28-01-2015، 23:27
عطار و رخداد عشق
عطار، مست رخداد عشق است، هر چند خود، بسیار به توصیف عشق میپردازد، اما بر این باور است که درک رخداد عشق، در گرو تجربهی مستقیم عشق است.
تا کی گویی واقعهی عشق بگوی
چیزی که چشیدنی بود نتوان گفت
در جایی دیگر میگوید:
آن ذوق که در شکر چشیدن باشد
مندیش که در شکر شنیدن باشد
زنهار مدان اگر بدانی او را
کان دانستن بدو رسیدن باشد
عشق به باور عطار نه فقط رخدادی انسانی، که رخ دادی کیهانی است.
جهان بر شحنهی سلطان عشق است
ز ماهی تا به ماه ایوان عشق است
عشق به زعم وی نیروی دگرگون کنندهی جهان است.
همه در عشق میگردند از حال
چه در وقت و چه در ماه و چه در سال
معشوق را نه فقط در افلاک، که در خاک نیز میتوان یافت.
دید مجنون را به راهی مرد پاک
در میان رهگذر میبیخت خاک
گفت ای مجنون چه میجویی چنین
گفت لیلی را میجویم یقین
گفت لیلی را کجا یابی ز خاک
کی بود در خاک شارع دُرّ پاک
گفت من میجویمش هر جا که هست
بو که یکدم آرمش جایی به دست
به نظر عطار، متعلق وتجلیهای عشق، نزد همهی انسانها، یکسان نیست، زیرا هر کس بنابه دلبستهگیها و دلدادهگیهایاش، معشوق و دلبر و حسب حالی ویژه دارد.
سیر هر کس تا کمال وی بود
قرب هر کس حسب حال وی بود
گر بپرد پشه چندانی که هست
کی کمال صرصرش آید به دست
لاجرم چون مختلف افتاد سیر
هم روش هرگز نیفتد هیچ طیر
معرفت زینجا تفاوت یافته است
این یکی محراب وآن بت یافته است
عطار حتا از عشق و محبت زمینی نیز به عنوان یک فضیلت انسانی یاد میکند. و بر این امر تاکید میکند که حتا از شور جنسی نیز عشق می تواند زاییده شود. شور جنسی هر چند نزد وی مطلوب نیست، اما اگر کسی گرفتار و اسیر شور جنسی نشود، این شور، میتواند گذرگاه رسیدن به عشق و محبت انسانی باشد.
ز شهوت نیست خلوت هیچ مطلوب
کسی کین سرّ نداند هست معیوب
ولیکن چون رسد شهوت به غایت
ز شهوت عشق زاید بی نهایت
ولی چون عشق گردد سخت بسیار
محبت از میان آید پدیدار
محبت چون به حد خود رسد نیز
شود جان تو در محبوب ناچیز
زشهوت در گذر چون نیست مطلوب
که اصل جمله محبوب است محبوب
اگر کشته شوی در راه او زار
بسی زان به که در شهوت گرفتار
عطار بر خلاف بسیاری از عرفا وجه تمایز آدمی و پری را عشق نمی داند. چرا که به زعم وی، فرشتهگان نیز پس از سجده بر آدم وجود شان به عشق آغشته گشت و دانند عشق چیست.
تا ملک کردند آدم را سجود
عشقشان یک ذره آمد در وجود
به باور عطار آن چه وجه تمایز آدمی و پری است، نه عشق، که درد عشق و زهر هجر است.
قدسیان را عشق هست و درد نیست
درد را جز آدمی در خورد نیست
درد تو باید دلم را درد تو
لیک نی در خورد من در خورد تو
ساقیا خون جگر در جام کن
گر نداری درد از ما وام کن
عطار، مست رخداد عشق است، هر چند خود، بسیار به توصیف عشق میپردازد، اما بر این باور است که درک رخداد عشق، در گرو تجربهی مستقیم عشق است.
تا کی گویی واقعهی عشق بگوی
چیزی که چشیدنی بود نتوان گفت
در جایی دیگر میگوید:
آن ذوق که در شکر چشیدن باشد
مندیش که در شکر شنیدن باشد
زنهار مدان اگر بدانی او را
کان دانستن بدو رسیدن باشد
عشق به باور عطار نه فقط رخدادی انسانی، که رخ دادی کیهانی است.
جهان بر شحنهی سلطان عشق است
ز ماهی تا به ماه ایوان عشق است
عشق به زعم وی نیروی دگرگون کنندهی جهان است.
همه در عشق میگردند از حال
چه در وقت و چه در ماه و چه در سال
معشوق را نه فقط در افلاک، که در خاک نیز میتوان یافت.
دید مجنون را به راهی مرد پاک
در میان رهگذر میبیخت خاک
گفت ای مجنون چه میجویی چنین
گفت لیلی را میجویم یقین
گفت لیلی را کجا یابی ز خاک
کی بود در خاک شارع دُرّ پاک
گفت من میجویمش هر جا که هست
بو که یکدم آرمش جایی به دست
به نظر عطار، متعلق وتجلیهای عشق، نزد همهی انسانها، یکسان نیست، زیرا هر کس بنابه دلبستهگیها و دلدادهگیهایاش، معشوق و دلبر و حسب حالی ویژه دارد.
سیر هر کس تا کمال وی بود
قرب هر کس حسب حال وی بود
گر بپرد پشه چندانی که هست
کی کمال صرصرش آید به دست
لاجرم چون مختلف افتاد سیر
هم روش هرگز نیفتد هیچ طیر
معرفت زینجا تفاوت یافته است
این یکی محراب وآن بت یافته است
عطار حتا از عشق و محبت زمینی نیز به عنوان یک فضیلت انسانی یاد میکند. و بر این امر تاکید میکند که حتا از شور جنسی نیز عشق می تواند زاییده شود. شور جنسی هر چند نزد وی مطلوب نیست، اما اگر کسی گرفتار و اسیر شور جنسی نشود، این شور، میتواند گذرگاه رسیدن به عشق و محبت انسانی باشد.
ز شهوت نیست خلوت هیچ مطلوب
کسی کین سرّ نداند هست معیوب
ولیکن چون رسد شهوت به غایت
ز شهوت عشق زاید بی نهایت
ولی چون عشق گردد سخت بسیار
محبت از میان آید پدیدار
محبت چون به حد خود رسد نیز
شود جان تو در محبوب ناچیز
زشهوت در گذر چون نیست مطلوب
که اصل جمله محبوب است محبوب
اگر کشته شوی در راه او زار
بسی زان به که در شهوت گرفتار
عطار بر خلاف بسیاری از عرفا وجه تمایز آدمی و پری را عشق نمی داند. چرا که به زعم وی، فرشتهگان نیز پس از سجده بر آدم وجود شان به عشق آغشته گشت و دانند عشق چیست.
تا ملک کردند آدم را سجود
عشقشان یک ذره آمد در وجود
به باور عطار آن چه وجه تمایز آدمی و پری است، نه عشق، که درد عشق و زهر هجر است.
قدسیان را عشق هست و درد نیست
درد را جز آدمی در خورد نیست
درد تو باید دلم را درد تو
لیک نی در خورد من در خورد تو
ساقیا خون جگر در جام کن
گر نداری درد از ما وام کن