20-11-2014، 19:47
۱) امامت:
امامت دو گونه است، یکی امامت ظاهری، سیاسی، اجتماعی و دیگری امامت باطنی و معنوی. وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً و نعمت های ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرد؛ روایت وارده از موسی بن جعفر(ع) در تفسیر آیه شریفه، که نعمت ظاهره را به امام ظاهر و نعمت باطنه را به امام باطن تفسیر نموده است.(۱)
آنچه در تاریخ دیده می شود این است که «زن» امام ظاهری و سیاسی و اجتماعی نبوده است. اما آیا زنان به خاطر «زن بودن» نمی توانند امام ظاهر و سیاسی باشند؟ یا این که در شرایط سیاسی و اجتماعی گذشته این امر پذیرش اجتماعی نداشته است؟
به جد می توان احتمال داد که امامت ظاهری و سیاسی مناسب حیات روحی و معنوی بانوان نباشد. و اما امامت باطنی و معنوی که به معنای دستگیری و هدایت حقیقی از باطن و مقام ولایت است. مطمئناً بانوان بزرگواری دارای این مقام بوده اند مانند: فاطمه زهرا(سلام الله علیها) که دارای مقام ولایت حقیقی و معنوی است.
۲) مرجعیت تقلید:
برای بررسی این مطلب لازم است دو مقدمه را ذکر نماییم:
۱) دانشمندان علم «اصول فقه» می گویند احکام دوگونه است:
الف) احکام واقعی
ب) احکام ظاهری.
احکام واقعی، احکامی است که شارع مقدس قرار داده است و احکام ظاهری، احکامی است که مجتهد از طریق ادله و اصول به آن دست می یابد. در موارد بسیاری این دو عین یکدیگرند، ولی درپاره ای از شرایط ممکن است آنچه که مجتهد فهمید با حکم واقعی الهی مطابق نباشد. وظیفه ما این است که از احکام ظاهری تبعیت نماییم، زیرا، راهی به سوی احکام جز از طریق ادله ظاهری از جمله فتوای مجتهد نداریم. پس اگر بعداً معلوم شد که این احکام ظاهری با احکام واقعی مطابق بوده که خیلی خوب است و ما همانگونه عمل کرده ایم که شارع مقدس خواسته است. و اگر مطابق نبود ما در نزد شارع مقدس معذور هستیم؛ زیرا راهی را که او به ما نشان داده بود رفته ایم.
به جد می توان احتمال داد که امامت ظاهری و سیاسی مناسب حیات روحی و معنوی بانوان نباشد. و اما امامت باطنی و معنوی که به معنای دستگیری و هدایت حقیقی از باطن و مقام ولایت است. مطمئناً بانوان بزرگواری دارای این مقام بوده اند مانند: فاطمه زهرا(سلام الله علیها) که دارای مقام ولایت حقیقی و معنوی است.
حال اگر اصابت به واقع نکرده و ما را به مقصود نهایی شارع مقدس نرسانده است تقصیری متوجه ما نیست بلکه چه بسا به خاطر همین تبعیت از فرمان شارع مأجور هم باشیم. مقصود از بیان این مقدمه این است که احکامی که در دست ما است ولو باید در عمل همینگونه رفتار نماییم، اما در پاره ای از موارد مانند آنجا که اختلاف بین فقها وجود دارد، می توان احتمال داد که حکم واقعی الهی به گونه ای دیگر باشد.
۲) مرجعیت تقلید گرچه توفیقی الهی است و خالی از عنایات امام زمان(عج) نیست، اما قبل از آن که یک منصب اجتماعی باشد و بیشتر از آن، یک مسؤولیت سنگین الهی و اخروی است و چه بسیار بوده اند بزرگانی که با اجتماع شرایط از مرجعیت گریزان بودند.(۲)
بنابراین اگر هم چنین مسؤولیتی به شخصی واگذار نگردد در واقع بار آخرتی او سبک تر شده است.
پس از بیان این دو مقدمه، ظاهراً نظر مشهور آقایان فقها این است که زن نمی تواند مرجع تقلید برای همه اعم از زن و مرد باشد، اما بعضی از مجتهدین و صاحب نظران عقیده دارند که زن می تواند مرجع تقلید برای همه باشد. حال ممکن است حکم واقعی الهی هر کدام از این دو نظر باشد. هر گروه از این آقایان، نظری را که به آن رسیده اند براساس ادله شرعی و روش متعارف اجتهادی است و نظر و فتوای آنان مستند به منابع و مبانی شرعی است. اگر نظر اول، حکم واقعی الهی باشد می توان احتمال داد که فلسفه و علت این حکم در مقام تشریع، رعایت حال بانوان و کاستن از بار مسؤولیت آنان باشد و این که مرجعیت تقلید و تکالیف اجتماعی که به دنبال مرجعیت می آید مناسب حال بانوان و در طریق کمال خاص آنان نیست؛ زیرا ویژگی های روحی و روانی و معنوی بانوان به غیر از ویژگی های روحی و روانی و معنوی مردان است و هر کدام کمالات خاص خود و طریق و راه مناسب برای رسیدن به آن کمالات را دارند.
نه زنان به خاطر ویژگی های متفاوت با مردان دچار کمبود و کاستی اند و نه مردان به خاطر ویژگی های متفاوت با زنان دچار کمبود و کاستی هستند، نه کمالات خاص بانوان کمال برای آقایان است و نه کمالات خاص آقایان کمال برای بانوان است
نه زنان به خاطر ویژگی های متفاوت با مردان دچار کمبود و کاستی اند و نه مردان به خاطر ویژگی های متفاوت با زنان دچار کمبود و کاستی هستند، نه کمالات خاص بانوان کمال برای آقایان است و نه کمالات خاص آقایان کمال برای بانوان است. اینها دو موجود انسانی هستند و شرایط و ویژگی ها و کمالات و راه های متفاوتی دارند که همدیگر را در این جهان تکمیل می نمایند و نیازهای هم را برطرف می کنند. و اگر هم حکم واقعی الهی این باشد که بانوان می توانند مرجع تقلید برای همه زنان و مردان باشد فهمیده می شود که این امر منافات با ساختمان روحی و معنوی بانوان ندارد. (۳)
امامت جماعت
بعضی از مراجع امامت زن برای جماعت زنان را جایز می دانند، بنابراین نمی توان قاطعانه گفت که منصب امام جماعت در اسلام برای زنان قرار داده نشده است.
امامت دو گونه است، یکی امامت ظاهری، سیاسی، اجتماعی و دیگری امامت باطنی و معنوی. وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً و نعمت های ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرد؛ روایت وارده از موسی بن جعفر(ع) در تفسیر آیه شریفه، که نعمت ظاهره را به امام ظاهر و نعمت باطنه را به امام باطن تفسیر نموده است.(۱)
آنچه در تاریخ دیده می شود این است که «زن» امام ظاهری و سیاسی و اجتماعی نبوده است. اما آیا زنان به خاطر «زن بودن» نمی توانند امام ظاهر و سیاسی باشند؟ یا این که در شرایط سیاسی و اجتماعی گذشته این امر پذیرش اجتماعی نداشته است؟
به جد می توان احتمال داد که امامت ظاهری و سیاسی مناسب حیات روحی و معنوی بانوان نباشد. و اما امامت باطنی و معنوی که به معنای دستگیری و هدایت حقیقی از باطن و مقام ولایت است. مطمئناً بانوان بزرگواری دارای این مقام بوده اند مانند: فاطمه زهرا(سلام الله علیها) که دارای مقام ولایت حقیقی و معنوی است.
۲) مرجعیت تقلید:
برای بررسی این مطلب لازم است دو مقدمه را ذکر نماییم:
۱) دانشمندان علم «اصول فقه» می گویند احکام دوگونه است:
الف) احکام واقعی
ب) احکام ظاهری.
احکام واقعی، احکامی است که شارع مقدس قرار داده است و احکام ظاهری، احکامی است که مجتهد از طریق ادله و اصول به آن دست می یابد. در موارد بسیاری این دو عین یکدیگرند، ولی درپاره ای از شرایط ممکن است آنچه که مجتهد فهمید با حکم واقعی الهی مطابق نباشد. وظیفه ما این است که از احکام ظاهری تبعیت نماییم، زیرا، راهی به سوی احکام جز از طریق ادله ظاهری از جمله فتوای مجتهد نداریم. پس اگر بعداً معلوم شد که این احکام ظاهری با احکام واقعی مطابق بوده که خیلی خوب است و ما همانگونه عمل کرده ایم که شارع مقدس خواسته است. و اگر مطابق نبود ما در نزد شارع مقدس معذور هستیم؛ زیرا راهی را که او به ما نشان داده بود رفته ایم.
به جد می توان احتمال داد که امامت ظاهری و سیاسی مناسب حیات روحی و معنوی بانوان نباشد. و اما امامت باطنی و معنوی که به معنای دستگیری و هدایت حقیقی از باطن و مقام ولایت است. مطمئناً بانوان بزرگواری دارای این مقام بوده اند مانند: فاطمه زهرا(سلام الله علیها) که دارای مقام ولایت حقیقی و معنوی است.
حال اگر اصابت به واقع نکرده و ما را به مقصود نهایی شارع مقدس نرسانده است تقصیری متوجه ما نیست بلکه چه بسا به خاطر همین تبعیت از فرمان شارع مأجور هم باشیم. مقصود از بیان این مقدمه این است که احکامی که در دست ما است ولو باید در عمل همینگونه رفتار نماییم، اما در پاره ای از موارد مانند آنجا که اختلاف بین فقها وجود دارد، می توان احتمال داد که حکم واقعی الهی به گونه ای دیگر باشد.
۲) مرجعیت تقلید گرچه توفیقی الهی است و خالی از عنایات امام زمان(عج) نیست، اما قبل از آن که یک منصب اجتماعی باشد و بیشتر از آن، یک مسؤولیت سنگین الهی و اخروی است و چه بسیار بوده اند بزرگانی که با اجتماع شرایط از مرجعیت گریزان بودند.(۲)
بنابراین اگر هم چنین مسؤولیتی به شخصی واگذار نگردد در واقع بار آخرتی او سبک تر شده است.
پس از بیان این دو مقدمه، ظاهراً نظر مشهور آقایان فقها این است که زن نمی تواند مرجع تقلید برای همه اعم از زن و مرد باشد، اما بعضی از مجتهدین و صاحب نظران عقیده دارند که زن می تواند مرجع تقلید برای همه باشد. حال ممکن است حکم واقعی الهی هر کدام از این دو نظر باشد. هر گروه از این آقایان، نظری را که به آن رسیده اند براساس ادله شرعی و روش متعارف اجتهادی است و نظر و فتوای آنان مستند به منابع و مبانی شرعی است. اگر نظر اول، حکم واقعی الهی باشد می توان احتمال داد که فلسفه و علت این حکم در مقام تشریع، رعایت حال بانوان و کاستن از بار مسؤولیت آنان باشد و این که مرجعیت تقلید و تکالیف اجتماعی که به دنبال مرجعیت می آید مناسب حال بانوان و در طریق کمال خاص آنان نیست؛ زیرا ویژگی های روحی و روانی و معنوی بانوان به غیر از ویژگی های روحی و روانی و معنوی مردان است و هر کدام کمالات خاص خود و طریق و راه مناسب برای رسیدن به آن کمالات را دارند.
نه زنان به خاطر ویژگی های متفاوت با مردان دچار کمبود و کاستی اند و نه مردان به خاطر ویژگی های متفاوت با زنان دچار کمبود و کاستی هستند، نه کمالات خاص بانوان کمال برای آقایان است و نه کمالات خاص آقایان کمال برای بانوان است
نه زنان به خاطر ویژگی های متفاوت با مردان دچار کمبود و کاستی اند و نه مردان به خاطر ویژگی های متفاوت با زنان دچار کمبود و کاستی هستند، نه کمالات خاص بانوان کمال برای آقایان است و نه کمالات خاص آقایان کمال برای بانوان است. اینها دو موجود انسانی هستند و شرایط و ویژگی ها و کمالات و راه های متفاوتی دارند که همدیگر را در این جهان تکمیل می نمایند و نیازهای هم را برطرف می کنند. و اگر هم حکم واقعی الهی این باشد که بانوان می توانند مرجع تقلید برای همه زنان و مردان باشد فهمیده می شود که این امر منافات با ساختمان روحی و معنوی بانوان ندارد. (۳)
امامت جماعت
بعضی از مراجع امامت زن برای جماعت زنان را جایز می دانند، بنابراین نمی توان قاطعانه گفت که منصب امام جماعت در اسلام برای زنان قرار داده نشده است.