23-02-2015، 7:32
خدا را چه دیدی شاید دوام آوردم !
هر تمام شدنی که مرگ نیست !؟ گاهی میتوان کنارِ یک پنجره سیگار به دست و منتظر “پوسید” …
.
.
سیگار میکشم تا دود کنم خیال بودنش را …
ریه هایم بی تقصیرند ، فقط دارند تاوان ندانم کاری های دلم را پس میدهند !
.
.
این روزا دیگه هیچ چیزی رو شرح نمیدم ، فقط می کِشَم !
.
.
گفتی تا سیگاری دود کنی برگشتم !
زندگیم دود شد ، کجا ماندی ؟؟؟
.
.
سیگار کشیدنم را کلاس نامیدند ؛ نمی دانستند که من از کلاس زندگی مدتهاست اخراج شده ام !
.
.
بعد مرگم روی قبرم ، روی عکسم ننویسید جوان ناکام ؛ من از سیگار خیلی کام گرفتم ، بدنامش نکنید …
.
.
یادت است میگفتی سیگار را کنار بگذارم ؟
من سیگار را کنار گذاشتم اما طعم تلخش را نه !
روزگار امروز به من فهماند که چیزهای تلختری از قهوه و سیگار هم هست !
.
.
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ
ﯾﮏ ﺩﻝ ﻏﻤﮕﯿﻦ
یه تن رنجور از زخم
یه ذهن خسته ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﻨﻢ ﯾﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﮑﺸﻢ ؟
.
.
روزهایم با خیالِ بودنت شب میشوند و شبهایم با سیگارِ روشنم روز …
.
.
سیگار را روشن میکنم و کام میگیرم …
افکارم دود میشوند و سیگار تمام میشود
ته سیگار برایم میشود ته دنیا و من پرت میشوم در بستر این کابوس که “تو” رفته ای …
.
.
نمیدانم جنس سیگارم خوب نیست یا جنس خاطراتم ؟
آخر بدجوری میسوزد دلم !!!
.
.
یادت عادت است ، همین روزها ترک میکنم مثل سیگار که ماهاست نخ آخریست که روشن میکنم !
.
.
سیگار میسوزه ، کم میشه ولی تکرار میشه !
من میسوزم ، کم میشم ولی دیگر تکرار نمیشم …
.
.
به همان اندازه که دود سیگارم از من دورتر می شود یاد تو به من نزدیکتر می شود …
.
.
بقال گفت سیگار گران شده ، ترک نمیکنی ؟
با خودم گفتم کاش بدانی چقدر گران تمام شد تا سیگاری شدم …
.
.
میدانم اگر روزی دیگر سیگار هم نکشم ، از آدمای روزگارم درد میکشم !
.
.
از وقتی که نیستی ، من هر روز کنج این کافه می نشینم و شعر داغ می نوشم و به آدمهای صامتی نگاه میکنم که تنهاییشان را با فندکی به هم تعارف می کنند …
.
.
وقتی نفهمی کی سیگارت را روشن کردی و کی کشیدی و کی خاموشش کردی یعنی یک جای کار می لنگد بدجور …
.
.
تلخ ترین قصه دنیاست :
صبح تا شب بخندی اما شب تا صبح تنهایی سیگار بکشی …
.
.
مرد سیگار می کشد ؛ تو دود می بینی ، او خاطره …
.
.
ﻣﻴﻜﺸﻢ ﻣﻴﻜﺸﻲ ﻣﻴﻜﺸﺪ
ﻫﺮ ﺳﻪ ﻣﻴﻜﺸﻴﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻧﺎﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ، ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﻣﻦ … ﺍﻫﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻪ ، ﺁﻗﺎ ﻛﺎﺕ ؛ ﺑﺎﺯ فندکمو ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ …
.
.
نفس میزنم و شیشه از بخار نفسم کدر میشود … نقاشی میکشم و پاکش میکنم … خوشم میاد و دوباره تکرار میکنم این بازی دوران کودکی را !
دارد برف میاید مثل همان روزها اما اینجا منم با سیگاری روشن پشت پنجره تنهایی !!!
.
.
من عاشق نیستم فقط وقتی حرف تو می شود دلم سیگار می خواهد …
.
.
اهل پنهان کاری نیستم …
اعتراف میکنم زمانی دل کسی را سوزانده ام ، حالا سیگارها یکی یکی یکی مرا می سوزانند !
.
.
ﯾﮑﯽ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺳﯿﮕﺎﺭﻭ ﺗﺮﮎ ﮐﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ؟ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﺍﺕ ﺿﺮﺭ ﺩﺍﺭﻩ ؛ ﮔﻔﺘﻢ ﺿﺮﺭﺵ ﺍﺯ بعضی ﺁﺩﻣﺎ ﮐﻤﺘﺮﻩ !
ﺩﯾﮕﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ …
.
.
چند روزیست سیگار دلم را میزند : دیگر میلی ندارم به او ، ولی بی انصافیست آنطور که مرا ترک کردند ترکش کنم !
.
.
نخ به نخ همه ی روزهای ما مثل سیگاری بر لب های زندگی دود می شود !
.
.
وقتی سیگار پدر را کشیدم ، فهمیدم او چه می کشد !
مرد را فقط مرد میفهمد و دود سیگارش
.
.
.
تو سیگـارو خاموش کن تا بت بگم
چطور میشه با گریه هم دود شد
چطور میشه با خنده هم زخم خورد
چطور میشه با عشق نابود شد
.
.
.
چه کسی میگوید که من هیچ ندارم ؟
من چیزهای با ارزشی دارم
حنجره ای برای بغض
چشمانی برای گریه
لبهایی برای سکوت
ریه هایی برای سیگار
دستهایی برای خالی ماندن
پاهایی برای نرفتن
شبهایی بی ستاره
پنجره ای به سوی کوچه بن بست و وجودی بی پاسخ
.
.
.
گل های مریم را در آب انداخته ام
کنار عکست عود روشن کرده ام
ته سیگار های سوخته را دور ریخته ام
پرنیان دیدار پوشیده ام و منتظر
گویی صدای پای کسی پشت دیوارها
مرا نوید رسیدنت می دهد
بیا دارم سازم را کوک می کنم
می خواهم ترانه ی قدم هایت را امشب بنوازم
.
.
.
نه شراب ها مست می کنند نه سیگارها نعشه
ولشان کن دارند به بوی تو حسودی می کنند
.
.
.
میدانی که تا چه اندازه از دود خاکستری سیگار بیزارم
اما هرگز نفهمیدی چرا گاهی پُکی به سیگار افروخته ی تو میزدم
.
.
.
سیگار می کشم
یعنی برای دیدن خورشید روز نو میل ام نمی کشد
سیگار میکشم
یعنی سکوت من از شب تاریک تر شده
راه عبور من از تو باریک تر شده
سیگار میکشم
یعنی نه عاشقم و نه تنها اما گسسته ام
سیگار میکشم
یعنی هنوز حس میکنم که باز راهیست سوی تو
از پشت ویرانه های تخیل ، از پشت قصه ها
از دوردست نگاه کودکان ، وقتی که می دوند
سوی شکوه و طراوت یک لحظه زندگی
سیگار میکشم
یعنی که در تمام غزل ها من می نوشتمت
اما دگر نه من آنم ، نه تو سرود من
.
.
.
سیگار های من ، تنها رفیق لحظه سردی که می روی
بی تو نشسته ام … اینجا کنار آتش سرد وجود خویش …
آتش کشیدی و اکنون خاکسترم به جاست…
.
.
.
سیگار زیر لب دودی غلیظ
ریه ام بی تقصیر است
دارد تاوان ندانم کاری طبقه پایینیش اش را پس میدهد
سیگار میکشم تا دود کنم خیال بودنش را
تا سیاه کم دوران زجرم را
زندگی بی رحم است
زندگی لحظه به لحظه شده است
زندگی شوق ندارد دیگر
زندگی کام …
زندگی کام به کام سیگار …