01-10-2014، 14:32
در احادیث وارد شده است که فرمودند در هنگام خطر گناه و وسوسه شیطان؛ شما بگوئید معاذالله؛ یعنی خود را به امان گاه و پناه گاه محکم الهی برسانید. اما نتیجه بخش بودن این ذکر شرایط و زمینه هایی دارد که باید آنها را نیز مدنظر داشت.
به گزارش جهان به نقل از فرهنگ نیوز، در روایات ما متعدد آمده است که در هنگام خطر گناه بگوئید؛ معاذالله و وارد پناه گاه امن الهی شوید تا از آن گناه مصون بمانید:
۱- آیت الله جوادی آملی در تبیین این احادیث اینطور گفتهاند که؛ گفتن تنها و صِرف، کاری از پیش نمیبرد و اگر اشاره شده است که بگوئید معاذ الله، منظور آنست که به زبان دل بگوئید و به عبارت دیگر با گفتن این کلام، باید انسان وارد دژ و حصن محکم الهی شود تا از دسترس شیطان در امان باشد.
همانگونه در هنگام خطرات طبیعی نظیر جنگ و یا زلزله آژیر خطری شنیده میشود به این معنا که مردم وارد پناهگاهها شوند، حال اگر کسی در جای خود بایستد و فقط این ندای (آژیر) خطر را بشنود و با خود بگوید که من باید به پناه گاه بروم و مدام نیز این جمله را در نزد خود تکرار کند اما قدم از قدم برنداشته و خود را به جای امنی نرساند قطعاً امنیتی برای او از گفتن و خواندن این جمله و شنیدن آن آژیر خطر حاصل نخواهد شد.
از همین قسم است آن احادیث وارده که فرمودند در هنگام خطر گناه و وسوسه شیطان؛ شما بگوئید معاذالله؛ یعنی خود را به امان گاه و پناه گاه محکم الهی برسانید.
۲- عالم عقل و عالم مجردات به جهت یک پارچگی و صراحتی که در آن هست از هر نوع تشویشی مبری بوده و انسانی که ساکن آن ساحت است از هر نوع وسوسه ای در امان خواهد بود. اگر در روایات بسیار دیده میشود که از فضیلت تفکر و تأمل بر عبادت (عبادت ظاهری) نام برده شده است و یا اینکه برترین عبادات را در تفکر بیان نمودهاند " تفکر الساعة افضل من عبادت الثقلین" سِرَّش در این است که؛ تفکّر و تأمّل انسان را از خیال و وهم - که عوالم متزلزل و متشابهیاند- به عالَم عقل که جهانی مستحکم و استوار است رهنمود میسازد. عاقلی که در حِصنِ عقل مقیم است، هیچگاه اسیر تَلوُّنات (رنگ به رنگ شدن) و تشبّهات خیالی و یا وهمی نمیشود.
۳- آنچه که در لسان دین از آن به عنوان خطوات شیطان و وسوسههای ابلیس نام برده میشود؛ همانا سقوط آدمی از عالم بسیط و صِرف عقل است به عوالم خیال و وهم.
خیال و وهم از آن نظر که در ذیل ساحت عقل فرمان بر باشند میتوانند از مُعظَم نعمات الهی بوده و انسان را در راه رسیدن به مقامات عالیه همراهی کنند. اما آنچه که از آن به عنوان سقوط و یا گناه در ورود به این دو عالم یاد میشود همانا تَوغُّل و ماندگی در این عالم است در آیاتی از کلام الله آمده است که انسان مختال، از محبت الهی به دور است "وَاللَّـهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ". (حدید ۲۳)
آنچه که در این دست آیات باید بدان توجه نمود این مطلب است که "مختال"، به انسانی گفته میشود که خیال زده است و نه آنکه دارای خیال است. خیال زدگی به آن معناست که قوه تخیُّل آدمی در ذیل قوه عاقله او کار نکند و خود را مستقل یافته و بر پایه درک و فهم خود حکم کند این آدم حد و مرزی برای اعمال و رفتار خود ندارد زیرا که عالَم خیال، هیچ حدّی برای عمل در خود نمیبیند و به عبارت دیگر هیچ حریمی برای خود لحاظ نمیکند(الا حریم حفظ خود).
بنابر این؛ هر حریمی در باید و نبایدها بر اعمال آدمی حاکم میشود، از قُوائی بالاتر از خیال نظیر وهم و عقل نشأت میگیرد. بنابراین اگر انسان خیال خود را سر لوحه اعمالش قرار دهد و آنرا در ذیل عقل سامان ندهد، هیچ حد و مرزی برای رفتار او نمیتوان در نظر گرفت و از این موجود در کلام وحی به مختال یعنی خیال زده یاد شده است.
۴- عالَمِ عقل که خود بسیط است، برای آنکه انسان را در این بساطت نگه دارد حریمی دارد و حریم او همان ماندگاری در این بساطت و صرافت است، تا انسان به تشویش و تزلزل نیفتد. بقا همواره از بساطت ناشی میشود و هر مُشوِّش و متزلزلی محکوم به فناست، بنابراین؛ انسان برای آنکه مانا و باقی باشد ناگزیر است که مقیم این پناهگاه گردد و برای آنکه در این حریم بماند باید از ورود بیگانه به این حریم جلوگیری نماید (در اصل بیگانه ای به این حریم پای نمیگذارد و این انسان است که با عدمِ نگه داشتنِ حریمِ این عالَم، از این عالم سقوط میکند).
۵- از موارد مذکور فوق اینگونه نتیجه گرفته میشود که؛ اولاً انسان موجودی است در مسیر زوال و اگر بخواهد ابدی باشد باید در مکان امن و مطمئنی مَسکن گزیند که از فنا مصون باشد و ثانیاً هر مکانی که دارای تزلزل و تشویش و دیگرگونی است در مسیر زوال است، بنابراین انسان باید به خانه ای وارد شود که آن خانه از تغییر مصون بوده و این همان خانه عقل است. گناه و لغزش انسان را از این حریم امن به وادی تغییر سوق میدهد و تغییر همان صفت انسان موهوم و مختال است، بنابراین اگر انسان میخواهد جاودان باشد باید به پناهگاهی برود که آنجا را تغییرات درننوردد و تزلزلات در بر نگیرد و این همان خانه امن الهی است که معاذ یعنی پناه گاه امن است و از آن میتوان به عالَمِ صِرف و بسیطِ عقل که تغییری در آن نیست، نیز نام برد.
۶- آنچه ره آورد دین برای انسان است همین مطلب است و اگر دیده میشود که در بسیاری از آیات و روایات انسان را به توبه و بازگشت به سمت حریم امن الهی میخوانند و در جای دیگر عبادت را وسیله تقرب میشمارند و باز در محل دیگری تفکر و تأمل در امر الهی را افضل عبادات بر میشمارند؛ تمام این موارد به این بر میگردد که آنچه نجات بخش انسان است همانا ورود به منزل امنی است که اولاً از تغییر در امان است و ثانیاً راه ورود به آن منزل تفکر و تعمق است.
از این منزل در لسانهای مختلف تعابیر مختلفی شده است چه اینکه در لسان دین از آن به جنَّت و یا معاذ الهی و یا تعابیر دیگری نظیر عالم جبروت و در زبان اهل فلسفه از آن به عالم مجردات و کلیّات صِرف و یا عالم عقل نام برده شده است.
به گزارش جهان به نقل از فرهنگ نیوز، در روایات ما متعدد آمده است که در هنگام خطر گناه بگوئید؛ معاذالله و وارد پناه گاه امن الهی شوید تا از آن گناه مصون بمانید:
۱- آیت الله جوادی آملی در تبیین این احادیث اینطور گفتهاند که؛ گفتن تنها و صِرف، کاری از پیش نمیبرد و اگر اشاره شده است که بگوئید معاذ الله، منظور آنست که به زبان دل بگوئید و به عبارت دیگر با گفتن این کلام، باید انسان وارد دژ و حصن محکم الهی شود تا از دسترس شیطان در امان باشد.
همانگونه در هنگام خطرات طبیعی نظیر جنگ و یا زلزله آژیر خطری شنیده میشود به این معنا که مردم وارد پناهگاهها شوند، حال اگر کسی در جای خود بایستد و فقط این ندای (آژیر) خطر را بشنود و با خود بگوید که من باید به پناه گاه بروم و مدام نیز این جمله را در نزد خود تکرار کند اما قدم از قدم برنداشته و خود را به جای امنی نرساند قطعاً امنیتی برای او از گفتن و خواندن این جمله و شنیدن آن آژیر خطر حاصل نخواهد شد.
از همین قسم است آن احادیث وارده که فرمودند در هنگام خطر گناه و وسوسه شیطان؛ شما بگوئید معاذالله؛ یعنی خود را به امان گاه و پناه گاه محکم الهی برسانید.
۲- عالم عقل و عالم مجردات به جهت یک پارچگی و صراحتی که در آن هست از هر نوع تشویشی مبری بوده و انسانی که ساکن آن ساحت است از هر نوع وسوسه ای در امان خواهد بود. اگر در روایات بسیار دیده میشود که از فضیلت تفکر و تأمل بر عبادت (عبادت ظاهری) نام برده شده است و یا اینکه برترین عبادات را در تفکر بیان نمودهاند " تفکر الساعة افضل من عبادت الثقلین" سِرَّش در این است که؛ تفکّر و تأمّل انسان را از خیال و وهم - که عوالم متزلزل و متشابهیاند- به عالَم عقل که جهانی مستحکم و استوار است رهنمود میسازد. عاقلی که در حِصنِ عقل مقیم است، هیچگاه اسیر تَلوُّنات (رنگ به رنگ شدن) و تشبّهات خیالی و یا وهمی نمیشود.
۳- آنچه که در لسان دین از آن به عنوان خطوات شیطان و وسوسههای ابلیس نام برده میشود؛ همانا سقوط آدمی از عالم بسیط و صِرف عقل است به عوالم خیال و وهم.
خیال و وهم از آن نظر که در ذیل ساحت عقل فرمان بر باشند میتوانند از مُعظَم نعمات الهی بوده و انسان را در راه رسیدن به مقامات عالیه همراهی کنند. اما آنچه که از آن به عنوان سقوط و یا گناه در ورود به این دو عالم یاد میشود همانا تَوغُّل و ماندگی در این عالم است در آیاتی از کلام الله آمده است که انسان مختال، از محبت الهی به دور است "وَاللَّـهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ". (حدید ۲۳)
آنچه که در این دست آیات باید بدان توجه نمود این مطلب است که "مختال"، به انسانی گفته میشود که خیال زده است و نه آنکه دارای خیال است. خیال زدگی به آن معناست که قوه تخیُّل آدمی در ذیل قوه عاقله او کار نکند و خود را مستقل یافته و بر پایه درک و فهم خود حکم کند این آدم حد و مرزی برای اعمال و رفتار خود ندارد زیرا که عالَم خیال، هیچ حدّی برای عمل در خود نمیبیند و به عبارت دیگر هیچ حریمی برای خود لحاظ نمیکند(الا حریم حفظ خود).
بنابر این؛ هر حریمی در باید و نبایدها بر اعمال آدمی حاکم میشود، از قُوائی بالاتر از خیال نظیر وهم و عقل نشأت میگیرد. بنابراین اگر انسان خیال خود را سر لوحه اعمالش قرار دهد و آنرا در ذیل عقل سامان ندهد، هیچ حد و مرزی برای رفتار او نمیتوان در نظر گرفت و از این موجود در کلام وحی به مختال یعنی خیال زده یاد شده است.
۴- عالَمِ عقل که خود بسیط است، برای آنکه انسان را در این بساطت نگه دارد حریمی دارد و حریم او همان ماندگاری در این بساطت و صرافت است، تا انسان به تشویش و تزلزل نیفتد. بقا همواره از بساطت ناشی میشود و هر مُشوِّش و متزلزلی محکوم به فناست، بنابراین؛ انسان برای آنکه مانا و باقی باشد ناگزیر است که مقیم این پناهگاه گردد و برای آنکه در این حریم بماند باید از ورود بیگانه به این حریم جلوگیری نماید (در اصل بیگانه ای به این حریم پای نمیگذارد و این انسان است که با عدمِ نگه داشتنِ حریمِ این عالَم، از این عالم سقوط میکند).
۵- از موارد مذکور فوق اینگونه نتیجه گرفته میشود که؛ اولاً انسان موجودی است در مسیر زوال و اگر بخواهد ابدی باشد باید در مکان امن و مطمئنی مَسکن گزیند که از فنا مصون باشد و ثانیاً هر مکانی که دارای تزلزل و تشویش و دیگرگونی است در مسیر زوال است، بنابراین انسان باید به خانه ای وارد شود که آن خانه از تغییر مصون بوده و این همان خانه عقل است. گناه و لغزش انسان را از این حریم امن به وادی تغییر سوق میدهد و تغییر همان صفت انسان موهوم و مختال است، بنابراین اگر انسان میخواهد جاودان باشد باید به پناهگاهی برود که آنجا را تغییرات درننوردد و تزلزلات در بر نگیرد و این همان خانه امن الهی است که معاذ یعنی پناه گاه امن است و از آن میتوان به عالَمِ صِرف و بسیطِ عقل که تغییری در آن نیست، نیز نام برد.
۶- آنچه ره آورد دین برای انسان است همین مطلب است و اگر دیده میشود که در بسیاری از آیات و روایات انسان را به توبه و بازگشت به سمت حریم امن الهی میخوانند و در جای دیگر عبادت را وسیله تقرب میشمارند و باز در محل دیگری تفکر و تأمل در امر الهی را افضل عبادات بر میشمارند؛ تمام این موارد به این بر میگردد که آنچه نجات بخش انسان است همانا ورود به منزل امنی است که اولاً از تغییر در امان است و ثانیاً راه ورود به آن منزل تفکر و تعمق است.
از این منزل در لسانهای مختلف تعابیر مختلفی شده است چه اینکه در لسان دین از آن به جنَّت و یا معاذ الهی و یا تعابیر دیگری نظیر عالم جبروت و در زبان اهل فلسفه از آن به عالم مجردات و کلیّات صِرف و یا عالم عقل نام برده شده است.