27-12-2014، 10:12
نویسندگان فیلمنامه سریال «پرده نشین» در یک سنتشکنی، راه بدعت را در پیش گرفته و موضوعی را دستمایه نگارش قرار دادهاند که کمتر به آن پرداخته شده و به نوعی بکر و ناب است؛ روحانیت.
سنتشکنی ناب با پرداخت ظریف و هنرمندانه
به گزارش جهان، اینبار روحانیون تمامقد به میدان آمدهاند، نه در حاشیه که در بطن و اصل ماجرا با حضوری پررنگ، پررنگتر از همیشه. دیگر به مانند گذشته قهرمان اصلی را فقط بشارت و انذار نمیدهند که خود قهرمانان اصلیاند در «پردهنشین» اثر خوشساخت بهروز شعیبی. نویسندگان فیلمنامه این سریال در یک سنتشکنی مبارک، راه بدعت را در پیش گرفته و موضوعی را دستمایه نگارش قرار دادهاند که کمتر به آن پرداخته شده و به نوعی بکر و ناب است؛ روحانیت.
حسین ترابنژاد، نویسنده سریالها و تلهفیلمهای تلویزیونی است که نگارش آثاری چون شوق پرواز، بیدارباش، ترور، هفتسنگ و... را در کارنامه هنری خود دارد. فیلمنامه پردهنشین حاصل کار او و دو همکارش، مهدی شیرزاد و مهدی حمزه است.
چگونه شد که در پردهنشین به سراغ روحانیون رفتید؟
طرح ابتدایی سریال پردهنشین را عبدالرسول گلبن ارائه کرده و قرار بود کار نگارش فیلمنامه را هم خودش به عهده بگیرد که بنا به دلایلی انصراف داد. برای همان طرح ابتدایی تحقیقات مفصلی صورت گرفته بود، حتی عدهای از طلبههای حوزه علمیه خاطراتی را برای استفاده در فیلمنامه گرد آورده بودند. پس از انصراف آقای گلبن، من و همکارانم از سوی آقای رضوی، تهیهکننده سریال برای نگارش فیلمنامه دعوت شدیم و شروع به کار کردیم. همزمان با نوشتن فیلمنامه، مطالعه کتابهایی مرتبط با زندگینامه علما و معرفی سبک زندگی ایرانی مثل «مفتاحالحیات» را نیز آغاز کردیم و تا جایی که قصه اجازه میداد برداشتهایمان از این کتب را در دل سریال به کار بردیم و استفاده کردیم.
میتوان گفت برای اولینبار است که در یک اثر تلویزیونی بهطور مستقیم و بیواسطه به روحانیت پرداخته شده است، نگران نبودید که با واکنشها و حساسیتهایی مواجه شوید؟
این نگرانی که وجود داشت، اما به نظرم خودش به جذابیتی برای این سریال تبدیل شده بود. باید با همه این نگرانیها و احتمال بروز حساسیتهای سریال را به پایان میرساندیم، آنهم به گونهای که برای مخاطب جذاب باشد. اتفاقا یکی از دلایل ورود من به فرآیند ساخت پردهنشین این بود که بتوانیم بهرغم ریتم کندی که قصههای اینچنینی دارند و معمولا اتفاقهای خیلی ویژهای در فضای آنها رخ نمیدهد، مجموعهای جذاب را به مخاطبان ارائه کنیم. در عین حال، موضوع تازه و حساس فیلمنامه هم خیلی دست و پای ما را نبسته بود. خودمان هم به سمتی نمیرفتیم که احساس کنیم ممکن است سریال به مشکل بخورد و از خط قرمزها عبور کنیم. آن چیزی را که فکر میکردیم باید در داستان سریال بیاید، مینوشتیم و خدا را شکر نتیجه کار هم آنچنان نشد که حساسیتبرانگیز باشد. تمام ممیزیهای فیلمنامه این سریال شاید شامل یکی دو دیالوگ شد و در حد یکی دو سکانس. بهعنوان نویسندگان فیلمنامه سعی کردیم حواسمان جمع باشد.
هنگام طراحی شخصیت و نوشتن نقش حاجآقا شهیدی کدام خصوصیت و ویژگی بود که دوست داشتید بیشتر در او نمود داشته باشد؟
مردمداری این شخصیت برایمان خیلی مهم بود و البته تقوا و پایبندیاش به اخلاق. این روحانی حتی در زمانی که مشکلی به آن بزرگی گریبان پسر و اطرافیانش را میگیرد حاضر نمیشود اخلاقیات را زیر پا بگذارد و از امکاناتی که در اختیارش است برای منافع شخصیاش استفاده کند.
آیا برای پردازش شخصیت او روحانی مشخصی را الگو قرار داده بودید یا فقط زاییده تخیل شما و همکارانتان است؟
نه، نمیتوانم بگویم شخص خاصی را در نظر داشتهایم. زندگینامه بسیاری از علما را خواندیم و ویژگی بارز هر یک را لحاظ کرده و تجمیعشان کردیم در شخصیت این روحانی.
باتوجه به موضوع فیلمنامه و احتمال حساسیتبرانگیز بودنش، قبل و بعد از نگارش آن با اشخاص یا نهادهایی مذاکره و رایزنی نکردید؟
وقتی فیلمنامه سریال آماده شد به چند سازمان ذینفع و اشخاص معتمد واگذارش کردیم تا نظراتشان را بدانیم و پیشنهادهایشان را بشنویم. خدا را شکر که هیچ واکنش و بازخورد منفی هم نگرفتیم. سعی کرده بودیم طراحی قصه طوری باشد که به شخص یا اشخاصی برنخورد و باعث بروز سوءتفاهم نشود. در عین حال، مشاورانی مثل آقایان رحیمزاده، اسدیزاده، اصغرزاده و ارگانی را که در طراحی قصه به ما کمک کرد در کنار خود داشتیم و از همفکری و مشورت با آنها بهره میبردیم.
شما با دو همکار دیگرتان فیلمنامه پردهنشین را نوشتهاید. باتوجه به اپیزودیک نبودن کار و پیوسته بودنش، کارها را چگونه بین خودتان تقسیم میکردید؟
من و آقایان شیرزاد و حمزه تجربه همکاری در چند مجموعه را داشتیم و میشود گفت به یک زبان مشترک رسیده بودیم. داستان هر قسمت از سریال را با هم طراحی میکردیم و یکی از دوستان مسئول نوشتن خلاصه سکانسها میشد، اما نگارش دیالوگها بیشتر به عهده خودم بود. در مجموع فیلمنامه پردهنشین واقعا محصول یک کار گروهی است. باوجودی که معمولا نگارش کارهای اپیزودیک را چند نویسنده انجام میدهند، اما از آنجا که من و همکارانم به یک زبان مشترک رسیده بودیم و میدانستیم که باید در چه جهت حرکت کنیم، دچار مشکل و مسالهای نشدیم.
شخصیت حاجآقا مهدوی با بازی هومن برقنورد شبیه حجتالاسلام شهابالدین مرادی درنیامده است؟
واقعیتش را بخواهید نه. شاید بروز این شبهه به نحوه گریم و شباهت فیزیکی هومن برقنورد با ایشان برمیگردد.
یعنی در زمان طراحی شخصیت و نقش حاجآقا مهدوی، حجتالاسلام شهاب مرادی در پس زمینه ذهن شما و همکارانتان نبود؟
نه، اصلا. هیچ عمدی در کار نبوده است. اتفاقا ما روحانیون دیگری را نیز داریم که در رسانههای ملی راجع به ازدواج صحبت میکنند.
چقدر تلاش کردید حوادث و اتفاقات فیلمنامه برای بیننده ملموس و باورپذیر به نظر بیاید؟
بخشی از این مساله به فیلمنامه بازمیگردد و مابقی به اجرا. ما سعی کردیم جزئیاتی را به متن فیلمنامه اضافه کنیم تا واقعی و باورپذیر باشد. آنچه را که فکر میکردیم درست است نوشتیم و خدا را شکر که نتیجه کارمان به واقعیت نزدیک است. البته نقش و هنر بهروز شعیبی را در اجرا و به تصویر کشیدن این جزئیات نباید نادیده گرفت. او سعی کرده از بازیگرانش بازیهای مصنوعی نگیرد و ریتم سکانسها به ریتم زندگی نزدیک باشد.
فرآیند بهینه شدن رابطه مائده و مادرش خیلی سریع و بیمقدمه اتفاق نمیافتد؟ چگونه است که با یک جلسه صحبت با خالهاش نظرش درباره مادرش تغییر میکند؟ به هر حال او خاطرات خیلی خوبی از زندگی با پدر دارد.
اگر این اتفاق طوری طراحی میشد که رفع کینه مائده از مادر همزمان میبود با تغییر نظرش نسبت به پدر، حق با شما بود اما اطلاع او از آنچه در گذشته بر مادر رفته، تمام معادلات ذهنیاش را در مورد رابطه پدر و مادرش بر هم میزند. او تازه متوجه میشود که شرایط ایجاب کرده که مادر رهایش کند و از ایران برود و حالاپس از سالها بازگردد.
ولی مائده با محرومیتهای زیادی مواجه بوده از بابت فقدان مادر و حتی عقدههایی در درونش شکل گرفته است؟
درست است اما به مادرش هم حق میدهد. در عین حال از پدرش هم متنفر نمیشود. خاطرات خوبی از پدر دارد. حتی حاجآقا شهیدی هم به او میگوید که پدرت ممکن است شوهر خوبی برای مادرت نبوده، اما برای تو پدر دلسوز و مهربانی بوده است. ناراحتی مائده از پدرش هم در حد همان دلخوری باقی میماند. ما سکانس یا حتی دیالوگی نداریم که نشان دهد مائده از پدرش کینه به دل گرفته و در اثر آن، جای پدر را با مادر عوض کرده باشد.
حضور همزمان مائده و هدی بر سر مزار پدر پس از آگاهیاش از گذشته نشانه چیست؟ گویا مائده با پدر خداحافظی میکند و به مادر سلام میدهد؟
نه، اصولا اتفاقهای اینچنینی را در فیلمنامه قبول ندارم. مائده طبق روال همیشگیاش که مزار پدر را خلوتگاهی برای خود میداند به سراغ او میرود، شاید حتی به نیت بازگو کردن گلایهها و دلخوریهایش. هدی هم که از این موضوع خبر دارد بر سر مزار همسر سابقش میرود و مائده را پیدا میکند و این ملاقات بهانهای میشود برای آشتی مادر و دختر.
اصولا تغییر فضاها در سریال سریع و ناگهانی و حتی گاهی غیرمنطقی نیست؟ مثلا هدی که گویا مهر مادری را در خودش کشته و فقط آمده سهمالارثش را بگیرد و برود، ناگهان تمام هم و غمش را برای نجات مائده میگذارد و حتی حاضر میشود از حاجآقا شهیدی که همیشه خود را وامدار او میداند، شکایت کند.
در این مورد من نمیتوانم نظر بدهم، باید دید مخاطب چه حسی داشته است. اگر شما به این نتیجه رسیدید پس شاید بخشی از کار ما ایراد داشته است. هدی پس از بازگشت به ایران دخترش را میبیند که به علت نبود او کمبودهایی را در زندگی تجربه کرده است. او شاید قبلا به این موضوع فکر میکرده اما حالا حسش میکند و این دو تفاوت زیادی دارد. با خودش میگوید من الان میتوانم با این کارم غیبت و نبودم را جبران کنم و لااقل حس دخترم را نسبت به خودم ترمیم کرده و بعد بروم. بیننده در ادامه سریال خواهد دید که هدی زنی نبوده که براحتی بیخیال فرزندش شده باشد و تمام تلاشش را به کار برده که او را با خود ببرد، اما شرایط این امکان را به او نداده است. مهر مائده در قلب هدی وجود داشته و گذشت سالها و دیدن دوباره دخترش و نزدیکی فیزیکیشان تنها بهانهای است برای تغییر رویه در رفتار او و نه لزوما بروز یک تحول بزرگ و اساسی. اتفاقا در همان قسمتهای ابتدایی سریال که محمدحسین به او میگوید مائده از آنجا که از مادر شدن میترسد نمیخواهد این حس را تجربه کند، یکسری از درونیاتش را بازگو میکند و میگوید بگذار مدتی بمانم، شاید به دخترم نزدیک شوم و حسش را اصلاح کنم. هدی شاید در ظاهر خشک و جدی باشد اما دخترش را دوست دارد.
شخصیتهای پردهنشین عموما خاکستریاند و همین به مقبولیتشان در بین مخاطبان کمک میکند، اما یکی دو استثنا هم پیدا میشود؛ مثلا شخصیت میرزایی در میانه راه از خاکستری به سیاه مطلق تغییر رنگ میدهد. در ادامه سریال، چرخش و تغییر مواضعی از سوی میرزایی خواهید دید که شخصیتش را تلطیف و دوباره خاکستری میکند.
در فیلمنامه بلایا و مصائب یکباره بر سر خانواده شهیدی نازل میشود. آیا خلاصیشان ناگهانی خواهد یود؟
نه، دفعتا خلاص نمیشوند. البته تمام بلایا هم بر سر خانواده شهیدی نازل نشده است. اصلیترین موضوع بحث زمینها و پروژه آبنما است. مابقی ماجرا تبعات این اتفاق است در زندگی آنها که البته برای حل و فصلش تلاش میکنند.
فیلمنامههای تلویزیونی معمولا شروع خوبی دارند، اما در میانه راه ملالآور و فاقد جذابیت میشوند و کل اتفاقات داستان هم در قسمت پایانی جمع میشود.
ما تلاشمان را کردهایم که این اتفاق در پردهنشین نیفتد، اما نظر نهایی با بینندگان است. خودمان سعی کردیم قصه به بهترین شکل آغاز شود و ادامه یابد و به پایان برسد. اما آن رویهای که میگویید در خیلی از سریالها اتفاق میافتد به علت مشکل بودن و زمان بردن طراحی بدنه داستان است. معمولا سریالها با هفت تا هشت قسمت ابتدایی فیلمنامه که آماده است و پنج تا شش ماه هم برای تحقیق و نگارش آن زمان گذاشته شده آغاز میشوند و کلید میخورند، اما بقیه فیلمنامه به علت فشردگی کار در یکی دو ماه نوشته میشود و طبیعتا نویسنده هم وقت و انرژی کافی را نخواهد داشت برای نگارش قسمتهای میانی و پایانی سریال و اینگونه میشود که یک اختلاف سطح کیفی فاحش در ابتدا و میانه و پایان سریال دیده میشود. این خود یک آفت است در نگارش فیلمنامههای تلویزیونی.
شبهاتی هم از زبان شخصیتهای حاضر در سریال پردهنشین از جمله اصغرآقا با بازی محمود پاکنیت مطرح میشود. خاستگاه این شبهات چه بود و از کجا آمده بودند؟
سعی کردیم شبهات مطرح شده در سریال همانهایی باشد که گاهی از زبان مردم هم شنیده میشود، اما هیچگاه پاسخ مناسبی به آنها داده نشده است. سعی کردهایم پاسخهایی هم به این شبهات بدهیم. البته طرح این شبهات به دلیل اقتضای قصه سریال بوده است و اینگونه نبوده که ابتدا یکسری شبهات را آماده و دستهبندی کرده باشیم و بعد در میان داستان پخش کنیم. مثلا در همان سکانس خواستگاری که اکبرآقا شبهاتی را مطرح میکند این طرح در دل داستان است، یعنی میگوید من داماد طلبه نمیخواهم با دلایلی که خودش مطرح میکند. ما در پردهنشین سعی کردیم با کمک مشاوران پاسخگوی بخشی از شبهات مطرح شده در جامعه نسبت به روحانیت باشیم.
سنتشکنی ناب با پرداخت ظریف و هنرمندانه
به گزارش جهان، اینبار روحانیون تمامقد به میدان آمدهاند، نه در حاشیه که در بطن و اصل ماجرا با حضوری پررنگ، پررنگتر از همیشه. دیگر به مانند گذشته قهرمان اصلی را فقط بشارت و انذار نمیدهند که خود قهرمانان اصلیاند در «پردهنشین» اثر خوشساخت بهروز شعیبی. نویسندگان فیلمنامه این سریال در یک سنتشکنی مبارک، راه بدعت را در پیش گرفته و موضوعی را دستمایه نگارش قرار دادهاند که کمتر به آن پرداخته شده و به نوعی بکر و ناب است؛ روحانیت.
حسین ترابنژاد، نویسنده سریالها و تلهفیلمهای تلویزیونی است که نگارش آثاری چون شوق پرواز، بیدارباش، ترور، هفتسنگ و... را در کارنامه هنری خود دارد. فیلمنامه پردهنشین حاصل کار او و دو همکارش، مهدی شیرزاد و مهدی حمزه است.
چگونه شد که در پردهنشین به سراغ روحانیون رفتید؟
طرح ابتدایی سریال پردهنشین را عبدالرسول گلبن ارائه کرده و قرار بود کار نگارش فیلمنامه را هم خودش به عهده بگیرد که بنا به دلایلی انصراف داد. برای همان طرح ابتدایی تحقیقات مفصلی صورت گرفته بود، حتی عدهای از طلبههای حوزه علمیه خاطراتی را برای استفاده در فیلمنامه گرد آورده بودند. پس از انصراف آقای گلبن، من و همکارانم از سوی آقای رضوی، تهیهکننده سریال برای نگارش فیلمنامه دعوت شدیم و شروع به کار کردیم. همزمان با نوشتن فیلمنامه، مطالعه کتابهایی مرتبط با زندگینامه علما و معرفی سبک زندگی ایرانی مثل «مفتاحالحیات» را نیز آغاز کردیم و تا جایی که قصه اجازه میداد برداشتهایمان از این کتب را در دل سریال به کار بردیم و استفاده کردیم.
میتوان گفت برای اولینبار است که در یک اثر تلویزیونی بهطور مستقیم و بیواسطه به روحانیت پرداخته شده است، نگران نبودید که با واکنشها و حساسیتهایی مواجه شوید؟
این نگرانی که وجود داشت، اما به نظرم خودش به جذابیتی برای این سریال تبدیل شده بود. باید با همه این نگرانیها و احتمال بروز حساسیتهای سریال را به پایان میرساندیم، آنهم به گونهای که برای مخاطب جذاب باشد. اتفاقا یکی از دلایل ورود من به فرآیند ساخت پردهنشین این بود که بتوانیم بهرغم ریتم کندی که قصههای اینچنینی دارند و معمولا اتفاقهای خیلی ویژهای در فضای آنها رخ نمیدهد، مجموعهای جذاب را به مخاطبان ارائه کنیم. در عین حال، موضوع تازه و حساس فیلمنامه هم خیلی دست و پای ما را نبسته بود. خودمان هم به سمتی نمیرفتیم که احساس کنیم ممکن است سریال به مشکل بخورد و از خط قرمزها عبور کنیم. آن چیزی را که فکر میکردیم باید در داستان سریال بیاید، مینوشتیم و خدا را شکر نتیجه کار هم آنچنان نشد که حساسیتبرانگیز باشد. تمام ممیزیهای فیلمنامه این سریال شاید شامل یکی دو دیالوگ شد و در حد یکی دو سکانس. بهعنوان نویسندگان فیلمنامه سعی کردیم حواسمان جمع باشد.
هنگام طراحی شخصیت و نوشتن نقش حاجآقا شهیدی کدام خصوصیت و ویژگی بود که دوست داشتید بیشتر در او نمود داشته باشد؟
مردمداری این شخصیت برایمان خیلی مهم بود و البته تقوا و پایبندیاش به اخلاق. این روحانی حتی در زمانی که مشکلی به آن بزرگی گریبان پسر و اطرافیانش را میگیرد حاضر نمیشود اخلاقیات را زیر پا بگذارد و از امکاناتی که در اختیارش است برای منافع شخصیاش استفاده کند.
آیا برای پردازش شخصیت او روحانی مشخصی را الگو قرار داده بودید یا فقط زاییده تخیل شما و همکارانتان است؟
نه، نمیتوانم بگویم شخص خاصی را در نظر داشتهایم. زندگینامه بسیاری از علما را خواندیم و ویژگی بارز هر یک را لحاظ کرده و تجمیعشان کردیم در شخصیت این روحانی.
باتوجه به موضوع فیلمنامه و احتمال حساسیتبرانگیز بودنش، قبل و بعد از نگارش آن با اشخاص یا نهادهایی مذاکره و رایزنی نکردید؟
وقتی فیلمنامه سریال آماده شد به چند سازمان ذینفع و اشخاص معتمد واگذارش کردیم تا نظراتشان را بدانیم و پیشنهادهایشان را بشنویم. خدا را شکر که هیچ واکنش و بازخورد منفی هم نگرفتیم. سعی کرده بودیم طراحی قصه طوری باشد که به شخص یا اشخاصی برنخورد و باعث بروز سوءتفاهم نشود. در عین حال، مشاورانی مثل آقایان رحیمزاده، اسدیزاده، اصغرزاده و ارگانی را که در طراحی قصه به ما کمک کرد در کنار خود داشتیم و از همفکری و مشورت با آنها بهره میبردیم.
شما با دو همکار دیگرتان فیلمنامه پردهنشین را نوشتهاید. باتوجه به اپیزودیک نبودن کار و پیوسته بودنش، کارها را چگونه بین خودتان تقسیم میکردید؟
من و آقایان شیرزاد و حمزه تجربه همکاری در چند مجموعه را داشتیم و میشود گفت به یک زبان مشترک رسیده بودیم. داستان هر قسمت از سریال را با هم طراحی میکردیم و یکی از دوستان مسئول نوشتن خلاصه سکانسها میشد، اما نگارش دیالوگها بیشتر به عهده خودم بود. در مجموع فیلمنامه پردهنشین واقعا محصول یک کار گروهی است. باوجودی که معمولا نگارش کارهای اپیزودیک را چند نویسنده انجام میدهند، اما از آنجا که من و همکارانم به یک زبان مشترک رسیده بودیم و میدانستیم که باید در چه جهت حرکت کنیم، دچار مشکل و مسالهای نشدیم.
شخصیت حاجآقا مهدوی با بازی هومن برقنورد شبیه حجتالاسلام شهابالدین مرادی درنیامده است؟
واقعیتش را بخواهید نه. شاید بروز این شبهه به نحوه گریم و شباهت فیزیکی هومن برقنورد با ایشان برمیگردد.
یعنی در زمان طراحی شخصیت و نقش حاجآقا مهدوی، حجتالاسلام شهاب مرادی در پس زمینه ذهن شما و همکارانتان نبود؟
نه، اصلا. هیچ عمدی در کار نبوده است. اتفاقا ما روحانیون دیگری را نیز داریم که در رسانههای ملی راجع به ازدواج صحبت میکنند.
چقدر تلاش کردید حوادث و اتفاقات فیلمنامه برای بیننده ملموس و باورپذیر به نظر بیاید؟
بخشی از این مساله به فیلمنامه بازمیگردد و مابقی به اجرا. ما سعی کردیم جزئیاتی را به متن فیلمنامه اضافه کنیم تا واقعی و باورپذیر باشد. آنچه را که فکر میکردیم درست است نوشتیم و خدا را شکر که نتیجه کارمان به واقعیت نزدیک است. البته نقش و هنر بهروز شعیبی را در اجرا و به تصویر کشیدن این جزئیات نباید نادیده گرفت. او سعی کرده از بازیگرانش بازیهای مصنوعی نگیرد و ریتم سکانسها به ریتم زندگی نزدیک باشد.
فرآیند بهینه شدن رابطه مائده و مادرش خیلی سریع و بیمقدمه اتفاق نمیافتد؟ چگونه است که با یک جلسه صحبت با خالهاش نظرش درباره مادرش تغییر میکند؟ به هر حال او خاطرات خیلی خوبی از زندگی با پدر دارد.
اگر این اتفاق طوری طراحی میشد که رفع کینه مائده از مادر همزمان میبود با تغییر نظرش نسبت به پدر، حق با شما بود اما اطلاع او از آنچه در گذشته بر مادر رفته، تمام معادلات ذهنیاش را در مورد رابطه پدر و مادرش بر هم میزند. او تازه متوجه میشود که شرایط ایجاب کرده که مادر رهایش کند و از ایران برود و حالاپس از سالها بازگردد.
ولی مائده با محرومیتهای زیادی مواجه بوده از بابت فقدان مادر و حتی عقدههایی در درونش شکل گرفته است؟
درست است اما به مادرش هم حق میدهد. در عین حال از پدرش هم متنفر نمیشود. خاطرات خوبی از پدر دارد. حتی حاجآقا شهیدی هم به او میگوید که پدرت ممکن است شوهر خوبی برای مادرت نبوده، اما برای تو پدر دلسوز و مهربانی بوده است. ناراحتی مائده از پدرش هم در حد همان دلخوری باقی میماند. ما سکانس یا حتی دیالوگی نداریم که نشان دهد مائده از پدرش کینه به دل گرفته و در اثر آن، جای پدر را با مادر عوض کرده باشد.
حضور همزمان مائده و هدی بر سر مزار پدر پس از آگاهیاش از گذشته نشانه چیست؟ گویا مائده با پدر خداحافظی میکند و به مادر سلام میدهد؟
نه، اصولا اتفاقهای اینچنینی را در فیلمنامه قبول ندارم. مائده طبق روال همیشگیاش که مزار پدر را خلوتگاهی برای خود میداند به سراغ او میرود، شاید حتی به نیت بازگو کردن گلایهها و دلخوریهایش. هدی هم که از این موضوع خبر دارد بر سر مزار همسر سابقش میرود و مائده را پیدا میکند و این ملاقات بهانهای میشود برای آشتی مادر و دختر.
اصولا تغییر فضاها در سریال سریع و ناگهانی و حتی گاهی غیرمنطقی نیست؟ مثلا هدی که گویا مهر مادری را در خودش کشته و فقط آمده سهمالارثش را بگیرد و برود، ناگهان تمام هم و غمش را برای نجات مائده میگذارد و حتی حاضر میشود از حاجآقا شهیدی که همیشه خود را وامدار او میداند، شکایت کند.
در این مورد من نمیتوانم نظر بدهم، باید دید مخاطب چه حسی داشته است. اگر شما به این نتیجه رسیدید پس شاید بخشی از کار ما ایراد داشته است. هدی پس از بازگشت به ایران دخترش را میبیند که به علت نبود او کمبودهایی را در زندگی تجربه کرده است. او شاید قبلا به این موضوع فکر میکرده اما حالا حسش میکند و این دو تفاوت زیادی دارد. با خودش میگوید من الان میتوانم با این کارم غیبت و نبودم را جبران کنم و لااقل حس دخترم را نسبت به خودم ترمیم کرده و بعد بروم. بیننده در ادامه سریال خواهد دید که هدی زنی نبوده که براحتی بیخیال فرزندش شده باشد و تمام تلاشش را به کار برده که او را با خود ببرد، اما شرایط این امکان را به او نداده است. مهر مائده در قلب هدی وجود داشته و گذشت سالها و دیدن دوباره دخترش و نزدیکی فیزیکیشان تنها بهانهای است برای تغییر رویه در رفتار او و نه لزوما بروز یک تحول بزرگ و اساسی. اتفاقا در همان قسمتهای ابتدایی سریال که محمدحسین به او میگوید مائده از آنجا که از مادر شدن میترسد نمیخواهد این حس را تجربه کند، یکسری از درونیاتش را بازگو میکند و میگوید بگذار مدتی بمانم، شاید به دخترم نزدیک شوم و حسش را اصلاح کنم. هدی شاید در ظاهر خشک و جدی باشد اما دخترش را دوست دارد.
شخصیتهای پردهنشین عموما خاکستریاند و همین به مقبولیتشان در بین مخاطبان کمک میکند، اما یکی دو استثنا هم پیدا میشود؛ مثلا شخصیت میرزایی در میانه راه از خاکستری به سیاه مطلق تغییر رنگ میدهد. در ادامه سریال، چرخش و تغییر مواضعی از سوی میرزایی خواهید دید که شخصیتش را تلطیف و دوباره خاکستری میکند.
در فیلمنامه بلایا و مصائب یکباره بر سر خانواده شهیدی نازل میشود. آیا خلاصیشان ناگهانی خواهد یود؟
نه، دفعتا خلاص نمیشوند. البته تمام بلایا هم بر سر خانواده شهیدی نازل نشده است. اصلیترین موضوع بحث زمینها و پروژه آبنما است. مابقی ماجرا تبعات این اتفاق است در زندگی آنها که البته برای حل و فصلش تلاش میکنند.
فیلمنامههای تلویزیونی معمولا شروع خوبی دارند، اما در میانه راه ملالآور و فاقد جذابیت میشوند و کل اتفاقات داستان هم در قسمت پایانی جمع میشود.
ما تلاشمان را کردهایم که این اتفاق در پردهنشین نیفتد، اما نظر نهایی با بینندگان است. خودمان سعی کردیم قصه به بهترین شکل آغاز شود و ادامه یابد و به پایان برسد. اما آن رویهای که میگویید در خیلی از سریالها اتفاق میافتد به علت مشکل بودن و زمان بردن طراحی بدنه داستان است. معمولا سریالها با هفت تا هشت قسمت ابتدایی فیلمنامه که آماده است و پنج تا شش ماه هم برای تحقیق و نگارش آن زمان گذاشته شده آغاز میشوند و کلید میخورند، اما بقیه فیلمنامه به علت فشردگی کار در یکی دو ماه نوشته میشود و طبیعتا نویسنده هم وقت و انرژی کافی را نخواهد داشت برای نگارش قسمتهای میانی و پایانی سریال و اینگونه میشود که یک اختلاف سطح کیفی فاحش در ابتدا و میانه و پایان سریال دیده میشود. این خود یک آفت است در نگارش فیلمنامههای تلویزیونی.
شبهاتی هم از زبان شخصیتهای حاضر در سریال پردهنشین از جمله اصغرآقا با بازی محمود پاکنیت مطرح میشود. خاستگاه این شبهات چه بود و از کجا آمده بودند؟
سعی کردیم شبهات مطرح شده در سریال همانهایی باشد که گاهی از زبان مردم هم شنیده میشود، اما هیچگاه پاسخ مناسبی به آنها داده نشده است. سعی کردهایم پاسخهایی هم به این شبهات بدهیم. البته طرح این شبهات به دلیل اقتضای قصه سریال بوده است و اینگونه نبوده که ابتدا یکسری شبهات را آماده و دستهبندی کرده باشیم و بعد در میان داستان پخش کنیم. مثلا در همان سکانس خواستگاری که اکبرآقا شبهاتی را مطرح میکند این طرح در دل داستان است، یعنی میگوید من داماد طلبه نمیخواهم با دلایلی که خودش مطرح میکند. ما در پردهنشین سعی کردیم با کمک مشاوران پاسخگوی بخشی از شبهات مطرح شده در جامعه نسبت به روحانیت باشیم.