17-02-2015، 10:06
تو خیسِ بارانی اما من مثل اتاق زیر شیروانی ، پر از خاطره بارانم !
.
.
پر از رقصیدن گنجشک ها باش
همیشه بر تن گنجشک ها باش
به مردم اعتمادی نیست باران
خودت پیراهن گنجشک ها باش
.
باران کمی آهسته تر ، اینجا کسی در خانه نیست
من هستم و تنهایی و دردی که نامش زندگیست !
.
.
باران شده ای !
یک لحظه میباری و من یک هفته بیمارم !
.
.
بارون داره هدر میشه بیا با من قدم بزن
دلم داره پر میزنه واسه تو و قدم زدن
وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز
نمیدونی تو این هوا چشات چه خوشرنگ میشه باز
.
.
بعد از تو ، هوای هر دو سوی پنجره بارانی ست !
.
.
بعضی وقتها که میان واژه های من جا نمی شوی ، شعرِ باران می شوی و زلال می باری از آسمان چشم های من !
.
.
باران که گرفت ، زنده شدی از میان هزار لحظه دلتنگی و من خیس شدم از عطر بودنت !
عشق می بارد
بیا بدویم در باران
تو تا ته کوچه های دلم و من تا زیر رنگین کمان چشمانت !
.
.
مثل باران های بی اجازه وقت و بی وقت در هوایم پراکنده ای و من بی هوا ناگهان خیسم از تو …
.
.
باران که می بارد تو در راهی
از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز
با ابر و آب و آسمان جاری
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد
تا شعر باران تو می گیرد
.
.
باران بوی تو را می بارد …
.
.
دلم چتر می خواهد و یک روز بارانی که تو چتر را بگیری و مـن دستـانت را …
.
باران نمی زند که بگوید تو نیستی
می گوید از شبی که تو با من گریستی
.
.
دلم لک زده برای یک بار هم شده باران که می بارد تو در خیالم که نه ؛ در کنارم باشی …
.
.
باران مرا یاد چتر می اندازد و چتر مرا یاد قرارمان
قرارمان که یادت هست ؟
اینکه آغوشت را چتر کنی تا چشمهایم بیش ازین خیس نشوند ؟؟؟!
میگویند باران که میزند بوی “خاک” بلند می شود …
اما اینجا باران که میزند بوی “خاطره ها” بلند میشود !
.
.
باران ببار …
بگذار اشک هایم غریب نباشند …
.
.
پشت پنجره نشسته ام و باران میبارد …
ناودانی چشمانم سرازیر شده است !
.
.
دل من کلبه بارانی است و تو آن باران بی اجازه ای که ناگهان در احساس من چکه می کنی …
.
.
وقتی به هوای دیدنت قلب ابرها هم تند تند میتپد …
یاد تو مثل چیزی شبیه یک قطره باران بر لب های خشک و ترک خورد ام لیز میخورد …
.
.
باران ببار … ببار که شاید پس از بارش تو به یادش رنگین کمانی در دلم برپا شود !
.
.
باران که بند بیاید تازه خاطره شروع می کند به چکه کردن !
الان که دارم این مطلبو تنطیم میکنم ، آسمون کاملا ابریه و بعضی وقتا هم نم نم بارون میزنه … هوای خیییلی باحالیه !
مطلب تا حدودی غمگینه ، پس با عرض پوزش خدمت دوستانی که غمگین دوست ندارن …
اگه نوشته ، اسمس ، شعر یا متنی با این موضوع دارید توی قسمت نظرات بنویسید ؛ ممنون از همه !
.
باران یعنی نقطه چین تا خدا …
.
.
باران که می بارد :
یکی باید باشد که به تو زنگ بزند و بگوید چترت را برده ای ؟
یکی که نگرانت باشد حتی نگران اینکه زیر باران به این لطیفی خیس شوی …
یکی باید باشد که دست بکشد توی سرت و آب ها را کنار بزند …
اما چند وقتیست که باران دارد می بارد و کسی به من نگفته چترت را برده ای ؟
و کسی نبوده که دست بکشد توی موهایم …
اصلا همه ی اینها بهانه ایست که وقتی باران می بارد یکبار دیگر یاد تو بیفتم …
.
.
باران بیاید یا نیاید ،
تو باشی یا نباشی ،
خاطرت باشد یا نباشد ،
من خیس از یاد توام !
.
.
یه خیابون
یه بارون
دستهای یخ کرده
یه آهنگ
کلی فکر !
و پاکت سیگار به ازای تمام شارژهایی که باید برای با “تو” بودن خریده میشد … !
.
.
هنوز هم وقتی باران می آید تنم را به قطرات باران می سپارم …
می گویند باران رساناست ، شاید دستهای مرا هم به دستهای تو برساند …
.
.
دیشب خدا آهسته در گوشم گفت :
دیگه بسه ، بارانم از اشکهایت خجالت میکشد …
.
.
دلم باران میخواهد و چتری خراب و خیابانی که هیچگاه به خانه ی تو نرسد …
.
.
پر از رقصیدن گنجشک ها باش
همیشه بر تن گنجشک ها باش
به مردم اعتمادی نیست باران
خودت پیراهن گنجشک ها باش
.
باران کمی آهسته تر ، اینجا کسی در خانه نیست
من هستم و تنهایی و دردی که نامش زندگیست !
.
.
باران شده ای !
یک لحظه میباری و من یک هفته بیمارم !
.
.
بارون داره هدر میشه بیا با من قدم بزن
دلم داره پر میزنه واسه تو و قدم زدن
وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز
نمیدونی تو این هوا چشات چه خوشرنگ میشه باز
.
.
بعد از تو ، هوای هر دو سوی پنجره بارانی ست !
.
.
بعضی وقتها که میان واژه های من جا نمی شوی ، شعرِ باران می شوی و زلال می باری از آسمان چشم های من !
.
.
باران که گرفت ، زنده شدی از میان هزار لحظه دلتنگی و من خیس شدم از عطر بودنت !
عشق می بارد
بیا بدویم در باران
تو تا ته کوچه های دلم و من تا زیر رنگین کمان چشمانت !
.
.
مثل باران های بی اجازه وقت و بی وقت در هوایم پراکنده ای و من بی هوا ناگهان خیسم از تو …
.
.
باران که می بارد تو در راهی
از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز
با ابر و آب و آسمان جاری
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد
تا شعر باران تو می گیرد
.
.
باران بوی تو را می بارد …
.
.
دلم چتر می خواهد و یک روز بارانی که تو چتر را بگیری و مـن دستـانت را …
.
باران نمی زند که بگوید تو نیستی
می گوید از شبی که تو با من گریستی
.
.
دلم لک زده برای یک بار هم شده باران که می بارد تو در خیالم که نه ؛ در کنارم باشی …
.
.
باران مرا یاد چتر می اندازد و چتر مرا یاد قرارمان
قرارمان که یادت هست ؟
اینکه آغوشت را چتر کنی تا چشمهایم بیش ازین خیس نشوند ؟؟؟!
میگویند باران که میزند بوی “خاک” بلند می شود …
اما اینجا باران که میزند بوی “خاطره ها” بلند میشود !
.
.
باران ببار …
بگذار اشک هایم غریب نباشند …
.
.
پشت پنجره نشسته ام و باران میبارد …
ناودانی چشمانم سرازیر شده است !
.
.
دل من کلبه بارانی است و تو آن باران بی اجازه ای که ناگهان در احساس من چکه می کنی …
.
.
وقتی به هوای دیدنت قلب ابرها هم تند تند میتپد …
یاد تو مثل چیزی شبیه یک قطره باران بر لب های خشک و ترک خورد ام لیز میخورد …
.
.
باران ببار … ببار که شاید پس از بارش تو به یادش رنگین کمانی در دلم برپا شود !
.
.
باران که بند بیاید تازه خاطره شروع می کند به چکه کردن !
الان که دارم این مطلبو تنطیم میکنم ، آسمون کاملا ابریه و بعضی وقتا هم نم نم بارون میزنه … هوای خیییلی باحالیه !
مطلب تا حدودی غمگینه ، پس با عرض پوزش خدمت دوستانی که غمگین دوست ندارن …
اگه نوشته ، اسمس ، شعر یا متنی با این موضوع دارید توی قسمت نظرات بنویسید ؛ ممنون از همه !
.
باران یعنی نقطه چین تا خدا …
.
.
باران که می بارد :
یکی باید باشد که به تو زنگ بزند و بگوید چترت را برده ای ؟
یکی که نگرانت باشد حتی نگران اینکه زیر باران به این لطیفی خیس شوی …
یکی باید باشد که دست بکشد توی سرت و آب ها را کنار بزند …
اما چند وقتیست که باران دارد می بارد و کسی به من نگفته چترت را برده ای ؟
و کسی نبوده که دست بکشد توی موهایم …
اصلا همه ی اینها بهانه ایست که وقتی باران می بارد یکبار دیگر یاد تو بیفتم …
.
.
باران بیاید یا نیاید ،
تو باشی یا نباشی ،
خاطرت باشد یا نباشد ،
من خیس از یاد توام !
.
.
یه خیابون
یه بارون
دستهای یخ کرده
یه آهنگ
کلی فکر !
و پاکت سیگار به ازای تمام شارژهایی که باید برای با “تو” بودن خریده میشد … !
.
.
هنوز هم وقتی باران می آید تنم را به قطرات باران می سپارم …
می گویند باران رساناست ، شاید دستهای مرا هم به دستهای تو برساند …
.
.
دیشب خدا آهسته در گوشم گفت :
دیگه بسه ، بارانم از اشکهایت خجالت میکشد …
.
.
دلم باران میخواهد و چتری خراب و خیابانی که هیچگاه به خانه ی تو نرسد …