23-02-2015، 8:29
بمیــــرم من
فهمیدم نمی مانی . . دیدم می روی . . رفتی
باز هم ایستاده ام نگاه میکنم
آخرم میکشد مرا این غرور لعنتی . . .
.
.
.
دیـگـــر نه اشـکـــهایم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را...
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم...
.
.
.
من عاشقانه هایم را روی همین دیوار مجازی می نویسم !
از لج تو . . . از لج خودم . . .
که حاضر نبودیم یک بار این ها را واقعی به هم بگوییم !
.
.
.
لعنتی ســـلام مــــرا بــــــه غـــرورت برســــــان
و بـــه او بگــــو
بـهـــای قــــــامــت بــلنــــدش تــنــهــایـیـســـــت...!!
.
.
.
همه ی بغض من تقدیم غرور نازنینت باد ،
غروری که لذت دریا را به چشمانت حرام کرد . . .
.
.
.
جـــانبــــازٍ چند درصـــد است ؟
او که در حادثه ی عـــشـــق ،
قــــــلب و غــــرور خود را از دست داده است ؟
.
.
.
من ، مــــن کردن های من و تو بود کــه ،
هیچوقت مـــــــا نشدیـــم
.
.
گرچــه ای دوســــت غرور دلــــــت احســــاس مـــرا درک نکـــرد...
آفریــــن برغـــم عشــــقـــت کــه مرا ترکـــ نکرد...
.
.
.
آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد،
شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش دوست می دارد،
حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد،
چه قدر دوســتت دارد !
و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد
.
.
.
گاهی دلم می خواهد
وحشــیانه غرورت را
پاره کنم!
قلب ترا
در مشتم بگیرم
و بفـشارم
تا حال مرا لحظه ایی بفهمی...!
.
.
.
کاش می فهمیدی که تــــــــــو از دید من زیبا بودی ؛
دیگران حتی نگاهت هم نمی کردند ،
و تـــــــــو چه اشتباهی مغرور شدی ...
.
.
.
محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم؛
آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام
برایت به زمین بکوبم ...
احساس من قیمتی داشت؛
که تو برای پرداخت آن فقیر بودی ...
.
.
.
نمیدونی چه کاری بادلم کردی ، نمیدونی چه غمگینم نفهمیدی
نمیشناسی منو از من چقدردوری ، تواین روزا چه بی رحمانه مغروری
.
.
.
بی وفا !!
ایـن روزهـا نـه مـجـالـی
بـرای دلـتـنـگـی دارم
و نـه حـوصـلـه ات را..
ولـی بـا ایـن هـمـه،
گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد . . .
.
.
.
رُخ به رُخ که شدیم
مــن مات شدم و تــو ...
چون پادشاهی که از اینگونه فتحهــا زیاد دیده است
بی اهمیتـــــــ رد شدی ...
.
.
.
آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم...
احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی
دلم را پیش خود پابند کردی
ولی گفتی تو یک دنیای دردی
غرورم را شکستی بی تفاوت
برو فکر کن همیشه خیلی مردی
.
.
.
قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار
چه بی دووم بود قول ما جدا شدیم آخر کار
گل مغرور قشنگم من فراموشت نکردم
بی تو اینجا رو نمی خوام می رم و برنمی گردم
.
.
.
گناهی که پشیمانی بیاورد
بهتر از عبادتی است که غرور بیاورد
.
.
.
گرچه ای دوست غرور دلت احساس مرا درک نکرد
آفرین بر غم عشقت که مرا ترک نکرد
.
.
.
بمیــــرم من
فهمیدم نمی مانی . . دیدم می روی . . رفتی
باز هم ایستاده ام نگاه می کنم
آخرم می کشد مرا این غرور لعنتی . . .
.
.
.
دیـگـــر نه اشـک هایم را خــواهـی دیــد نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم
.
.
.
من عاشقانه هایم را روی همین دیوار مجازی می نویسم
از لج تو . . . از لج خودم . . .
که حاضر نبودیم یک بار این ها را واقعی به هم بگوییم
.
.
.
لعنتی ســـلام مــــرا بــــــه غـــرورت برســــــان
و بـــه او بگــــو
بـهـــای قــــــامــت بــلنــــدش تــنــهــایـیـســـــت
.
.
.
همه ی بغض من تقدیم غرور نازنینت باد
غروری که لذت دریا را به چشمانت حرام کرد
.
.
.
جـــانبــــازٍ چند درصـــد است ؟
او که در حادثه ی عـــشـــق
قــــــلب و غــــرور خود را از دست داده است ؟
.
.
.
من مــــن کردن های من و تو بود کــه
هیچ وقت مـــــــا نشدیـــم