23-10-2014، 14:17
پیكر عالم ربانی و فقیه عالی مقام آیت الله العظمی میرزا جوادآقا تبریزی با حضور كم نظیر مردم و علما پس از تشییع در تهران و قم به خاك سپرده شد. قشرهای مختلف مردم و فرهیختگان آمده بودند در زمره صدها هزار مشایعت كننده مردی باشند كه در كنار تكیه بر مسند شامخ «مرجعیت عامه» سال های سال به تربیت شاگردانی فرهیخته همت گماشته و بر مدار پارسایی و مردم داری حركت كرده بود.
مردم به قدرشناسی آمده بودند و جز این هم نمی توانست باشد. محبتی است میان عالمان دین و مردم كه به هر بهانه ای خود را به رخ نگاه های پرسان و كنجكاو در جهان می كشد، آن هم در روزگاری كه برخی تبلیغات سازمان یافته بین المللی و داخلی اصرار دارد چیرگی مدرنیته و تجدد را پایان دین و ایمان و روحانیت و مرجعیت قلمداد كند.
در همین سده اخیر هرچه پیش آمده ایم جریان تبلیغاتی ضد دین و روحانیت تلاش انبوه تری را سامان داده تا ادعا كند دین و مرجعیت به آخر خط در عصر جدید عصر فناوری و ارتباطات و تنوع و دنیازدگی (این جهانی شدن) و لذت و انسان خدایی و عصیان و طغیان رسیده و جایگاهی در حیات انسان ندارد. در همین یكی دو دهه ای كه گذشت، آنها كه به هزار و یك دلیل از انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی ضربات استراتژیك خورده بودند، كوشیدند با تجدید سازمان جریان تهاجم فرهنگی سیاسی، «پایان دین» را اعلام و جشن غلبه الحاد و لائیسم و سكولاریسم را برپا كنند. صراحتاً گفتند كه جای نهادهای «مرجع» عوض شده و دین كم فروغ گشته و بی اعتقادی به دینداری و دین مداری رونق یافته است. كوشیدند مرجعیت فكری و فرهنگی و سیاسی را به حوزه هایی خارج از دین بكشانند و با اتصال و ارتزاق از «دهكده جهانی» و محصولات و تولیدات آن، زعامت عمومی را به دست گیرند. اما حباب های كف روی آب بودند، پرطمطراق و در عین حال فانی و ناپایدار. از فراز جریان فرهنگ عمومی كنار زده شدند و حقیقت زلال باور و اعتقاد ملت دیگربار آشكار شد.
نام ملت ایران با ایمان و اعتقاد عجین شده است. ملتی باورمند و مؤمن كه خط شكنی كرده و به مدد ایمان خود سدهای غیرقابل عبور را به زیر پا كشیده است. این همان ملتی است كه ۱۱۵سال پیش در حالی كه انگلیسی ها در دنیا اربابی و سلطنت بی بدیل داشتند، با حكم یك خطی میرزای شیرازی بزرگ الیوم استعمال تنباكو و توتون بأیّ نحو كان در حكم محاربه با امام زمان«عج» است اركان آن امپراطوری بین المللی را مثل زلزله تكان داد. و این همان ملتی است كه شانه به شانه هم، به مرجعی بزرگ اقتدا كرد و طومار قدرت آمریكا را در منطقه و دنیا به هم پیچید. كه این ملت باور داشته «علما، وارثان پیامبران و امانتداران رسولان الهی اند». یقین دارد كه فقهای پارسا و پاكباخته و بی ریا، حجت امام عصر«عج» بر مردمان در هر عصری هستند و اطاعت از آنها واجبی عزیزتر از جان.
اگر رحلت فرزانه ای از فرزانگان حریم فقاهت و مرجعیت آن چنان كه دیروز مشاهده كردیم، شور و رستاخیز میان مردم برمی انگیزد، غریب و بی سابقه نیست. این مردم با همه تهمت هایی كه خورده اند و بی انصافی هایی كه از جانب مبلغان سكولاریسم و اباحه گری در حقشان شده، مرجعیت را قاموس زندگی پاك و عزتمندانه و شرافت آمیز می دانند و بس. برای هر ناظر منصف و بیطرفی مثل روز روشن است كه این باور نه فقط در ایران بلكه در عراق و لبنان و دیگر كشورهای منطقه ریشه دوانده است، این اعتقاد كه نجات از چنگ خودكامگان و طواغیت و مستكبران جز با پیروی از مرجعیت و روحانیت ممكن نیست. امروز به شهادت رسانه های آمریكایی و اروپایی آیت الله العظمی سیدعلی سیستانی، محبوب ترین و نافذترین شخصیت در میان ملت عراق است همچنان كه سیدحسن نصرالله در میان ملت های لبنان، مصر و اردن. و اساسا مگر می شد غیر از این توقع داشت كه خداوند برای هدایت اشرف مخلوقات امامانی برگزیند و در غیبت آخرین امام معصوم، امت های مؤمن را بی ملجأ و پناه رها كند.
آری می دانیم و فراموش نكرده ایم كه وقتی چند سال پیش نام آیت الله سیستانی بر سر زبان ها افتاد، برخی از همین شبه روشنفكرهای وطنی كه برای ورود كابوی های وحشی به ایران روزشماری می كردند تحلیل نوشتند و ادعا كردند كه او برخلاف علما و مراجع در ایران، معارض ولایت و سیاست ورزی دینی است و عقیده به جدایی دین از سیاست دارد. اما سرانجام چه شد و واقعیت ها به كدام حقیقت شهادت داد؟ آیا جز این است كه سیاستمداران و تحلیل گران ارشد آمریكایی اذعان كردند در كشوری كه خیال می كردند در سیطره كامل آنهاست، از آیت الله سیستانی و تدبیرهای او شكست خورده اند. همین ۳ هفته پیش بود كه روزنامه آمریكایی واشنگتن پست نوشت: «آیت الله سیستانی نه تنها جرج بوش و هیچ یك از فرماندهان آمریكایی در عراق را به حضور نپذیرفت بلكه آنها را همچون عروسك خیمه شب بازی كنترل می كند درحالی كه ما میلیاردها دلار هزینه كردیم، هزاران آمریكایی جان خود را از دست دادند و صدام ساقط شد كه بیش از همه به نفع آیت الله سیستانی بود. اما مقامات سیاسی و نظامی آمریكا تازه متوجه شده اند كه در سال های اخیر این مقام دینی به آنها اجازه ملاقات نداده است. سیستانی هم اكنون قدرتمندترین چهره در عراق است اما با وجود ۲بار سفر بوش و وزرای خارجه او به عراق، هیچ یك از آنها را به حضور نپذیرفته است. چگونه ممكن است سران قدرتمندترین كشور جهان نتوانند با آیت الله سیستانی كه بوش و امثال او را كافر می داند، دیدار كنند.»
بپسندند یا نه، مرجعیت و فقاهت، پناهگاه مردم است. می دانند و از این دانستن به وحشت افتاده اند كه ولایت و مرجعیت دینی، تنها «تئوری انقلاب» و «مدل سیاسی حاكمیت» است كه قابلیت معارضه با نظم ظالمانه حاكم بر جهان و لیبرال دموكراسی سیطره جو را دارد. می دانند كه خاورمیانه و جهان به تدریج به این آگاهی می رسد كه تنها راه مقاومت پیروز در برابر مستكبران، چنگ زدن به دامان مردان الهی و دین شناس است كه به جباران و سلاطین و سرمایه داران باج نمی دهند. بی دلیل نیست كه با همه هزینه ها و تبلیغات، مرز تصنعی شیعه و سنی در خاورمیانه در حال فروریختن است. مرجعیت دینی سیاسی كه هرگز سر آشتی با ظلم نداشته، دیگربار سكه روز در دنیایی می شود كه آن را به مدرنیته و تجدد و بی ایمانی می شناسانند. اگر چنین نبود مقام ارشد مصری در كشور فراعنه، مجبور نمی شد با برنامه زنده تلویزیونی كه در حال پخش رشادت های حزب الله و دبیركل رشید آن بود و نفس پخش این برنامه به معجزه می ماند تماس بگیرد و به اجبار بگوید كه من از طرف رئیس جمهور مأمور شدم از طریق همین برنامه اعلام كنم كه ما هم به مقاومت حزب الله افتخار می كنیم.
رحمت و رضوان بی منتهای الهی نثار مردان امانتداری باد كه با پارسایی و فرزانگی، مشعل هدایت انبیا و اولیای الهی را برافروخته داشته و بر دوش كشیده اند.
مردم به قدرشناسی آمده بودند و جز این هم نمی توانست باشد. محبتی است میان عالمان دین و مردم كه به هر بهانه ای خود را به رخ نگاه های پرسان و كنجكاو در جهان می كشد، آن هم در روزگاری كه برخی تبلیغات سازمان یافته بین المللی و داخلی اصرار دارد چیرگی مدرنیته و تجدد را پایان دین و ایمان و روحانیت و مرجعیت قلمداد كند.
در همین سده اخیر هرچه پیش آمده ایم جریان تبلیغاتی ضد دین و روحانیت تلاش انبوه تری را سامان داده تا ادعا كند دین و مرجعیت به آخر خط در عصر جدید عصر فناوری و ارتباطات و تنوع و دنیازدگی (این جهانی شدن) و لذت و انسان خدایی و عصیان و طغیان رسیده و جایگاهی در حیات انسان ندارد. در همین یكی دو دهه ای كه گذشت، آنها كه به هزار و یك دلیل از انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی ضربات استراتژیك خورده بودند، كوشیدند با تجدید سازمان جریان تهاجم فرهنگی سیاسی، «پایان دین» را اعلام و جشن غلبه الحاد و لائیسم و سكولاریسم را برپا كنند. صراحتاً گفتند كه جای نهادهای «مرجع» عوض شده و دین كم فروغ گشته و بی اعتقادی به دینداری و دین مداری رونق یافته است. كوشیدند مرجعیت فكری و فرهنگی و سیاسی را به حوزه هایی خارج از دین بكشانند و با اتصال و ارتزاق از «دهكده جهانی» و محصولات و تولیدات آن، زعامت عمومی را به دست گیرند. اما حباب های كف روی آب بودند، پرطمطراق و در عین حال فانی و ناپایدار. از فراز جریان فرهنگ عمومی كنار زده شدند و حقیقت زلال باور و اعتقاد ملت دیگربار آشكار شد.
نام ملت ایران با ایمان و اعتقاد عجین شده است. ملتی باورمند و مؤمن كه خط شكنی كرده و به مدد ایمان خود سدهای غیرقابل عبور را به زیر پا كشیده است. این همان ملتی است كه ۱۱۵سال پیش در حالی كه انگلیسی ها در دنیا اربابی و سلطنت بی بدیل داشتند، با حكم یك خطی میرزای شیرازی بزرگ الیوم استعمال تنباكو و توتون بأیّ نحو كان در حكم محاربه با امام زمان«عج» است اركان آن امپراطوری بین المللی را مثل زلزله تكان داد. و این همان ملتی است كه شانه به شانه هم، به مرجعی بزرگ اقتدا كرد و طومار قدرت آمریكا را در منطقه و دنیا به هم پیچید. كه این ملت باور داشته «علما، وارثان پیامبران و امانتداران رسولان الهی اند». یقین دارد كه فقهای پارسا و پاكباخته و بی ریا، حجت امام عصر«عج» بر مردمان در هر عصری هستند و اطاعت از آنها واجبی عزیزتر از جان.
اگر رحلت فرزانه ای از فرزانگان حریم فقاهت و مرجعیت آن چنان كه دیروز مشاهده كردیم، شور و رستاخیز میان مردم برمی انگیزد، غریب و بی سابقه نیست. این مردم با همه تهمت هایی كه خورده اند و بی انصافی هایی كه از جانب مبلغان سكولاریسم و اباحه گری در حقشان شده، مرجعیت را قاموس زندگی پاك و عزتمندانه و شرافت آمیز می دانند و بس. برای هر ناظر منصف و بیطرفی مثل روز روشن است كه این باور نه فقط در ایران بلكه در عراق و لبنان و دیگر كشورهای منطقه ریشه دوانده است، این اعتقاد كه نجات از چنگ خودكامگان و طواغیت و مستكبران جز با پیروی از مرجعیت و روحانیت ممكن نیست. امروز به شهادت رسانه های آمریكایی و اروپایی آیت الله العظمی سیدعلی سیستانی، محبوب ترین و نافذترین شخصیت در میان ملت عراق است همچنان كه سیدحسن نصرالله در میان ملت های لبنان، مصر و اردن. و اساسا مگر می شد غیر از این توقع داشت كه خداوند برای هدایت اشرف مخلوقات امامانی برگزیند و در غیبت آخرین امام معصوم، امت های مؤمن را بی ملجأ و پناه رها كند.
آری می دانیم و فراموش نكرده ایم كه وقتی چند سال پیش نام آیت الله سیستانی بر سر زبان ها افتاد، برخی از همین شبه روشنفكرهای وطنی كه برای ورود كابوی های وحشی به ایران روزشماری می كردند تحلیل نوشتند و ادعا كردند كه او برخلاف علما و مراجع در ایران، معارض ولایت و سیاست ورزی دینی است و عقیده به جدایی دین از سیاست دارد. اما سرانجام چه شد و واقعیت ها به كدام حقیقت شهادت داد؟ آیا جز این است كه سیاستمداران و تحلیل گران ارشد آمریكایی اذعان كردند در كشوری كه خیال می كردند در سیطره كامل آنهاست، از آیت الله سیستانی و تدبیرهای او شكست خورده اند. همین ۳ هفته پیش بود كه روزنامه آمریكایی واشنگتن پست نوشت: «آیت الله سیستانی نه تنها جرج بوش و هیچ یك از فرماندهان آمریكایی در عراق را به حضور نپذیرفت بلكه آنها را همچون عروسك خیمه شب بازی كنترل می كند درحالی كه ما میلیاردها دلار هزینه كردیم، هزاران آمریكایی جان خود را از دست دادند و صدام ساقط شد كه بیش از همه به نفع آیت الله سیستانی بود. اما مقامات سیاسی و نظامی آمریكا تازه متوجه شده اند كه در سال های اخیر این مقام دینی به آنها اجازه ملاقات نداده است. سیستانی هم اكنون قدرتمندترین چهره در عراق است اما با وجود ۲بار سفر بوش و وزرای خارجه او به عراق، هیچ یك از آنها را به حضور نپذیرفته است. چگونه ممكن است سران قدرتمندترین كشور جهان نتوانند با آیت الله سیستانی كه بوش و امثال او را كافر می داند، دیدار كنند.»
بپسندند یا نه، مرجعیت و فقاهت، پناهگاه مردم است. می دانند و از این دانستن به وحشت افتاده اند كه ولایت و مرجعیت دینی، تنها «تئوری انقلاب» و «مدل سیاسی حاكمیت» است كه قابلیت معارضه با نظم ظالمانه حاكم بر جهان و لیبرال دموكراسی سیطره جو را دارد. می دانند كه خاورمیانه و جهان به تدریج به این آگاهی می رسد كه تنها راه مقاومت پیروز در برابر مستكبران، چنگ زدن به دامان مردان الهی و دین شناس است كه به جباران و سلاطین و سرمایه داران باج نمی دهند. بی دلیل نیست كه با همه هزینه ها و تبلیغات، مرز تصنعی شیعه و سنی در خاورمیانه در حال فروریختن است. مرجعیت دینی سیاسی كه هرگز سر آشتی با ظلم نداشته، دیگربار سكه روز در دنیایی می شود كه آن را به مدرنیته و تجدد و بی ایمانی می شناسانند. اگر چنین نبود مقام ارشد مصری در كشور فراعنه، مجبور نمی شد با برنامه زنده تلویزیونی كه در حال پخش رشادت های حزب الله و دبیركل رشید آن بود و نفس پخش این برنامه به معجزه می ماند تماس بگیرد و به اجبار بگوید كه من از طرف رئیس جمهور مأمور شدم از طریق همین برنامه اعلام كنم كه ما هم به مقاومت حزب الله افتخار می كنیم.
رحمت و رضوان بی منتهای الهی نثار مردان امانتداری باد كه با پارسایی و فرزانگی، مشعل هدایت انبیا و اولیای الهی را برافروخته داشته و بر دوش كشیده اند.