06-11-2014، 17:20
تمامی فیلم های بهرام رادان؛ از آواز قو گرفته تا آتش بس اغلب بازیگران توانمند و قابل، این ویژگی را دارند که در فیلمی ضعیف یا متوسط به پایین، بازی چشمگیر و درخشانی از خود به نمایش بگذارند؛ در این حد که فیلم را نجات دهند یا لااقل لحظاتی از آن را تماشایی کنند. مثال هایش در سینمای ایران و جهان کم نیست.
از نمونه های اخیر و داخلی مثلا می توان به بازی های ترانه علیدوستی در «انتهای خیابان هشتم» و «پذیرایی ساده»، بازی لیلا حاتمی در «سر به مهر»، بازی حامد بهداد در «زندگی جای دیگری است» و مجموعه ای از نقش آفرینی های اکبر عبدی اشاره کرد.
اینجا اما ضمن مرور آثار سینمایی بهرام رادان، نشان داده ایم که او در هیچ فیلم بدی، نتوانسته بازی خوب و ماندگاری از خود به جا بگذارد و هرگز کیفیت بازی اش از امتیاز کلی فیلمی که برایش جلوی دوربین حاضر شده، فراتر نرفته است. آیا این خصوصیت، تنها یک ویژگی در بازی های بهرام رادان است یا باید آن را به حساب ضعف و اشکالش گذاشت؟
1379 – شور عشق
فروش: سومین فیلم پرفروش سال شد
خیلی ها اسم نادر مقدس را هم نشنیده اند اما او با فیلم دومش، کاشف دوتا از ستاره های دهه 80 سینمای ایران شد؛ بهرام رادان و مهناز افشار، در عاشقانه ای که به یادماندنی ترین تصویرش دو کفتر دل خسته در شن کش کامیون بود!
بازی رادان در این فیلم (که به گفته خودش آن موقع فقط دو سه هفته کلاس بازیگری رفته بود) کاملا تحت الشعاع بازیگر نقش مقابلش قرار گرفت؛ جوری که بیشتر مخاطبان، منتظر ادامه مسیر حرفه ای افشار بودند تا رادان. فیلم برنده تنها «زرشک طلایی» تاریخ سینمای ایران شد و بعدها رادان در شب شیشه ای گفت دلش می خواسته کاندیدای زرشک زرین بازیگری هم می شده تا از شکستش درس پیروزی بگیرد.
1379 – آواز قو
جایزه: نامزد جایزه نقش اول مرد در جشن خانه سینما
فیلمنامه پر اوج و فرود پیمان معادی و کارگردانی شسته رفته سعید اسدی، تجربه موفقی را در سینمای بدنه رقم زد. رادان در دومین تجربه سینمایی اش، به نسبت خوش درخشید. جوان اول عصیانگر فیم را از آب و گل درآورده و نقش مهمی در دیده شدن فیلم داشت.
بازی او در صحنه های پایانی وقتی با جمشید هاشم پور کل کل می کند را به یاد بیاورید که چگونه جلوی سوپر استار کارکشته آن زمان کم نمی آورد و ضعف نشان نمی دهد. نقش اول زن این فیلم، ساره آرین به سرعت از یادها رفت و دیگر در هیچ اثر سینمایی حاضر نشد. بلایی که می توانست سر رادان هم بیاید اما او خودش جلوی آن را گرفت.
1379 – آبی
نه هدیه تهرانی، نه حمید لبخنده، نه عاشقانه فیلم و نه اسمش که آدم را یاد فیلم موفق جیرانی می انداخت، هیچ کدام آبی را از شکست نجات ندادند.
رادان در این فیلم نقش جوانی سرکش و عاشقی نجیب و ساده را بازی می کرد و انفعال شخصیتش در کنار بازی کم اعتماد به نفسش باعث شد در کنار نقش پیچیده تر و جذاب تر هدیه تهرانی به چشم نیاید. هر چند در نهایت و با گذر زمان هم، نه آبی فیلم مهمی شد و نه خاطره ای از بازیگرانش در ذهن کسی باقی ماند.
1381 – گاوخونی
جایزه: برنده تندیس حافظ
نقش عجیبی که مسیر حرفه ای بازیگری رادان را به کلی عوض کرد و او را به عنوان بازیگری که در فیلم های متفاوت با کارگردان های سرشناس هم می تواند بازی خوبی از خود به نمایش بگذارد، شناساند. (هر چند تندیس «حافظ» را با توجه به تهیه کنندگی علی معلم در فیلم، خیلی ها جدی نگرفتند)
در بیش از نیمی از زمان فیلم، ما چهره رادان را نمی بینیم و تنها صدایش را حین قرائت متن مدرس صادقی می شنویم که انصافا هم تاثیر مهمی در ساختن فضای مالیخولیاوار و مریض فیلم دارد. هر چند بعد از رونمایی چهره اش هم نگاه خسته، پریشان و مستاصل او همچنان در تداوم حسی است که از قبل ساخته. تصویر او که پتوی کلفتی بر سر کشیده،
تبدیل به شمایل یکی از مهمترین فیلم های افخمی در اقتباسی از یکی از بهترین داستان های معاصر شد. افخمی بعدها گفت که می خواهد قیصر 2 را با بازی رادان بسازد؛ وعده ای که هیچ گاه عملی نشد و گاوخونی را آخرین همکاری این دو نفر کرد.
1381 – عطش
فیلم دیگری از سینمای بدنه، که انگار نشان می داد هنوز کشش و گرایش رادان به آثاری از این دست بیش از فیلم های «هنری» از قبیل گاوخونی است.
او نقش جوانکی خلافکار، کمی مشنگ و با آرزوهای محال را بازی می کرد که برای سرقت از جواهرفروشی عضو یک باند گانگستری شد. «کوکو جامبو» خواندن های او، چندان زیر نقش محکم فریبرز عرب نیا که رییس و مغز متفکر گروه بود به چشم نمی آمد و منتقدان و مخاطبان هم بازی اش را مثل نقشش در باند، خیلی جدی نگرفتند.
1381 – رز زرد
«داوود» فیلم، شخصیتی ضعیف و ترسو بود اما انگار رادان ضعف و ترس نقش را با ضعف و ترس بازی اش اشتباه گرفته بود.
نتیجه یکی از بزرگترین شکست های رادان را در ابتدای کارنامه کاری اش رقم زد که بعدها خودش هم در تلویزیون به آن اعتراف کرد. اینکه بازی رادان در هیچ فیلمی نمی تواند از عیار خود فیلم بالاتر برود را شاید می شد از همین رز فهمید. بازی امین حیایی در فیلم را با نقش آفرینی او مقایسه کنید تا مسئله را بهتر متوجه شوید.
1382 – شمعی در باد
جایزه: برنده سیمرغ بلورین نقش اول مرد
سیمرغ در 24 سالگی، بعد از هشت فیلم بلند بالاخره به رادان رسید. در نقشی که البته قبلا شبیه اش را در آواز قو تجربه کرده بود. جوانی عاصی و جسور و به ته خط رسیده که جرأتش به مراتب بیشتر شده و به جای مهاجرت آن فیلم، اینجا اعتیاد را تجربه می کرد.
معصومیت چهره و نگاه بی گناه رادان، بُعدی به این شخصیت می داد که با کلیشه های رایج پیش از آن تفاوت داشت. ترکیبی که سه سال بعدتر، در سنتوری به اوج بلوغ و پختگی رسید و مهمترین بازی رادان را ساخت.
1382 – سربازهای جمعه
فروش: سومین فیلم پرفروش سال شد
وقتی محمدرضا فروتن و پژمان بازغی و پولاد کیمیایی و حتی بیژن امکانیان آن فیلم را کسی یادش نیست، بر بهرام رادان چه خرده ای می توان گرفت؟ سربازهای جمعه در کارنامه عجیب و غریب کیمیایی در دو دهه اخیر، قطعا یکی از بدترین هاست؛ با شخصیت هایی به غایت بی معنی، سردرگم، ناشناخته و محیرالعقول که طبعا نمی توانست رادان را با این انتخاب به جایی برساند.
تنها امتیاز فیلم از لحاظ بازیگری، معرفی اندیشه فولادوند در نقش «نقره» بود که تازه او هم بیش از بازی خودش، به خاطر گریم، کاراکتر هیستریک و دیالوگ های عجیبش معروف شد. رادان البته بعدها بارها از مرام و معرفت کاری کیمیایی با احترام و ستایش سخن گفت و نشان داد که با حرمت نمک آشناست.
1383 – گیلانه
«جوان چشم آبی و رعنا»یی که احتمالا یادآوری آن در برنامه هفت چند هفته قبل، خشم حاتمی کیا را برانگیخت، همین اسماعیل گیلانه بود؛ سرباز رشیدی که در دفاع مقدس، به شکلی ناجوانمردانه و تاثرانگیز مجروح و معلول شده بود و توان کوچترین حرکتی نداشت.
تلاش رادان برای نمایش این عجز و ضعف، مهمترین چالشی بود که تا آن لحظه در بازیگری پیش روی خود می دید و از این آزمون موفق بیرون آمد. او در این فیلم باز کنار یکی دیگر از بازیگران بزرگ سینمای ما یعنی فاطمه معتمد آریا قرار گرفت و با بده بستان هایش پارتنر خوبی برای این هنرمند شد.
1383 – رستگاری در هشت و بیست دقیقه
فیلم ضعیفی که با سپردن نقش قهرمان عاصی اش به رادان، نتوانست نقطه مهمی در کارنامه او شود و جز تکرار آشفته ای از معصومیت ها و طغیان های گذشته، چیز دیگری برای او نداشت. هر چند بازی شهاب حسینی، در نقش متعصب خشک مغز و افراطی همین فیلم، ممکن است در ذهن بعضی مخاطبانش مانده باشد. انگار ضعف بازی رادان در فیلم ها، کم کم در روند حرفه ای اش در حال تثبیت بود.
1383 – ازدواج صورتی
سیمرغ بلورین، همکاری با بهروز افخمی، رخشان بنی اعتماد و مسعود کیمیایی. این خط چطور می توانست از ازدواج صورتی منوچهر مصیری بگذرد؟ خودش آن زمان گفت دوست دارد سینمای بدنه و سینمای هنری را در کنار هم داشته باشد
(نقل به مضمون)؛ اما بعدتر در شب شیشه ای از بازی در این فیلم ابراز پشیمانی کرد؛ آن هم در حالی که هم فاطمه گودرزی، هم خدابیامرز خسرو شکییبایی بازی شیرینی در این فیلم از خود نشان دادند.
1384 – حکم
راجع به خود فیلم که حرف نزنیم بهتر است اما شکیبایی نازنین با آن کاراکتری که تا آن موقع هنوز از او ندیده بودیم، با آن «جون» گفتن های مشمئزکننده و نفرت انگیز، هنوز از آن فیلم در ذهن مان مانده. تلاش عزت الله انتظامی (با اصرارش بر سر «رویت کردن زردی تخم مرغ در نیمرو»)
و لیلا حاتمی برای نمایش چهره ای متفاوت از خودش را هم ستود؛ اما بهرام رادان… صحنه ای که پشت رل نشسته و در جواب سخنرانی طولانی انتظامی از او تعریف می کند، قطعا جزو بدترین لحظات تاریخ بازیگری او جلوی دوربین است!
1384 – تقاطع
یک بازی معمولی در یک فیلم معمولی. بعد از عطش و رز زرد، سومین «آدم بد»ی بودکه رادان بازی اش می کرد؛ خبیث تر و بدذات تر از آن دوتا، که اثری از ضعف و سادگی هم با خود نداشت و آخر نامردی و بی معرفتی بود. نتیجه اما در نهایت چیزی نشد که در خاطر کسی بماند؛ برخلاف بازی های سروش صحت و باران کوثری در همین فیلم.
1385 – سنتوری
جایزه: برنده سیمرغ بلورین نقش اول مرد
طبعا بهترین بازی رادان طی 15 سال فعالیتش است. شخصیتی معصوم، مظلوم، قربانی و به شدت نیازمند کمک که از هیچ کس به اندازه خودش ضربه نخورده است. صدایی که رادان برای دوران اعتیاد این نقش ساخت و مضراب زدنی که با سنتور یاد گرفت، از چالش های مهم پیش روی او برای جان بخشیدن به کاراکتر علی سنتوری بود.
او باید در روند فیلم، سه چهار حس مختلف را از پی هم درمی آورد؛ شور و انرژی و عاشقی جوانی، عصبیت و خستگی ناشی از ناکامی و اعتیاد، استیصال و فروپاشی به دلیل غرق شدن در فساد، و در نهایت بازگشتی آرام و پردرد به زندگی؛ و تقریبا در نمایش تمام این احساس ها موفق بود.
مهرجویی در گفتگو با مانی حقیقی گفته یکی از ماندنی ترین دیالوگ های فیلم را از حرف های خود رادان گرفته و در آن گذاشته.
سنتوری جزو بازی هایی بود که برای تاییدش نیاز به سیمرغ نداشت، گرچه شاید وسوسه خوندن با آن صدای عجیب را از همان زمان به دل رادان انداخت. اکران نشدن فیلم ضربه بدی در کارنامه حرفه ای رادان بود؛ سکوی پرشی که زیر پای شناگرش شکست.
1385 – چهار انگشتی
بازی در فیلمی عجیب و غریب از سعید سهیلی، در دو نقش مجزا (فواد و فرزاد) که یکی شان بیش از حد کافی متفاوت (!) بود، نشان می داد که رادان که هنوز به سی سالگی هم نرسیده، دنبال تجربه های تازه جلوی دوربین است و دوست دارد خودش را در معرض امتحان های سخت تری بگذارد. گرچه در نهایت، نه فیلم چیز به دردبخوری از کار درآمد، نه بازی های رادان در یاد کسی ماند.
1386 – کنعان
کنعان فیلم سکوت ها و نگفتن ها بود. بازیگرها دیالوگ های زیادی برای بیان احساسات شان نداشتند و بیشتر باید با اتکا بر میمک صورت و حالت نگاه و بازی در سکوت ها، حس هایشان را به بیننده منتقل می کردند. همگی هم کم و بیش از پس این مسئولیت خطیر برآمدند و فیلم را دیدنی کردند. ترانه علیدوستی و افسانه بایگان بیشتر، محمدرضا فروتن و بهرام رادان کمتر.
البته شخصیت علی در فیلم، رازی بود که باید تا پایان ناگشوده باقی می ماند و تماشاچی را به نتیجه ای قطعی نمی رساند، و همین تا اندازه ای کار او را نسبت به بقیه ساده تر می کرد.
1386 – بی پولی
شوخ شنگ ترین نقشی که رادان – تا قبل از «آتش بس 2» – بازی کرده بود. فیلم پر انرژی و خل مشنگ نعمت الله، نیاز به بازی هایی از همین جنس داشت و با توان و تجربه ذاتی کارگردان در بازی گرفتن – که قبلا حتی در «بوتیک» و همکاری با گلزار هم نشانش داده بود – نتیجه جذاب و تماشایی از کار درآمد.
لیلا حاتمی، سیامک انصاری، بابک حمیدیان و حبیب رضایی هر کدام یکی از بهترین بازی هایشان را در این فیلم انجام دادند. بهرام رادان هم فاز اتمسفر دیوانه فیلم را به خوبی گرفته بود؛ به خصوص در بعضی صحنه ها – مثل نشستن روی صندلی آرایشگاه یا حرف زدنش از «به دست گرفتن عرضه» یا شکوه، یا اوجش وقتی زنش را به خاطر رفتن سر قبر سهراب سپهری سرزنش می کند – لحظات ماندگاری را جلوی دوربین خلق کرد.
1387 – تهران 1500
تهران 1500 را بیشتر باید به حساب میل رادان به بازیگوشی و تجربه گرایی گذاشت، تا اینکه بخواهیم درباره کیفیت کارش قضاوت کنیم. او مثل مهران مدیری و هدیه تهرانی، تنها صداپیشه فیلمش است و … خب دیگر چه می شود گفت؟!
دیالوگ هایش را سینک و به موقع ادا می کند! اصولا وقتی انیمیشن بلندسازی در کشور ما سابقه ای ندارد، نمی شود مثل صداسازی های دنزل واشنگتن برای «شرک» یا رابرت دنیرو برای «داستان کوسه» از بازیگرهایمان توقع داشته باشیم.
1387 – تردید
سال پر کار رادان می توانست پایان خوشی داشته باشد. همه چیز برای گرفتن و ترکاندن «تردید» آماده بود؛ واروژ کریم مسیحی بعد سال ها برای دومین بار پشت دوربین رفته بود تا داستان هملت را بسازد. تیم بازیگری هم حرفه ای و زبده به نظر می رسیدند اما حاصل کار، واقعا ناامیدکننده بود و حتی ترانه علیدوستی هم بعدا نسبت به آن واکنش منفی نشان داد.
بعد از «گاوخونی» رادان یک بار دیگر به نقشی پریشان و خسته و مستاصل رسیده بود که رگه هایی از مالیخولیا و خودآزاری روانی با خود داشت؛ اما دیگر عادت کرده بودیم وقتی فیلم بد است، توقعی از او نداشته بایم. به این ترتیب، رادان غیر از سر و وضع آشفته و چشم های کمی هراسان، چیز دیگری از آن تردید با خود به همراه نداشت؛ اتفاقی که به شکلی عجیب، برای حامد کمیلی نیفتاد و او فراتر از انتظار، در فیلم بازی قابل قبولی از خود به نمایش گذاشت.
1389 – راه آبی ابریشم
باز هم تلاش رادان برای قرار دادن خود در مسیر چالشی تازه؛ بازی در یک نقش تاریخی در یک «پروژه فاخر» که شرایط تولیدش اصلا آسان نبود؛ آن هم با کارگردانی که ید طولایی در ساخت فیلم های روی آب داشت؛ بزرگ نیا که از «کشتی آنجلیکا» و «جنگ نفت کش ها»یش خاطرات خوشی داریم اما راه آبی ابریشم، فیلم بدی شد که نه منتقدان تحویلش گرفتند، نه مردم به تماشایش نشستند.
بازی رادان هم اتفاق مهمی در کارنامه اش به حساب نیامد و کسی سر درنیاورد بازی کردن او در هیات یک شخصیت تاریخی، چه تفاوت هایی با یک کاراکتر معاصر می تواند داشته باشد؛ هر چند احتمالا عکس هایی با گریم متفاوت و لباس های قدیمی را به آلبوم رادان اضافه کرد.
1390 – پل چوبی
فروش: ششمین فیلم پرفروش سال
پل چوبی فیلم خوبی نیست و یکی از بزرگترین ضربه هایش را از بازی رادان خورده. در واقع شاید این تنها نقطه کارنامه حرفه ای او باشد که حضورش نه تنها کمکی به فیلم نکرده بلکه یکی از پاشنه آشیل های اصلی آن هم به حساب می آید.
خط داستانی سانتی مانتال و به نسبت شعاری پل چوبی، می توانست با نقش آفرینی بهتر او، قابل اغماض به نظر برسد اما بازی های بدش در لحظاتی مثل بیل زدن زیر باران، ناخن کشیدن روی میز، فشار دادن قوطی فلزی در دست و بخصوص سکانس مهم نهایی فیلم – که لابد قرار است تحول درونی شخصیت امیر را صرفا از روی تغییر نگاه ها و حالت چهره رادان بفهمیم – تیر خلاص را به پل چوبی شلیک کرده.
1393 – آتش بس 2
فیلم قرار است روی بازی ها و دیالوگ های دو ستاره اش اوج بگیرد و با همین امکانات و سابقه (بازی موفق گلزار و افشار در نسخه اول همین فیلم) آتش بس را از آیتم های معمولی برنامه های خانواده تلویزیون بالاتر بکشد اما هر جا نیاز به حضور و درخشش رادان است، کمیت فیلم لنگ می زند.
هر قدر میترا حجار، با استفاده از میمک صورت و اغراق بجا در بازی اش، نقش را جان می دهد و مخاطب را همراه می کند، بازی معمولی رادان باعث می شود که کاراکتر خسرو باور نشود. برای این نقش پر از اغراق، او دوباره نوعی عصا قورت دادگی دارد یا به جای اغراق، بیشتر لوس بازی در می آورد تا کفه ترازو به نفع ستاره زن سنگینی کند.