21-02-2015، 13:34
خود مختاری تکنولوژی
بنابراین موضوع، اسلام و تکنولوژی خواهد بود. این بحث ابعاد مختلف وجود شناختی، معرفت شناختی و اجتماعی دارد که در این بحث در بعد اجتماعی، برای بحث از نسبت اسلام و تکنولوژی، به نظر می رسد اموری چون اخلاق، سیاست و به معنایی حکومت غیر از فرهنگ می توانند بسترهای تعامل اسلام و تکنولوژی باشند. اما مراد از دین اسلام نیز در این بحث به صورت مصداقی عبارت از چیزی است که در کتاب و سنت وارد شده است. البته قرائت های مختلفی از کتاب و سنت نیز می شود که در اینجا قرائت سنتی و شایع در تفکر و فرهنگ اسلامی مورد نظر است. اما وقتی راجع به تکنولوژی صحبت می شود با توجه به این که خاستگاه تکنیک مغرب زمین است براساس قاعده چیزهایی که در باب تکنولوژی ذکر می شود، برگرفته از نکاتی است که فیلسوفان غرب در این باره گفته اند و در رأس آنها نگاهی است که هایدگر به ماهیت تکنیک انجام داده است.
اما من سراغ توضیحات یکی از ناقدان بصیر تکنولوژی ژاک الول خواهم رفت. او در کتاب «جامعه تکنیکی» نکاتی همه فهم را در اختیار قرار می دهد. او خصلت هایی را برای تکنولوژی بر می شمارد که عبارتست از اتوماتیک بودن، تغذیه کردن از خود، فراگیر شدن، خودمختاری و کلیت تکنیک.
از نظر او اتوماتیک بودن به معنای سلب گزینش از دیگران و مسدود کردن همه راه هاست بجز راهی که به خود تکنیک ختم می شود.
هنگامی که گفته می شود تکنولوژی از خود تغذیه می کند به این معناست که تکنولوژی نه برگشت پذیر است و نه توقف می پذیرد. مراد از فراگیر شدن تکنیک نیز این است که به محض تولید شدن، بسط و گسترش پیدا می کند و محصور نمی ماند. خود مختاری نیز به معنای این است که تکنولوژی دنیایی درونی دارد و مستقل از شرایط و عوامل بیرونی، خود شرایطی را رقم زده و دیگر شرایط را تابع خود می گرداند. کلیت و وحدت تکنولوژی نیز یعنی تکنولوژی با مصرف از خود و با روابط درونی اش پیوند و یگانگی دارد و نمی توان بخشی از آن را انتخاب کرد و برگزید و بخشی دیگر را وانهاد. بنابراین با اخذ هر بخش، بخش های دیگر نیز با آن خواهند بود. در نهایت، سخن «الول » این است که تکنولوژی همچون فرزندی است که در دامان پدر و مادر خود پرورش یافته، اما هنگامی که به بلوغ می رسد از کنترل ایشان خارج شده و بر آنها سلطه و سیطره پیدا می کند. بنابراین تکنولوژی اجازه فکر و عمل به انسان نداده و این همان بحث خود مختاری آن است. اینجاست که اختیار انسان در مواجهه با تکنولوژی زیرسوال می رود.
من تلقی خود را از تلقی این فیلسوفان جدا کرده و تکنولوژی را جنبه ابزاری اشیا می دانم که متکی به علم جدید تولید و مصرف می شود. این تعریف با عوارضی چون استاندارد کردن، تخصصی کردن، همزمان سازی و تراکم، بزرگ سازی و تمرکز همراه است. اما تعریفی که به عنوان متفکر مسلمان در آستانه قرن ۲۱ از فرهنگ می کنم و آن را مرکز ثقل بحث قرار می دهم این است که فرهنگ، التزام گروهی به اجرای مستمر نوعی عقیده در قالب های متنوع ممکن است. با نبود هر یک از این اجزاء، امر فرهنگی زاده نخواهد شد. بنابراین وقتی از فرهنگ دینی یا فرهنگ تکنیکی سخن گفته می شود فرهنگ به منزله بستر و ماده ای است که صورت دین و یا تکنیک را می پذیرد. این اتفاقی است که تاکنون در جامعه ما افتاده است که فرهنگ در خدمت غایات دین یا تکنیک قرار می گیرد. اما آنچه باید اتفاق بیفتد این است که تکنیک و دین باید فرهنگی شده و در خدمت غایات آن قرار گیرند.
بیژن عبدالکریمی:
رویدادگی، دین و تکنولوژی
در تاریخ فلسفه، حقیقت به منزله مطابقت ذهن با عین تعریف شده است. اما چگونه می توان دو امری را که از ۲ نسخ مختلف است، با هم مطابقت داد؟ آنچه در ذهن است چگونه با امر واقع می تواند مطابقت داشته باشد. لذا مطابقت ذهن با عین که ارسطو آن را تعریف کرد چیزی جز مطابقت گزاره و تصدیقات ذهنی با امر واقع نیست. این تعریف در بسط تاریخی خود به یک تفسیر سوبژکتیویستی بشر محورانه از حقیقت منتهی می شود. بعد از اندیشه دکارتی که آگاهی را قابل دسترس ترین امر برای خودش دانست که نمی تواند به ورای خود دست پیدا کند و نیز پس از انقلاب کوپرنیکی کانت، با دیواری که بین نومن و فنون کشیده شد، جهان، جهان تصورات شد. در نتیجه حقیقت عبارت شد از مطابقت پاره ای گزاره ها با پارۀ دیگری از گزاره ها که در نتیجه امری کاملاً بشری و سوژه محور خواهد بود. در مقابل، تلقی دیگری وجود دارد که می کوشد معنای دیگری از حقیقت را به منزله امری که خارج از ذهن متحقق می شود، عرضه دارد. در این صورت حقیقت امری است که در برابر اراده بشری مقاومت می کند و اراده بشری در نسبت با او معنا پیدا می کند و از اراده بشری تبعیت نمی کند. این همان است که از بحث نسب میان دین و تکنولوژی می توان به آن دست یافت. پرسش اصلی این است که چرا نسبت دین و تکنولوژی برای ما سوال شده و چه شده است که ما در نسبت میان دین و تکنولوژی تردید کرده ایم؟
در تکنولوژی چه عنصری وجود دارد که ما را به این پرسش وا می دارد. جواب این است که تکنولوژی پدیده ای نو ـ ظهور به معنای اگزسیتانسیالیستی کلمه است. پدیده ای از بنیان ـ نو که چون پیشتر از بن وجود نداشته است این نگرانی در ما به وجود بیاید که نکند با دین در تفاوت، تقابل یا تعارض قرار داشته باشد. وقتی از نسبت میان دین و تکنولوژی پرسش به میان می آید بر خلاف پرسش از نسبت سایر پدیده ها که در آن نسبت ذاتی پیش فرض گرفته شده است از نسبت ذاتی آنها با هم سوال می شود. پرسش نسبت دین و تکنولوژی، پرسشی تاریخی نیست و از نسبت این دو در طول تاریخ پرسیده نمی شود، بلکه از امکان ذاتی این رابطه پرسش می شود.
این پرسش و اندیشیدن به این سوال که آیا میان هر معنایی از دین با هر معنایی از تکنولوژی تعارض وجود دارد یا آن که بر عکس دین در معنا و مفهوم خاصی، با تکنولوژی در مفهوم خاصی در برابر یکدیگر قرار می گیرند ما را به این نکته اساسی رهنمون خواهد کرد که روح حقیقی و معنای واقعی پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی در واقع به پرسش از نسبت میان عقلانیت یا عالمیت تفکر دینی و عقلانیت یا عالمیت تفکر تکنولوژیک قابل تاویل خواهد بود. در ادامه همین تحلیل و با تامل بر مفهوم ضمنی این پرسش ما با کثرتی از عقلانیت ها نظام های معرفت شناخت و عالمیت ها و حیث تاریخی حیات آدمی و عوامل گوناگون تاریخی وی از جمله حیث تاریخی عقل مواجه خواهیم شد. لذا نتیجه بعدی از تحلیل پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی این خواهد بود که چگونه می توان میان عالمیت های گوناگون تاریخی نسبت برقرار کرد؟ به منظور صورت بندی مناسب تر و قابل فهم تر تأملات به بحث گذاشته شده، خاطرنشان می شود که تکنولوژی و تفکر تکنولوژیک، به معنای جدید کلمه، صرفا در سنت متافیزیک غربی، و نه درهیچ سنت تاریخی دیگری ظهور یافته و به همه جهان تسری یافته است. با یاد آوری این امر، شکل پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی با پرسش از نسبت میان عقلانیت یا عالم متافیزیکی صورت بندی خواهد شد. اگر ما این شکل از صورت بندی از مساله را بپذیریم، در واقع پذیرفته ایم که پرسش از نسبت دین و تکنولوژی در روزگار ما در واقع بیان تازه ای از همان پرسش دیرینه از نسبت میان دین و فلسفه یا وحی و عقل در سنت تاریخی خود ماست.
بنابراین موضوع، اسلام و تکنولوژی خواهد بود. این بحث ابعاد مختلف وجود شناختی، معرفت شناختی و اجتماعی دارد که در این بحث در بعد اجتماعی، برای بحث از نسبت اسلام و تکنولوژی، به نظر می رسد اموری چون اخلاق، سیاست و به معنایی حکومت غیر از فرهنگ می توانند بسترهای تعامل اسلام و تکنولوژی باشند. اما مراد از دین اسلام نیز در این بحث به صورت مصداقی عبارت از چیزی است که در کتاب و سنت وارد شده است. البته قرائت های مختلفی از کتاب و سنت نیز می شود که در اینجا قرائت سنتی و شایع در تفکر و فرهنگ اسلامی مورد نظر است. اما وقتی راجع به تکنولوژی صحبت می شود با توجه به این که خاستگاه تکنیک مغرب زمین است براساس قاعده چیزهایی که در باب تکنولوژی ذکر می شود، برگرفته از نکاتی است که فیلسوفان غرب در این باره گفته اند و در رأس آنها نگاهی است که هایدگر به ماهیت تکنیک انجام داده است.
اما من سراغ توضیحات یکی از ناقدان بصیر تکنولوژی ژاک الول خواهم رفت. او در کتاب «جامعه تکنیکی» نکاتی همه فهم را در اختیار قرار می دهد. او خصلت هایی را برای تکنولوژی بر می شمارد که عبارتست از اتوماتیک بودن، تغذیه کردن از خود، فراگیر شدن، خودمختاری و کلیت تکنیک.
از نظر او اتوماتیک بودن به معنای سلب گزینش از دیگران و مسدود کردن همه راه هاست بجز راهی که به خود تکنیک ختم می شود.
هنگامی که گفته می شود تکنولوژی از خود تغذیه می کند به این معناست که تکنولوژی نه برگشت پذیر است و نه توقف می پذیرد. مراد از فراگیر شدن تکنیک نیز این است که به محض تولید شدن، بسط و گسترش پیدا می کند و محصور نمی ماند. خود مختاری نیز به معنای این است که تکنولوژی دنیایی درونی دارد و مستقل از شرایط و عوامل بیرونی، خود شرایطی را رقم زده و دیگر شرایط را تابع خود می گرداند. کلیت و وحدت تکنولوژی نیز یعنی تکنولوژی با مصرف از خود و با روابط درونی اش پیوند و یگانگی دارد و نمی توان بخشی از آن را انتخاب کرد و برگزید و بخشی دیگر را وانهاد. بنابراین با اخذ هر بخش، بخش های دیگر نیز با آن خواهند بود. در نهایت، سخن «الول » این است که تکنولوژی همچون فرزندی است که در دامان پدر و مادر خود پرورش یافته، اما هنگامی که به بلوغ می رسد از کنترل ایشان خارج شده و بر آنها سلطه و سیطره پیدا می کند. بنابراین تکنولوژی اجازه فکر و عمل به انسان نداده و این همان بحث خود مختاری آن است. اینجاست که اختیار انسان در مواجهه با تکنولوژی زیرسوال می رود.
من تلقی خود را از تلقی این فیلسوفان جدا کرده و تکنولوژی را جنبه ابزاری اشیا می دانم که متکی به علم جدید تولید و مصرف می شود. این تعریف با عوارضی چون استاندارد کردن، تخصصی کردن، همزمان سازی و تراکم، بزرگ سازی و تمرکز همراه است. اما تعریفی که به عنوان متفکر مسلمان در آستانه قرن ۲۱ از فرهنگ می کنم و آن را مرکز ثقل بحث قرار می دهم این است که فرهنگ، التزام گروهی به اجرای مستمر نوعی عقیده در قالب های متنوع ممکن است. با نبود هر یک از این اجزاء، امر فرهنگی زاده نخواهد شد. بنابراین وقتی از فرهنگ دینی یا فرهنگ تکنیکی سخن گفته می شود فرهنگ به منزله بستر و ماده ای است که صورت دین و یا تکنیک را می پذیرد. این اتفاقی است که تاکنون در جامعه ما افتاده است که فرهنگ در خدمت غایات دین یا تکنیک قرار می گیرد. اما آنچه باید اتفاق بیفتد این است که تکنیک و دین باید فرهنگی شده و در خدمت غایات آن قرار گیرند.
بیژن عبدالکریمی:
رویدادگی، دین و تکنولوژی
در تاریخ فلسفه، حقیقت به منزله مطابقت ذهن با عین تعریف شده است. اما چگونه می توان دو امری را که از ۲ نسخ مختلف است، با هم مطابقت داد؟ آنچه در ذهن است چگونه با امر واقع می تواند مطابقت داشته باشد. لذا مطابقت ذهن با عین که ارسطو آن را تعریف کرد چیزی جز مطابقت گزاره و تصدیقات ذهنی با امر واقع نیست. این تعریف در بسط تاریخی خود به یک تفسیر سوبژکتیویستی بشر محورانه از حقیقت منتهی می شود. بعد از اندیشه دکارتی که آگاهی را قابل دسترس ترین امر برای خودش دانست که نمی تواند به ورای خود دست پیدا کند و نیز پس از انقلاب کوپرنیکی کانت، با دیواری که بین نومن و فنون کشیده شد، جهان، جهان تصورات شد. در نتیجه حقیقت عبارت شد از مطابقت پاره ای گزاره ها با پارۀ دیگری از گزاره ها که در نتیجه امری کاملاً بشری و سوژه محور خواهد بود. در مقابل، تلقی دیگری وجود دارد که می کوشد معنای دیگری از حقیقت را به منزله امری که خارج از ذهن متحقق می شود، عرضه دارد. در این صورت حقیقت امری است که در برابر اراده بشری مقاومت می کند و اراده بشری در نسبت با او معنا پیدا می کند و از اراده بشری تبعیت نمی کند. این همان است که از بحث نسب میان دین و تکنولوژی می توان به آن دست یافت. پرسش اصلی این است که چرا نسبت دین و تکنولوژی برای ما سوال شده و چه شده است که ما در نسبت میان دین و تکنولوژی تردید کرده ایم؟
در تکنولوژی چه عنصری وجود دارد که ما را به این پرسش وا می دارد. جواب این است که تکنولوژی پدیده ای نو ـ ظهور به معنای اگزسیتانسیالیستی کلمه است. پدیده ای از بنیان ـ نو که چون پیشتر از بن وجود نداشته است این نگرانی در ما به وجود بیاید که نکند با دین در تفاوت، تقابل یا تعارض قرار داشته باشد. وقتی از نسبت میان دین و تکنولوژی پرسش به میان می آید بر خلاف پرسش از نسبت سایر پدیده ها که در آن نسبت ذاتی پیش فرض گرفته شده است از نسبت ذاتی آنها با هم سوال می شود. پرسش نسبت دین و تکنولوژی، پرسشی تاریخی نیست و از نسبت این دو در طول تاریخ پرسیده نمی شود، بلکه از امکان ذاتی این رابطه پرسش می شود.
این پرسش و اندیشیدن به این سوال که آیا میان هر معنایی از دین با هر معنایی از تکنولوژی تعارض وجود دارد یا آن که بر عکس دین در معنا و مفهوم خاصی، با تکنولوژی در مفهوم خاصی در برابر یکدیگر قرار می گیرند ما را به این نکته اساسی رهنمون خواهد کرد که روح حقیقی و معنای واقعی پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی در واقع به پرسش از نسبت میان عقلانیت یا عالمیت تفکر دینی و عقلانیت یا عالمیت تفکر تکنولوژیک قابل تاویل خواهد بود. در ادامه همین تحلیل و با تامل بر مفهوم ضمنی این پرسش ما با کثرتی از عقلانیت ها نظام های معرفت شناخت و عالمیت ها و حیث تاریخی حیات آدمی و عوامل گوناگون تاریخی وی از جمله حیث تاریخی عقل مواجه خواهیم شد. لذا نتیجه بعدی از تحلیل پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی این خواهد بود که چگونه می توان میان عالمیت های گوناگون تاریخی نسبت برقرار کرد؟ به منظور صورت بندی مناسب تر و قابل فهم تر تأملات به بحث گذاشته شده، خاطرنشان می شود که تکنولوژی و تفکر تکنولوژیک، به معنای جدید کلمه، صرفا در سنت متافیزیک غربی، و نه درهیچ سنت تاریخی دیگری ظهور یافته و به همه جهان تسری یافته است. با یاد آوری این امر، شکل پرسش از نسبت میان دین و تکنولوژی با پرسش از نسبت میان عقلانیت یا عالم متافیزیکی صورت بندی خواهد شد. اگر ما این شکل از صورت بندی از مساله را بپذیریم، در واقع پذیرفته ایم که پرسش از نسبت دین و تکنولوژی در روزگار ما در واقع بیان تازه ای از همان پرسش دیرینه از نسبت میان دین و فلسفه یا وحی و عقل در سنت تاریخی خود ماست.