امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

از ماست که بر ماست

#1
یکی از ماندگارترین کتابهای مربوط به جنگ دوم جهانی، کتاب “همسر یک افسر نازی” اتوبیوگرافی اِدیت هان-بیر، نوشته وی و سوزان دورکین است که مستندی نیز بر اساس آن به تصویر کشیده شده است. در این کتاب سوای مسایل پشت پرده روابط اعضای بلند پایه حزب نازی، تکان دهنده­ ترین نکته به زعم نویسنده این سطور، نقش پررنگ و چشمگیر اشخاص خارج از حزب نازی و شهروندان عادی در انجام و تسهیل سازی بسیاری از جنایات است به نحوی که در تمامی قلمروهای اشغالی، بیشترینِ پیاده نظام و قوای اجرایی نازی­ ها را نه افسران نازی و شهروندان آلمانی بلکه خودِ شهروندان نواحی تحت اشغال تشکیل داده بودند. اینکه انگیزه آنان از انجام چنین رفتاری چه بوده، نیاز به بحثی جداگانه دارد ولی چنین تشابهاتی را می­توان در دیگر موارد نسل کشی­ ها از رواندا تا کامبوج مشاهده نمود. گویی همواره بخشی از جامعه تنها به دلیل ماندن و بقاء، بر علیه مابقی عمل کرده و در نتیجه در کوتاه مدت ضامن بقای خود و خانواده­ اش گردیده ولی در دراز مدت منجر به نابودی جامعه­ ای که بدان تعلق داشته.
شاید کمتر دانش آموخته باستان­شناسی در ایران را بتوان یافت که درد و دغدغه این رشته را در سر نداشته باشد و شاید نیمی از آنان حداقل یکبار هم که شده در خلوت تنهایی خویش، خود را در قامت رئیس پژوهشکده تصور کرده باشند و اینکه اگر من بجای فلانی بودم چنین می­کردم و چنان، این و آن را اخراج و آن دیگری را استخدام، روال مالی را شفاف سازی کرده و تخصص گرایی را سرلوحه کار قرار داده و قس علی هذا. موضوعات برشمرده شده در فوق از بدیهات و بزرگترین معضلات باستان­شناسی ایران حداقل در نیم دهه گذشته بوده­ اند و صد البته تشخیص­شان نیاز به هوش و ذکاوتی ماورایی ندارد. پرسش اینجاست: در جایی که تقریبا همه می دانند که بدنه کارشناسی پژوهشکده به جز معدود استثناهایی، ناکارآمد و فاقد توان علمی لازم برای کار در مکانی بنام پژوهشکده است که فلسفه تاسیسش هماوردی با دیگر مراکز پژوهشی همچون مرکز علوم فرانسه (CNRS) و انستیتو ماکس پلانک بوده، پس چرا کاری در جهت تغییر انجام نمی­شود؟ از سویی دیگر برخی از کسانی که در چند سال گذشته مجوز کارهای میدانی بنامشان صادر شده دست کمی از این کارشناسان نداشته و با سوءتدبیر و کم دانشی خود صدمات جبران ناپذیری بر پیکره و حیثیت باستان­شناسی ایران وارد ساخته­ اند.
بدیهی­ ترین انتظار از هر مرکز پژوهشی این است که با جمع آوری نخبگان و فرهیخته­ ترین دانش ­پژوهان آن رشته، سردمدار تحقیق باشد و هرساله به مدد فعالیت­های میدانی و کتابخانه­ ای و در نهایت چاپ و نشر آنها به اعتبار خود بیافزاید. تنها کافی است نام های برخی از فعالین در کارهای میدانی و برخی کارشناسان و اعضای هیئت علمی پژوهشکده باستان­شناسی را در موتور جستجوی گوگل قرار داد تا روشن شود که خروجی ده­ها کار میدانی که برخی در خلال تنها چند سال گذشته انجام داده­ اند چند مقاله بین المللی بوده؟ و این اشخاص تا چه میزان در شناساندن ایران و فرهنگ آن به جهانیان نقش داشته­ اند؟ کافی است نگاهی به کیفیت و محتوای ارائه­ های آنان در همایشهای ملی و بین المللی انداخت و آنها را با کارهای جوانان بی نام و نشان در اقصی نقاط ایران مقایسه نمود، کافی است به سیاهه فعالیت­های میدانی آنان نظری افکند تا معلوم گردد که واژه تمسخر آمیز از حجر تا قجر که شوخی دانشجویان در دانشگاه­ها برای برخی اساتید پرکار است! در اینجا نه شوخی که تمام و کمال واقعیت است. کافی است به مدت زمان ماموریت برخی نگاهی انداخت تا به روشنی دیده شود که آنان نه به رسم طریقت بلکه به مدد رفاقت مصداق عینی “طی­ الارض” بوده و هنوز یک کار میدانی در شمالی ترین نقطه کشور به اتمام نرسیده سر از جنوبی ترین نقطه در آورده و عارفان و سالکان بزرگی همچون ابوسعید ابوالخیر و شمس تبریزی را انگشت به دهان گذاشته ­اند!
اینان کیستند و از کجا آمده­ اند؟ اینان همان شهروندان جامعه تحت اشغالِ در بند اول این نوشتارند که بیشترین ضربه را به باستان­شناسی میهن خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته وارد کرده­ اند. اینان بدنامی مالی را برای فعالیت­های باستان­شناسی به ارمغان آورده و باعث گردیدند بسیاری به فعالیت­های باستان­شناسی به چشم دکانی برای کسب درآمد و فارغ از اینکه اساسا پرسش چیست بنگرند. اینان همان اشخاصی هستند که در زمان مدیریت علم مدار مرحوم آذرنوش از هیچ سعایتی برای از میدان بدر بردنش دریغ نورزیده و در نهایت با همین همت و سعی و تلاش وی را خانه­ نشین ساختند. چه دردآور است که شاهد تکرار تاریخ بود و کاری نکرد و تنها نگریست که همین اشخاص با جدیتی مثال زدنی از ملاقات هر مقام مسئول گرفته تا ایراد شنیع ترین تهمت­ ها به مدیریت پژوهشکده سرانجام همان کردند که با آذرنوش رفت و همینانند که امروز خوشحال­ تر از همیشه پس از قریب به چهار ماهِ تاریک (به زعم آنان)، اشک شوق ریخته و پایان مدیریت دکتر مقدم و همراهانش را به جشن نشسته­ اند، چراکه اگر برای این مدیریت دوامی بیشتر می­ بود بقای آنان نیز فنا می­ یافت.
مشکل باستان­شناسی ایران مدیریت پژوهشکده باستان­شناسی نیست، مشکل آن عده ­ی ناکارآمدی هستند که یا ندانسته و تنها از سر عدم درک صحیح از فضا و وضعیت و یا دانسته و به دلیل قطع شدن منافع مادی­شان در نقش پیاده نظام قوای اشغالگر ظاهر شده و بیشترین لطمه را به باستان­شناسی وارد آورده­ اند. گویا داستان تکراری تعویض­ های مکرر مربیان فوتبال به مدیران باستان­شناسی نیز سرایت کرده است. در فوتبال به جای اینکه پرسیده شود درد چیست و کجاست، مدیران باشگاه­ ها تنها دل به این بسته ­اند که با آوردن فلان مربی نامدار و صرف هزینه­ های گزاف، ساختاری را که از پایه ویران است را یک شبه بسامان کنند و در باستان­شناسی هم گمان برخی بر همین است، فارق از اینکه همانگونه که مشهورترین مربی فوتبال جهان نیز قادر به معجزه در تیمی که فاقد ابتدایی ترین زیرساخت هاست نیست، مقتدرترین و دانشمندترین باستان­شناسان هم نخواهند توانست با پیکره امروزین پژوهشکده باستان­شناسی ره بجایی برند.  ایراد از مدیران رده بالای میراث، توطئه­ های خیالی برای براندازی باستان­شناسی ایران، استکبار، تحریم­ ها و … نیست. ایراد از ما باستان­ شناسان است: از ماست که بر ماست.
پاسخ
 سپاس شده توسط !...rana
آگهی
#2
HeartHeartHeart
شاید وقتی دیگر... 284 & 220 HeartHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط Black_Man


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان