13-12-2014، 17:59
گاهی اوقات با خودم فکر می کنم اگر جنگ می شد، من دانشجو حاضر بودم زندگی ام، دانشگاهم، آینده کاری ام را رها کنم و بروم جبهه، جانم را کف دستم بگیرم؟ آیا حاضرم از همه عزت و اعتبار دنیایی ام بگذرم؟ اصلا حالا فرض کنیم رفتم جبهه، من که نظامی نیستم! به چه کار جنگ می آیم؟ اما وقتی به فرماندهان جنگ نگاه می کنم، یک علامت درشت روی همه این سؤال ها می کشم. این که آن ها هم مثل ما بودند، دانشجوهایی که موقع جنگ به وظیفه شان عمل کردند و هر کدام شان فرماندهانی شدند که جنگ را با همه سختی ها و پیچیدگی هایش اداره کردند. این نوشته مروری کوتاه بر زندگی چهار نفر از این فرماندهان است.
شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی)
پشت هر جنگی افرادی هستند که خط مشی ها را تعیین می کنند، نقشه ها را می کشند، احتمالات مختلف را می سنجند. جنگ ما نیز فردی را به خود دید که نبوغ او در تحلیل شرایط جنگی، باعث پیروزی های غرور آفرین مان در سال های ابتدایی جنگ شد.
موقع تولد خیلی ضعیف بود، چون روز تولد حضرت اباعبدا...(ع) به دنیا آمده بود مادرش نذر کرد اگر زنده بماند اسمش را غلامحسین بگذارد. خیلی زود در نوجوانی با سیاست و الفبای مبارزه آشنا شد. موقع انتخاب رشته ترجیح داد به ارومیه برود و دامپزشکی بخواند. می گفت آن جا مردم بیشتر مستعد حرکت های انقلابی هستند. دو سال بعد به خاطر فعالیت های سیاسی اخراج شد و به خدمت سربازی رفت. موقع انقلاب به دستور امام(ره) از پادگان فرار کرد و خیلی زود به خاطر علاقه به مسائل سیاسی و خبری جذب روزنامه جمهوری اسلامی شد. در روزنامه فقط خبرنگار نبود، عکاسی هم می کرد و در بیشتر کارهای روزنامه فعال بود. جنگ که شروع شد خودش را به جنوب رساند. مشاهده مشکلات آغازین جنگ او را از روزنامه نگاری به عضویت در سپاه کشاند. در همین ایام اسمش را به حسن باقری تغییر داد. قرار شد گزارش سپاه در جلسه مشترک با ارتش و بنی صدر را او تهیه کند. وقتی می رفت تا گزارش را بخواند به خاطر چهره بچه سال و اندام لاغرش توسط بنی صدر مسخره شد، ولی گزارش آن قدر دقیق، جامع و عملیاتی بود که همه حضار از جمله بنی صدر را وادار به تمجید کرد. او دیگر فرمانده اطلاعات عملیات سپاه شده بود! مغز متفکری که معتقد بود باید برای هر عملیات کوچک، دشمن و زمین را کاملا شناسایی کرد. شناسایی ها و نقشه های دقیق او باعث پیروزی های چشم گیر در فتح المبین و بیت المقدس شد. بعد از فتح خرمشهر فرمانده قرارگاه مشترک سپاه و ارتش و جانشین فرمانده کل سپاه در منطقه جنوب شده بود. خیلی نسبت به خون شهدا حساس بود، می گفت نباید حتی یک نفر تلفات اضافه داشته باشیم. اوایل بهمن ۶۱، قبل از عملیات والفجر مقدماتی شخصا برای شناسایی منطقه به فکه رفته بود. سنگرش هدف گلوله توپ واقع شد و پیکر بی جان حسن به سوسنگرد رسید.
شهید محسن وزوایی
وقتی قرار است به تکلیف عمل شود دیگر اهمیتی ندارد رتبه یک کنکور باشی و بهترین امکانات را داشته باشی، همه را رها خواهی کرد تا به هدف اصلی برسی. مهندس شهید محسن وزوایی سخنگوی دانشجویان تسخیر کننده لانه جاسوسی و یکی از فرماندهان برجسته دفاع مقدس بود.
محسن سال ۱۳۳۹ در تهران متولد شد. بسیار باهوش بود و در دبیرستان دکتر هشترودی درس می خواند. سال ۵۵ در حالی که ۱۶ سال بیشتر نداشت به عنوان نفر اول در رشته مهندسی شیمی در دانشگاه شریف قبول شد. آن زمان دانشگاه جولانگاه چپ ها و التقاطی ها بود. محسن خیلی زود انجمن اسلامی دانشجویان را پیدا کرد و در زمان اندکی پس از آن، نفر اصلی مبارزان علیه رژیم شاه در دانشگاه شریف شد. در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی جزو نفرات اصلی بود و به دلیل تسلط کامل به زبان انگلیسی، به عنوان سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام با رسانه های خارجی مصاحبه می کرد. بعد از جنگ مثل خیلی از دلسوزان انقلاب عضو سپاه و به غرب اعزام شد. تحت فرماندهی غلامعلی پیچک در عملیات «بازی دراز» شرکت کرد و فک اش به شدت آسیب دید. به خاطر مجروحیت به تهران برگشت و شد مسئول دفتر مرکزی سپاه. منافقان در پی ترورش بودند ولی با اعتراف چند نفر از اعضای سازمان، طرح شان لو رفت. بعد از بهبود نسبی به جنوب رفت و تحت امر احمد متوسلیان در فتح المبین شرکت کرد. در شب عملیات ۲۰ کیلومتر به داخل منطقه دشمن نفوذ کرد و موفق شد توپخانه دشمن را به غنیمت گیرد. به خاطر موفقیت و قدرت فرماندهی، فرمانده تیپ تازه تأسیس ۱۰ سیدالشهداء(ع) شد.
شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی)
پشت هر جنگی افرادی هستند که خط مشی ها را تعیین می کنند، نقشه ها را می کشند، احتمالات مختلف را می سنجند. جنگ ما نیز فردی را به خود دید که نبوغ او در تحلیل شرایط جنگی، باعث پیروزی های غرور آفرین مان در سال های ابتدایی جنگ شد.
موقع تولد خیلی ضعیف بود، چون روز تولد حضرت اباعبدا...(ع) به دنیا آمده بود مادرش نذر کرد اگر زنده بماند اسمش را غلامحسین بگذارد. خیلی زود در نوجوانی با سیاست و الفبای مبارزه آشنا شد. موقع انتخاب رشته ترجیح داد به ارومیه برود و دامپزشکی بخواند. می گفت آن جا مردم بیشتر مستعد حرکت های انقلابی هستند. دو سال بعد به خاطر فعالیت های سیاسی اخراج شد و به خدمت سربازی رفت. موقع انقلاب به دستور امام(ره) از پادگان فرار کرد و خیلی زود به خاطر علاقه به مسائل سیاسی و خبری جذب روزنامه جمهوری اسلامی شد. در روزنامه فقط خبرنگار نبود، عکاسی هم می کرد و در بیشتر کارهای روزنامه فعال بود. جنگ که شروع شد خودش را به جنوب رساند. مشاهده مشکلات آغازین جنگ او را از روزنامه نگاری به عضویت در سپاه کشاند. در همین ایام اسمش را به حسن باقری تغییر داد. قرار شد گزارش سپاه در جلسه مشترک با ارتش و بنی صدر را او تهیه کند. وقتی می رفت تا گزارش را بخواند به خاطر چهره بچه سال و اندام لاغرش توسط بنی صدر مسخره شد، ولی گزارش آن قدر دقیق، جامع و عملیاتی بود که همه حضار از جمله بنی صدر را وادار به تمجید کرد. او دیگر فرمانده اطلاعات عملیات سپاه شده بود! مغز متفکری که معتقد بود باید برای هر عملیات کوچک، دشمن و زمین را کاملا شناسایی کرد. شناسایی ها و نقشه های دقیق او باعث پیروزی های چشم گیر در فتح المبین و بیت المقدس شد. بعد از فتح خرمشهر فرمانده قرارگاه مشترک سپاه و ارتش و جانشین فرمانده کل سپاه در منطقه جنوب شده بود. خیلی نسبت به خون شهدا حساس بود، می گفت نباید حتی یک نفر تلفات اضافه داشته باشیم. اوایل بهمن ۶۱، قبل از عملیات والفجر مقدماتی شخصا برای شناسایی منطقه به فکه رفته بود. سنگرش هدف گلوله توپ واقع شد و پیکر بی جان حسن به سوسنگرد رسید.
شهید محسن وزوایی
وقتی قرار است به تکلیف عمل شود دیگر اهمیتی ندارد رتبه یک کنکور باشی و بهترین امکانات را داشته باشی، همه را رها خواهی کرد تا به هدف اصلی برسی. مهندس شهید محسن وزوایی سخنگوی دانشجویان تسخیر کننده لانه جاسوسی و یکی از فرماندهان برجسته دفاع مقدس بود.
محسن سال ۱۳۳۹ در تهران متولد شد. بسیار باهوش بود و در دبیرستان دکتر هشترودی درس می خواند. سال ۵۵ در حالی که ۱۶ سال بیشتر نداشت به عنوان نفر اول در رشته مهندسی شیمی در دانشگاه شریف قبول شد. آن زمان دانشگاه جولانگاه چپ ها و التقاطی ها بود. محسن خیلی زود انجمن اسلامی دانشجویان را پیدا کرد و در زمان اندکی پس از آن، نفر اصلی مبارزان علیه رژیم شاه در دانشگاه شریف شد. در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی جزو نفرات اصلی بود و به دلیل تسلط کامل به زبان انگلیسی، به عنوان سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام با رسانه های خارجی مصاحبه می کرد. بعد از جنگ مثل خیلی از دلسوزان انقلاب عضو سپاه و به غرب اعزام شد. تحت فرماندهی غلامعلی پیچک در عملیات «بازی دراز» شرکت کرد و فک اش به شدت آسیب دید. به خاطر مجروحیت به تهران برگشت و شد مسئول دفتر مرکزی سپاه. منافقان در پی ترورش بودند ولی با اعتراف چند نفر از اعضای سازمان، طرح شان لو رفت. بعد از بهبود نسبی به جنوب رفت و تحت امر احمد متوسلیان در فتح المبین شرکت کرد. در شب عملیات ۲۰ کیلومتر به داخل منطقه دشمن نفوذ کرد و موفق شد توپخانه دشمن را به غنیمت گیرد. به خاطر موفقیت و قدرت فرماندهی، فرمانده تیپ تازه تأسیس ۱۰ سیدالشهداء(ع) شد.