23-12-2014، 11:25
شواهد موجود نشان ميدهد که آمريکا در تلاش بود همزمان با گسترش روابط موساد و ساواک، بسياري از مسئوليتهاي سيا را در ايران و خاورميانه به موساد واگذارد. تا آغازين سالهاي دهۀ 1340ش. سيا در تشکيل، آموزش، تجهيز و راهبري ساواک نقش درجه اول داشت و اينک آمريکا در نظر داشت با سپردن بخش مهمي از مسئوليتهاي جاري سيا به موساد از نيرو و توان سيا در امور مهمتري استفاده کند. با اين حال هدف آمريکا از اين طرح، کاهش حضور سيا در ايران و کاستن از همکاري آن با ساواک نبود؛ بلکه مقصود اصلي حضور بيشتر موساد در ايران بود تا با هماهنگي با ساواک که خود تابعي از خواستههاي سيا بود، هماهنگي بيشتري بين اين سرويسها در ايران و خاورميانه به وجود آيد. به عبارت ديگر با حضور موساد در ايران، در حيطه وظايف و عمل سرويسهاي اطلاعاتي ـ امنيتي و جاسوسي حامي سياستهاي آمريکا در منطقه، تغييراتي حاصل شد. در اين ميان اسراييل به دليل درگيري و دشمنيهاي آشکاري که با دنياي اسلام و کشورهاي عربي داشت، بيش از پيش ميتوانست با تهديدات موجود مقابله کند.
آمريکا ترجيح ميداد همگام با حضور قدرتمند سيا در ايران، روابط ساواک و موساد راگسترش دهدو از امکانات بسياري که ايران در اختيار اسراييل قرار ميداد بهره برد. آمريکا اميدوار بود درفاصلهاي نه چندان دور، در موارد بسياري در حيطه وظايف و عمل ساواک و موساد يگانگي و همسويي ايجاد شود. گفتني است بين خواستهها، اهداف و حيطه عمل اين دو سرويس در مسائل مختلف داخلي و خارجي و نيزفعاليتهاي اطلاعاتي ـ امنيتي و جاسوسي در رابطه با امنيت داخلي و کشورهاي هدف، اختلاف آشکاري وجود نداشت. گويي حکومت ايران هم ماننداسرائيل باکشورهاي اسلامي و عرب اختلاف دارد. به تبع آن، اعمال سياستي واحد و همسان درقبال اين کشورها توسط موساد وساواک، انکارناپذير مينمود. تحولات آتي نشان داد که آمريکاو اسرائيل دربهرهگيري از اين سياست، موفقيتي قابل توجه کسب کرده و ساواک چنانکه دلخواه سيا و موساد بود، درمسير مطلوب آن دو گام برميدارد. 1
از اوايل دهۀ 1340ش. و همزمان با رياست سرلشکر حسن پاکروان بر ساواک، روابط موساد و ساواک گسترش يافت و با هدايتهاي سيا و آمريکا، موساد نه به عنوان سرويس جايگزين بلکه به مثابه سرويس مکمل و در عين حال پرتوان به جمع سرويسهاي دوست و همگرا در ايران و خاورميانه پيوست. 2 با گسترش روابط موساد و ساواک، کمربند امنيتي آمريکا در برابر شوروي در منطقه استراتژيک خاورميانه، استحکام بيشتري يافت. بدين ترتيب پس از آمريکا، اسرائيل دومين کشوري بود که با ايران روابط استراتژيک داشت. با روند رو به گسترش روابط اطلاعاتي ـ امنيتي ايران و اسرائيل، ايران بيش از پيش در مدار آمريکا و غرب قرار گرفت و به تبع آن از کشورهاي اسلامي دور افتاد. موضوعي که البته در اين ميان مورد توجه قرار نگرفت، تأمين منافع جهان اسلام بود. گازويورووسکي در اين باره ميگويد:
ايران در اين دوره روابط بسيار نزديکي را با اسرائيل به جريان انداخت. ايران در سال 1950 با اسرائيل روابط سياسي غير رسمي برقرار کرد، و در سال 1957 به اسرائيل اجازه داده شد که يک دفتر روابط در تهران تأسيس کند. افزون بر همکاري نزديک دو کشور در زمينههاي اطلاعاتي و نظامي، ايران در دهۀ 1960 مقدار قابل توجهي نفت به اسرائيل ميفروخت و به ساخت خط لوله نفتي ايلات ـ اشلکون کمک مالي کرد، و اسرائيل هم به ايران کمکهاي کشاورزي و کمک در برابر بلاياي طبيعي ميداد. گرچه هر دو دولت کوشيدند که تا آنجا که ممکن بود در روابط خود محتاط باشند، ولي بسياري از ايرانيان آگاه، تا اندازهاي از روابط واقعي و نزديک دو کشور اطلاع داشتند. بسياري از ايرانيان با مردم فلسطين در زمينههاي ضد امپرياليستي يا پان ـ اسلامي، ابراز همدردي ميکردند و از اين روي به شدت از تمايل شاه به حفظ روابط نزديک با اسرائيل، منزجر بودند. افزون بر اين، همين که آمريکا به اسرائيل نزديکتر شد، بسياري از ايرانيان روابط ايران و اسرائيل را، بيش از پيش نشانگر نفوذ امپرياليسم آمريکا در ايران به حساب آوردند.
پس از افزايش انفجارآميز بهاي نفت و خروج نيروهاي نظامي بريتانيا از خليجفارس، شاه به گونهاي فزاينده درگير کشمکهاي منطقهاي مانند درگيري در عمان و شاخ آفريقا شد. بسياري از ايرانيان، اينگونه اقدامها را نمونه بارزتر همراهي ايران با امپرياليسم آمريکا به حساب ميآوردند. در ميان اين کشمکشهاي منطقهاي، به ويژه قيام ظفار در عمان، براي ايرانيان هشداردهنده بود، زيرا سربازان ايراني در اين سرزمين جنگيده و کشته ميشدند تا قيام مسلمانان عليه يک پادشاه خودکامه را که چيزي بيش از يک دست نشانده بريتانيا به حساب نميآمد، سرکوب کنند. 3
گسترش مخالفت کشورهاي عربي با شاه و حمله به مشي او در برابر دنياي اسلام، بيش از پيش در دوستي او با اسرائيل مؤثر افتاد. برخي کشورهاي عربي در رسانههاي خود، شاه را خائن به آرمانهاي ديني و اسلامي ارزيابي ميکردند که با دشمن بزرگ جهان اسلام (اسرائيل) پيوندهاي گستردهاي برقرار کرده است. همزمان، جوسازيهاي اسرائيل و نيز حمايتهاي پيدا و پنهان برخي کشورهاي عربي از مخالفان سياسي شاه، موجب نزديکي هر چه بيشتر حکومت ايران با اسرائيل شد. 4
بن گورين نخستوزير اسرائيل در اين باره پيشگام ساير رهبران اسرائيل بود. او طي نامهاي در اوايل دهۀ1340ش. به شاه هشدار داد که اگر در گسترش روابط سياسي و امنيتي با اسرائيل بيش از اين تعلل شود، از سوي کشورهاي تندرو عرب تبعات سوئي متوجه شاه و رژيمش خواهد شد.
مسافرت نيکيتا خروشچف دبيرکل حزب کمونيست شوروي در ارديبهشت 1343 به قاهره که گسترش روابط شوروي و مصر را در پي داشت، بيش از پيش شاه را براي گسترش روابط خود با اسرائيل مصمم ساخت. طي سالهاي بعد و به دنبال تحولات سياسي ـ امنيتي که هر از گاه در خاورميانه و کشورهاي عربي روي ميداد، رهبران اسرائيل ميکوشيدند روابط خود را با ايران تحکيم بخشند. تا اوايل دهۀ 1970م./1350ش. که مصر قرارداد کمپ ديويد را با اسرائيل امضاء کرد، تندرويهاي رهبران سياسي اين کشور همواره بزرگترين سلاح تبليغاتي رژيم صهيونيستي براي نزديک کردن سياست خود با رژيم پهلوي بود. 5 ديگر کشور عربي که با اعمال سياستهاي قهرآميز در برابر اسرائيل و نيز حکومت ايران موجبات همکاريهاي گسترده ساواک و موساد را فراهم آورد عراق بود. موساد و ساواک طي حدود 20 سال همکاري، بخش مهمي از فعاليت مشترک خود را به عراق اختصاص دادند.
عراق با حکومت پهلوي رقابتي پرتنش داشت و کشمکشهاي سياسي و تهديدات نظامي ـ امنيتي طرفين بر ضد ديگري تمامي نداشت. 6 مسائلي از اين دست، روابط ايران و اسرائيل را گسترش داده و اين دو کشور را به يکديگر وابسته کرد. فرد هاليدي تصريح ميکند که در شرايط انزواي ايران از سوي کشورهاي اسلامي خاورميانه، ايران و اسرائيل مشتاقانه روابطشان را «تحکيم» بخشيدند. 7 ايران بيش از هر کشور ديگري با صهيونيستها روابط سياسي ـ امنيتي و اقتصادي داشت. ويليام سوليوان آخرين سفير آمريکا در ايران، در اين باره ميگويد:
شايد مطلعترين همکاران خارجي من در تهران، که کمتر از همه به چشم ميخورد نمايندۀ سياسي اسرائيل در تهران بود. او که يکي از ديپلماتهاي ارشد کشور خود به شمار ميرفت در تهران عنوان سفارت نداشت. زيرا با وجود روابط نزديک و صميمانۀ اسرائيل با حکومت شاه، چون ايران يک کشور اسلامي بود شاه ترجيح ميداد روابط ايران و اسرائيل در سطح غير رسمي باقي بماند. با وجود اين چون قريب هشتاد هزار يهودي در ايران زندگي ميکردند و جامعۀ يهوديان ايران در کليۀ رشتههاي تجارت و اقتصاد ايران رسوخ کرده بودند ديپلماتهاي اسرائيلي در تهران به شبکه اطلاعاتي وسيعي در ايران دست داشتند که نظير آن در اختيار هيچ کشور ديگري نبود. 8
مايکل لدين از کارگزاران سياست خارجي آمريکا نيز با اشاره به خشم انقلابيون ايران به رهبري امام خميني (ره) از اسرائيل، درباره روابط گسترده ايران و اسرائيل چنين نوشته است:
کساني که به روابط ميان ايران و اسرائيل آشنايي ندارند، چه بسا از شدت خشم آيتالله خميني از همان سال 1975 دچار شگفتي شوند. آنها عموماً از اين امر بيخبرند که همه نخستوزيران اسرائيل از ديويد بن گورين گرفته تا مناخيم بگين در اين دوره به تهران رفتهاند همچنان که بسياري از رجال ديگر اسرائيلي اين کار را کردهاند، مثلاً موشه دايان و اسحاق رابين، در کمال خفا به تهران رفتهاند، تا با همتايان ايراني خود دربارۀ منافع مشترکشان گفتگو کنند و ميان دو کشور همکاري شديدي وجود داشته است. ايران براي اسرائيل معتمدترين تأمينکننده نفت بوده است و اسرائيل در عوض با کمک به تهران در زمينه آمادگي نظامي و با سهيم کردن ايران تا حد معيني در اطلاعات سرويسهاي اطلاعاتي خود و حتي با تأمين کمک فني واکنش نشان داده است. اسرائيل در تهران سفارت نداشت، لکن يوري لوبراني رئيس هيئت اسرائيلي در ايران به اندازه هر ديپلمات ديگري که رسماً اين عنوان را داشت، سفير بود. 9
بر اساس همين روابط نزديک و منافع مشترک بود که شاه موافقت کرد موساد در بخشهاي غربي و جنوبي کشور چند پايگاه جاسوسي ـ اطلاعاتي ايجاد کند و با ياري ساواک بر ضد کشورهاي عربي ـ اسلامي منطقه به اقدامات جاسوسي و اطلاعاتي دست زند. حسين فردوست، موساد را پس از سيا، فعالترين سرويس اطلاعاتي ـ امنيتي خارجي ميداند که در ايران حضور گسترده داشت. 10
از همان سالهاي نخست دهۀ 1340ش. موساد با همکاري ساواک، سه پايگاه اطلاعاتي ـ جاسوسي در استانهاي خوزستان، ايلام و کردستان تأسيس کرد که عمده فعاليت آن عمليات اطلاعاتي ـ جاسوسي بر ضد عراق و برخي کشورهاي عربي ديگر بود. برخي از همکاران اطلاعاتي موساد و ساواک در اين پايگاهها، عرب بودند و تابعيت کشورهاي عراق، کويت، اميرنشينهاي امارات، بحرين و نيز عربستان را داشتند. طي سالهاي بعد، فعاليت اين پايگاهها گسترش يافت و با بهرهگيري از تجهيزات جاسوسي مدرن و نصب رادارهاي متعدد در مناطق مختلف مرزي ايران با عراق، بخش اعظمي از خاک اين کشور تحت کنترل قرار گرفت. 11
چنانکه از خاطرات فردوست برميآيد، مقامات موساد براي بهرهگيري بيشتر از امکانات ساواک در پايگاههاي خود، حتي به برخي مقامات ساواک ماهيانه مقرريهايي ميپرداختند که فردوست از آن به رشوه تعبير کرده است. فردوست فعاليت اين پايگاهها را براي اهداف جاسوسي موساد بسيار مفيد ارزيابي ميکند و تصريح ميکند که براي اداره آنها از مأموراني بسيار ورزيده و کارآزموده بهره گرفته ميشد. در بخشهايي از خاطرات فردوست در اين باره چنين ميخوانيم:
زماني که در سال 1340 به ساواک رفتم، سرتيپ علويکيا (قائممقام سابق ساواک) فردي به نام يعقوب نيمرودي را به من معرفي کرد و گفت که محمدرضا اجازه داده که او با ساواک رابطه داشته باشد و تبادل اطلاعات نمايد. نيمرودي درجه سرهنگ دومي داشت و رئيس اطلاعات سفارت مخفي اسرائيل بود. او يک ماه بعد به ديدن من آمد و ضمن تشکر از همکاري برخي ادارات کل ساواک (ادارات کل دوم و سوم و هشتم) پاکتي به من داد. ديدم که در پاکت مبلغ 80 هزار تومان (يا 60هزار تومان) وجه نقد است. از او پرسيدم که اين مبلغ چيست؟ پاسخ داد: «از بدو همکاري برونمرزي هر ماهه اين مبلغ به سرتيپ علويکيا بابت هزينههايي که ساواک در اين همکاري متحمل ميشود، پرداخت ميگردد!» پاکت را به او پس دادم و گفتم: فعلاً نزد خودتان باشد تا با علويکيا ملاقات و موضوع را مطرح نمايم. او هم پس گرفت و خداحافظي کرد. با سرتيپ علويکيا ملاقات کردم و جريان را پرسيدم. گفت: «مدتي است که اسرائيليها 3 پايگاه برونمرزي در غرب و جنوب ايران احداث کردهاند و بابت هزينههايي که ساواک از اين بابت متحمل ميشود، هر ماهه اين مبلغ را به ساواک ميپردازند که به مسئول هزينههاي سرّي ساواک داده ميشود.» گفتم: اگر ساواک اجازه ايجاد اين 3 پايگاه را داده، ديگر اجاره خانه پرسنل اسرائيلي و تهيه غذا و ساير تسهيلات که با ستاد مرکزي ساواک نيست و اينها در هر محلي که هستند رئيس ساواک آن منطقه ميتواند تسهيلات را فراهم آورد و هزينه مربوطه را خودشان بدهند. در حالي که پرداخت وجه به قائممقام ساواک مثل اين است که بابت اجازه ايجاد 3 پايگاه به مقام عالي ساواک رشوه ميدهند. علويکيا گفت: «هر طور مصلحت بدانيد. ظاهراً راهحل پيشنهادي شما صحيحتر است!» به اين ترتيب مسئله پول منتفي شد و نيمرودي ديگر هيچ بحثي در اين باره نکرد. پاکروان اهل اين حرفها نبود، ولي به احتمال زياد معتضد، که رئيس قسمت اطلاعات خارجي ساواک (يعني ادارات کل دوم و هفتم) بود به اتفاق علويکيا، با نيمرودي وارد معامله شده و اين پول را ميان خود تقسيم ميکردند... 12
فردوست درباره روند فعاليت پايگاههاي سهگانه جاسوسي موساد در قلمروهاي غربي و جنوبي ايران و حيطه فعاليت و عمل هر يک از آن پايگاهها نيز اطلاعات جالب توجهي ارائه کرده است:
به هرحال، اسرائيل داراي 3 پايگاه برونمرزي در ايران بود، که احتمالاً از سال 1337 اين پايگاهها ايجاد شده بود. اين 3 پايگاه در خوزستان (مرکز اهواز)، در ايلام (مرکز ايلام) و در کردستان (مرکز بانه يا مريوان) و در محلي مستقر بود که ساواک هم در آن محل باشد. در آن زمان اطلاعي از وضع اين پايگاهها نداشتم و اداره کل آموزش هم وجود نداشت تا کسب اطلاع کنم، لذا براي آشنايي کامل و دقيق از سازمان برونمرزي اسرائيل و نحوۀ گردآوري اطلاعات، خواستم که بهترين رئيس پايگاه به تهران احضار شود، که گفته شد رئيس پايگاه خوزستان است. او 3 روز در تهران ماند و صبح و بعدازظهر هر چه لازم بود ديکته کرد و من همه را نوشتم و بعداً بر اساس آن يک جزوه مدون، تنظيم نمودم، اين جزوه به حدي کامل بود که بعدها هر چه ساواک در زمينه برونمرزي آموزش داده ميشد به کاملي اين جزوه نبود. از همان روز اول مشهود بود که اين فرد از افراد ممتاز سازمان برونمرزي اسرائيل است، لذا، بعدها او را چند بار براي آموزش به اداره کل دوم دعوت کردم و متوجه شدم که حتي از نيمرودي نيز ورزيدهتر است.
هدف پايگاههاي برونمرزي اسرائيل درايران، عراق و کشورهاي عربي بود و اکثر مأمورين را اين 3 پايگاه استخدام ميکردند و پس از آموزش کامل مرحله بهرهبرداري شروع ميشد. اکثر مأمورين پايگاهها عراقي بودند، ولي پايگاه خوزستان موفق شد تعدادي مأمور کويتي و بحريني و اميرنشينهاي امارات و حتي افرادي از عربستانسعودي را نيز استخدام و به کار گمارد، به طوري که از اين 3 پايگاه کليه اطلاعات لازم از عراق و تا حدي از کويت و امارات و عربستان و سوريه جمعآوري ميشد. البته منظوراسرائيليها در شروع کار عراق بود، ولي به تدريج امکانات به حدي زياد شد که کشورهاي فوقالذکر را نيز تحت پوشش قرار داد. يک نسخه از کلیه اطلاعات جمعآوري شده به اداره کل دوم ساواک تحويل میشد و يک نسخه نيز به سرعت به اسرائيل ارسال ميگرديد. بايد اضافه کنم که اداره کل دوم ساواک نيز داراي حدود 10 پايگاه برونمرزي براي کار در عراق و کشورهاي عربي بود، ولي نتيجه کار اين 3 پايگاه اسرائيلي حتي با مجموع کار آن 10 پايگاه نيز قابل مقايسه نبود. علت عدم ورزيدگي و عدم تجربه کافي رهبران برونمرزي اداره کل دوم بود. 13
عليالظاهر پايگاههاي سهگانه اطلاعاتي ـ جاسوسي موساد در مناطق غربي و جنوبي ايران در سال 1346 برچيده شد و مسئولان آن سازمان ترجيح دادند از آن پس، هدايت شبکههاي اطلاعاتي گستردهاي را که تا آن هنگام در ايران ايجاد کرده بودند (گفته شده که در همين رابطه حدود 300 نفر مأمور ورزيده اطلاعاتي و جاسوسي تربيت شده و به کار گرفته شده بودند) از خاک اسرائيل بر عهده گيرند. 14 چند سال بعد، بار ديگر اسرائيل در صدد برآمد پايگاههاي سهگانه اطلاعاتي ـ جاسوسي در غرب و جنوب ايران را فعال سازد، اما رؤساي ساواک چندان تمايلي به فعاليت دوباره آن نشان ندادند. در آستانه قرارداد صلح ايران و عراق در الجزاير (1975م./1354ش.) برخي کارشناسان و مديران ارشد ساواک هشدار دادند که با فعال شدن دوباره پايگاههاي اطلاعاتي موساد در مناطق غربي و جنوبي کشور، در روند صلح دو کشور (ايران و عراق) مشکلات جدي بروز خواهد کرد. در اين ميان، رئيس وقت ساواک خوزستان ضمن اشاره به اثرات سوء فعاليت پايگاههاي جاسوسي سهگانه مذکور، گفته که همکاريهاي گذشته، فايده قابل اعتنايي براي ايران نداشته است. وي به تبعات سوء از سرگيري فعاليت اين پايگاهها در روابط ايران و عراق نيز پرداخته است:
عطف به38319/243 ـ 1/11/54
موضوع استقرار مجدد رهبر عمليات برونمرزي دوستان زيتون 15 در آبادان و شروع همکاري با پايگاه برونمرزي، اين ساواک با بررسي سوابق همکاري 12 ساله دوستان زيتون در خوزستان و نتايجي که در گذشته به دست آمده به شرح زير اظهار نظر ميگردد:
1. دوستان زيتون انتظار بهره کار منابع را داشته و به حفاظت آنها کمترين توجهي نمينمودند و در نتيجه آخرالامر تعدادي منابع ايراني وعراقي لو رفته و تعدادي نيز دستگير و اعدام و تعدادي هم متواري و پناهنده شدند که هنوز از نظر تأمين مخارج خانواده آنها ساواک با مشکلاتي درگير است.
2. به طور کلي عدم آشنايي رهبر عمليات برونمرزي دوستان [اسرائيليها] به زبان خارجي و بعضاً عدم آگاهي از خصوصيات اخلاقي، طرز زندگي، آداب و سنن و تعصبات مذهبي منطقهاي ساکنان نوار مرزي باعث ميگردد که اگر رهبر عمليات دوستان زيتون از ابتداي نشان کردن درجريان ماوقع قرار نگيرد به نامهپراکني و شکوه و شکايت نزد اولياي خود در مرکز ميپردازد [...]. و اگر درجريان قرار گيرند و در عمليات شرکت کنند ناخودآگاه چنان رفتار ميکنند که نشان شده را يا بري از همکاري و يا بسيار متوقع و يا مطلع از فعاليت به نفع يک کشور بيگانه مينمايند [...]. بعضاً دوستان زيتون مايل بودند که زيرکانه و مخفيانه منابع پايگاه برونمرزي خود را مستقيماً خود از طريق ديگري اداره نمايند[...].
5. با توجه به توافقات سياسي و مرزي بين دولتين ايران و عراق و تعهدات سياسي ناشي از آن و تشديد مراقبتهاي نوار مرزي و هوشياري دستگاههاي ضداطلاعاتي حريف و صدور اوامر مؤکد در زمينه رعايت کامل حفاظت در جلوگيري از لو رفتن عوامل و ديگر کارهايي که به حسن نيت سياسي دولت شاهنشاهي لطمه بزند، به نظر ميرسد در حال حاضر با در نظر گرفتن موارد بالا به هيچوجه ريسک کردن در فعاليتهاي مشترک برونمرزي و تشکيل شبکات [شبکههاي] اطلاعاتي و گسترش آن به صلاح نباشد. زيرا دوستان زيتون به اين مسئله اهميتي نميدهند و محتملاً دلشان به حال ما نسوخته و با اوضاع و احوالي که به همين علت بعداً از نظر سياسي بين ايران و عراق روي خواهد داد و عکسالعمل اعراب روي ايران اعتنايي نخواهند نمود.
نتيجه اينکه با توجه به مقدار زياد يهودي ايراني که در آبادان وجود دارد و شناسايي دوستان زيتون روي آنها و اينکه اکثر اين يهوديها در بيشتر شئون مختلف اجتماعي و تجاري آبادان و خرمشهر نفوذ کامل دارند و سابقه امر نشان ميدهد که رفت و آمدهاي مشکوک و بي دليل رهبران عمليات اعزامي دوستان [اسرائيلي] در گذشته به نقاط پست و دور افتاده شهر احتمال تماس آنها با اين يهوديها و يا عوامل ديگري دور از برنامه همکاري مشترک و به طور کلي ديد ساواک [... است]. 16
پس از مدت کوتاهي، بار ديگر از اوايل 1355ش. پايگاههاي اطلاعاتي ـ جاسوسي موساد در غرب و جنوب کشور فعاليت خود را از سر گرفتند و تا پايان دوران پهلوي اين پايگاهها فعال بود. 17 پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اين پايگاهها توسط انقلابيون تصرف شد و به فعاليت آن خاتمه داده شد. روزنامه کيهان در سوم اسفند 1357 درباره کشف يکي از همين پايگاهها چنين نوشته است: «عدهاي از مجاهدين قهرمان شهر کرمانشاه موفق به کشف يک پايگاه بزرگ مخابراتي و جاسوسي در غرب اين شهرستان شدند... گروهي از مطلعين و مجاهدين هنگام جستجو تعدادي اسناد و مدارک سري در ساختمانهاي اين پايگاه کشف کردند و عقيده داشتند که اين مجموعه به وسيله عمال ساواک و مأموران جاسوسي اسرائيل و هدايت و کنترل سيا در دست ساختمان بود...» 18
صفحه 1
________________________________
1. مارک. ج. گازيورووسکي، سياست خارجي آمريکا و شاه، ترجمه جمشيد زنگنه، با مقدمه غلامرضا نجاتي، چ1. تهران، رسا، 1371، صص269ـ 270 .
2. محمدتقي تقيپور، استراتژي پيراموني اسرائيل، چ1، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1385، ص 116 .
3. مارک. ج. گازيورووسکي، صص 411ـ412 .
4. علي فلاحنژاد، مناسبات ايران و اسرائيل در دورۀ پهلوي دوم، چ1، تهران، مرکز اسناد انقلاباسلامي، 1381، صص69ـ76 .
5. همان، صص 80ـ86 .
6. همان، صص 87ـ99 .
7. فرد هاليدي، ديکتاتوري و توسعه سرمايهداري در ايران، ترجمه فضلالله نيکآيين، چ1، تهران، اميرکبير، 1358، صص 288ـ289 .
8. ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ترجمه محمود شرقي، چ1، تهران، هفته، 1361، ص 43 .
9. فخر روحاني، اهرمها، ج1، چ1، تهران، بليغ، 1370، صص 192ـ193 .
10. حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي: خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست، ج1، چ3، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1370، ص 551 .
11. تقي نجاري راد، ساواک و نقش آن در تحولات داخلي رژيم شاه، چاپ1، تهران، مرکز اسناد انقلاباسلامي، 1378، صص 68ـ71 .
12. حسين فردوست، صص 366ـ367 .
13. همان، صص 367ـ 368 .
14. همان، ص 370 .
15. زيتون نام مستعار موساد است.
16. محمدتقي تقيپور، صص 162ـ163 .
17. همان، ص 163 .
18. روزنامه کيهان، ش10644، پنجشنبه3 اسفند 1357، ص 7.
آمريکا ترجيح ميداد همگام با حضور قدرتمند سيا در ايران، روابط ساواک و موساد راگسترش دهدو از امکانات بسياري که ايران در اختيار اسراييل قرار ميداد بهره برد. آمريکا اميدوار بود درفاصلهاي نه چندان دور، در موارد بسياري در حيطه وظايف و عمل ساواک و موساد يگانگي و همسويي ايجاد شود. گفتني است بين خواستهها، اهداف و حيطه عمل اين دو سرويس در مسائل مختلف داخلي و خارجي و نيزفعاليتهاي اطلاعاتي ـ امنيتي و جاسوسي در رابطه با امنيت داخلي و کشورهاي هدف، اختلاف آشکاري وجود نداشت. گويي حکومت ايران هم ماننداسرائيل باکشورهاي اسلامي و عرب اختلاف دارد. به تبع آن، اعمال سياستي واحد و همسان درقبال اين کشورها توسط موساد وساواک، انکارناپذير مينمود. تحولات آتي نشان داد که آمريکاو اسرائيل دربهرهگيري از اين سياست، موفقيتي قابل توجه کسب کرده و ساواک چنانکه دلخواه سيا و موساد بود، درمسير مطلوب آن دو گام برميدارد. 1
از اوايل دهۀ 1340ش. و همزمان با رياست سرلشکر حسن پاکروان بر ساواک، روابط موساد و ساواک گسترش يافت و با هدايتهاي سيا و آمريکا، موساد نه به عنوان سرويس جايگزين بلکه به مثابه سرويس مکمل و در عين حال پرتوان به جمع سرويسهاي دوست و همگرا در ايران و خاورميانه پيوست. 2 با گسترش روابط موساد و ساواک، کمربند امنيتي آمريکا در برابر شوروي در منطقه استراتژيک خاورميانه، استحکام بيشتري يافت. بدين ترتيب پس از آمريکا، اسرائيل دومين کشوري بود که با ايران روابط استراتژيک داشت. با روند رو به گسترش روابط اطلاعاتي ـ امنيتي ايران و اسرائيل، ايران بيش از پيش در مدار آمريکا و غرب قرار گرفت و به تبع آن از کشورهاي اسلامي دور افتاد. موضوعي که البته در اين ميان مورد توجه قرار نگرفت، تأمين منافع جهان اسلام بود. گازويورووسکي در اين باره ميگويد:
ايران در اين دوره روابط بسيار نزديکي را با اسرائيل به جريان انداخت. ايران در سال 1950 با اسرائيل روابط سياسي غير رسمي برقرار کرد، و در سال 1957 به اسرائيل اجازه داده شد که يک دفتر روابط در تهران تأسيس کند. افزون بر همکاري نزديک دو کشور در زمينههاي اطلاعاتي و نظامي، ايران در دهۀ 1960 مقدار قابل توجهي نفت به اسرائيل ميفروخت و به ساخت خط لوله نفتي ايلات ـ اشلکون کمک مالي کرد، و اسرائيل هم به ايران کمکهاي کشاورزي و کمک در برابر بلاياي طبيعي ميداد. گرچه هر دو دولت کوشيدند که تا آنجا که ممکن بود در روابط خود محتاط باشند، ولي بسياري از ايرانيان آگاه، تا اندازهاي از روابط واقعي و نزديک دو کشور اطلاع داشتند. بسياري از ايرانيان با مردم فلسطين در زمينههاي ضد امپرياليستي يا پان ـ اسلامي، ابراز همدردي ميکردند و از اين روي به شدت از تمايل شاه به حفظ روابط نزديک با اسرائيل، منزجر بودند. افزون بر اين، همين که آمريکا به اسرائيل نزديکتر شد، بسياري از ايرانيان روابط ايران و اسرائيل را، بيش از پيش نشانگر نفوذ امپرياليسم آمريکا در ايران به حساب آوردند.
پس از افزايش انفجارآميز بهاي نفت و خروج نيروهاي نظامي بريتانيا از خليجفارس، شاه به گونهاي فزاينده درگير کشمکهاي منطقهاي مانند درگيري در عمان و شاخ آفريقا شد. بسياري از ايرانيان، اينگونه اقدامها را نمونه بارزتر همراهي ايران با امپرياليسم آمريکا به حساب ميآوردند. در ميان اين کشمکشهاي منطقهاي، به ويژه قيام ظفار در عمان، براي ايرانيان هشداردهنده بود، زيرا سربازان ايراني در اين سرزمين جنگيده و کشته ميشدند تا قيام مسلمانان عليه يک پادشاه خودکامه را که چيزي بيش از يک دست نشانده بريتانيا به حساب نميآمد، سرکوب کنند. 3
گسترش مخالفت کشورهاي عربي با شاه و حمله به مشي او در برابر دنياي اسلام، بيش از پيش در دوستي او با اسرائيل مؤثر افتاد. برخي کشورهاي عربي در رسانههاي خود، شاه را خائن به آرمانهاي ديني و اسلامي ارزيابي ميکردند که با دشمن بزرگ جهان اسلام (اسرائيل) پيوندهاي گستردهاي برقرار کرده است. همزمان، جوسازيهاي اسرائيل و نيز حمايتهاي پيدا و پنهان برخي کشورهاي عربي از مخالفان سياسي شاه، موجب نزديکي هر چه بيشتر حکومت ايران با اسرائيل شد. 4
بن گورين نخستوزير اسرائيل در اين باره پيشگام ساير رهبران اسرائيل بود. او طي نامهاي در اوايل دهۀ1340ش. به شاه هشدار داد که اگر در گسترش روابط سياسي و امنيتي با اسرائيل بيش از اين تعلل شود، از سوي کشورهاي تندرو عرب تبعات سوئي متوجه شاه و رژيمش خواهد شد.
مسافرت نيکيتا خروشچف دبيرکل حزب کمونيست شوروي در ارديبهشت 1343 به قاهره که گسترش روابط شوروي و مصر را در پي داشت، بيش از پيش شاه را براي گسترش روابط خود با اسرائيل مصمم ساخت. طي سالهاي بعد و به دنبال تحولات سياسي ـ امنيتي که هر از گاه در خاورميانه و کشورهاي عربي روي ميداد، رهبران اسرائيل ميکوشيدند روابط خود را با ايران تحکيم بخشند. تا اوايل دهۀ 1970م./1350ش. که مصر قرارداد کمپ ديويد را با اسرائيل امضاء کرد، تندرويهاي رهبران سياسي اين کشور همواره بزرگترين سلاح تبليغاتي رژيم صهيونيستي براي نزديک کردن سياست خود با رژيم پهلوي بود. 5 ديگر کشور عربي که با اعمال سياستهاي قهرآميز در برابر اسرائيل و نيز حکومت ايران موجبات همکاريهاي گسترده ساواک و موساد را فراهم آورد عراق بود. موساد و ساواک طي حدود 20 سال همکاري، بخش مهمي از فعاليت مشترک خود را به عراق اختصاص دادند.
عراق با حکومت پهلوي رقابتي پرتنش داشت و کشمکشهاي سياسي و تهديدات نظامي ـ امنيتي طرفين بر ضد ديگري تمامي نداشت. 6 مسائلي از اين دست، روابط ايران و اسرائيل را گسترش داده و اين دو کشور را به يکديگر وابسته کرد. فرد هاليدي تصريح ميکند که در شرايط انزواي ايران از سوي کشورهاي اسلامي خاورميانه، ايران و اسرائيل مشتاقانه روابطشان را «تحکيم» بخشيدند. 7 ايران بيش از هر کشور ديگري با صهيونيستها روابط سياسي ـ امنيتي و اقتصادي داشت. ويليام سوليوان آخرين سفير آمريکا در ايران، در اين باره ميگويد:
شايد مطلعترين همکاران خارجي من در تهران، که کمتر از همه به چشم ميخورد نمايندۀ سياسي اسرائيل در تهران بود. او که يکي از ديپلماتهاي ارشد کشور خود به شمار ميرفت در تهران عنوان سفارت نداشت. زيرا با وجود روابط نزديک و صميمانۀ اسرائيل با حکومت شاه، چون ايران يک کشور اسلامي بود شاه ترجيح ميداد روابط ايران و اسرائيل در سطح غير رسمي باقي بماند. با وجود اين چون قريب هشتاد هزار يهودي در ايران زندگي ميکردند و جامعۀ يهوديان ايران در کليۀ رشتههاي تجارت و اقتصاد ايران رسوخ کرده بودند ديپلماتهاي اسرائيلي در تهران به شبکه اطلاعاتي وسيعي در ايران دست داشتند که نظير آن در اختيار هيچ کشور ديگري نبود. 8
مايکل لدين از کارگزاران سياست خارجي آمريکا نيز با اشاره به خشم انقلابيون ايران به رهبري امام خميني (ره) از اسرائيل، درباره روابط گسترده ايران و اسرائيل چنين نوشته است:
کساني که به روابط ميان ايران و اسرائيل آشنايي ندارند، چه بسا از شدت خشم آيتالله خميني از همان سال 1975 دچار شگفتي شوند. آنها عموماً از اين امر بيخبرند که همه نخستوزيران اسرائيل از ديويد بن گورين گرفته تا مناخيم بگين در اين دوره به تهران رفتهاند همچنان که بسياري از رجال ديگر اسرائيلي اين کار را کردهاند، مثلاً موشه دايان و اسحاق رابين، در کمال خفا به تهران رفتهاند، تا با همتايان ايراني خود دربارۀ منافع مشترکشان گفتگو کنند و ميان دو کشور همکاري شديدي وجود داشته است. ايران براي اسرائيل معتمدترين تأمينکننده نفت بوده است و اسرائيل در عوض با کمک به تهران در زمينه آمادگي نظامي و با سهيم کردن ايران تا حد معيني در اطلاعات سرويسهاي اطلاعاتي خود و حتي با تأمين کمک فني واکنش نشان داده است. اسرائيل در تهران سفارت نداشت، لکن يوري لوبراني رئيس هيئت اسرائيلي در ايران به اندازه هر ديپلمات ديگري که رسماً اين عنوان را داشت، سفير بود. 9
بر اساس همين روابط نزديک و منافع مشترک بود که شاه موافقت کرد موساد در بخشهاي غربي و جنوبي کشور چند پايگاه جاسوسي ـ اطلاعاتي ايجاد کند و با ياري ساواک بر ضد کشورهاي عربي ـ اسلامي منطقه به اقدامات جاسوسي و اطلاعاتي دست زند. حسين فردوست، موساد را پس از سيا، فعالترين سرويس اطلاعاتي ـ امنيتي خارجي ميداند که در ايران حضور گسترده داشت. 10
از همان سالهاي نخست دهۀ 1340ش. موساد با همکاري ساواک، سه پايگاه اطلاعاتي ـ جاسوسي در استانهاي خوزستان، ايلام و کردستان تأسيس کرد که عمده فعاليت آن عمليات اطلاعاتي ـ جاسوسي بر ضد عراق و برخي کشورهاي عربي ديگر بود. برخي از همکاران اطلاعاتي موساد و ساواک در اين پايگاهها، عرب بودند و تابعيت کشورهاي عراق، کويت، اميرنشينهاي امارات، بحرين و نيز عربستان را داشتند. طي سالهاي بعد، فعاليت اين پايگاهها گسترش يافت و با بهرهگيري از تجهيزات جاسوسي مدرن و نصب رادارهاي متعدد در مناطق مختلف مرزي ايران با عراق، بخش اعظمي از خاک اين کشور تحت کنترل قرار گرفت. 11
چنانکه از خاطرات فردوست برميآيد، مقامات موساد براي بهرهگيري بيشتر از امکانات ساواک در پايگاههاي خود، حتي به برخي مقامات ساواک ماهيانه مقرريهايي ميپرداختند که فردوست از آن به رشوه تعبير کرده است. فردوست فعاليت اين پايگاهها را براي اهداف جاسوسي موساد بسيار مفيد ارزيابي ميکند و تصريح ميکند که براي اداره آنها از مأموراني بسيار ورزيده و کارآزموده بهره گرفته ميشد. در بخشهايي از خاطرات فردوست در اين باره چنين ميخوانيم:
زماني که در سال 1340 به ساواک رفتم، سرتيپ علويکيا (قائممقام سابق ساواک) فردي به نام يعقوب نيمرودي را به من معرفي کرد و گفت که محمدرضا اجازه داده که او با ساواک رابطه داشته باشد و تبادل اطلاعات نمايد. نيمرودي درجه سرهنگ دومي داشت و رئيس اطلاعات سفارت مخفي اسرائيل بود. او يک ماه بعد به ديدن من آمد و ضمن تشکر از همکاري برخي ادارات کل ساواک (ادارات کل دوم و سوم و هشتم) پاکتي به من داد. ديدم که در پاکت مبلغ 80 هزار تومان (يا 60هزار تومان) وجه نقد است. از او پرسيدم که اين مبلغ چيست؟ پاسخ داد: «از بدو همکاري برونمرزي هر ماهه اين مبلغ به سرتيپ علويکيا بابت هزينههايي که ساواک در اين همکاري متحمل ميشود، پرداخت ميگردد!» پاکت را به او پس دادم و گفتم: فعلاً نزد خودتان باشد تا با علويکيا ملاقات و موضوع را مطرح نمايم. او هم پس گرفت و خداحافظي کرد. با سرتيپ علويکيا ملاقات کردم و جريان را پرسيدم. گفت: «مدتي است که اسرائيليها 3 پايگاه برونمرزي در غرب و جنوب ايران احداث کردهاند و بابت هزينههايي که ساواک از اين بابت متحمل ميشود، هر ماهه اين مبلغ را به ساواک ميپردازند که به مسئول هزينههاي سرّي ساواک داده ميشود.» گفتم: اگر ساواک اجازه ايجاد اين 3 پايگاه را داده، ديگر اجاره خانه پرسنل اسرائيلي و تهيه غذا و ساير تسهيلات که با ستاد مرکزي ساواک نيست و اينها در هر محلي که هستند رئيس ساواک آن منطقه ميتواند تسهيلات را فراهم آورد و هزينه مربوطه را خودشان بدهند. در حالي که پرداخت وجه به قائممقام ساواک مثل اين است که بابت اجازه ايجاد 3 پايگاه به مقام عالي ساواک رشوه ميدهند. علويکيا گفت: «هر طور مصلحت بدانيد. ظاهراً راهحل پيشنهادي شما صحيحتر است!» به اين ترتيب مسئله پول منتفي شد و نيمرودي ديگر هيچ بحثي در اين باره نکرد. پاکروان اهل اين حرفها نبود، ولي به احتمال زياد معتضد، که رئيس قسمت اطلاعات خارجي ساواک (يعني ادارات کل دوم و هفتم) بود به اتفاق علويکيا، با نيمرودي وارد معامله شده و اين پول را ميان خود تقسيم ميکردند... 12
فردوست درباره روند فعاليت پايگاههاي سهگانه جاسوسي موساد در قلمروهاي غربي و جنوبي ايران و حيطه فعاليت و عمل هر يک از آن پايگاهها نيز اطلاعات جالب توجهي ارائه کرده است:
به هرحال، اسرائيل داراي 3 پايگاه برونمرزي در ايران بود، که احتمالاً از سال 1337 اين پايگاهها ايجاد شده بود. اين 3 پايگاه در خوزستان (مرکز اهواز)، در ايلام (مرکز ايلام) و در کردستان (مرکز بانه يا مريوان) و در محلي مستقر بود که ساواک هم در آن محل باشد. در آن زمان اطلاعي از وضع اين پايگاهها نداشتم و اداره کل آموزش هم وجود نداشت تا کسب اطلاع کنم، لذا براي آشنايي کامل و دقيق از سازمان برونمرزي اسرائيل و نحوۀ گردآوري اطلاعات، خواستم که بهترين رئيس پايگاه به تهران احضار شود، که گفته شد رئيس پايگاه خوزستان است. او 3 روز در تهران ماند و صبح و بعدازظهر هر چه لازم بود ديکته کرد و من همه را نوشتم و بعداً بر اساس آن يک جزوه مدون، تنظيم نمودم، اين جزوه به حدي کامل بود که بعدها هر چه ساواک در زمينه برونمرزي آموزش داده ميشد به کاملي اين جزوه نبود. از همان روز اول مشهود بود که اين فرد از افراد ممتاز سازمان برونمرزي اسرائيل است، لذا، بعدها او را چند بار براي آموزش به اداره کل دوم دعوت کردم و متوجه شدم که حتي از نيمرودي نيز ورزيدهتر است.
هدف پايگاههاي برونمرزي اسرائيل درايران، عراق و کشورهاي عربي بود و اکثر مأمورين را اين 3 پايگاه استخدام ميکردند و پس از آموزش کامل مرحله بهرهبرداري شروع ميشد. اکثر مأمورين پايگاهها عراقي بودند، ولي پايگاه خوزستان موفق شد تعدادي مأمور کويتي و بحريني و اميرنشينهاي امارات و حتي افرادي از عربستانسعودي را نيز استخدام و به کار گمارد، به طوري که از اين 3 پايگاه کليه اطلاعات لازم از عراق و تا حدي از کويت و امارات و عربستان و سوريه جمعآوري ميشد. البته منظوراسرائيليها در شروع کار عراق بود، ولي به تدريج امکانات به حدي زياد شد که کشورهاي فوقالذکر را نيز تحت پوشش قرار داد. يک نسخه از کلیه اطلاعات جمعآوري شده به اداره کل دوم ساواک تحويل میشد و يک نسخه نيز به سرعت به اسرائيل ارسال ميگرديد. بايد اضافه کنم که اداره کل دوم ساواک نيز داراي حدود 10 پايگاه برونمرزي براي کار در عراق و کشورهاي عربي بود، ولي نتيجه کار اين 3 پايگاه اسرائيلي حتي با مجموع کار آن 10 پايگاه نيز قابل مقايسه نبود. علت عدم ورزيدگي و عدم تجربه کافي رهبران برونمرزي اداره کل دوم بود. 13
عليالظاهر پايگاههاي سهگانه اطلاعاتي ـ جاسوسي موساد در مناطق غربي و جنوبي ايران در سال 1346 برچيده شد و مسئولان آن سازمان ترجيح دادند از آن پس، هدايت شبکههاي اطلاعاتي گستردهاي را که تا آن هنگام در ايران ايجاد کرده بودند (گفته شده که در همين رابطه حدود 300 نفر مأمور ورزيده اطلاعاتي و جاسوسي تربيت شده و به کار گرفته شده بودند) از خاک اسرائيل بر عهده گيرند. 14 چند سال بعد، بار ديگر اسرائيل در صدد برآمد پايگاههاي سهگانه اطلاعاتي ـ جاسوسي در غرب و جنوب ايران را فعال سازد، اما رؤساي ساواک چندان تمايلي به فعاليت دوباره آن نشان ندادند. در آستانه قرارداد صلح ايران و عراق در الجزاير (1975م./1354ش.) برخي کارشناسان و مديران ارشد ساواک هشدار دادند که با فعال شدن دوباره پايگاههاي اطلاعاتي موساد در مناطق غربي و جنوبي کشور، در روند صلح دو کشور (ايران و عراق) مشکلات جدي بروز خواهد کرد. در اين ميان، رئيس وقت ساواک خوزستان ضمن اشاره به اثرات سوء فعاليت پايگاههاي جاسوسي سهگانه مذکور، گفته که همکاريهاي گذشته، فايده قابل اعتنايي براي ايران نداشته است. وي به تبعات سوء از سرگيري فعاليت اين پايگاهها در روابط ايران و عراق نيز پرداخته است:
عطف به38319/243 ـ 1/11/54
موضوع استقرار مجدد رهبر عمليات برونمرزي دوستان زيتون 15 در آبادان و شروع همکاري با پايگاه برونمرزي، اين ساواک با بررسي سوابق همکاري 12 ساله دوستان زيتون در خوزستان و نتايجي که در گذشته به دست آمده به شرح زير اظهار نظر ميگردد:
1. دوستان زيتون انتظار بهره کار منابع را داشته و به حفاظت آنها کمترين توجهي نمينمودند و در نتيجه آخرالامر تعدادي منابع ايراني وعراقي لو رفته و تعدادي نيز دستگير و اعدام و تعدادي هم متواري و پناهنده شدند که هنوز از نظر تأمين مخارج خانواده آنها ساواک با مشکلاتي درگير است.
2. به طور کلي عدم آشنايي رهبر عمليات برونمرزي دوستان [اسرائيليها] به زبان خارجي و بعضاً عدم آگاهي از خصوصيات اخلاقي، طرز زندگي، آداب و سنن و تعصبات مذهبي منطقهاي ساکنان نوار مرزي باعث ميگردد که اگر رهبر عمليات دوستان زيتون از ابتداي نشان کردن درجريان ماوقع قرار نگيرد به نامهپراکني و شکوه و شکايت نزد اولياي خود در مرکز ميپردازد [...]. و اگر درجريان قرار گيرند و در عمليات شرکت کنند ناخودآگاه چنان رفتار ميکنند که نشان شده را يا بري از همکاري و يا بسيار متوقع و يا مطلع از فعاليت به نفع يک کشور بيگانه مينمايند [...]. بعضاً دوستان زيتون مايل بودند که زيرکانه و مخفيانه منابع پايگاه برونمرزي خود را مستقيماً خود از طريق ديگري اداره نمايند[...].
5. با توجه به توافقات سياسي و مرزي بين دولتين ايران و عراق و تعهدات سياسي ناشي از آن و تشديد مراقبتهاي نوار مرزي و هوشياري دستگاههاي ضداطلاعاتي حريف و صدور اوامر مؤکد در زمينه رعايت کامل حفاظت در جلوگيري از لو رفتن عوامل و ديگر کارهايي که به حسن نيت سياسي دولت شاهنشاهي لطمه بزند، به نظر ميرسد در حال حاضر با در نظر گرفتن موارد بالا به هيچوجه ريسک کردن در فعاليتهاي مشترک برونمرزي و تشکيل شبکات [شبکههاي] اطلاعاتي و گسترش آن به صلاح نباشد. زيرا دوستان زيتون به اين مسئله اهميتي نميدهند و محتملاً دلشان به حال ما نسوخته و با اوضاع و احوالي که به همين علت بعداً از نظر سياسي بين ايران و عراق روي خواهد داد و عکسالعمل اعراب روي ايران اعتنايي نخواهند نمود.
نتيجه اينکه با توجه به مقدار زياد يهودي ايراني که در آبادان وجود دارد و شناسايي دوستان زيتون روي آنها و اينکه اکثر اين يهوديها در بيشتر شئون مختلف اجتماعي و تجاري آبادان و خرمشهر نفوذ کامل دارند و سابقه امر نشان ميدهد که رفت و آمدهاي مشکوک و بي دليل رهبران عمليات اعزامي دوستان [اسرائيلي] در گذشته به نقاط پست و دور افتاده شهر احتمال تماس آنها با اين يهوديها و يا عوامل ديگري دور از برنامه همکاري مشترک و به طور کلي ديد ساواک [... است]. 16
پس از مدت کوتاهي، بار ديگر از اوايل 1355ش. پايگاههاي اطلاعاتي ـ جاسوسي موساد در غرب و جنوب کشور فعاليت خود را از سر گرفتند و تا پايان دوران پهلوي اين پايگاهها فعال بود. 17 پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اين پايگاهها توسط انقلابيون تصرف شد و به فعاليت آن خاتمه داده شد. روزنامه کيهان در سوم اسفند 1357 درباره کشف يکي از همين پايگاهها چنين نوشته است: «عدهاي از مجاهدين قهرمان شهر کرمانشاه موفق به کشف يک پايگاه بزرگ مخابراتي و جاسوسي در غرب اين شهرستان شدند... گروهي از مطلعين و مجاهدين هنگام جستجو تعدادي اسناد و مدارک سري در ساختمانهاي اين پايگاه کشف کردند و عقيده داشتند که اين مجموعه به وسيله عمال ساواک و مأموران جاسوسي اسرائيل و هدايت و کنترل سيا در دست ساختمان بود...» 18
صفحه 1
________________________________
1. مارک. ج. گازيورووسکي، سياست خارجي آمريکا و شاه، ترجمه جمشيد زنگنه، با مقدمه غلامرضا نجاتي، چ1. تهران، رسا، 1371، صص269ـ 270 .
2. محمدتقي تقيپور، استراتژي پيراموني اسرائيل، چ1، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1385، ص 116 .
3. مارک. ج. گازيورووسکي، صص 411ـ412 .
4. علي فلاحنژاد، مناسبات ايران و اسرائيل در دورۀ پهلوي دوم، چ1، تهران، مرکز اسناد انقلاباسلامي، 1381، صص69ـ76 .
5. همان، صص 80ـ86 .
6. همان، صص 87ـ99 .
7. فرد هاليدي، ديکتاتوري و توسعه سرمايهداري در ايران، ترجمه فضلالله نيکآيين، چ1، تهران، اميرکبير، 1358، صص 288ـ289 .
8. ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ترجمه محمود شرقي، چ1، تهران، هفته، 1361، ص 43 .
9. فخر روحاني، اهرمها، ج1، چ1، تهران، بليغ، 1370، صص 192ـ193 .
10. حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي: خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست، ج1، چ3، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1370، ص 551 .
11. تقي نجاري راد، ساواک و نقش آن در تحولات داخلي رژيم شاه، چاپ1، تهران، مرکز اسناد انقلاباسلامي، 1378، صص 68ـ71 .
12. حسين فردوست، صص 366ـ367 .
13. همان، صص 367ـ 368 .
14. همان، ص 370 .
15. زيتون نام مستعار موساد است.
16. محمدتقي تقيپور، صص 162ـ163 .
17. همان، ص 163 .
18. روزنامه کيهان، ش10644، پنجشنبه3 اسفند 1357، ص 7.