16-09-2014، 11:47
26 دي ماه سال 1357 سالروز فرار شاه از ايران است؛ فراري که دفتر سلطنت پهلويها و زندگي مردم ايران زير سلطه قدرتهاي استکباري جهان را براي هميشه فرو بست. اين نخستين باري نبود که شاه فرار را بر قرار ترجيح مي داداما اگر در سال 1332 با کودتايي سياه، امريکا مهره دست نشانده خود را به کرسي حکومت بازگرداند در سال 57 ديگر نه جامعه پذيراي سلطنت بود و نه شاه توان رويارويي با موج خروشان انقلابيوني را داشت که به رهبري حضرت امام خميني (ره) خواستار برپايي نظام سياسي نويني بر مبناي احکام و قوانين اسلامي بودند. فرار شاه آغاز فصلي جديد در حيات سياسي، اجتماعي، فرهنگي جامعه ايراني بود. در گفت وگو با مظفر شاهدي کارشناس موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران ماجراي فرار شاه ، وقايع زمينه ساز و نتايج اين واقعه در پيروزي انقلاب را با هم مرور مي کنيم.
[rtl]خروج و بهعبارت ديگر، فرار محمدرضا شاه در 26 ديماه 1357، دومين فرار او از ايران بود؛ چرا در فرار اول، شاه با کودتاي 28 مرداد 1332، به سلطنت بازگشت اما بار دوم اين اتفاق رخ نداد و شاه از حمايت کشورها و دولتهاي حامي خود محروم ماند؟[/rtl]
[rtl]واقعيت اين است که ميان ماهيت حوادث و رخدادهاي سياسي و اجتماعي ايران در سالهاي پاياني دهه 1320 و اوايل دهه 1330 که نهايتاً به کودتاي 28 مرداد 1332 منتهي شد، با آنچه در سالهاي پاياني عمر رژيم پهلوي شاهد آن بودهايم، تفاوتهاي اساسي وجود دارد. درست است که در هر دو اين مقاطع محمدرضا شاه را در صف مخالفان و دشمنان داخلي و بهويژه خارجي ملت ايران ميبينيم، اما، در هر يک از اين دو مقطع مهم و حساس کشور ملت ايران دو هدف جداگانه را دنبال ميکردند. در دو سه ساله منتهي به کودتاي 18 مرداد 1332، ملت ايران نهضت ملي کردن نفت و مبارزه با استعمارگران خارجي را دنبال ميکرد؛ اما، قيام ملت ايران در مقطع سالهاي 1356- 1357، هدف بنياديتر، بزرگتر و سرنوشتسازتر سرنگوني رژيم پهلوي و برقراري نظام سياسي جديدي را دنبال ميکرد. بنابر اين، در مقطع نخست، به رغم مقابله آشکاري که شاه با منافع و خواستهاي ملت ايران و همگامياي که با کشورهاي خارجي ناقض حقوق و منافع مردم ايران (انگلستان و آمريکا) داشت، قاطبه رهبران نهضت (که البته بهتدريج اختلافات جدياي هم با يکديگر پيدا کردند) برنامه و هدفي در راستاي از ميان برداشتن احتمالي نظام شاهنشاهي پهلوي دنبال نميکردند. بگذريم از اينکه در ميان اقشار وسيعي از مردم کشور، مخالفتها و انتقادها از عملکرد شاه بس جدي و گسترده شده بود و چه بسا براي سرنگون ساختن کليت نظام وقت هم آمادگيهايي نسبي بهوجود آمده بود، اما، در اين باره هيچ برنامه و استراتژي مشخص و از پيش تعيين شدهاي وجود نداشت. به واقع هم معلوم نبود اگر، کودتاچيان موفق به سرنگوني دولت دکتر محمد مصدق نميشدند، محمدرضا شاه که به دنبال شکست کودتاي اول (25 مرداد 1332) به خارج از کشور گريخته بود، چه سرنوشتي پيدا ميکرد؛ چون اساساً هدف نهضت ملي ايران در آن مقطع سرنگون ساختن رژيم پهلوي و جايگزين ساختن آن با نظام سياسي جديدي نبود. اما، در سالهاي 1356- 1357، انقلاب اسلامي ملت ايران (تحت رهبري امام خميني) آشکارا، هدف سرنگون ساختن نظام شاهنشاهي پهلوي و برپايي نظام سياسي نويني بر مبناي احکام و قوانين اسلامي را دنبال ميکرد. به همين دليل، از همان آغاز آشکار بود که انقلاب سراسر گسترش يابنده ملت ايران اين بار هدف بنيادين از ميان برداشتن رژيم استبدادگرا، مردمستيز، قانونگريز و سلطهپذير پهلوي و نيز مقابله با کشورهاي سلطهجوي حامي آن حکومت را دنبال ميکند. از همه اينها که بگذريم، در هر دو مقطع مذکور، البته، حاميان خارجي نظام شاهنشاهي پهلوي از هيچ کوششي براي مقابله با خواستهاي ملت ايران و حمايت بدون قيدوشرط از حکومت محمدرضا شاه فروگذار نکردند. اما، به دلايل عديده، نهضت ملي ايران در سالهاي نخست دهه 1330 بدفرجام شد؛ اما، انقلاب اسلامي ملت ايران در سالهاي 1356- 1357 با موفقيت قرين شده و به رغم حمايتهاي تمام و کمال کشورهاي خارجي از شاه، که حتي تا مدتها پس از سرنگوني قطعي رژيم پهلوي هم ادامه داشت، اين بار توطئههاي مخالفان داخلي و دشمنان خارجي براي بازگرداندن دوباره شاه به رأس قدرت با شکست مواجه شد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]نقش مردم و رهبري امام خميني (س) در عدم بازگشت شاه به کشور در جريان فرار دوم چه بود؟[/rtl]
[rtl]بدون ترديد مردم ايران و رهبري انقلاب سراسر گسترش يابنده اسلامي، امام خميني، نقش تعيين کننده و بيبديلي هم در فرار شاه از ايران (در 26 دي 1357) و هم جلوگيري از بازگشت دوباره او به کشور ايفا کردند. هنگامي که شاه از ايران خارج شد، شواهد و دلايل فراواني وجود داشت که نشان ميداد، انقلاب اسلامي ايران در آيندهاي نهچندان طولاني پيروز شده و حاميان داخلي و بهويژه خارجي شاه و مجموعه نظام شاهنشاهي پهلوي به رغم تمام تلاشهاي پيشگيرانه پيدا و پنهاني که ميکردند، قادر به نجات آن از سقوط نهايي نخواهند شد. در آن برهه حساس و سرنوشتساز، علاوه بر ايستادگي و مقاومت فزاينده مردم کشور در برابر واپسين تلاشهاي حکومت و حاميان خارجي آن، انقلاب ايران از رهبريهاي هوشمندانه، دليرانه و بس قاطعانه و آشتيناپذير امام خميني برخوردار بود، که به حد کمال، تمام تحولات و رخدادهاي انقلاب ملت ايران را دنبال کرده و هدايت مينمود و در راستاي پيشبرد اهداف آن مواضع صريح، روشنگرانه و بدون شائبهاي اتخاذ کرده و تصميمات دقيق و همه سونگرانهاي ميگرفت؛ اعتقاد و اعتماد، اطاعت و پيروي قاطبه انقلابيون از فرامين و ديدگاههاي سياسي و اجتماعي رهبري، علاوه بر اينکه، حرکت انقلاب را در چارچوب اهداف تعيين شده هدايت ميکرد، تلاشهاي حاميان و عوامل داخلي حکومت و نيز توطئهها و طرحهاي کشورهاي خارجي را براي مهار انقلاب و يافتن راهکارهايي براي نجات شاه از سقوط حتمي و بازگردانيدن دوباره او به کشور عقيم ميگذاشت. بايد به ياد داشته باشيم که بهويژه آمريکاييان و همپيمانان انگليسي آنها تا هنگام سقوط قطعي و نهايي نظام شاهنشاهي پهلوي هم به دنبال يافتن راهي براي بازگرداندن دوباره شاه به قدرت بودند. در اين ميان هيئت حاکمه آمريکا نظير آنچه در سال 1332 اتفاق افتاد، از مدتها قبل از خروج شاه از کشور تا روزها پس از پيروزي انقلاب اسلامي ملت ايران، هنوز طرحهايي براي به راه انداختن کودتايي نظامي در ايران بود! که البته هوشياري، ايستادگي و مقاومت همدلانه و نزديک رهبري و قاطبه ملت ايران تمام آن توطئهها را، ناکام گذاشت.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]آيا ميتوان گفت آمريکا و غرب به دليل آنکه تاريخ مصرف شاه گذشته بود و به عنوان يک مهره در ايران و خاورميانه برايشان کارآيي نداشت از وي حمايت نکردند؟[/rtl]
[rtl]خير، آمريکا و غرب، همچنان که در پاسخ پرسش قبلي هم عرض کردم، هيچگاه حمايت خود را از رژيم پهلوي و شخص محمدرضا شاه پهلوي دريغ نکردند و حتي، تا مدتها بعد از سقوط نهايي شاه و پيروزي انقلاب اسلامي هم به توطئههاي خود عليه انقلاب ملت ايران ادامه دادند؛ شاه تا پايان دوران سلطنت همواره از باارزشترين و کارآمدترين متحدان و همپيمانان آمريکا و غرب در منطقه باقي بود و در تأمين منافع و خواستههاي سياسي، نظامي، اقتصادي، اطلاعاتي و امنيتي آنها در ايران و منطقه خاورميانه نقش برجسته و کمنظيري ايفا ميکرد و بنابراين، غرب و آمريکا، که آشکارا درک ميکردند سقوط اين متحد بدون بديل و پرارزش آنها، براي منافع و علايق فراوان آنها در ايران و منطقه مصيبتبار خواهد شد، از هيچ کوشش خلاف قاعده و مداخلهجويانهاي براي پيشگيري از پيروزي انقلاب اسلامي ايران فروگذار نکردند. بدينترتيب، شاه تا پايان دوران سلطنت هيچگاه تاريخ مصرفش را براي آمريکا و غرب از دست نداد و بهتبع آن حمايت اين کشورها از اين متحد وفادارشان بدون وقفه به گونهاي فزاينده ادامه يافت.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]چه وقايعي زمينهساز اين فرار شد؟[/rtl]
[rtl]بسياري از کساني که از نزديک شاه را ميشناختند، تأکيد کردهاند که او شخصيتي جبون و ترسو بوده و توان مقابله چنداني در برابر ناملايمات و بحرانهاي سياسي و اجتماعي نداشت. حتي از ماهها قبل از آن خروج بيبازگشت هم هر از چندگاه به برخي از اطرافيانش گفته بود که اگر وضع به همان منوال ادامه يافته و بحران انقلابي مهار نشود، او کشور را ترک خواهد کرد. بنابراين برخلاف تظاهري که ميکرد، شاه اساساً فردي کمجرئت و جبون بود. تداوم سراسر گسترش يابنده تحرکات انقلابي مردم ايران در طول تابستان و پاييز سال 1357 هم او را از روند تحولاتي که در کشور جاري بود سخت نوميد و مأيوس کرده بود. تا جايي که، به رغم حمايتهاي تمام و کمال انگلستان و آمريکا از او، به شدت نسبت به نيات رهبران اين کشورها در باره آينده حضور خود در رأس هرم قدرت مشکوک و در نگراني سير ميکرد. گفته ميشد حتي از مدتها قبل از آن هم که شاه ديگر توان تصميمگيري منطقي و معقول را از دست داده و در سردرگمي شديدي به سر ميبرد، آماده شده بود تا در اولين فرصت کشور را ترک کرده و اوضاع نابسامان سياسي و اجتماعي کشور را به حال خود رها کند. تا جايي که اگر خواسته و اصرار اطرافيان او و نيز حاميان خارجي او نبود، احتمالاً خيلي پيشتر آن خروج فرارگونه خود از کشور را آغاز ميکرد. زيرا اين تصور وجود داشت که هرگاه شاه از کشور خارج شود حاميان او در ميان ارتش و نيروهاي امنيتي و غيره به سرعت روحيه ايستادگي خود را در برابر انقلابيون از دست خواهند داد. علاوه بر اين از اواسط پاييز سال 1357 بدانسو هم که بحث نخستوزير شدن برخي چهرههاي منتقد وفادار حاکميت مطرح ميشد و در اين ميان پارهاي از محافل حامي حکومت از ضرورت خروج شاه از کشور سخن به ميان ميآوردند که بهزعم آنها ميتوانست دست مسئولان امر را در مهار بحران انقلابي و تقويت موقعيت رژيم پهلوي بازتر کند اما سوءظن و نگراني شاه از ناحيه کساني که ممکن بود در شرايط غيبت او از کشور روند سقوط نهايي او را تسهيل کنند مانع از جديتر شدن بحث خروج او از کشور ميشد. با اين حال، با گسترش بيشتر بحران انقلابي و نوميدي حاميان داخلي و خارجي حکومت از دولت نظامي ارتشبد غلامرضا ازهاري، طرح تشکيل دولت شاپور بختيار قوت گرفت و تقريباً به سرعت شاه ناگزير از قبول شرايط بختيار براي زمامداري شد. اين بار ديگر وي به جد مهياي خروج از کشور شد که البته نخستوزير جديد هم خواستار آن بود. البته احتمالاً اين خروج فرارگونه شاه از کشور دلايل مهمتري هم داشت.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]اين دلايل مهم چه بودند؟[/rtl]
[rtl]از مدتها قبل آمريکاييها، نظير آنچه در سال 1332 رخ داده بود، طرح اجراي کودتايي نظامي را در ايران مورد بررسي قرار ميدادند و در همين راستا هم بود که ژنرال هايزر آمريکايي مخفيانه وارد ايران شده و مشغول بررسي و ارزيابي راهکارهايي بود که بتواند اين طرح هيئت حاکمه آمريکاييها را، که ميتوانست آخرين راه حل در برابر انقلاب توفنده ملت ايران به کار گرفته شود، سازماندهي و به مورد اجرا در بياورد. قراين موجود نشان ميدهد، شاه در آستانه خروج از کشور پيامها و وعدههايي در اين مورد از محافل اطلاعاتي ـ نظامي و سياسي آمريکايي دريافت کرده و احتمالاً اميدوار بود حاميان آمريکايياش ولو در آخرين لحظات راهي براي نجات حکومت در حال فروپاشياش پيدا خواهند کرد؛ تجربه کودتاي 28 مرداد 1332 هم ميتوانست براي او اميدآفرين باشد! بدينترتيب در وضعيتي که بختيار دولت در آستانه به دست گرفتن قدرت بود، شاه در يک حالت بيم و نگراني و اميدي که احتمالاً به نجات معجزهگونه تاج و تختش توسط حاميان خارجياش داشت، کشور را ترک کرد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]با توجه به جو حاکم بر جامعه و گسترش قضاي انقلاب در ميان مردم اگر شاه فرار نميکرد چه سرنوشتي در انتظارش بود؟[/rtl]
[rtl]هر چند نميتوان در اين باره پاسخ قاطعي داد، اما، مجموعه قراين و شواهد موجود نشان ميدهد تداوم حضور شاه در ايران هم نهايتاً نميتوانست نظام شاهنشاني پهلوي را از سرنوشت محتومي که انقلابيون تحت رهبري امام خميني برايش رقم زدند، نجات دهد؛ هر چند ممکن بود پيروزي نهايي انقلاب اسلامي را اندکي به تأخير بياندازد. با وجود اين روند رخدادهاي سياسي و اجتماعي کشور در همان دوران حضور او در کشور هم آشکارا مبين اين واقعيت بود که هر چه زمان بيشتري سپري ميشود موقعيت حکومت در برابر مخالفان آسيبپذيرتر و متزلزلتر ميشود، اما، قطعاً نميتوانست مانع از سقوط رژيم پهلوي شود. با اين احوال، با توجه به پيشينه و ويژگيهاي شخصيتي و رواني شاه، هيچ قرينهاي در دست نيست که تأييد کند، او، ميتوانست و جسارت آن داشت تا سقوط قطعي حکومت در برابر انقلابيون مقاومت کرده و از کشور خارج نشود.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]فرار شاه از کشور روند پيروزي انقلاب اسلامي را چگونه تسهيل کرد؟[/rtl]
[rtl]هر چند حاميان خارجي شاه همچنان به طرفداري و حمايتهاي گسترده خود از حکومت پهلوي ادامه ميدادند و بالاخص آمريکاييان همچنان مصر بودند ولو با توسل به کودتا براي نجات شاه از سقوط حتمي، که به معناي از دست رفتن منافع زايدالوصف سياسي و امنيتي و اقتصادي و نظامي و... آنان در ايران و منطقه بود، مانع از پيروزي انقلابيون شوند، اما، بهواقع خروج شاه از کشور فرايند فروپاشي نظام شاهنشاهي پهلوي و پيروزي انقلاب اسلامي ملت ايران را تسهيل کرد و شتاب بيشتري بخشيد. علاوه بر اين در اردوگاه حاميان کمشمار حکومت در داخل کشور تزلزلي روزافزون پيشامد کرده و يأس و نوميدي از آينده حکومت درحال احتضار را دو چندان کرد، انقلابيون خارج از شمار تحت رهبري امام خميني اما بيش از پيش به پيروزي انقلاب اميدوار شدند؛ بهويژه اين که به دنبال خروج شاه از کشور امام خميني رهبر انقلاب هم اعلام کردند به زودي خاک فرانسه را به سوي ايران ترک خواهند کرد. در چنين اوضاعي بود که دولت بختيار هم با تمام تلاشهايي که براي آرام کردن فضاي سياسي و اجتماعي کشور انجام ميداد، خيلي زود حاميان رژيم پهلوي را نوميد کرد و آشکارتر شد که انقلابيون هيچگونه وقعي به وعدهها، تهديدها، سروصداها و لاف و گزافهگوييهاي او نمينهند و به سرعت مهياي تمهيد مقدمات استقبال از رهبر افسانهاي انقلاب ميشوند. هر چند در دوران نخستوزيري بختيار سرکوبگريهاي حکومت حتي فزونتر شده و رقم قربانيان در ميان انقلابيون افزايش چشمگيرتري هم پيدا کرد، اما، روند حوادث سي و چند روزه آتي که نهايتاً به پيروزي انقلاب اسلامي انجاميد چنان سريع طي شد و انقلابيون (تحت هدايتهاي امام خميني) آنچنان کنترل تحولات و رخدادهاي جاري و ساري در کشور را در دست گرفتند که نه دولت بختيار و حاميان ديگر رژيم محتضر پهلوي در داخل کشور و نه حاميان خارجي آنان هر گونه امکان ابتکار عملي را از دست داده و ناگزير تسليم اراده ملت ايران شدند.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]چرا بختيار به عنوان آخرين تير ترکش شاه نتوانست موج انقلاب را خاموش کند و چرا مردم به رغم آنکه بختيار از اعضاي جبهه ملي و به ظاهر مخالف شاه بود، وي را نپذيرفتند؟[/rtl]
[rtl]در واقع زماني که بختيار به نخستوزيري رسيد (در همان آستانه خروج شاه از کشور) کساني که تحولات و رخدادهاي انقلابي ايران را از نزديک دنبال ميکردند، ديگر اميد چنداني به احتمال نجات نظام شاهنشاهي پهلوي و مهار تحرکات انقلابي جاري و ساري در کشور نداشتند. بنابراين در آستانه نخستوزيري بختيار رژيم پهلوي با بنبستي بازگشتناپذير مواجه شده بود و حضور بختيار در رأس قدرت هم حتي در ميان حاميان شاه در حکم نوعي "تيري در تاريکي" انداختن بود. در اين ميان امام خميني به سرعت به نخستوزيري بختيار واکنش نشان داد و به ملت ايران هشدار داد بياعتنا به اين ترفند جديد حکومت و حاميان خارجي آن، حتي با قدرت و توانايي بيشتري به مقابله با رژيم رو به زوال پهلوي برخيزند و آخرين سنگرهاي استبداد و حاميان خارجي آن را فتح کنند. در واقع رهبري داهيانه امام خميني نقش تعيينکنندهاي در روند فروپاشي سريعتر نظم موجود ايفا کرد. علاوه بر اين در آن برهه بختيار در ميان ملت ايران شأن و جايگاهي نداشت و حتي رهبران و اعضاي جبهه ملي هم (که خود در ميان انقلابيون رقم قابل توجهي نبوده و مقبوليتشان در نزد قاطبه مردم هم صرفاً به دليل پيرويشان از رهبريهاي امام خميني بود) به دليل پذيرش مقام نخستوزيري شاه او را از جبهه ملي اخراج کرده بودند. با اين توضيح که، بختيار در زمره منتقدان وفادار نظام شاهنشاهي پهلوي قرار داشت و با پذيرش مقام نخستوزيري شاه در صدد بود براي نجات رژيم پهلوي از سقوط حتمي و پيروزي انقلاب اسلامي راهي پيدا کند. بنابراين، انقلابيون آشتيناپذير تحت رهبري امام خميني که جز از ميان برداشتن رژيم استبدادگرا، مردمستيز، قانونگريز و سلطهپذير پهلوي و جايگزين ساختن آن با نظامي نوين مبتني بر احکام، آموزهها و احکام اسلامي ـ شيعي هدف ديگري را دنبال نميکردند. پس بديهي بود که نميتوانستند حضور بختيار در مقام نخستوزيري را با نظر مساعد بپذيرند. همانگونه هم که ميدانيم امام خميني فقط حدود 16 روز پس از خروج شاه از کشور و در 12 بهمن 1357 وارد ايران شدند؛ تا پيروزي نهايي انقلاب اسلامي ملت ايران و فروپاشي قطعي نظام شاهنشاهي پهلوي هم فقط 10 روز ديگر فاصله افتاد؛ 22 بهمن ؛ عصر جديدي در حيات سياسي، اجتماعي، فرهنگي جامعه ايراني چهره گشوده بود...[/rtl]