امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

چرا سيّد ضياءالدّين طباطبايي از فلسطين به ايران بازگشت؟

#1
[rtl]بعد از شهريور 1320 و سقوط ديکتاتوري «رضاشاه» و تبعيد او به جزيره موريس، تلاش‌هاي گسترده‌اي به‌منظور بازگردانيدن «سيّد ضياءالدّين» از فلسطين به ايران از سوي امپرياليسم انگلستان صورت گرفت. [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]«در سال 1322 شمسي مقدّمات بازگشت وي به ايران توسط انگليس‌ها فراهم شد و با وجودي که تعدادي از نمايندگان مجلس و دولت شوروي و خصوصآ سفير آن کشور در تهران و شخص شاه با بازگشت «سيّد ضياء» مخالف بودند، معهذا انگليسي‌ها موفّق به بازگرداندن وي به ايران شدند اعتقاد عموم هم بر آن بود که همانگونه که حزب توده مورد حمايت دولت شوروي قرار دارد، «سيّد ضياء» نيز از طرف انگليسي‌ها حمايت مي‌شود و بنابراين او ابزار سياست امپرياليستي انگلستان در ايران است. مورخين تاريخ ايران نيز در اين موضوع متّفق‌القولند که «سيّد ضياء» تنها حامي قرارداد معروف 1919 ايران و انگليس، برگزيده سياست بريتانيا در ايران بوده است اسناد منتشر نشده وزارت امور خارجه انگلستان نيز پرده از مسئله بازگشت دادن «ضياء» به ايران برمي‌دارد و روشن مي‌سازد که بازگشت «سيّد ضياء» به ايران، به خواست و با حمايت دولت انگليس صورت گرفته و هدف از آن نيز چنين بود که «سيّد ضياء» با تشکيل حزبي، به مقابله حزب توده که نفوذي فوق‌العاده پيدا کرده بود، بپردازد. [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در اوايل ماه اوت 1941 (مرداد ماه 1320) طبق دستورالعمل دولت انگلستان «کلنل تيگ Teague» يک مقام نظامي انگليس در فلسطين، «سيّد ضياءالدّين طباطبايي» را در مزرعه‌اش واقع در نزديکي غزّه ملاقات کرد و نظر وي را در مورد بازگشت به ايران جويا شد «کلنل تيگ» پس از اين ملاقات چند ساعته در گزارشي براي کميسر عالي انگليس در فلسطين خاطر نشان ميسازد که چنانچه از «سيّد ضياء» خواسته شود تا به عنوان نخست‌وزير به ايران بازگردد، او با اکراه آن را قبول نموده و حاضر به ترک مزرعه خود و بازگشت به ايران مي‌باشد: [sup]1[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]از همين جا معلوم مي‌شود که انگليسي‌ها حتي قبل از هجوم به ايران و اشغال کشور در شهريور 1320 در صدد بودند تا «سيّد ضياء» را به ايران بازگردانده و به قدرت برسانند در تاريخ 14 آوريل 1942 «سرريدر بولارد» وزيرمختار انگليس در ايران به وزير کشور دولت بريتانيا مقيم قاهره، نامه‌اي درباره بازگشت «سيّد ضياء» نوشته و از او خواسته است تا در اين باره اقدامات لازم را به عمل آورد. [sup]2[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در تعقيب نامه بولارد «آدريان هولمن Adrian Holman» کاردار سفارت انگليس در تهران طي نامه‌اي خطاب به آقاي «هاپکينسون H. Hopkinson» رييس دفتر وزير مقيم قاهره مي‌نويسد: «من احساس مي‌کنم که ما بايد نزديک‌ترين تماس ممکن را در مورد مسئله سيّد ضياء با هم داشته باشيم زيرا ممکن است که او در آينده‌اي نزديک ارزش زيادي براي ما پيدا کند نظر من اين است که فعلا منتظر بمانيم تا موقعيّت کابينه فعلي کمي بيشتر متزلزل شود. آنگاه خيلي محتاطانه ببينيم که آيا نمي‌توانيم مشکلاتي را که اکنون بر سر راه بازگشت «سيّد ضياء» موجود است برطرف نماييم [sup]3[/sup] در ماه ژوئيه 1942 «کلنل تيگ» ملاقات ديگري با سيّدضياء به عمل آورد سيّد ضياء معتقد بود که قادر است با تشکيل سازمان‌هاي چريکي در نقاطي که تحت اشغال قواي متّفقين نيست و او در آن مناطق نفوذي دارد به مبارزه با عوامل نازي در ايران پرداخته و از اين طريق خدمات مفيدي انجام دهد. [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]سيّدضياء به کلنل تيگ پيشنهاد کرد که حاضر است براي بحث و بررسي اين موضوع به قاهره رفته و با مقامات انگليسي درباره طرح خود گفتگو کند وزير مقيم قاهره پس از مطالعه گزارش کلنل تيگ و اطلاع از نظريات و طرح‌هاي سيّدضياء ضمن منعکس کردن جريان ملاقات تيگ و ضياء و موضوع گفتگوهاي آنها براي بولارد در گزارش خود مي‌نويسد: «در حال حاضر S.O.E طرح‌هايي براي سازمان دادن دسته‌هاي چريکي در ميان ايل قشقايي و بختياري در دست اجرا دارد البته  S.O.Eمايل است تا از خدمات «طباطبايي» (سيّد ضياء) به عنوان يک رهبر و عامل تشکيلاتي استفاده نمايد به شرط آن که اين مسئله اثر بدي نداشته و شاه و دولت فعلي ايران و روس‌ها را ناراحت نکند همچنين ممکن است که او بتواند فعاليت‌هاي خود را از فلسطين هدايت نمايد و نيز ما هم مي‌توانيم در صورتي که آلمانيها موفّق به اشغال ايران شدند از او به عنوان رهبر جنبش ايران آزاد Free Persian Movement استفاده کنيم. [sup]4[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]بولارد با وزير مقيم قاهره که سيّدضياء داراي ارزش زيادي به عنوان رهبر جنبش ايران آزاد مي‌باشد موافق بود مضافآ به اين که به وزير مقيم قاهره پيشنهاد کرد چنانچه دولت ايران وظيفه خود را سنگين يافت و استعفاء کرد بايد «سيّدضياءالدّين طباطبايي» به ايران فرا خوانده شود و در چنين صورتي نبايد «سيّدضياء» يا امور و طرح‌هاي S.O.E در ايران درآميختگي پيدا کرده باشد «بولارد» در ضمن تأکيد کرده بود که «سيّدضياء» فعلا مي‌بايست کاملا ساکت و منتظر بماند. [sup]5[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در حالي که علائم و نشانه‌هاي اميدوارکننده‌اي وجود داشت دالّ بر اين که دولت ايران قادر است تا موقعيّت و وضعيّت با ثباتي را در ايران برقرار کرده و با متّفقين همکاري نمايد، «بولارد» وزيرمختار انگليس در تهران نگراني خود را پنهان نداشته و اميدوار بود تا «ضياءالدّين طباطبايي» به عنوان کسي که مي‌تواند جانشين رييس دولت فعلي ايران گردد در دسترس انگليس‌ها باشد. «بولارد» مي‌دانست که «شاه» نظر خوبي نسبت به «سيّد ضياء» ندارد و روس‌ها نيز شديدآ با او مخالف هستند «بولارد» عقيده داشت که با وجود اين مخالفت‌ها لازم است تا با خود «سيّد ضياء» مذاکراتي صورت گيرد و با يادآوري مخالفت شاه و روس‌ها به وي نظر «سيّد ضياء» را در مورد اين که چگونه و از چه طريقي مي‌تواند با انگليسي‌ها همکاري نمايد استفسار نمود. [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]«بولارد» پيشنهاد کرد که «ترات» (Trott) دبير قسمت شرقي سفارت انگليس در تهران با «سيّد ضياء» در فلسطين ملاقات نمايد و براي «سيّد ضياء» مسئله همکاري او را با دولت انگليس تشريح نموده و عقيده وي را جويا شود [sup]6[/sup] در لندن مقامات وزارت امور خارجه انگليس با توجّه به اين که «سيّد ضياء» مدّت مديدي خارج از ايران بوده و از اعتبار و شهرت زيادي در ايران برخوردار نيست نسبت به موفقيّت طرح بازگردانيدن وي به ايران با شک و ترديد بسيار مي‌نگريستند ولي بالاخره آنها نيز با پيشنهاد «بولارد» و ملاقات «ترات» و «سيّد ضياء» موافقت کردند. [sup]7[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]«ترات» در 24 سپتامبر 1942 تهران را به قصد اورشليم براي ديدن «سيّد ضياء» و اطلاع از نظريّات وي درباره ايران ترک کرد، کميسر عالي انگليس در فلسطين دستور داشت تا ترتيب ملاقات «ترات» و «سيّد ضياء» را به طور خيلي محرمانه بدهد قبلا هم انگليسي‌ها سر و صداي زيادي درباره تشکيل «کنفرانس تبليغات جنگ» در اورشليم به راه انداخته بودند و اين مسئله پوششي بود تا هدف اصلي مسافرت «ترات» به اورشليم را مخفي داشته و اين سفر را صرفآ براي شرکت «ترات» در آن کنفرانس قلمداد نمايند. [sup]8[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]«ترات» بعد از ملاقات با «سيّد ضياء» و گفتگو با وي به اين نتيجه رسيد که «سيّد ضياء» هنوز هم ايراني وطن‌پرست است!!! و مشتاق انجام خدماتي براي کشور خود مي‌باشد و شديدآ معتقد است به اين که کشورش بايد با انگليسي‌ها به هر نحو ممکن همکاري نمايد [sup]9[/sup] «بولارد» پس از دريافت گزارش «ترات» درباره ملاقاتش با «ضياء» به «ايدن» نوشت که «اين ملاقات براي مقصود بسيار مفيد و قابل استفاده بوده و باعث شده است تا درباره استفاده از وجود «سيّد ضياء» در صورتي که موقعيّت ايجاب نمايد تصميم روشن و قاطعي بگيريم» «بولارد در ادامه گزارش، نظر خود را درباره «سيّد ضياء» و مشکلات موجود در مورد بازگشت وي به ايران مي‌نويسد:[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]               ... در صورت سقوط کابينه فعلي ايران، «ضياء» مي‌تواند کانديداي رضايت‌بخشي براي نخست‌وزيري ايران باشد... بدبختانه اين موضوع که کانديداتوري «ضياء» براي نخست‌وزيري مورد قبول شاه و يا سفارت شوروي قرار گيرد مورد ترديد است ولي من فکر مي‌کنم که با وجود چنين مسئله‌اي ما بايد تمام مشکلات را تا بازگشت قريب‌الوقوع «ضياء» به ايران نديده بگيريم [sup]10 [/sup]«سيّد ضياء» مايل نبود در صورتي که به نخست‌وزيري برگزيده نشود به ايران بازگردد، ولي انگليسي‌ها هم نمي‌توانستند اقدامي بر عليه دولتي که با آنها همکاري و همگامي مي‌نمود به عمل آورند کابينه سهيلي و دولت قوام‌السلطنه هر دو طرفدار غرب بودند ولي با اين حال انگليسي‌ها احساس مي‌کردند دولتي که تمايلات نزديکتري به انگلستان داشته باشد مورد نياز آنهاست در فاصله بين سال‌هاي 1942 تا 1943 (1321ـ1322 ) انگليسي‌ها از موقعيّت خوبي برخوردار نبودند آنها به شدّت مورد تنفّر مردم ايران قرار داشته و عملا هيچ گونه پايگاهي براي اعمال نفوذ و قدرت در ميان دولت و ملّت ايران نداشتند و متقابلا فعاليّت‌هاي شديدي به طرفداري از روس‌ها توسط حزب توده به عمل مي‌آمد، که سبب نگراني انگليسي‌ها بود.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
براي خنثي کردن اقدامات و تبليغات کمونيست‌ها مي‌بايست اقدامات متقابل مؤثري به عمل آيد به بيان ديگر وجود يک حزب سياسي ضدّ کمونيست به خوبي احساس شده و مورد نياز بود [sup]11[/sup] در اواخر سال 1943 گزارش‌هاي زيادي درباره اعمال و کردار ناهنجار مقامات سربازان روسي در آذربايجان و استان‌هاي شمالي به لندن مي‌رسيد روس‌ها به طور فعالي کردها را بر عليه دولت مرکزي تحريک مي‌کردند در اصفهان و استان‌هاي جنوبي آلماني‌ها قبايل و عشاير را بر عليه انگليسي‌ها تحريک مي‌نمودند در تهران آنگلوفيل‌ها و عوامل طرفدار انگلستان پراکنده و ساکت بودند و حرکت جديدي که تمايل به آمريکا بود در ميان بعضي از سياستمداران ايران ايجاد شده بود.
ر اوايل سال 1943 (1322 ش) و قبل از شروع انتخابات دوره چهاردهم مجلس شوراي ملّي اين مسئله براي انگليسي‌ها روشن شده بود که شانس بسيار کمي براي فرستادن برگزيدگان خود به مجلس دارند و بيشتر نمايندگان مجلس از طرفداران و هواخواهان شوروي يا آلمان و به خصوص طرفداران سياست گرايش به آمريکا خواهند بود و تنها تعداد بسيار قليلي آنگلوفيل به مجلس راه خواهند يافت بنابراين چنين به نظر مي‌رسد که بازگردانيدن «ضياء» به ايران براي انگليسي‌ها نافع و ضروري است تا به وسيله اين دوست قديمي بتوانند به ايجاد يک جناح سياسي مقتدر طرفدار انگليس در ايران مبادرت نمايند دراين مرحله بود که انگليسي‌ها تصميم قطعي و نهايي خود را براي بازگردانيدن «سيّد ضياء» به ايران حتي اگر نتواند کرسي صدارت عظمي را تصاحب نمايد اتخاذ نمودند با اين حال «بولارد» در خاطرات خود مي‌نويسد:
[rtl] [/rtl]
[rtl]موقعي که شنيدم «سيّد ضيا» قصد بازگشت به ايران دارد تا بار ديگر به امور سياسي مشغول شود با خود انديشيدم که بازگشت او در چنين موقعي اصلا به صلاح نيست زيرا شک نداشتم او به دليل آنکه از يک کشور تحت قيمومت انگليس مي‌آيد مسلمآ هر برنامه سياسي که که در پيش بگيرد همگان، ما را به عنوان پشتوانه اقداماتش قلمداد خواهند کرد... به اين ترتيب معلوم است که بازگشت «سيّد ضياء» به ايران نمي‌توانست هيچ ارتباطي با ما داشته باشد. [sup]12[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]مقامات انگليسي به اين مسئله آگاهي داشتند که براي بازگشت «سيّد ضياء» بايد از طرف شاه از او دعوتي به عمل آيد و چون شاه نظر خوبي نسبت به «سيّد ضياء» نداشت و با آمدن وي به ايران هم مخالف بود انگليسي‌ها چنان مصلحت ديدند که دعوت از «سيّد ضياء» از طرف شخصي از دولتمردان و رجال ايراني به عمل آيد تا بدينوسيله «سيّد ضياء» مستمسکي براي بازگشت داشته باشد و انگليسي‌ها هم همچنان در پشت پرده مانده و نقش خود را ظاهر نسازند در تهران شايعاتي مبني بر بازگشت «ضياء» توسط مأموران انگليسي سفارت پراکنده گرديد تا از عکس‌العمل مردم زمينه‌اي به دست آيد وقتي انگليسي‌ها جو را مساعد يافتند اجراي نقش را به عهده حزب وطن گذاردند به دعوت حزب وطن در 14 ژوئيه 1943 گردهمايي کوچکي فراهم آمد که در آن نمايندگان بعضي احزاب ديگر نيز شرکت کردند در پايان اين گردهمايي قطعنامه‌اي صادر و طي آن از «سيّد ضياءالدّين طباطبايي» خواسته شد تا به ايران بازگشته و حکومت را در دست گيرد. [sup]13[/sup][/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]انگليسي‌ها با کمک دوستان خود در ايران زمينه بازگشت «سيّد ضياء» را به طريقي فراهم آوردند که براي شاه و سفير شوروي نيز اين شبهه پيش آمده بود که دولت انگليس در اين مورد نقشي نداشته و «ضياءالدّين طباطبايي» به دعوت مردم و احزاب به ايران باز خواهد گشت وزيرمختار آمريکا نيز در جريان امر قرار نداشت ولي به درستي به نقش انگليسي‌ها پي برده بود. در اوت 1943 وزيرمختار طيّ گزارشي به وزارت خارجه آمريکا نوشت که دلايل بسياري او را متقاعد ساخته است که انگليسي‌ها «ضياء» را تحريک به بازگشت به ايران نموده‌اند [sup]14[/sup] در اکتبر 1943 (مهرماه 1322) «سيّد ضياءالدّين طباطبايي» پس از 22 سال که در خارج از ايران به سر برده بود به ايران بازگشت يکي از کساني که از طرف دولت انگليس مأمور شد تا به فلسطين برود و در امر بازگشت «سيّد ضياءالدّين» به امپرياليسم انگلستان کمک نمايد «مظفر فيروز» [sup]15[/sup] بود لذا با هم به ايران بازگشتند و مقدّمات تشکيل حزب اراده ملّي را فراهم ساختند و روزنامه رعد امروز را به عنوان ارگان رسمي حزب منتشر نمودند. «سيّد ضياءالدّين» با ترفند تازه‌اي مجدّدآ وارد عرصه سياسي ايران شد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]در دوره چهاردهم مجلس شوراي ملّي از يزد کانديداي نمايندگي شد و علي‌رغم مخالفت اقليت مخالف به عضويت مجلس چهاردهم شوراي ملي درآمد. «ضياءالملک فرمند» [sup]16[/sup] با افشاي اسرار کودتاي 1299 و دکتر مصدّق طي نطق مستند و مستدلّ و تاريخي خود پرده از روي خيانت‌هاي «سيّد ضياءالدّين» برداشت و او را رسواي خاص و عام ساخت و به هنگام طرح اعتبارنامه‌اش در مجلس به شدّت از تصويب آن جلوگيري نمود ولي نمايندگان اعتبارنامه او را تصويب نمودند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]1.  سِر ه  ـ مك ميكائيل كميسر عالي انگلستان در فلسطين. تلگراف خيلي سري شماره 1228 مورّخ 8 سپتامبر 27213/1941، 27213/1371FO34/3326/5503E به نقل از كتاب ايران و قدرت‌هاي بزرگ در جنگ جهاني دوّم.  نوشته دكتر ايرج ذوقي. شركت انتشاراتي پاژنگ، تهران: چاپ اوّل، صفحات 93- 92 .[/rtl]
[rtl]2. متن اين نامه در اسناد وزارت امور خارجه انگلستان به دست نيامده ولي اشاراتي كه به اين نامه بولارد در اسناد ديگر شده بود، نشان مي‌دهد كه شماره اين نامه 375/48/42 مورّخ 14 آوريل 1942 بوده است به نقل از همان مأخذ، صفحه 93 .[/rtl]
[rtl]3. آدريان هولمن به هاپكينسون نامه بدون شماره مورّخ 30 ژوئن1942 921/14 F.Oبه نقل از همان مأخذ صفحه 93 .[/rtl]
[rtl]4. وزير مقيم قاهره به بولارد تلگراف شماره 276، رونوشت به شماره 1186 به وزارت امور خارجه، مورّخ 31 ژوئيه 1942، 4/921 F.O به نقل از همان مأخذ، ص 94 .[/rtl]
[rtl]5. بولارد به وزير مقيم قاهره، تلگراف شماره 301، رونوشت به شماره 1049 به وزارت امور خارجه مورّخ 20 اوت 1942، 4/921 F.O به نقل از همان مأخذ ص 94 .[/rtl]
[rtl]6. بولارد به ايران، تلگراف شماره 1138، مورّخ 7 سپتامبر 1942، 4/921 F.O به نقل از همان مأخذ ص 94 .[/rtl]
[rtl]7. ايدن به بولارد، تلگراف شماره 1253، مورّخ 11 سپتامبر 1942، 4/921 F.O به نقل از همان مأخذ ص 94 .[/rtl]
[rtl]8. بولارد به وزير مقيم قاهره، تلگراف شماره  202 (Saving) مورّخ 14 سپتامبر  1942، 4/921 F.O به نقل از همان مأخذ ص 94 .[/rtl]
[rtl]9. گزارش تهيه شده توسط ترات درباره سيّد ضياء  4/921 F.O به نقل از همان مأخذ صفحه 95 .[/rtl]
[rtl]10. بولارد به ايدن، گزارش شماره (42/12/989)333، مورّخ 6 اكتبر 1942، 4/921 F.O.[/rtl]
11. Lencowski, George. Russia and The Westiniran, P.242                                      
[rtl]به نقل از همان مأخذ صفحة 95 .[/rtl]
[rtl]12. شترها بايد بروند. نوشته سر ريدر بولارد و سر كلارمونت اسكراين. ترجمه حسين ابوترابيان، تهران: انتشارات نشر نو، چاپ دوّم  1363، صفحات 109-110. [/rtl]
[rtl]13. بولارد به ايدن، گزارش شماره 48/68/445/G  مورّخ 18 ژوئن 1943، به نقل از كتاب ايران و قدرتهاي بزرگ در جنگ 35072/371 F.O.43/38/3793E جهاني دوّم نوشته دكتر ايرج ذوقي، تهران: انتشارات پاژنگ، چاپ اوّل 1367، صفحه 96 .[/rtl]
[rtl]14. به نقل از همان مأخذ 329 VOL.IV.P، 1948 R.U.S 132 .[/rtl]
[rtl]15. مظفر فيروز فرزند نصرت‌الدّوله فيروز و نوه شاهزاده عبدالحسين ميرزا فرمانفرما بود تحصيلات عالي خود را در رشته حقوق در انگلستان به اتمام رساند و به ايران بازگشت و در وزارت خارجه به خدمت اشتغال يافت پس از مدتي راهي آمريكا شد و در سفارت ايران در واشنگتن مشغول خدمت گرديد امّا پس از چندي به علّت كارهاي خلافي كه از او سر زد دولت آمريكا او را عنصر نامطلوب شناخت و وي را از آن كشور اخراج كرد. مظفر فيروز پس از شهريور1320 به طور فعّال وارد عرصه سياسي ايران شد به فلسطين سفر نمود و با سيّد ضياءالدّين طباطبايي كه در آنجا با امپرياليسم انگلستان همكاري مي‌نمود وارد مذاكره شد با او مصاحبه‌اي انجام داد و از وي خواست كه به ايران مراجعت نمايد و دوباره قدرت را به دست گيرد سيّدضياءالدّين به ايران آمد و با كمك فكري مظفرّ فيروز حزب اراده ملّي را تأسيس كرد و بسياري از عناصر فاسد و خودفروخته و رسوا را در اين حزب با خود همداستان نمود و روزنامه ارگان حزب را به نام رعد امروز توسط مظفرّ فيروز انتشار داد ديري نپاييد كه مظفر فيروز در جريان ماجراي نفت به بهانه ملاقات سيّدضياءالدّين طباطبايي با شاه و حضور در ضيافت نهار او از سيّد جدا شد و با گرايش به حزب توده و سفارت شوروي با عمه‌اش مريم فيروز و همسر او نورالدّين كيانوري همراه گرديد سپس با قوام‌السلطنه كنار آمد و مغز متفكّر و معاون سياسي و معاون كلّ حزب دموكرات و وزير كار كابينه سوم او شد.  مظفر فيروز در كار سياست بازيگري ورزيده و مكّار بود به‌طوري كه هم در سياست داخلي و هم درسياست خارجي با نيرنگ‌هاي سياسي توانسته بود نقش‌هاي ماهرانه‌اي ايفا نمايد آخرين سمت او سفير ايران در شوروي بود پس از بركناري ديگر به ايران بازنگشت و به پاريس رفت و تا پايان عمر در آنجا سكونت نمود بعضي از صاحبنظران سياسي او را عامل اينتليجنس سرويس انگلستان دانسته ولي نورالدّين كيانوري در خاطرات خود وي را چنين معرفي مي‌نمايد: «من البته مظفرّ فيروز را خيلي خوب مي‌شناسم و در دوران مهاجرت با او تماس‌هاي زيادي داشته‌ام مظفر با شاه كينه و پدركشتگي واقعي و عجيبي داشت و به هيچ وجه عامل انگليسي‌ها نبود مظفرّ فيروز قبلا در سياست كاره‌اي نبود نه وكيل مجلس بود نه وزير و اصولا سابقه كار سياسي نداشت او چه سابقه فعاليّت سياسي داشت؟ پس از اين كه نصرت‌الدّوله را كشتند هيچ يك از اعضاي خانواده او فعاليّت سياسي نمي‌كردند به جز در سال‌هاي 1320 كه تعدادي از آنها وارد سياست شدند و به خاطر همان پدركشتگي و برادركشتگي و كينه به شاه و انگليسي‌ها به جناح چپ تمايل پيدا كردند يكي از پسران فرمانفرما، محمّدولي ميرزا بود كه به شوروي تمايل پيدا كرد و در كابينه قوام جزء وزرايي بود كه با توده‌اي‌ها اخراج شد.  يكي ديگرسرلشگر محمّدحسين فيروز بود كه عين همان تمايلات را به چپ داشت و با ما خيلي نزديك بود و در كابينه قوام وزير راه شد و يكي هم مظفرّ فيروز بود.  هر سه نفر فوق به همراه وزيران توده‌اي و حزب ايران از دولت قوام كنار گذاشته شدند.  مظفر جواني بود كه پدركشتگي عجيبي با شاه داشت و لذا با هر جرياني كه خيال مي‌كرد اين سلطنت را نفله خواهد كرد مي‌رفت و چندان هم به كنه جريانات سياسي وارد نبود مظفرّ چون مخالف رژيم پهلوي بود زير بغل سيّد ضياء را گرفت مظفر با هر كسي كه در برابر دربار قدرتي بود مي‌رفت قوام كه انگليسي نبود، او يك آمريكايي مطلق بود او كسي است كه ميلسپو را به ايران آورد و به تمام معني آمريكايي بود اصولا قوام را آمريكايي‌ها آوردند و انگليسي‌ها كوبيدند و بردند قوام از همان دوران رضاخان با آمريكايي‌ها رابطه داشتپس از شهريور 20 زماني كه قوام مطرح شد سيّد ضياء شوت شده و رفته بود در انگليسي بودن سيّد ضياء كه ترديدي نيست تنها وجه مشترك سيّد ضياء و قوام اين بود كه هر دو ضد شاه بودند بنابراين مظفر دبيركل حزب دموكرات قوام شد و به قوام ياد داد كه چگونه حزب درست كند هدف مظفر اين بود كه شايد از طريق قوام كلك شاه را بكند البته او نمي‌دانست كه در اين ماجرا نيروهاي خيلي بزرگتر از او در كار است. »خاطرات نورالدّين كيانوري صفحات (140-143) [/rtl]
[rtl]16. حسن‌علي‌ خان فرمند (ضياءالملك) سوّم فرزند حسين عليخان امير تومان (ضياءالملك) دوّم استتحصيلات خويش را در رشته كشاورزي در سوئيس انجام داد و سپس به ايران بازگشت فرمند خيلي زود وارد جريان‌هاي سياسي شد و ظاهرآ در هنگام تحصيل در سوئيس وارد سازمان فراماسونري جهاني شد وي يكي از دوستان نزديك و از محارم حسن پيرنيا (مشيرالدّوله) بود فرمند از كساني بود كه از اسرار كودتاي 1299 اطلاعات دست اوّل داشت او در دوره‌هاي پنجم و ششم مجلس شوراي ملّي يكي از دو نماينده همدان بود در دوره ششم مجلس شوراي ملّي يكي از نمايندگاني بود كه به جمهوري قلاّبي رضاخان اظهار تمايل كرد. فرمند يكي از پنج نماينده همدان در مجلس مؤسسان بود كه رضاخان را به سلطنت رساند در دوره ششم مجلس شوراي ملّي زندهياد مدرّس با اعتبارنامه او مخالفت كرد و چون شكايت فراواني درزمينه دخالت نظاميان در امر انتخابات همدان از سوي مردم همدان واصل شده بود ملك‌الشعراي بهار پيشنهاد كرد كه كميسيون رسيدگي تشكيل شود ولي اين پيشنهاد رد شد و نمايندگي فرمند به تصويب رسيد. فرمند در دوران حكومت رضاشاه و محمّدرضاشاه چند بار وزير كشاورزي شد و پس از شهريور 1320 به نمايندگي دوره چهاردهم مجلس انتخاب شد در اين دوره بود كه هنگام طرح اعتبارنامه سيّدضياءالدّين طباطبايي اسرار پشت پرده كودتاي 1299 را افشا كرد و در كنار دكتر مصدّق قرار گرفت به همين دليل در نخستين كابينه دكتر مصدّق به وزارت كشاورزي انتخاب شد وي سال‌ها بعد در سوييس درگذشت.  [/rtl]
[rtl] [/rtl]
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  بازگشت قوای نظامی آلمان به راینلند (مارس ۱۹۳۶)
  تاريخ تمبر در ايران
  لهستاني ها در ايران ، فرارياني كه نجات يافتند
  شكست ايران در ماراتن/يك دروغ بزرگ!
  چرا شاه از ايران رفت؟!
  عقلانيت تاريخي و تاريخنگاري معاصر ايران و نقد رويكردهاي ناصواب
  شرایط ايران در آستانه جنگ جهاني اول
  نبردهاى ۷۰۰ساله ايران و روم
  داستان مزدا؛ مردی كه عاشق ايران بود
  بزرگ ترين دروغ هاي تاريخ ايران

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان