03-11-2014، 8:53
در مقاله حاضر نویسنده، با اشاره به باورهای غیرمسلمانان و یهودیان دیدگاه قرآن را در مورد خلقت زن و جایگاه او در دین اسلام مورد بررسی و واکاوی قرار می دهد و زن را بخشی از نفس انسانی واحد می داند که خداوند آفریده است اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.
نفس واحد انسانی
زن در هستی شناسی قرآن موجودی است که برخلاف باورهای تحریفی شرایع یهودی و مسیحی از باقیمانده گل آدم و یا عضو بدنی و کالبدی جسمی وی خلق نشده است. تعبیری که قرآن از این مسئله به دست می دهد کاملا با تحلیل و گزارش یهودی مخالف است. در گزارش قرآن به جای آن که مسئله به حوزه جسم ارتباط یابد به حوزه و نشئه دیگری مرتبط می شود. قرآن از نشئه و مرتبه ای سخن می گوید که نه مرتبه جسم صرف است و نه روح محض. از این رو سخن از نشئه نفس می کند. نفس در یکی از کاربردهای قرآنی به معنای روح تعلق یافته به کالبد جسمانی است. خداوند در بیان آفرینش انسان می فرماید: خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها؛ خداوند شما را از نفس یگانه ای آفریده و از همان نفس یگانه همسرش را آفریده است. (نساء آیه ۱)
در این آیه به روشنی بیان می شود که آدم(ع) به عنوان نفس واحد و یگانه ای است که خداوند آفریده است و از بخشی از همان نفس، جفت و همسرش را آفریده است. کاربرد حرف جاره (من) از آن روست تا جزئیت و نیز منشأ انتزاع به خوبی تبیین گردد. به این معنا که زن بخشی از همان نفس واحد است و برخلاف باورهای یهودی در کتاب تلمود نه از موجودات دیگر و یا انواع دیگر است و نه این که خود موجود و حقیقت مستقلی است تا موجب شود تا با دو نوع مخلوق متفاوت و گوناگون مواجه شویم و زن را از دایره انسانیت بیرون بریم چنان که برخی از ادیان و مذاهب غیرتوحیدی با زن این گونه برخورد می کردند و زن را موجودی غیرانسانی قرار می دادند. شگفت این که در آثار تلمودی یهودی بر این نکته تاکید شده است که همه انسان ها از مادری جنی و یا غیرانسانی به دنیا آمده اند و تنها یهودیان از مادری فرشته پدیدار شده اند.
در باورهای یهودی تناقضات و اختلافات بسیاری یافت می شود که برای شناخت جایگاه زن در قرآن بدان نیاز است؛ زیرا بسیاری از آیات قرآنی ناظر به مباحثی است که در فرهنگ عربی و یهودی وجود داشته است و در حقیقت نقد این فرهنگ و باورها و اندیشه هاست.
در باورهای یهودی، زن هم از گل زاید آدم خلق شده است و پس از پدید آمدن هابیل و قابیل و سپس شیث برخی از آنان با جنیان و یا نسناس ها ازدواج کرده اند که بیش تر مردم را تشکیل می دهند و برخی دیگر از آنان با فرشتگان ازدواج کرده اند که یهودیان ثمره این ازدواج هستند، از این رو خود را ابناء الله نیز می شمارند و به این شیوه می کوشند تا برتری خویش را تثبیت کنند. قرآن هر دو دیدگاه را نقد می کند و می فرماید که زن هرچند که به یک معنا جزیی از حضرت آدم(ع) است ولی این جزئیت در گل و یا روح نیست بلکه در نفس آن حضرت است. دیگر آن که همه انسان ها از همان نفس واحد و جزو او پدید آمده اند و هیچ گونه تفاوتی میان آنها نیست. از این رو می فرماید: (و بث منهما)؛ از همان نفس واحد و یگانه همه انسان را پراکنده کرد. این تعبیر در آغاز آیه آمده اشاره به این نکته است که خلقت آدم و همسرش خلقتی بی واسطه بوده است و در خلقت دیگر انسان ها که از طریق عادی انجام می شود واسطه دخالت دارد. همین معنا در آیات دیگری نیز به عنوان خلقت از گل و خلقت از منی و نطفه بیان شده است تا معنای خلقت بی واسطه و با واسطه دیگر انسان ها از راه آدم و همسرش دانسته شود.
مسئولیت خلافت با مرد است
در تحلیل و گزارش قرآنی تنها آدم و همسرش هستند که بی واسطه آفریده می شوند و پس از خلقت، روح نیز به صورت مستقیم در آنان دمیده می شود. از این رو درباره خلقت حضرت مسیح نیز به واسطه گری مریم در خلقت و بی واسطه گی دمیدن روح اشاره می شود تا این معنا بیان گردد که در خلقت مسیح نوعی واسطه و عدم واسطه وجود داشته است ولی در آفرینش آدم این گونه نبوده است. بنابراین خلقت آدم و مسیح از جهاتی همانند و مشابه هم است.
به هر حال در آیات دیگر قرآنی توضیح داده می شود که همه انسان ها از این نفس یگانه آدم و نیمه دیگر وی که همسر و جفت آن باشد آفریده شده اند و هیچ تفاوتی میان انسان ها از نظر کیفیت خلقت و یا ماده خلقت و یا حتی امر الهی نیست.
هدف از آفرینش زن
در سوره اعراف نیز توضیح می دهد که هدف از آفرینش زن به عنوان جفت و همسر چه بوده است. مطلب مهم در گزارش و تحلیل قرآنی آن است که در هیچ جای قرآن سخن از ماهیت جداگانه و مستقل زن در حوزه آفرینش و خلقت نیست؛ بلکه همواره زن به عنوان همسر معرفی می شود. به سخنی دیگر خداوند نخست ماهیتی به عنوان زن را خلق نکرده است تا میان او و حضرت آدم به تکوین و یا تشریع ارتباط همسری ایجاد کند؛ بلکه از همان آغاز از نفس واحد و یگانه، همسرش را آفریده است تا مرد (آدم) در کنارش به آرامش رسد و کمال یابد و کامل گردد.
نیاز زن و مرد به یکدیگر
گرایش مرد به همسرش همانند گرایش کل به جزء خود است و گرایش زن به مرد همانند گرایش جزء به کل خود می باشد. از این رو مرد برای دست یابی به آرامش به جزء جدا شده خویش نیاز دارد و بی او به کمال نمی رسد و کامل نمی شود و زن بی مرد قوام و استواری نمی یابد و در نقص و جزئی بودن می ماند.
در تحلیل قرآنی زن به مرد نیاز دارد و مرد به زن محتاج و مشتاق است؛ زیرا ماهیت مرد و زن یکی است و مرد و همسرش یک نفس کامل را تشکیل می دهند.
در گزارش قرآنی زن عامل بدبختی و یا بیرون رانده شدن انسان (آدم) از بهشت نیست و برخلاف باورهای یهودی که زن را عامل بدبختی و گناه نخست آدم برمی شمارند، زن و مرد هر دو به یک درجه در تحقق گناه دست داشته و مرتکب آن شده اند. از این رو می فرماید که ابلیس هردو ایشان را فریفت و هردو ایشان مرتکب گناه شدند. اما از آن جایی که خلافت و ولایت بر هستی از آن مرد است و مرد کل است و زن جزء و مسئولیت عمل، بر گردن کل است و حضرت آدم مقصر در گناه و تحقق و ارتکاب آن بوده است. از این رو به عنوان مسئول خود را مجبور می بیند تا پاسخ گو باشد و به درگاه خداوند توبه و انابه کند.
قرآن در بحث توبه سخن را به روی آدم می برد و می فرماید: فتلقی آدم من ربه کلمات
فتاب علیه؛ (بقره/ ۳۷)آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت کرد و بدان توبه نمود. پس از پذیرش توبه نیز دوباره مسئله به هر دو بازمی گردد و همسر آدم نیز به حکم جزئیت مجبور می شود تا بهشت را ترک و هبوط کند. از این رو خطاب خداوند این گونه است: اهبطا؛ شما دو تن هبوط کنید و یا گاه شیطان را در آن جا وارد ساخته و می فرماید: اهبطو؛ هر سه تن هبوط کنید.
به هر حال زن در گزارش و تحلیل قرآنی نه تنها عامل اصلی گناه نخست نبوده است بلکه به پیروی از خلیفه و ولی الله که همسرش باشد مرتکب گناه شد و به جرم تبعیت تبعید می شود. در حالی که در گزارش های توراتی و تلمودی گناه نخست به گردن همسر آدم می افتد.
در تحلیل قرآن زن از نظر آفرینش همانند مرد از یک نفس آفریده شده است که همان نفس آدم است و از این رو همان خصوصیات نفس آدم را دارا می باشد و تفاوت هایی که در میان مردان و زنان وجود دارد تفاوت های ماهوی نیست که تاثیرگذار در مسئولیت ها و یا کیفرها و پاداش ها باشد. البته در آیات قرآن به خوبی و روشنی معلوم می شود که مسئولیت ولایت و خلافت الهی به عهده مرد است و زن به هیچ وجه خلافت و ولایت الهی ندارد. این بدان معنا نیست که زنان به مقام عصمت و طهارت دست نمی یابند و یا به مقامات عالی که اقتضای نفس انسانی است نمی رسند؛ زیرا نفس زن نیز به جهت همان جزئیت می تواند به مراتب عالی برسد ولی با این همه نمی تواند مسئولیت خلافت الهی را برعهده گیرد حتی اگر معصوم باشد.
خلافت الهی، مقام آموزش و تربیت و تعلیم موجودات هستی از فرشته و جن و دیگر موجودات است از این رو مسئولیتی است بسیار دشوار که تنها مرد البته به همراه و مساعدت زن آن را به سرانجام می رساند؛ زیرا چنان که گفته شد زن بخشی از نفس مرد است که مرد به آن کامل می شود و آرامش می یابد و زن با شوهر خویش قوام و استواری پیدا می کند. لذا وابستگی تکوینی در میان آنان وجود دارد. مرد همواره به زن نیاز دارد و بی او ناقص است گویی که جزیی از وی نیست.
با این نگرش قرآنی برخلاف باورهای بسیار می بایست گفت که زن و مرد از نظر ماهیت تفاوتی ندارند و تنها تفاوتشان در هویت آنها است که در اصل زندگی و یا رشد و تعالی زن تاثیری ندارد. این برخلاف اندیشه ای است که زن را موجودی غیرانسانی و یا ... می داند و از آن تنها به عنوان ابزار استفاده می کند به همان اندازه اگر زن ابزاری برای رشد و تعالی مرد است همان اندازه مرد ابزاری برای رشد و تعالی زن می باشد. (البته اگر با دید ابزاری نگاه شود که در غرب و یا حتی در ایران خودمان گاه این گونه نگاه به زن وجود دارد.) باشد تا با تغییر بینش و تبدیل آن به بینش قرآنی، جایگاه و مقام همسر را دانسته و در نگرش خویش تغییر سازنده ای نسبت به زن و همسر ایجاد کنیم.
نفس واحد انسانی
زن در هستی شناسی قرآن موجودی است که برخلاف باورهای تحریفی شرایع یهودی و مسیحی از باقیمانده گل آدم و یا عضو بدنی و کالبدی جسمی وی خلق نشده است. تعبیری که قرآن از این مسئله به دست می دهد کاملا با تحلیل و گزارش یهودی مخالف است. در گزارش قرآن به جای آن که مسئله به حوزه جسم ارتباط یابد به حوزه و نشئه دیگری مرتبط می شود. قرآن از نشئه و مرتبه ای سخن می گوید که نه مرتبه جسم صرف است و نه روح محض. از این رو سخن از نشئه نفس می کند. نفس در یکی از کاربردهای قرآنی به معنای روح تعلق یافته به کالبد جسمانی است. خداوند در بیان آفرینش انسان می فرماید: خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها؛ خداوند شما را از نفس یگانه ای آفریده و از همان نفس یگانه همسرش را آفریده است. (نساء آیه ۱)
در این آیه به روشنی بیان می شود که آدم(ع) به عنوان نفس واحد و یگانه ای است که خداوند آفریده است و از بخشی از همان نفس، جفت و همسرش را آفریده است. کاربرد حرف جاره (من) از آن روست تا جزئیت و نیز منشأ انتزاع به خوبی تبیین گردد. به این معنا که زن بخشی از همان نفس واحد است و برخلاف باورهای یهودی در کتاب تلمود نه از موجودات دیگر و یا انواع دیگر است و نه این که خود موجود و حقیقت مستقلی است تا موجب شود تا با دو نوع مخلوق متفاوت و گوناگون مواجه شویم و زن را از دایره انسانیت بیرون بریم چنان که برخی از ادیان و مذاهب غیرتوحیدی با زن این گونه برخورد می کردند و زن را موجودی غیرانسانی قرار می دادند. شگفت این که در آثار تلمودی یهودی بر این نکته تاکید شده است که همه انسان ها از مادری جنی و یا غیرانسانی به دنیا آمده اند و تنها یهودیان از مادری فرشته پدیدار شده اند.
در باورهای یهودی تناقضات و اختلافات بسیاری یافت می شود که برای شناخت جایگاه زن در قرآن بدان نیاز است؛ زیرا بسیاری از آیات قرآنی ناظر به مباحثی است که در فرهنگ عربی و یهودی وجود داشته است و در حقیقت نقد این فرهنگ و باورها و اندیشه هاست.
در باورهای یهودی، زن هم از گل زاید آدم خلق شده است و پس از پدید آمدن هابیل و قابیل و سپس شیث برخی از آنان با جنیان و یا نسناس ها ازدواج کرده اند که بیش تر مردم را تشکیل می دهند و برخی دیگر از آنان با فرشتگان ازدواج کرده اند که یهودیان ثمره این ازدواج هستند، از این رو خود را ابناء الله نیز می شمارند و به این شیوه می کوشند تا برتری خویش را تثبیت کنند. قرآن هر دو دیدگاه را نقد می کند و می فرماید که زن هرچند که به یک معنا جزیی از حضرت آدم(ع) است ولی این جزئیت در گل و یا روح نیست بلکه در نفس آن حضرت است. دیگر آن که همه انسان ها از همان نفس واحد و جزو او پدید آمده اند و هیچ گونه تفاوتی میان آنها نیست. از این رو می فرماید: (و بث منهما)؛ از همان نفس واحد و یگانه همه انسان را پراکنده کرد. این تعبیر در آغاز آیه آمده اشاره به این نکته است که خلقت آدم و همسرش خلقتی بی واسطه بوده است و در خلقت دیگر انسان ها که از طریق عادی انجام می شود واسطه دخالت دارد. همین معنا در آیات دیگری نیز به عنوان خلقت از گل و خلقت از منی و نطفه بیان شده است تا معنای خلقت بی واسطه و با واسطه دیگر انسان ها از راه آدم و همسرش دانسته شود.
مسئولیت خلافت با مرد است
در تحلیل و گزارش قرآنی تنها آدم و همسرش هستند که بی واسطه آفریده می شوند و پس از خلقت، روح نیز به صورت مستقیم در آنان دمیده می شود. از این رو درباره خلقت حضرت مسیح نیز به واسطه گری مریم در خلقت و بی واسطه گی دمیدن روح اشاره می شود تا این معنا بیان گردد که در خلقت مسیح نوعی واسطه و عدم واسطه وجود داشته است ولی در آفرینش آدم این گونه نبوده است. بنابراین خلقت آدم و مسیح از جهاتی همانند و مشابه هم است.
به هر حال در آیات دیگر قرآنی توضیح داده می شود که همه انسان ها از این نفس یگانه آدم و نیمه دیگر وی که همسر و جفت آن باشد آفریده شده اند و هیچ تفاوتی میان انسان ها از نظر کیفیت خلقت و یا ماده خلقت و یا حتی امر الهی نیست.
هدف از آفرینش زن
در سوره اعراف نیز توضیح می دهد که هدف از آفرینش زن به عنوان جفت و همسر چه بوده است. مطلب مهم در گزارش و تحلیل قرآنی آن است که در هیچ جای قرآن سخن از ماهیت جداگانه و مستقل زن در حوزه آفرینش و خلقت نیست؛ بلکه همواره زن به عنوان همسر معرفی می شود. به سخنی دیگر خداوند نخست ماهیتی به عنوان زن را خلق نکرده است تا میان او و حضرت آدم به تکوین و یا تشریع ارتباط همسری ایجاد کند؛ بلکه از همان آغاز از نفس واحد و یگانه، همسرش را آفریده است تا مرد (آدم) در کنارش به آرامش رسد و کمال یابد و کامل گردد.
نیاز زن و مرد به یکدیگر
گرایش مرد به همسرش همانند گرایش کل به جزء خود است و گرایش زن به مرد همانند گرایش جزء به کل خود می باشد. از این رو مرد برای دست یابی به آرامش به جزء جدا شده خویش نیاز دارد و بی او به کمال نمی رسد و کامل نمی شود و زن بی مرد قوام و استواری نمی یابد و در نقص و جزئی بودن می ماند.
در تحلیل قرآنی زن به مرد نیاز دارد و مرد به زن محتاج و مشتاق است؛ زیرا ماهیت مرد و زن یکی است و مرد و همسرش یک نفس کامل را تشکیل می دهند.
در گزارش قرآنی زن عامل بدبختی و یا بیرون رانده شدن انسان (آدم) از بهشت نیست و برخلاف باورهای یهودی که زن را عامل بدبختی و گناه نخست آدم برمی شمارند، زن و مرد هر دو به یک درجه در تحقق گناه دست داشته و مرتکب آن شده اند. از این رو می فرماید که ابلیس هردو ایشان را فریفت و هردو ایشان مرتکب گناه شدند. اما از آن جایی که خلافت و ولایت بر هستی از آن مرد است و مرد کل است و زن جزء و مسئولیت عمل، بر گردن کل است و حضرت آدم مقصر در گناه و تحقق و ارتکاب آن بوده است. از این رو به عنوان مسئول خود را مجبور می بیند تا پاسخ گو باشد و به درگاه خداوند توبه و انابه کند.
قرآن در بحث توبه سخن را به روی آدم می برد و می فرماید: فتلقی آدم من ربه کلمات
فتاب علیه؛ (بقره/ ۳۷)آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت کرد و بدان توبه نمود. پس از پذیرش توبه نیز دوباره مسئله به هر دو بازمی گردد و همسر آدم نیز به حکم جزئیت مجبور می شود تا بهشت را ترک و هبوط کند. از این رو خطاب خداوند این گونه است: اهبطا؛ شما دو تن هبوط کنید و یا گاه شیطان را در آن جا وارد ساخته و می فرماید: اهبطو؛ هر سه تن هبوط کنید.
به هر حال زن در گزارش و تحلیل قرآنی نه تنها عامل اصلی گناه نخست نبوده است بلکه به پیروی از خلیفه و ولی الله که همسرش باشد مرتکب گناه شد و به جرم تبعیت تبعید می شود. در حالی که در گزارش های توراتی و تلمودی گناه نخست به گردن همسر آدم می افتد.
در تحلیل قرآن زن از نظر آفرینش همانند مرد از یک نفس آفریده شده است که همان نفس آدم است و از این رو همان خصوصیات نفس آدم را دارا می باشد و تفاوت هایی که در میان مردان و زنان وجود دارد تفاوت های ماهوی نیست که تاثیرگذار در مسئولیت ها و یا کیفرها و پاداش ها باشد. البته در آیات قرآن به خوبی و روشنی معلوم می شود که مسئولیت ولایت و خلافت الهی به عهده مرد است و زن به هیچ وجه خلافت و ولایت الهی ندارد. این بدان معنا نیست که زنان به مقام عصمت و طهارت دست نمی یابند و یا به مقامات عالی که اقتضای نفس انسانی است نمی رسند؛ زیرا نفس زن نیز به جهت همان جزئیت می تواند به مراتب عالی برسد ولی با این همه نمی تواند مسئولیت خلافت الهی را برعهده گیرد حتی اگر معصوم باشد.
خلافت الهی، مقام آموزش و تربیت و تعلیم موجودات هستی از فرشته و جن و دیگر موجودات است از این رو مسئولیتی است بسیار دشوار که تنها مرد البته به همراه و مساعدت زن آن را به سرانجام می رساند؛ زیرا چنان که گفته شد زن بخشی از نفس مرد است که مرد به آن کامل می شود و آرامش می یابد و زن با شوهر خویش قوام و استواری پیدا می کند. لذا وابستگی تکوینی در میان آنان وجود دارد. مرد همواره به زن نیاز دارد و بی او ناقص است گویی که جزیی از وی نیست.
با این نگرش قرآنی برخلاف باورهای بسیار می بایست گفت که زن و مرد از نظر ماهیت تفاوتی ندارند و تنها تفاوتشان در هویت آنها است که در اصل زندگی و یا رشد و تعالی زن تاثیری ندارد. این برخلاف اندیشه ای است که زن را موجودی غیرانسانی و یا ... می داند و از آن تنها به عنوان ابزار استفاده می کند به همان اندازه اگر زن ابزاری برای رشد و تعالی مرد است همان اندازه مرد ابزاری برای رشد و تعالی زن می باشد. (البته اگر با دید ابزاری نگاه شود که در غرب و یا حتی در ایران خودمان گاه این گونه نگاه به زن وجود دارد.) باشد تا با تغییر بینش و تبدیل آن به بینش قرآنی، جایگاه و مقام همسر را دانسته و در نگرش خویش تغییر سازنده ای نسبت به زن و همسر ایجاد کنیم.