03-11-2014، 17:58
از زمانی که حضرت ابراهیم (ع) ندای توحید سر داد و مردم را به سوی یکتاپرستی دعوت کرد تا دورانی که پیامبر(ص) به رسالت مبعوث شد، قرن ها می گذشت. به رغم آن که در این سال ها پیامبرانی در میان بنی اسرائیل مبعوث شده بودند، یکتا پرستی از میان مردم بخصوص از میان اعراب رخت بربسته بود.
اما در میان اعراب بودند کسانی که از بت پرستی و شرک انزجار داشتند و در جستجوی حقیقت بودند. آنها توحید و خدا پرستی را باور داشتند و معتقد بودند خداوند نیکوکاران را پاداش می دهد و بدکاران را مجازات می کند. آنها آنچنان که در کتب مقدس خوانده بودند، در انتظار منجی ای بودند که دین واقعی را به ارمغان آورد. از این میان می توان به قس بن ساعده و ورقه بن نوفل اشاره کرد. قس بن ساعده از سخنوران بی نظیر عرب بود و سخنان او در میان اعراب به مثل بدل گشته بود. او معاد را باور داشت و پیامبر(ص) او را در دوران کودکی خویش در حالی دیده بود که سوار بر شتر با مردم سخن می گفت و آنها را به ترک عادات زشت دعوت می کرد و به بعثت پیامبر بشارت می داد. وقتی پیامبر(ص) از خبر فوت قس آگاهی یافت، فرمود: «خدا قس را بیامرزد امیدوارم که در روز قیامت به تنهایی مانند یک امت محشور شود. گویی او را می بینیم که در بازار عکاظ بر شتر سرخی سوار است و گوید: ای مردم فراهم شوید و بشنوید و به خاطر سپارید. هر که زنده باشد، خواهد مرد و هر که بمیرد، از دست می رود و هر چه آمدنی است زود بیاید... .» (مسعودی، ۱۳۷۰)
ورقه بن نوفل پسرعموی حضرت خدیجه بود. او کتاب هایی را که پیش از او بر انبیا نازل شده بود، خوانده بود و به معاد و بهشت و جهنم ایمان داشت. او با شنیدن نخستین مکاشفه پیامبر از زبان خودش او را به نبوت بشارت داد و خود نیز به او ایمان آورد. (زرین کوب، ۱۳۸۸)
چنین شرایطی وجود یک پیامبر را می طلبید؛ پیامبری که کامل کننده ادیان پیشین باشد؛ ایثارگری که خود هدایت یافته باشد و مردمان را به راه راست هدایت کند. کسی که اوضاع آشفته و نابسامان آن روزگار او را در فشار قرار داده و خود نیز مستعد دریافت وحی و ابلاغ آن به امت ها باشد. با بررسی زندگی وافکار پیامبر(ص) می توان دریافت که ایشان همان پیامبر مرسلی هستند که ظهورش را انبیای پیشین بشارت داده بودند. ظهور پیامبر(ص) در کتب انبیای سلف آمده بود و کتب حقوق نبی و یوحنا نیز از رسالت او سخن گفته بودند.
بنا بر حدیثی که از خود پیامبر(ص) نقل شده است، ایشان از نوادگان حضرت اسماعیل (ع) بودند: «خدا از فرزندان اسماعیل، کنانه را برگزید و از بازماندگان کنانه، قریش را برگزید و بنی هاشم را از قریش برگزید و مرا از بنی هاشم برگزید. بنابراین من نخبه برگزیدگانم.» از این رو توحید و یکتا پرستی از اجداد پیامبر(ص) به ایشان به ارث رسیده بود. همچنان که جد او عبدالمطلب نیز یکتا پرست بود. حتی نام پدر پیامبر(ص) یعنی عبدالله نیز بیانگر آن یکتا پرستی ای است که در خاندان او وجود داشته است. (زرین کوب، ۱۳۸۸) پیامبر(ص) در کنار چنین افرادی، کودکی خود را سپری کرد. این امر باعث شده بود او از بت پرستی و اعمال شنیعی که در میان اعراب رواج داشت، بیزار شود. سال ها بعد، وقتی که پیامبر(ص) برای تجارت به نقاط مختلف سفر کرد، با پیروان دیگر ادیان آشنا شد. ادیان مسیحیت و یهودیت در میان مردمی که در مکه یا حتی شهرهای مجاور آن زندگی می کردند، پیروانی داشتند. این دو دین تنها ادیانی بودند که توحید گرا بودند. (ناس، ۱۳۷۹) اما در نظر پیامبر(ص) این دو دین نیز با آن که ادیانی وحیانی بودند، از دستبرد تحریف روزگار مصون نمانده بودند. از این رو پیامبر(ص) در جستجوی دینی کامل تر و پویاتر بود.
پیامبر(ص) رفتار قوم خود را بحق نمی دید. چرا که آن کسانی از قبیله قریش که عهده دار امور کعبه بودند، کارهای ناشایستی در حق مردم مظلوم روا می داشتند. تولیت کعبه که در نظر آنها امتیازی محسوب می شد، فقط مختص آنها بود. به همین علت قریشیان در مراسم حج مقرر کرده بودند که هر زائر باید اولین طواف خود را با جامه ای انجام دهد که از آنها، گرفته باشد وگرنه می بایست بی جامه طواف کند. این کار برای قریش منبع درآمدی بود که پیامبر به آن معترض بود. (زرین کوب، ۱۳۸۹) {اغلب مردم قریش تاجر بودند و کلاً تجارت در عربستان در دست آنان بود. زیرا فقط قریشیان بودند که از راه های امن عربستان با خبر بودند و از پادشاهان ایران، شام، حبشه و یمن نامه ای داشتند که به توسط آن می توانستند آزادانه و بی آن که کسی متعرض آنان شود، تجارت کنند. موقعیت جغرافیایی شهر مکه که سرزمینی خشک و بی آب بود، باعث شده بود که این شهر به مرکزی تجاری بدل شود. مکه مرکز رفت و آمد کاروان ها و زوار بود و در میان یمن و شام و حبشه قرار داشت. (ابراهیم حسن، ۱۳۸۸)}
نکته: دیدار پیامبر(ص) و جبرئیل در زمان قدسی رخ داد، این زمان آن اکنون سرمدی است. این اکنون همان دروازه ای است که پیامبر با عبور از آن به ورای دریای پریشانی و اضطراب آمیز زندگی که همان اسارت در زمان مادی است، رسید
مواجهه با چنین شرایطی بود که پیامبر را به تفکر وا می داشت. پیامبر(ص) هر از چند گاهی به کوه های اطراف مکه پناه می برد تا از غوغای شهر به دور باشد. او در غار حرا به تفکر مشغول می شد تا بلکه پاسخی برای تمامی سؤالاتی که ذهن او را به خود مشغول کرده بود، بیابد. روح او در طلب معنایی برای این زندگانی و غایت آن بود. طلب پیامبر(ص) برای یافتن پاسخی برای سؤالاتش، او را با فرشت ه وحی رویاروی ساخت. پیامبر(ص) در کودکی نیز شاهد کشف وشهود بود. هنگامی که ایشان در بادیه و در کنار حلیمه، دایه خود زندگی می کرد، شرح صدری برایشان رخ داد. چنین پیش آمد که در آن زمان و هنگامی که با پسر حلیمه به چوپانی رفته بود، ۲ نفر ملکوتی را دید. (مسعودی ۱۳۷۰) برخی معتقدند این حکایت به آیه «الم نشرح لک صدرک» اشاره دارد. (زرین کوب، ۱۳۸۹) این کشف و شهود که در کودکی رخ داده بود و همچنین گفته بحیرای راهب که رسالت پیامبر را اذعان کرده و عموی پیامبر را به نبوت او بشارت داده بود، بیانگر آن است که دریافت وحی حالت خاصی است که فقط مختص پیامبران است و در وجود آنها امری ذاتی محسوب می شود.
به این ترتیب، پیامبر(ص) در حالی با جبرئیل رویاروی شد که او را به خواندن تشویق می کرد. در واقع او پیامبر(ص) را به خواندن نام خدایی فرا می خواند که آفریننده کل شیء بود. اما این مواجهه که شاید در نظر پیامبر(ص) ساعت ها طول کشیده باشد، در یک لحظه رخ داده بود. چرا که پیامبر(ص) جبرئیل را در زمانی جدای از زمان دنیایی ملاقات کرد. این دیدار در زمانی که زمان قدسی نامیده می شود، روی داد. این زمان زمانی است که در گذشته و حال و آینده نمی گنجد. این زمان، آن اکنون سرمدی است که به ابدیت متصل است. چرا که نمی توان زمانی را برای اکنون سرمدی مشخص کرد. (شهرام بخت، ۱۳۹۰) آن اکنون همان دروازه ای است که پیامبر(ص) می بایست از آن عبور می کرد تا به ورای دریای پریشانی و اضطراب آمیز زندگی که همان اسارت در زمان مادی است برسد. در همین اکنون سرمدی بود که پیامبر وحی را دریافت کرد. در این زمان خاص جبرئیل به اذن خداوند از ساحت یک فرشته به مرتبه انسانی رسید تا پیامبر(ص) قادر به دریافت وحی از او شود. تمثل فرشته به هیات انسان امری است که فقط برای پیامبران مرسل روی می دهد.
وقتی پیامبر(ص) به اصرار حضرت خدیجه، نخستین وحی خود را برای ورقه بن نوفل بازگو کرد، وی به نبوت پیامبر(ص) اقرار کرد و چنین گفت: « قسم به خدایی که جان ورقه به دست اوست، تو پیامبر این امتی که آزارت کنند و تکذیب شوی و برونت کنند و به جنگ کشانند.» (مسعودی، ۱۳۷۰)
پیامبر(ص) بتدریج دعوت خود را آشکار کرد و نه تنها اعراب که تمامی مردم، از هر قوم و نژادی را به سوی دینی فرا خواند که رستگاری امت ها در آن بود. پیامبر(ص) صرفاً از اسلاف حضرت ابراهیم(ع) نبود، بلکه ادامه دهنده راهی بود که در ابتدا حضرت ابراهیم (ع) آن را آغاز کرده بود. پیامبر(ص) تمامی آلودگی ها و پلشتی ها را از دین ابراهیم (ع) زدود و خانه ای را که ابراهیم (ع) بنا کرده بود، از وجود تمامی بتان پاک نمود و نام الله را نه فقط بر سر زبان ها که بر دل ها انداخت
اما در میان اعراب بودند کسانی که از بت پرستی و شرک انزجار داشتند و در جستجوی حقیقت بودند. آنها توحید و خدا پرستی را باور داشتند و معتقد بودند خداوند نیکوکاران را پاداش می دهد و بدکاران را مجازات می کند. آنها آنچنان که در کتب مقدس خوانده بودند، در انتظار منجی ای بودند که دین واقعی را به ارمغان آورد. از این میان می توان به قس بن ساعده و ورقه بن نوفل اشاره کرد. قس بن ساعده از سخنوران بی نظیر عرب بود و سخنان او در میان اعراب به مثل بدل گشته بود. او معاد را باور داشت و پیامبر(ص) او را در دوران کودکی خویش در حالی دیده بود که سوار بر شتر با مردم سخن می گفت و آنها را به ترک عادات زشت دعوت می کرد و به بعثت پیامبر بشارت می داد. وقتی پیامبر(ص) از خبر فوت قس آگاهی یافت، فرمود: «خدا قس را بیامرزد امیدوارم که در روز قیامت به تنهایی مانند یک امت محشور شود. گویی او را می بینیم که در بازار عکاظ بر شتر سرخی سوار است و گوید: ای مردم فراهم شوید و بشنوید و به خاطر سپارید. هر که زنده باشد، خواهد مرد و هر که بمیرد، از دست می رود و هر چه آمدنی است زود بیاید... .» (مسعودی، ۱۳۷۰)
ورقه بن نوفل پسرعموی حضرت خدیجه بود. او کتاب هایی را که پیش از او بر انبیا نازل شده بود، خوانده بود و به معاد و بهشت و جهنم ایمان داشت. او با شنیدن نخستین مکاشفه پیامبر از زبان خودش او را به نبوت بشارت داد و خود نیز به او ایمان آورد. (زرین کوب، ۱۳۸۸)
چنین شرایطی وجود یک پیامبر را می طلبید؛ پیامبری که کامل کننده ادیان پیشین باشد؛ ایثارگری که خود هدایت یافته باشد و مردمان را به راه راست هدایت کند. کسی که اوضاع آشفته و نابسامان آن روزگار او را در فشار قرار داده و خود نیز مستعد دریافت وحی و ابلاغ آن به امت ها باشد. با بررسی زندگی وافکار پیامبر(ص) می توان دریافت که ایشان همان پیامبر مرسلی هستند که ظهورش را انبیای پیشین بشارت داده بودند. ظهور پیامبر(ص) در کتب انبیای سلف آمده بود و کتب حقوق نبی و یوحنا نیز از رسالت او سخن گفته بودند.
بنا بر حدیثی که از خود پیامبر(ص) نقل شده است، ایشان از نوادگان حضرت اسماعیل (ع) بودند: «خدا از فرزندان اسماعیل، کنانه را برگزید و از بازماندگان کنانه، قریش را برگزید و بنی هاشم را از قریش برگزید و مرا از بنی هاشم برگزید. بنابراین من نخبه برگزیدگانم.» از این رو توحید و یکتا پرستی از اجداد پیامبر(ص) به ایشان به ارث رسیده بود. همچنان که جد او عبدالمطلب نیز یکتا پرست بود. حتی نام پدر پیامبر(ص) یعنی عبدالله نیز بیانگر آن یکتا پرستی ای است که در خاندان او وجود داشته است. (زرین کوب، ۱۳۸۸) پیامبر(ص) در کنار چنین افرادی، کودکی خود را سپری کرد. این امر باعث شده بود او از بت پرستی و اعمال شنیعی که در میان اعراب رواج داشت، بیزار شود. سال ها بعد، وقتی که پیامبر(ص) برای تجارت به نقاط مختلف سفر کرد، با پیروان دیگر ادیان آشنا شد. ادیان مسیحیت و یهودیت در میان مردمی که در مکه یا حتی شهرهای مجاور آن زندگی می کردند، پیروانی داشتند. این دو دین تنها ادیانی بودند که توحید گرا بودند. (ناس، ۱۳۷۹) اما در نظر پیامبر(ص) این دو دین نیز با آن که ادیانی وحیانی بودند، از دستبرد تحریف روزگار مصون نمانده بودند. از این رو پیامبر(ص) در جستجوی دینی کامل تر و پویاتر بود.
پیامبر(ص) رفتار قوم خود را بحق نمی دید. چرا که آن کسانی از قبیله قریش که عهده دار امور کعبه بودند، کارهای ناشایستی در حق مردم مظلوم روا می داشتند. تولیت کعبه که در نظر آنها امتیازی محسوب می شد، فقط مختص آنها بود. به همین علت قریشیان در مراسم حج مقرر کرده بودند که هر زائر باید اولین طواف خود را با جامه ای انجام دهد که از آنها، گرفته باشد وگرنه می بایست بی جامه طواف کند. این کار برای قریش منبع درآمدی بود که پیامبر به آن معترض بود. (زرین کوب، ۱۳۸۹) {اغلب مردم قریش تاجر بودند و کلاً تجارت در عربستان در دست آنان بود. زیرا فقط قریشیان بودند که از راه های امن عربستان با خبر بودند و از پادشاهان ایران، شام، حبشه و یمن نامه ای داشتند که به توسط آن می توانستند آزادانه و بی آن که کسی متعرض آنان شود، تجارت کنند. موقعیت جغرافیایی شهر مکه که سرزمینی خشک و بی آب بود، باعث شده بود که این شهر به مرکزی تجاری بدل شود. مکه مرکز رفت و آمد کاروان ها و زوار بود و در میان یمن و شام و حبشه قرار داشت. (ابراهیم حسن، ۱۳۸۸)}
نکته: دیدار پیامبر(ص) و جبرئیل در زمان قدسی رخ داد، این زمان آن اکنون سرمدی است. این اکنون همان دروازه ای است که پیامبر با عبور از آن به ورای دریای پریشانی و اضطراب آمیز زندگی که همان اسارت در زمان مادی است، رسید
مواجهه با چنین شرایطی بود که پیامبر را به تفکر وا می داشت. پیامبر(ص) هر از چند گاهی به کوه های اطراف مکه پناه می برد تا از غوغای شهر به دور باشد. او در غار حرا به تفکر مشغول می شد تا بلکه پاسخی برای تمامی سؤالاتی که ذهن او را به خود مشغول کرده بود، بیابد. روح او در طلب معنایی برای این زندگانی و غایت آن بود. طلب پیامبر(ص) برای یافتن پاسخی برای سؤالاتش، او را با فرشت ه وحی رویاروی ساخت. پیامبر(ص) در کودکی نیز شاهد کشف وشهود بود. هنگامی که ایشان در بادیه و در کنار حلیمه، دایه خود زندگی می کرد، شرح صدری برایشان رخ داد. چنین پیش آمد که در آن زمان و هنگامی که با پسر حلیمه به چوپانی رفته بود، ۲ نفر ملکوتی را دید. (مسعودی ۱۳۷۰) برخی معتقدند این حکایت به آیه «الم نشرح لک صدرک» اشاره دارد. (زرین کوب، ۱۳۸۹) این کشف و شهود که در کودکی رخ داده بود و همچنین گفته بحیرای راهب که رسالت پیامبر را اذعان کرده و عموی پیامبر را به نبوت او بشارت داده بود، بیانگر آن است که دریافت وحی حالت خاصی است که فقط مختص پیامبران است و در وجود آنها امری ذاتی محسوب می شود.
به این ترتیب، پیامبر(ص) در حالی با جبرئیل رویاروی شد که او را به خواندن تشویق می کرد. در واقع او پیامبر(ص) را به خواندن نام خدایی فرا می خواند که آفریننده کل شیء بود. اما این مواجهه که شاید در نظر پیامبر(ص) ساعت ها طول کشیده باشد، در یک لحظه رخ داده بود. چرا که پیامبر(ص) جبرئیل را در زمانی جدای از زمان دنیایی ملاقات کرد. این دیدار در زمانی که زمان قدسی نامیده می شود، روی داد. این زمان زمانی است که در گذشته و حال و آینده نمی گنجد. این زمان، آن اکنون سرمدی است که به ابدیت متصل است. چرا که نمی توان زمانی را برای اکنون سرمدی مشخص کرد. (شهرام بخت، ۱۳۹۰) آن اکنون همان دروازه ای است که پیامبر(ص) می بایست از آن عبور می کرد تا به ورای دریای پریشانی و اضطراب آمیز زندگی که همان اسارت در زمان مادی است برسد. در همین اکنون سرمدی بود که پیامبر وحی را دریافت کرد. در این زمان خاص جبرئیل به اذن خداوند از ساحت یک فرشته به مرتبه انسانی رسید تا پیامبر(ص) قادر به دریافت وحی از او شود. تمثل فرشته به هیات انسان امری است که فقط برای پیامبران مرسل روی می دهد.
وقتی پیامبر(ص) به اصرار حضرت خدیجه، نخستین وحی خود را برای ورقه بن نوفل بازگو کرد، وی به نبوت پیامبر(ص) اقرار کرد و چنین گفت: « قسم به خدایی که جان ورقه به دست اوست، تو پیامبر این امتی که آزارت کنند و تکذیب شوی و برونت کنند و به جنگ کشانند.» (مسعودی، ۱۳۷۰)
پیامبر(ص) بتدریج دعوت خود را آشکار کرد و نه تنها اعراب که تمامی مردم، از هر قوم و نژادی را به سوی دینی فرا خواند که رستگاری امت ها در آن بود. پیامبر(ص) صرفاً از اسلاف حضرت ابراهیم(ع) نبود، بلکه ادامه دهنده راهی بود که در ابتدا حضرت ابراهیم (ع) آن را آغاز کرده بود. پیامبر(ص) تمامی آلودگی ها و پلشتی ها را از دین ابراهیم (ع) زدود و خانه ای را که ابراهیم (ع) بنا کرده بود، از وجود تمامی بتان پاک نمود و نام الله را نه فقط بر سر زبان ها که بر دل ها انداخت