی قربانیان این حادثه وحشتناک ممانعت به عمل آمد. بسیار ساده لوحانه است که باور کنیم تبلیغاتچیهای نازی عمدا تعداد قربانیان را زیاد اعلام کردهاند. هدف از بمبارانهای هوایی نیروهای متفقین، همانگونه که خود نیز اعلام کردهاند، شکستن روحیه مردم آلمان بود. اگر تبلیغاتچیهای نازی تعداد قربانیان را زیاد اعلام میکردند بدین معنا بود که در جهت نیات متفقین قدم برداشتهاند. تعداد تلفات درسدن چنان بالا بود که گوبلز تصمیم گرفت این تعداد را 90 درصد کمتر از مقدار واقعی اعلام کند. وی از این واهمه داشت که اعلام ارقام واقعی باعث هرج و مرج و فروپاشی روحیه تمام مردم رایش گردد. به درستی که ابعاد این فاجعه قوه تخیل انسان را به مبارزه میطلبد."
جنايات چرچيل در هندوستان
وينستون چرچيل عامل يکي از بزرگترين نسلکشيهاي تاريخ بشر در هندوستان است که در آن (بين سالهاي 1943 تا 1945) شش تا هفت ميليون هندي(هندو، مسلمان و...) از گرسنگي و بيماري از بين رفتند. به دستور چرچيل مقادير زيادي مواد غذايي و داروهايي که مايحتاج مردم هند بود براي انگلستان ارسال شد. او البته هيچگاه به خاطر اين جنايت از مردم هندوستان عذرخواهي نکرد.
'مادوسري موخرجي' كه به عنوان خبرنگار فعال است، در كتاب تكان دهنده جديدي به نام 'جنگ پنهان چرچيل' كه به تازگي به چاپ رسيده، سياستهاي چرچيل را مسبب اصلي اين واقعه كه يكي از بزرگترين قحطيهاي تاريخ هند است، ميداند.
به گفته موخرجي، علت كمبود مواد غذايي، صادرات وسيع آن از هند براي مصرف در ميادين جنگ و نيز خود بريتانيا بود. بين ماههاي ژانويه و ژوئيه سال 1943 و در حالي كه قحطي در هند شروع شده بود، اين كشور بيش از 70 هزار تن برنج صادر كرد. چرچيل به بهانه كمبود كشتي با تقاضاهاي صدور مواد غذايي به هند مخالفت كرد، آن هم در حالي كه كشتيهايي بودند كه با عبور از هند، از استراليا به اروپا گندم ميبردند تا براي مصرف آينده انبار شود.
به علاوه، چرچيل در سواحل بنگال، 'سياست زمين سوخته' را اِعمال كرد كه به نام 'سياست دانيل' معروف شد. در نتيجه مقامات، قايقها را كه وسيله حياتي ارتباطي منطقه بودند از آنجا منتقل و پليس ذخاير برنج را مصادره و يا نابود كرد. پدر و مادرها فرزندان گرسنه شان را در چاهها و رودخانهها ميانداختند. بسياري با انداختن خود به زير قطار خودكشي ميكردند. مردمان گرسنه براي گرفتن آبي كه در آن برنج پخته شده گدايي ميكردند. كودكان برگ مو و ديگران درختان، ريشه سيب زميني هندي و علف ميخوردند. مردم حتي رمقي نداشتند تا جسد مردگان خود را بسوزانند. در دهكدههاي بنگال سگها و شغالها روي تلهاي جنازه جشن ميگرفتند.
قحطي بالاخره زماني به پايان رسيد كه در آخر سال بازماندگان ، محصول برنجشان را درو كردند. اولين محمولههاي جو و گندم تنها در ماه نوامبر به افراد نيازمند رسيد و تا آن موقع دهها هزار نفر از آنان تلف شده بودند.
اقدامات چرچیل در قبال ایران
(اشغال ایران در سوم شهریور 1320 و دخالت در ملی شدن صنعت نفت که منجر به کودتای 28 مرداد 1332 میشود)
در ماههای اولیه جنگ که شکستهای انگلیس و متحدینش مقابل آلمان زیاد شده بود، تصمیمی از سوی سران متفقین گرفته شد و آن استفاده از خاک ایران جهت جلوگیری از نفوذ آلمان به خاورمیانه و امداد رسانی به شوروی جهت دفاع در برابر حملات آلمانیها، بود. این در حالی بود که ایران اعلام بیطرفی نموده بود و ارتش رضا شاه- که به ادعای خود او بزرگترین و مجهزترین ارتش خاورمیانه بود- در عرض چندین ساعت توسط قوای انگلیسی و شوروی از جنوب، غرب و شمال محاصره شد. رضا شاه از قدرت خلع شد و سلطنت به پسرش محمدرضا پهلوی رسید. در همان ایام که کشور از چندین طرف مورد تجاوز قرار گرفته بود و جامعهی ایرانی به دلیل استعمار خارجی و استبداد داخلی «عقب مانده » مینمود، سیل کمکهای تسلیحاتی، مالی و غذایی به نیروهای شوروی از مسیر راه آهن آبادان- تهران- بند انزلی که رضا خان به مثابهی فرشی قرمزی زیر پای بیگانگان پهن کرده بود، سرازیر میشد.
محمدرضا پهلوی و چرچیل در سال 1943. مصادف با کنفرانس سران قدرتهای بزرگ در تهران.
آیا لازم بود محمدرضا به چرچیل احترام نظامی بکند؟
26 اکتبر سال 1951 (آبان 1330) وینستون چرچیل دوباره نخست وزیر شد. همان مردمی که در پایان جنگ جهانی دوم به اصطلاح، تاریخ مصرف او را منقضی شده یافته و به حزب کارگر رای داده و «کلمنت اتلی» را به جای او نشانده و نخست وزیر انگلستان کرده بودند، بار دیگر به حزب محافظهکار و بازگشت چرچیل به قدرت رای دادند، زیرا با ملی شدن صنعت نفت ایران که از آغاز اولین استخراجها در دست انگلیسیها بود، قدرت استعماری انگلیستان به چالش و مبارزه طلبیده شده بود. ملی شدن نفت ایران اقتصاد انگلستان را تهدید میکرد.
نفت ایران یکی از عوامل قدرت انگلستان در 4 دههی اخیر بود. علاوه بر این انگلیسیها به پرستیژ امپریالیستی خودشان آسیب وارده شده بود و آنها بیم آن داشتند که در سایر نقاط استعماریشان به این درد گرفتار شوند (که در پایان دههی 1970 این اتفاق افتاد). پایین آمدن سود حاصل از تجارت انگلستان نیز مزید بر علت شد که حزب محافظهکار نخستوزیری دوباره چرچیل را تایید نماید و او با کابینهاش در 26 اکتبر مستقر شود. طبیعی بود که برنامهریزی برای کسب حداکثر منافع نسبی در کابینه شدت یافت و در مدتی کمتر از 2 سال با کودتای 28 مرداد 1332، چرچیل و شرکایش به ایران بازگردند.
نمای بیرونی کاخ چرچیل
نفت ایران یکی از عوامل قدرت انگلستان در 4 دههی اخیر بود. علاوه بر این انگلیسیها به پرستیژ امپریالیستی خودشان آسیب وارده شده بود و آنها بیم آن داشتند که در سایر نقاط استعماریشان به این درد گرفتار شوند (که در پایان دههی 1970 این اتفاق افتاد). پایین آمدن سود حاصل از تجارت انگلستان نیز مزید بر علت شد که حزب محافظهکار نخستوزیری دوباره چرچیل را تایید نماید و او با کابینهاش در 26 اکتبر مستقر شود. طبیعی بود که برنامهریزی برای کسب حداکثر منافع نسبی در کابینه شدت یافت و در مدتی کمتر از 2 سال با کودتای 28 مرداد 1332، چرچیل و شرکایش به ایران بازگردند.
نمای بیرونی کاخ چرچیل
سخن آخر: میراث به تاراج رفته
با روی کار آمدن دو ابر قدرت شوروی و ایالات متحدهی آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد، چرچیل با پیگیری سیاستی میخواست دوباره جایگاه انگلستان را به عنوان یک ابر قدرت بازیابی کند. مهمترین اقدام او در این زمینه هم حمله به شوروی تنها پس از 2 ماه اتمام جنگ دوم جهانی بود. او در سخنرانی مذکور شورویها را منافی آزادی تلقی کرد و از همهی ملل دموکراتیک خواست که علیه نیروی فراگیر جهانی شوروی به پا خیزند. اصطلاح «پردهی آهنین» از اصطلاحات رایج جنگ سرد را در وصف حکومت شوروی و نوع حکومتداری آن به کار برد تا روحیهی جنگ طلبی او در جهت کسب منافع انگلیسیها بیش از پیش بر همگان آشکار گردد.
به نظر میرسد چرچیل دچار یک نوع سردرگمی از بابت قبول نقش انگلیس به عنوان یک کشور اروپایی و فکر کردن به امپراتوری از دست رفتهی بریتانیا شده بود. در واقع، او هیچ علاقهای نداشت که این نقش را مانند تمامی کشورهای اروپایی را برای خود و کشورش بپذیرد. گذر زمان نشان میدهد که و در اواخر عمرش که به نمایندگی در پارلمان مشغول بود، این واقعیت را به او قبولانده بود که دوران خوش امپراتوری آفتاب تمام شده است. چرچیل تلاش کرد که با تعریف «روابط ویژه» special relations بین انگلستان و ایالات متحده خود را از مزایای این رابطه و تعامل بهرهمند سازد.
چرچیل به این درک از واقعیت رسیده بود که انگلستان بهتر است قدرت صنعتی و اقتصادی خویش را افزایش دهد تا اینکه بخواهد به ماجراجویی در کل دنیا برای ایفای نقش رویایی خویش در مدیریت جهانی بپردازد. بی شک اگر چرچیل "بهترین مرد تاریخ بریتانیا" باشد فقط برای مردم بریتانیا بهترین است، چون آن بهترین بودن ماحصل رنج، عذاب و استثمار عدهای دیگر در دنیا بوده است.
چرچیل پس از سکته مغزی که در 15 ژانویه 1965 به کما رفت
و چندی بعد خبر مرگ او اعلام شد
سخن آخر: میراث به تاراج رفته
با روی کار آمدن دو ابر قدرت شوروی و ایالات متحدهی آمریکا در دوران بعد از جنگ سرد، چرچیل با پیگیری سیاستی میخواست دوباره جایگاه انگلستان را به عنوان یک ابر قدرت بازیابی کند. مهمترین اقدام او در این زمینه هم حمله به شوروی تنها پس از 2 ماه اتمام جنگ دوم جهانی بود. او در سخنرانی مذکور شورویها را منافی آزادی تلقی کرد و از همهی ملل دموکراتیک خواست که علیه نیروی فراگیر جهانی شوروی به پا خیزند. اصطلاح «پردهی آهنین» از اصطلاحات رایج جنگ سرد را در وصف حکومت شوروی و نوع حکومتداری آن به کار برد تا روحیهی جنگ طلبی او در جهت کسب منافع انگلیسیها بیش از پیش بر همگان آشکار گردد.