18-11-2014، 18:26
(آخرین ویرایش در این ارسال: 18-11-2014، 18:29، توسط armin van buuren.)
سلجوقیان و اتابکان
سلجوقیان طایفه ای از ترکان بودند. نسب آنان به سلجوق پسر دقاق می رسد. اولین پادشاه این سلسله طغرل(429-455هـ.ق) است پس از وی برادرزاده اش الب ارسلان(455-465 هـ.ق) بر تخت نشست. ملکشاه پسر الب ارسلان از 465 تا 485هـ.ق سلطنت کرد. سلجوقیان به شاخه های سلجوقیان عراق، سلجوقیان شام، سلجوقیان کرمان و سلجوقیان روم تقسیم شده اند. بعضی از آنان تا اوایل قرن هشتم سلطنت کرده اند و سرانجام به دست پادشاهان عثمانی به تاریخ سپرده شدند.
اتابکان در واقع لـله هایی بودند که پادشاهان سلجوقی فرزندان خود را برای تربیت به آنان می سپردند. بعضی از آن غلامان به سبب شایستگی که از خود نشان می دادند به مقاماتی رسیدند. چون پادشاهان سلجوقی ناتوان شدند آنان در نواحی سلجوقیان برای خود حکومتی تشکیل دادند. در قلمرو سلجوقیان، سلسله های مستقل و نیمه مستقل به نامهای: اتابکان فارس، اتابکان آذربایجان، اتابکان لرستان، اتابکان موصل، اتابکان یزد، اتابکان دمشق و اتابکان سنجار پدید آمدند.
وضع اجتماعی و ادبی ایران در عصر سلجوقیان و اتابکان:
سلجوقیان در تاریخ ایران تأثیر مهم داشتند. درون مملکت در زمان آنان در امن و آسایش بود. فتوحات در مغرب و مشرق قلمرو اصلی به وقوع می پیوست. وزیران کاردان و دانشمند در روحیة پادشاهان موثر بودند. خواجه نظام الملک طوسی در بغداد و نیشابور مدارس نظامیه را ساخت. رجال دولت می کوشیدند که اموال مردم از تجاوز مصون ماند و راهها امن باشد. فرقة اسماعیلیـّه که در تاریخ از آنان به نام حشّاشین نام برده می شود، و در واقع نیروهای مقاومت ایرانیان در برابر سلطه گران خارجی بودند، در عهد سلجوقیان ظهور کردند و در آسیا رعب و وحشت آفریدند، چنانکه خواجه نظام الملک به وسیله آنان به قتل رسید. شعر و ادب فارسی در دوره سلجوقیان تقریباً به شیوه سابق تداوم داشت، ولی بر وسعت قلمرو آن افزوده شده بود. در مناطق دوردست، چون آذربایجان شاعرانی پیدا شدند که شعر برجسته سروده اند. در این دوره شعر از دربارها دور و به خانقاهها نزدیک شد. شعر عرفانی پدید آمد. عطّارنیشابوری این گونه شعر را به اوج کمال رسانید. غزل مستقل دردیوان انوری ظاهر شد. تأثر از ادبیات عرب در این عهد رو به فزونی نهاد. لغات بسیاری از امجده وارد زبان فارسی شد. در این عهد مثنوی عاشقانه هم نمونه های نمایان دارد که خمسة نظامی از آن جمله است. در این عهد سه شاخه ممتاز در شعر فارسی می توان تعیین کرد. اوّل شاعرانی که شیوة عنصری، فّرخی را دنبال کردند و تازگیهایی بر آن شیوه افزودند، این شاعران در مشرق ایران و خراسان بودند، انوری و امیر معزّی از این شاخه اند. دوم شاعرانی که درآذربایجان می زیستند و بیانی خاص داشتند، خاقانی، نظامی و فلکی شروانی از این گروه اند. سوم شاعران عراق که در مرکز ایران بودند و شیوة بیان آنان با دو شاخه قبلی تفاوتهایی داشت. جمال الدین عبدالّرزاق از آن شاخه است. در این عهد خیـّام با سرودن رباعیهای فلسفی، شعر را به فلسفه و فلسفه را به شعر نزدیک کرد. ناصرخسرو با دور شدن از دربار و روی آوردن به اسماعیلیه شعر را به خدمت اعتقادات دینی و اخلاقی آورد. نثر فارسی در عصر سلجوقی از کمال پختگی بیشتری برخوردار است. تعداد آثار و موضوعات وسعت زیادتری یافته است. در بعضی از نوشته ها شیوة جمله بندی عربی دیده می شود. نثر صوفیه هم در این دوره شکوفاتر است. تذکره الاولیای عطار بهترین نمونه آن است. نثر صوفیه ساده و طبیعی است و از آرایه های لفظی کمتر استفاده شده است. در دورة اتابکان به سبب سازش آنان با خوارزمشاهیان و مغول، قلمرو آنان از حملات و ویرانی در امان ماند. در فارس بناهایی ساخته شد. شاعران و نویسندگان خراسان و عراق عجم به فارس پناه بردند و در امان ماندند.
شاعران معروف عصر سلجوقیان و اتابکان:
توضیح: در این باب نه تنها از همة گویندگان و آثار آنان نمی توان سخن گفت بلکه از همة آنان نام هم نتوان برد زیرا که در تذکره لباب الالباب محمد عوفی در باب دهم از یکصدوهشت تن از شاعران آل سلجوق نام برده شده است. در این باب به اختصار از زندگی دو تن سخن خواهیم گفت واز معروف ترین شاعران به ذکر نام بسنده خواهیم کرد:
1: فخرالدین اسعد گرگانی: ازمردم گرگان و معاصر طغرل سلجوقی است. تنها اثر قابل ذکری که از وی باقی مانده منظومة عاشقانة ویس و رامین است که احتمالاً از اواخر دورة اشکانی باقی مانده است. روزی در اصفهان در مجلس عمیدابوالفتح مظفـّر نیشابوری که طغرل به حکومت اصفهان منصوب کرده بود، از ویس و رامین سخن به میان آمد، این یادآوری موجب شد که فخرالدین آن را به نظم در آورد. وی در نظم این داستان سادگی و فصاحت را حفظ کرده، در پایان و آغاز هر فصلی مطالبی از خود افزوده است. چون در مواردی این کتاب با موازین اخلاقی و اسلامی انطباق ندارد. از شهرت و رواج آن کاسته شده است. فخرالدین اسعد بعد از 446هـ.ق درگذشته است. نمونه ای کوتاه از آغاز کتاب:
سپاس و آفرین آن پادشا را که گیتی را پدید آورد و ما را
بدو زیباست ملک و پادشایی که هرگز ناید از ملکش جدایی
خدای پاک و بی همتا و بی یار هم از اندیشه دور و هم ز دیدار
نه بتواند مرو را چشم دیدن نه اندیشه درو داند رسیدن…
[rtl] 2: اسدی طوسی: حکیم ابونصر علی بن احمد اسدی طوسی از حماسه سرایان و فرهنگ نویسان قرن پنجم هجری است. به سبب اغتشاش خراسان به آذربایجان مهاجرت کرده است. اسدی در آذربایجان برای شاعران معاصر خود که در اراّن و اطراف آن بودند، فرهنگی به نام لغت فرس نوشت. لغات به ترتیب حروف آخر مرتب شده است. اسدی اشعاری به صورت مناظره دارد که میان دو چیز خیالی است که با هم بحث می کنند. مناظره در میان گویندگان آذربایجان رایج بود. دیگر مثنوی گرشاسبنامه است در حدود ده هزار بیت. اسدی در ساختن این منظومه از منابع منثور از جمله گرشاسبنامه ابوالمویـّد بلخی استفاده کرده است. اسدی در 465هـ.ق درگذشته است. نمونة کوتاه شعر او:[/rtl]
[rtl]شبی همچو زنگی سیه تر ز زاغ مه نو چو در دست زنگی چراغ[/rtl]
[rtl]سیاهیش بـر هـم سیـاهی پذیر چو موج از بر موج دریای قیـر[/rtl]
[rtl] چنان تیره گیتی که از لب خروش زبس تیرگی ره نبر وی به گوش…[/rtl]
[rtl]3: ناصر خسرو: حکیم ابومعین ناصربن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی ملقـّب به حجـّت از شاعران و نویسندگان بسیار توانای زبان فارسی است. وی در 391ه. در قبادیان بلخ زاده شد. ابتدا به دستگاه حکومتی پیوست و در 437ه. خوابی دید و تحـّولی در درون او پدید آمد همان سال به همراه برادرش سفری هفت ساله آغاز کرد. بسیاری از کشورهای اسلامی را دید. چهار بار سفر حج به جای آورد. به مصر رفت و به خدمت المستنصر بالله خلیفه فاطمی(427-487ه) رسید و به اسماعیلیه پیوست. مرتبه داعی یافت و به امر خلیفه برای نشر دعوت فاطمی به خراسان رفت و عنوان حجـّت خراسان یافت. چون به بلخ آمد، دعوت آغاز کرد. مخالفانش افزون تر شدند. ظاهراً فتوای قتل او صادز شد. ناصر ناگزیر به نیشابور و مازندران رفت. عاقبت به یمکان(yamkan) یا یمگان(yamgan) پناه برد و تا آخرعمر در آنجا ماند. ناصر خسرو از استادان مسلّم شعر فارسی است. او شعر را برای بیان عقاید به کار می برد نه مدح امیران. در شعر او گاهی پیچیدگی دیده می شود. او در دشوارترین اوزان عروضی هدفهای خود را به استوارترین صورت بیان می کند. از ناصرخسرو علاوه بر دیوان آثار منظوم و منثور دیگری هم باقی مانده است. دو منظومه به نام روشنایی نامه در وعظ و حکمت و سعادتنامه در حکمت است. آثار منثور او خوان اخوان در پند، جامع الحکمتین در شرح قصیدة فلسفی خواجه ابوالهثیم، زادالمسافرین در کلام باطنیـّه، وجه دین در کلام و احکام شریعت اسماعیلی، گشایش درهایش در پاسخ چند پرسش، و دیگر سفرنامة او که گزارش سفر هفت سالة وی است که اطلاعات بسیار دقیق دارد. ناصر خسرو در 481ه. در یمگان وفات کرده است. چند بیت از اشعار او:[/rtl]
[rtl]نشنیـده ای کـه زیر چنـاری کـدوبنـی بررست و بردوید برو بـر به روز بیست؟[/rtl]
[rtl]پرسیـد از آن چنارکه تو چند سالـه ای؟ گفتا دویست باشد و اکنون زیادنیست[/rtl]
[rtl]خندید ازو کدوکه من از تو به بیست روز برتر شدم بگو تو که این کاهلی زچیست[/rtl]
[rtl]او را چنار گفت که امروز ای کدو باتو مرا هنوز نه هنگام داوریست[/rtl]
[rtl]فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست[/rtl]
[rtl]4: خیـّام : حکیم ابوالفتح غیاث الدین عمر بن ابراهیم نیشابوری، معروف به خیـّام یا خیـّامی از ریاضی دانان، طبیبان، حکیمان وشاعران ایران در قرن 5-6 هجری است. زادگاه او نیشابور است. از وی آثار گوناگون بر جای مانده امّا شهرت او به سبب رباعیهای اوست که برخی تعداد آنها را یکصدوهفتادوهشت رباعی می دانند و برخی بیش از هزار رباعی به وی نسبت داده اند. رباعی مشکل ترین قالب شعر است، زیرا که کوتاه است و شرایط و قیودی دارد. سه مصراع نخستین به منزلة صغری و کبری و مصراع چهارم به جای نتیجه در منطق است. شاعر باید چنان قدرتی داشته باشد که بتواند معنی بلند خود را در آن قالب بگنجاند. کلام خیام در نهایت فصاحت و بلاغت است و در روانی به آب می ماند و از تکلّف بدور است. خیام در پی آرایش سخن خود نیست و آرایة شاعری به خرج نمی دهد و به دنبال تخیـّلات شاعرانه هم نیست. از ویژگیهای سخن خیام ذوق لطیف و احساس شدید است. مخصوصاً تأثری است که از مرگ عزیزان و به طور کلّی انسانها ابراز می کند. دیگر مناعت طبع و سنگینی و متانت اوست، بذله گویی نمی کند، اهل مزاح هم نیست، متعـّرض کسی نمی شود و با مردم کاری ندارد. اگر دقیق شویم مدار سخن او سه نکته بیش نیست: تذکر مرگ، تأسف از ناپایداری حیات و بی اعتباری روزگار. وفات خیام را 509 یا 517 یا 12 محـّرم 526ه. نوشته اند. ظاهراً تاریخ اخیر صحیح تر است. احتمال می دهند که چون در 439ه. به دنیا آمده، درزمان وفات هشتادوسه سال داشته است. البـّته این احتمالات بسیاری ازگمانهای مربوط به حیات او را باطل می کند. یکی از رباعیـّات او:[/rtl]
[rtl] ابر آمد و بـاز بـر سر سبزه گریست بی بادة گلرنگ نمی باید زیست[/rtl]
[rtl] این سبزه که امروز تماشا گه ماست تا سبزة خاک ما تماشاگه کیست[/rtl]
[rtl] 5: انوری: اوحدالدین علی بن محمـّدبن اسحاق انوری ابیوردی در بدنه از توابع خاوران خراسان به دنیا آمده است. ابتدا خاوری تخلّص می کرد بعد به انوری تغییر داد. پس از کسب کمالات در حکمت، ریاضی و نجوم مایة کافی اندوخت. پس از مرگ پدر که ارث فراوان به وی رسیده بود، به عیش و نوش پرداخت و مفلس شد. ناگزیر به شعر روی آورد، سلطان سنجر، سلیمان شاه، قلج طمغاچ خواهرزادة سنجر، استر خوارزمشاه، ترکان خاتون و … را مدح گفت. انوری از شاعران بزرگ زبان فارسی است و در عربی و فارسی مهارت دارد. در سرودن قطعه و قصیده و غزل از سرآمدان است. بیش از سعدی غزل عاشقانه سروده است. در قطعه گاهی بد زبان است در زمان او چند شاعر بزرگ چون خاقانی، نظامی، رشید و … معاصر بودند. در دیوان او به ایهام، استعاره، قیاس، تمثیل و مخصوصاً اغراق برمی خوریم. از ویژگیهای شعر او آن است که زبانش به زبان محاوره نزدیک است و گاه از نهایت سادگی به گفتگوی معمولی نزدیک می شود. امّا گاهی به سبب کاربرد اصطلاحات نجومی، علمی و مانند آن پیچیده می شود و به شرح نیاز پیدا می کند. به همین دلیل شرحهایی بر آن نوشته اند. قاضی نورالله شوشتری او را شیعه معرفی کرده است. این سخن او قابل قبول نیست، زیرا نه تنها در دیوان او به بیتی نمی توان برخورد که دلیل بر تشیع او باشد زمان او هم زمان تعصّب بود نمی شد برخلاف عقیدة سلطان عقیده یی ابراز کرد. وفات انوری را سال583ه. نوشته اندو نمونه یی کوتاه از شعر او:[/rtl]
[rtl]بازیچـه دور آسمـانـم چـه کنـم سرگشته گردش جهانم چه کنم[/rtl]
[rtl]از هرچه همی کنم پشیمان گردم آیا چه کنم تا که بدانم چه کنم؟[/rtl]
[rtl]6: خاقانی: افضل الدین بدیل بن علی خاقانی شروانی احتمالاً در 520ه. در شروان از مادری مسیحی نسطوری به دنیا آمد. پدرش نجم الدین علی نجـّار بود. پس از مرگ پدر مادرش با کار بافندگی و آشپزی پسر را اداره می کرد. کافی الدین عمر بن عثمان عموی شاعر که طبیب بود، تا بیست و پنج سالگی ازبرادرزاده نگهداری می کرد. سپس به نام خاقان سنجر فخرالدین منوچهربن فریدون شروان شاه، "خاقانی" تخلّص کرد. دختر ابوالعلای گنجوی را به زنی گرفت و بعد کار میان این دو شاعر به هجو کشید. خاقانی زندگی مسـّرت باری نداشت. ابتدا با فقر سر کرد. دوست صمیمی نداشت. در جوانی پدر را از دست داد و مدتی بعد عموی او درگذشت. در 571 ه. پسر جوان او به نام رشیدالدین در گذشت. سپس دختر خردسال و همسرش را از دست داد. به سبب سرپیچی از پذیرفتن خدمت سلطان قریب یک سال زندانی شد. در اواخر حیات به تبریز رفت و گوشه نشینی اختیار کرد و سرانجام در 595ه. در تبریز درگذشت و در محـّله سرخاب در مقبره الشعرا به خاک سپرده شد.خاقانی از قصیده سرایان نام آور ایران و از ارکان شعر فارسی است. شعرش محکم، اندیشة او قوی، ترکیباتش ماهرانه، به معانی مبتکرانه و بکر است. او اکثر علوم و معارف زمان خویش را وارد شعر کرده و از این رو فهم اشعار او بر خوانندگان مشکل است. از خاقانی مثنوی به نام تحفه العراقین نیز در دست است که سفرنامة منظوم حـّج اوست. قریب شصت نامه هم به نام منشآت خاقانی در دست است. خاقانی پس از حج در بازگشت پس از دیدن ویرانه های کاخ مداین قصیده یی سروده که از قصاید زیبای زمان فارسی است. چند بیت از قصیدة ایوان مداین: [/rtl]
[rtl]هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان ایـوان مـدایـن را آیینـة عبـرت دان[/rtl]
[rtl]یـک ره زره دجـلـه منـزل بـه مداین کـن وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران[/rtl]
[rtl]خود دجله چنان گرید صددجله خون گویی کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان بینی که لب دجله چون کف به دهـان آرد خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان…[/rtl]
[rtl]7: نظامی: حکیم جمال الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی بن موید متخلّص به نظامی در حدود سال535ه. در شهر گنجه به دنیا آمد. برخی بدون دلیل او را از مردم قم یا تفرش دانسته اند. معلوم نیست که نظامی تا سی وهفت سالگی یعنی سال 572ه. که مخزن الاسرار را سروده چگونه زندگی می کرده است. نظامی در نجوم و معارف دیگر دست داشت. اشعاری در قالب قصیده، غزل، قطعه و رباعی از او در دست است. اما شهرت او به سبب مثنوی های اوست که در پنج(شش) کتاب است و به خمسه معروف است. آن پنج(شش) کتاب به ترتیب سروده شدن عبارتند از:[/rtl]
[rtl]1: مخزن الاسرار: مثنوی اخلاقی است و نظامی بی تردید در این کتال به حدیقه سنایی نظر داشته.[/rtl]
[rtl]2: خسرو شیرین: از داستانهای دوره ساسانی است در 576ه. به نام اتابک شمس الدین محمد سروده شده است.[/rtl]
[rtl]3: لیلی و مجنون: قصیده یی تازی است ظاهراً در 584ه. به دستور اختان بن منوچهر شروان شاه سروده شده است.[/rtl]
[rtl]4: هفت پیکر: داستانهای مربوط به بهرام گور است. در 593ه. به نام علاءالدین کرپه ارسلان پادشاه مراغه ساخته است.[/rtl]
[rtl]5: اسکندر نامه: این کتاب دو بخش دارد:[/rtl]
[rtl] الف: شرف نامه که در آن اسکندر به عنوان فاتحی بزرگ مطرح می شود.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl] ب: اقبالنامه که در آن اسکندر به صورت حکیم و پیامبر ظاهر می شود.[/rtl]
[rtl]نظامی در جوانی شعر را وسیلة بیان حکمت و اخلاق می داند. در مخزن الاسرار چنین می اندیشد. اما در خسروشیرین شعر را تنها وسیلة تعلیم نمی داند بلکه وسیلة تفریح هم می شمارد. خمسة نظامی چنان پسندیده افتاده است که از قرن هفتم هجری به بعد شاعران به تقلید از آن مثنویها پرداخته اند. امیر خسرو دهلوی، خواجوی کرمانی، هاتفی، وحشی بافقی، عرفی شیرازی و کلینی و دیگران از او تقلید کرده اند.[/rtl]
[rtl] چند بیت پراکنده که حکم مثل پیدا کرده است:[/rtl]
[rtl]چون شیر به خود سپه شکن باش فرزند خصال خویشتن باش[/rtl]
[rtl]چه آنجا کن کز آن آبی بر آید رگ آنجا زن کز آن خونی گشاید[/rtl]
[rtl]آب ارچه همه زلال خیزد از خوردن پر ملال خیزد [/rtl]
[rtl]ز شیران بود روبهان را نوا نخندد زمین تا نگرید هوا [/rtl]
[rtl]هرکه در کار سخت گیر بود نظم کارش خلل پذیر بود[/rtl]
[rtl]8: امیر معـّزی: عبدالله محمد بن عبدالملک معـّزی نیشابوری پسر عبدالملک برهانی شاعر دربار ملکشاه سلجوقی است. تخلّص خود را از لقب ملکشاه که معـّز الدنیا و الّدین بود گرفته است. او را به استادی ستوده اند چون در قصاید به فّرخی و عنصری نظرداشت، انوری گفته است که خون دو دیوان به گردن اوست. شعر معـّزی ساده است. او معانی بسیار در الفاظ ساده خالی از تکلّف بیان می کند. گویند سبب وفات او آن بود که روزی در شکارگاه تیری از کمان سلطان به قلب او اصابت کرد امـّا ظاهراً این حادثه در 511ه. اتفاق افتاده بود. معـّزی تا 518 یا 521ه. زنده بوده است. چند بیت از اشعار او:[/rtl]
[rtl]صنما ما زره دور و دراز آمده ایم به سر کوی تو با درد و نیاز آمده ایم[/rtl]
[rtl]گر ز نزدیک تو آهسته و هشیار شدیم مست و آشفته به نزدیک تو باز آمده ایم[/rtl]
[rtl]آمدستیم خریدار می و رود و سرود نه فروشندة تسبیح و نماز آمده ایم[/rtl]
[rtl]9: قطران تبریزی: ابومنصور قطران تبریزی از سخن سرایان معروف دوره سلجوقی است. او نخستین کسی است که در آذربایجان به سرودن شعر دری پرداخته است. قطران شاعری توانا و نیکو سخن بودن، بعضی از اشعار او که در مدح ابونصر سروده و با اشعار رودکی که در مدح نصربن احمد سامانی که کنیة ابونصر داشته بهم آمیخته است. قطران بعد از سال 465ه. درگذشته است. قصیده یی درباره زلزلة تبریز که در سال 434 هجری رخ داده سروده است که از قصاید معروف اوست. چند بیت از آن قصیده:[/rtl]
[rtl]بود محال مرا داشتن امید محال به عالمی که نماند هرگز بر یک حال[/rtl]
[rtl]از آن زمان که جهان بود حال زین سال بود جهان بگردد لیکن نگردش احوال[/rtl]
[rtl]دگر شوی تو و لیکن همان بود شب و روز دگر شوی تو ولیکن همان بود مه وسال محال باشد فال و محال باشد زجرمدار مشغول دل بعد به فال[/rtl]
[rtl]دیگر گویندگان معروف این عصر:[/rtl]
[rtl]ازرقی هروی(قبل از 526ه)، برهانی(پدر معـّزی)، بخارایی(542یا 543ه)، سوزنی سمرقندی(562یا569ه)، رشیدی سمرقندی(قرن 6ه)، ادیب صابر ترمذی(مقتول بین 538-543ه)، اثیر اخسیکتی(577ه)، ظهیر فاریابی(598ه)، جمال الدین اصفهانی(588ه) و دهها شاعر دیگر.[/rtl]
[rtl]نویسندگان معروف عصر سلجوقیان و اتابکان:[/rtl]
[rtl]1: ناصر خسرو: در باره او در بخش قبلی در شمار شاعران سخن گفته شد.[/rtl]
2: خواجه نظام الملک طوسی: قوام الدین ابوعلی حسن بن علی بن اسحاق معروف به نظام الملک در 408ه. در یکی از روستاهای طوس به دنیا آمد. در طوس و نیشابور و مرو فقه شافعی و حدیث آموخت.چون الب ارسلان بر خراسان چیره شد، در 451ه. خواجه را به وزارت برگزید. در سال 485ه. بر اثر اختلاف با ترکان خاتون بر سر جانشینی ملکشاه و ترجیح بر کیارق از وزارت خلع شد. در رمضان همان سال در راه نهاوند به دست یکی از فدائیان حسن صباح کشته شد. خواجه سی سال با کیاست در مقام وزارت سلجوقیان را اداره کرد. نظام الملک به سبب علاقه یی که به فقها و متصّوفه داشت، مدارسی دایر کرد که به نظامیه معروف بودند. در آن مدرسه ها افرادی چون امام الحرمین جوینی(478ه.) و امام محمد غزالی(504ه.) تدریس می کردندو نظام الملک چنانکه خود تصریح می کند به دستور ملکشاه سلجوقی کتابی به نام پنجاه فصل یا سیرالملوک یا سیاستنامه تألیف کرده است که در سلامت انشاء و روشنی مطلب و تنوع موضوع در میان کتابهای فارسی کم نظیر است. " هم پیداست و هم حکمت و هم مثل وهم تفسیر قرآن و اخبار پیغمبر و قصص انبیاء و هم سیرت حکایت پادشاهان …." اما این کتاب در کنار آن همه فصاحت و بلاغت و هنر نمایی در مسائل تاریخی خطاهایی دارد و نیز به سبب تعـّصب خواجه در مسائل مذهبی به پیروان مذاهب و ادیان دیگر اتهامات و ناسزایی روا داشته است. در این کتاب اطلاعات ارزشمند دربارة تشکیلات سیاسی و مملکتی ایران در عهد سلجوقیان می توان به دست آورد. از نظام الملک نامه یی هم در دست است که به پسر خود نظام الدین ابوالفتح فخرالملک نوشته و وصیت نامه ای هم از او باقی است.
[rtl][/rtl]
[/rtl]
[rtl] : خواجه عبدالله انصاری: شیخ الاسلام ابو اسماعیل عبد الله بن محمد انصاری هروی از فرزندان ابو ایوب انصاری است که رسول اکرم(ص) در هجرت از مکه به مدینه در منزل او فرود آمد عبدالله در 296ه در هرات به دنیا آمد. چون در ایران بالید در شمار گویندگان و نویسندگان زبان فارسی در آمد خواجه از مفسران و شاعران بزرگ ایران در قرن پنجم است. حافظة بسیار قوی داشت. در سال 417ه. به قصد کسب علم به نیشابور رفت و مدتی بعد به بغداد سفر کرد و سفر حج به جای آورد. در بازگشت با ابوالحسن خرقانی دیدار کرد و دیدارهایی با ابوسعید ابوالخیر داشت. سرانجام در هرات اقامت گزید و شیخ الاسلام شد و به ارشاد پرداخت و در سال 481ه. در هرات درگذشت. خواجه عبدالله رسالاتی به نثر مسـّجع دارد که در لابلای آنها بسیاری از اشعار او هم آمده است. معروف ترین آنها مناجات نامه است به همان نثر مسـّجع که این سبک بیان قبل از او سابقه نداشته است. خواجه عبدالله قصد داشته است که سخن خود را از حالت نثر عادی خارج کند و کلام خود را به شعر نزدیک سازد تا هم دلنشین تر باشد و هم حفظ آن آسانتر گردد. کلام خواجه در غالب موارد شعری منثور و نثری موزون است. رسالات دیگر او به نامهای: رسالة دل وجان، کنز السالکین، محبـّت نامه و جز آنهاست که در مجموعة رسائل او گرد آمده است. از دو کتاب دیگر هم که به نحوی به خواجه عبدالله ارتباط دارد باید سخن گفت: کشف الاسرار و عده الابرار تألیف رشیدالدین میبدی، تفسیری عظیم است. رشید الدین چون تفسیری را که خواجه عبدالله تألیف کرده بود، مختصر یافت، به شرح آن برخاست و آن را یک بار ترجمه کرد و دو بار به تفسیر آن پرداخت. به هر حال اصل مختصر این تفسیر از خواجه است. دیگر کتاب طبقات صوفیه است که در اصل کتابی به عربی است از ابوعبدالرحمان سلمی(412ه.) خواجه این کتاب را در قرن پنجم در مجالس درس خود به امجد هروی املا کرده است. جامی شاعر معروف قرن نهم، طبقات صوفیه خواجه عبدالله را تنفیح کرد و شرح احوال صوفیان متأخر را بر آن افزود و نفخات الانس من خضرات القدس را پدید آورد.[/rtl]
[rtl]4: ابوالحسن خرقانی: شیخ ابوالحسن خرقانی در ده خرقان در نزدیکی بسطام به دنیا آمد. گفته اند که خرکچی بود یعنی الاغ کرایه می داد و مردی امّی بود. در کتب صوفیه، اسرارالتوحید، و تذکره الاولیا بسیاری از سخنان خرقانی نقل شده است. مولانا جلال الدین در مثنوی بعضی حکایات مربوط به وی را آورده است. گویا افرادی بوده اند که سخنان او را می نوشته اند. مجموعة سخنان او در کتابی به نام نورالعلم جمع شده است. در میان سخنان خرقانی بسیاری شطحیـّات نقل شده است. نوشته اند که او پیاده برای زیارت قبر بایزید بسطامی به بسطام می آمده است. وفات او در 435ه. اتفاق افتاده است.[/rtl]
[rtl]5: محمـّد غزالی: امام حجه الاسلام ابوحامد محمـّد بن محمـّد غزالی فرزند پشم ریسی از عوام بود که حتی خواندن و نوشتن نمی دانست. لقب غزالی را به مناسبت شغل پدر به وی داده اند. محمد برادری هم به نام احمد داشت. این دو برادر بعد از مرگ پدر با میراث اندکی که داشتند به سرپرستی ابوحامد محمد بن احمد اردکانی در آمدند. در گرگان و نیشابور تحصیل کرد در آن شهر پیش امام الحرمین جوینی شاگردی کرد. در مدتی کوتاه استعدادش آشکار شد. در بیست و هفت سالگی در حضور ملکشاه و خواجه نظام الملک و علمای نامدار مناظره کرد و فایق آمد و طرف توجه خواجه نظام الملک قرار گرفت. در 484ه. که سی و چهار یا سی و پنج سال داشت، نظام الملک او را به تدریس در نظامیة بغداد تعیین کرد. چهار سال تدریس کرد گویند تا آن زمان حدود هفتاد کتاب و رساله تألیف کرده بود. در سی ونه سالگی انقلابی عظیم در درون او پدید امد. به حج رفت و مدتی در بیت المقدس به عبادت پرداخت. خرقة پشمینه پوشید ودر این مدت کتاب معروف خود احیاء علوم الدین را نوشت. در 498ه. به بغداد بازگشت یک سال بعد به زادگاهش طوس رفت و در پنجاه سالگی دومین کتاب معروف خود کیمیای سعادت را نوشت. غزالی در 505ه. در پنجاه و پنح یا پنجاه و شش سالگی درگذشت و جنازة او را در طابران طوس به خاک سپردند. امروز نشانی از یک آرامگاه نیست. غزالی در سایة تحصیل علم به عالیترین درجات علمی رسید و چنانکه در آن روزگار که القاب تعارف آمیز نبود به لقب حجه الاسلام ملّقب شد. غزالی هم در فلسفه و هم در تصّوف و دین مهارت تام داشت. شیوة غزالی کاملاً تازگی داشت. او معتقد بود که هیچ امری را نباید مسلم و حقیقی تلقی کرد مگر آنکه به دلیل علمی و برهان عقلی حقیقت آن ثابت شده باشد. و آن حقیقت ثابت شده هم همواره باید مورد شک و تردید باشد و راه بحث دربارة آن باید گشوده باشد و به محض آنکه خطا بودن آن ثابت شد، از عرصة مسلّمات اخراج گرددو باید سبب و دلیل هر امری راجستجو کرد. آثار غزالی را برخی 200 و حتی 400 کتاب و رساله دانسته اند. معروف ترین آنها را در متن نام بردیم. تهافت الفلاسفه، مقاصد الفلاسفه، المنقذمن الّضلال از دیگر آثار مشهور اوست. نامه یی به سلطان سنجر سلجوقی نوشته است که بسیار پر معنی است. توصیه می شود که در مکاتیب فارسی غزالی به تصحیح مرحوم عباس اقبال، امیر کبیر،ص 11-14 آمده است بخوانید.[/rtl]
[rtl]6: احمد غزالی: برادر محمد غزالی است. معروف ترین اثر او سوانح العشّاق است که کتابی بسیار ساده و در عین حال پر مغز است و در عبارات آن لطف و حال شعر دیده می شود. وفات احمد غزالی در 520ه. در قزوین اتفاق افتاده ، آرامگاه او هنوز باقی است.[/rtl]
[rtl]7: عین القضات همدانی: عین القضات ابوالمعالی عبدالله بن محمد میانجی همدانی در حدود سال 492ه. در همدان زاده شده است. اجداد او از مردم میانه بوده اند. بلافاصله علاوه می کنیم که عین القضات در 525ه. که بیش از سی وسه سال نداشت اعدام شد. در جوانی به کسب علم پرداخت و شهرت فراوان به دست آورد. از این رو مورد حمله فقها و متکلمین شد. کلام رایج در عهد او وی را قانع نکرد. با آثار محمد غزالی آشنا شد تا حـّدی آرامش[/rtl]
[rtl] یافت. بعد با احمد غزالی دیدار کرد. احمد به عین القضات سخت علاقه مند بود. عین القضات در بیان عقیده بی پروا بود و همین بی پروایی بود که متشّرعه به تکفیر او پرداختند. از همدان به بغداد فرستادند و مدتی به زندان رفت. به دستور ابوالقاسم درگرینی وزیر سلطان سنجر او را به همدان آوردند. پوست او را کندند و جسدش را به دار آویختند و سپس با نفت و بوریا آتش زدند.[/rtl]
[rtl]او خود پیشگویی کرده بود:[/rtl]
[rtl]ما مرگ و شهادت از خـدا خواستـه ایم و آن هم به سه چیز کم بها خواسته ایم[/rtl]
[rtl]گر دوست چنین کند که ما خواسته ایم مـا آتـش و نفت و بـوریـا خواستـه ایم[/rtl]
[rtl]باز علاوه کنیم که خون ناحق عین القضات، دامن ابوالقاسم درگزینی را گرفت و در سال 527ه. به کیفر جنایت خود رسید و به دار مجازات آویخته شد. عین القضات آثار متعددی به عربی و فارسی دارد. تمهیدات از کتابهای معروف اوست. نثر کتاب با شوق و عشق فراوان مولف آمیخته است. نامه های عین القضات هم یادداشتهایی است که روزانه تهیه می شد و عین القضات به آنها مکتوب نام داده بود. شکوی الفریب عن الاوطان به عربی است که عین القضات چند ماه پیش از اعدام در زندان بغداد نوشته است و نوعی نامة سرگشاده به علمای عصر است. یک رباعی لطیف از عین القضات:[/rtl]
[rtl]ای برده دلم به غمزه جان نیز ببر بردی دل و جان نام و نشان نیز ببر[/rtl]
[rtl]گرهیچ اثر بماند از من به جهان تأخیر روا مدار آن نیز ببر[/rtl]
[rtl]8: قاضی حمید الدین بلخی: قاضی القضات بلخ و از مردان صاحب نفوذ زمان خود بود. کتابی به نام مقامات حمیدی در بیست و چهار مقاله و یک خاتمه دارد که به تقلید از مقامات حریری و بدیع الزمان همدانی تألیف کرده است. مقامات سهل و ساده است ولی از حیث جزالت به پای کلیله و دمنه نمی رسد. حمیدالدین در 559ه. در گذشته است.[/rtl]
[rtl]9: نظامی عروضی سمرقندی: احمد بن عمر بن علی نظامی سمرقندی شاعر و نویسنده است. در شاعری پایه یی ندارد. ولی در نثر کتابی به نام چهار مقاله دارد که در دبیری، شاعری، طّب، و نجوم است. این کتاب از نظر نثر نویسی از شیواترین کتابهای فارسی است، امـّا در تاریخ ضعف نمایان دارد. مقالة دوّم آن که به شعر اختصاص دارد، اسامی جمعی از شاعران قدیم ایران در دورة سامانیان، غزنویان و سلجوقیان را در بر دارد. روانی لفظ و وضوح مطلب و مجسم کردن معانی و توصیف کامل و لطیف از ویژگیهای این کتاب است نظامی در اواسط قرن ششم رخ داده است.[/rtl]
[rtl]10: ابوالفتوح رازی: از مردم نیشابور بود و گویا اصلاً عرب بوده اند چون در ایران پرورش یافته بودند فارسی زبان شده بودند. ابوالفتوح تفسیری دارد که به روح الجنان و روح الجنان نامیده می شود. این تفسیر شامل فواید لغوی و دستوری است و به سبب نثر ساده یی که دارد، اهمیـّت فراوانی را حایز است. ابوالفتوح ظاهراً در 552ه. در گذشته و در امامزاده حمزه در حضرت عبدالعظیم دفن شده است.[/rtl]
[rtl]11: شهاب الدین سهروردی: شهاب الدین ابوالفتوح یحیی بن حبش بن امیر سهروردی معروف به شیخ اشراق یا مقتول یا شهید، در 549ه. در سهرود به دنیا آمده است. حکمت و فقه را در مراغه از شیخ مجدالدین گیلی فرا گرفت. چون در بسیاری موارد خلاف قدما می اندیشید و بسیاری از اصطلاحات خود را از دین زردشتی می گرفت. متعصّبان به الحاد او حکم کردند و به دستور صلاح الّدین ایـّوبی فرمانروای مصر وشام در پنجم رجب 587ه. در زندان خفه اش کردند. شهاب الدین در حال اعدام سی وهشت سال داشت. شهاب الدین مروّج حکمه الاشراق و از فلاسفة بزرگ ایران است. آثار شهاب الدین به عربی و فارسی است. شیوة نگارش او در فارسی ساده و روان است. آوازپر جبرئیل، لغت موران، رساله عقل سرخ و … از آثار فارسی اوست. حکمه الاشراق معروفترین اثر عربی اوست.[/rtl]
[rtl]12: سعدالدین وراوینی: مترجم کتاب معروف مرزبان نامه است که ظاهراً در اواخر قرن چهارم به وسیلة اصفهید مرزبان بن رستم بن شروین از ملوک طبرستان از آل باوند به زبان طبری تألیف کرده بود. مترجم در زمان سلطنت اتابک ازبک بن محمد بین 607-622ه. ترجمة کتاب را انجام داده است. مرزبان نامه از شاهکارهای زبان فارسی و به نثر مصنوع است. مترجم در ترجمة خود به ترجمة کلیله نظر داشته است. وفات مترجم در قرن هفتم اتفاق افتاده است. قبل از وراوینی یکی از فضلای روم به نام محمد بن غازی از مردم ملطّبه از شهرهای آسیای صغیر مرزبان نامه را به نام روضه العقول در زمان سلیمان شاه سلجوقی (سلطنت588-600ه.) اصلاح و انشاء کرده بود.[/rtl]
[rtl]13: سمک عیـّار: از رمانهای زبان فارسی است که فرامرز بن خداداد بن عبدالله کاتب آن را از زبان یکی از قصّه گویان به نام صدقة ابوالقاسم فراهم کرده. ظاهراً تحریر در قرن ششم صورت گرفته است. جمع آوری این داستان در سال 585ه. آغاز شده، این کتاب را باید از بدایع زبان فارسی شمرد. همة کتابهای داستانی این مزیـّت را دارند که به زبان عمومی و مورد تکلّم نوشته شده اند.[/rtl]