10-04-2015، 10:37
(آخرین ویرایش در این ارسال: 10-04-2015، 11:26، توسط کسی پشت سرم اب نریخت.)
ﮬﻤﯿﺸﮧ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺯﺩ به ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻭ ﮔﻔﺖ:
تنها امده ام ، تنها میروم
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﺎﺋﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﯾﺎ ﺩﻗﯿﻘﮧ ﺍﯼ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﻭﺭﯼ!
ﺩﻝ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﮦﺍﺕ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﮬﺪ ﮐﮧ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮧ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ….
•
.............................................................................
لحظه لحظه در دلم عشق تو غوغا می کند
کی خدا رحمی به حال این دل ما می کند
•
...........................................................................
فراموشی سخت است
انتظار هم سخت است
اما از همه سخت تر این است
که ندانی باید انتظار بکشی یا فراموش
........................................................................
دلتنگ که میشوی
گوش ها منتظر شنیدن صدا هستند
و چشم ها بی قرار دیدن لبخند
و تو مشوش در پی یافتن خلوتگاهی
حتی شده بر روی جدول های کنار خیابان
و حالا خروش سوال های بی مصرف و
خفقان تو
انگار با خود زمزمه می کنی
چرا دلتنگی دست از سرم بر نمی دارد
........................................................................
بی انتهاترین جاده دنیا
جاده محبت و معرفت است
و کمتر کسی قادر به پیمودن تمامی آن است
آهای شما که آخر جاده ای : سلام عرض شد عشقم
......................................................................
تنها برای چشمان تو می نویسم عزیزم
تا بدانی محبت و عشق را در چشمان تو اموختم نازنینم
تنهایم مگزار که عاشقانه تو را دوستت دارم!
....................................................................
آغوش هیچ خیالی بوی آشنای بازوانت را نداشت
و نجوای هیچ بارانی همصدای لب های تو نبود
اینک تو را بی خیال و بی باران
کجای این شب حسرت جستجو کنم ؟
..................................................................
ای عشق! پس از تو نان من آجر نیست
بی تو دلم از دریغ و حسرت پر نیست
تو قسمت من نه مال مردم بودی
قربان دلم که مال مردم خور نیست
................................................................
زیر باران بیقراری چشمهایم
با چتری از وجود او
آهسته قدم نزن
حسرت روزهای بارانی را نمیخوری
اینجا همیشه هوا بارانیست!
................................................................
هر روز صبح
یک تاب خالی را هل می دهم
تا به یاد داشته باشم
آدم ها به اوج که می رسند
دست ها را فراموش می کنند
...............................................................
گاهی بدون بغض و گریه و بدون داد و هوار
باید قبول کنی فراموش شدنت را
............................................................
کمان دار و زره پوشیده در خاک
هزاران جمجمه پوسیده در خاک
منم یک امپراتور فراموش
تمام لشکرم خوابیده در خاک
............................................................
تنها امده ام ، تنها میروم
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﺎﺋﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﯾﺎ ﺩﻗﯿﻘﮧ ﺍﯼ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﻭﺭﯼ!
ﺩﻝ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﮦﺍﺕ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﮬﺪ ﮐﮧ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮧ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ….
•
.............................................................................
لحظه لحظه در دلم عشق تو غوغا می کند
کی خدا رحمی به حال این دل ما می کند
•
...........................................................................
فراموشی سخت است
انتظار هم سخت است
اما از همه سخت تر این است
که ندانی باید انتظار بکشی یا فراموش
........................................................................
دلتنگ که میشوی
گوش ها منتظر شنیدن صدا هستند
و چشم ها بی قرار دیدن لبخند
و تو مشوش در پی یافتن خلوتگاهی
حتی شده بر روی جدول های کنار خیابان
و حالا خروش سوال های بی مصرف و
خفقان تو
انگار با خود زمزمه می کنی
چرا دلتنگی دست از سرم بر نمی دارد
........................................................................
بی انتهاترین جاده دنیا
جاده محبت و معرفت است
و کمتر کسی قادر به پیمودن تمامی آن است
آهای شما که آخر جاده ای : سلام عرض شد عشقم
......................................................................
تنها برای چشمان تو می نویسم عزیزم
تا بدانی محبت و عشق را در چشمان تو اموختم نازنینم
تنهایم مگزار که عاشقانه تو را دوستت دارم!
....................................................................
آغوش هیچ خیالی بوی آشنای بازوانت را نداشت
و نجوای هیچ بارانی همصدای لب های تو نبود
اینک تو را بی خیال و بی باران
کجای این شب حسرت جستجو کنم ؟
..................................................................
ای عشق! پس از تو نان من آجر نیست
بی تو دلم از دریغ و حسرت پر نیست
تو قسمت من نه مال مردم بودی
قربان دلم که مال مردم خور نیست
................................................................
زیر باران بیقراری چشمهایم
با چتری از وجود او
آهسته قدم نزن
حسرت روزهای بارانی را نمیخوری
اینجا همیشه هوا بارانیست!
................................................................
هر روز صبح
یک تاب خالی را هل می دهم
تا به یاد داشته باشم
آدم ها به اوج که می رسند
دست ها را فراموش می کنند
...............................................................
گاهی بدون بغض و گریه و بدون داد و هوار
باید قبول کنی فراموش شدنت را
............................................................
کمان دار و زره پوشیده در خاک
هزاران جمجمه پوسیده در خاک
منم یک امپراتور فراموش
تمام لشکرم خوابیده در خاک
............................................................