یه خاطره بد:
عاغا یه بار امتحان تاریخ داشتیم(سوم راهنمایی) معلممون هم بد نبود ولی به رعایت قانون و مقررات خعلی حساس بود یکی از بچه ها گوشی آورده بود گذاشته بودیمش تو قسمت اضافی پرده همون نواره پرده همه داشتن ریلکـــــــــس امتحانو مینوشتن یهو یه صدا اومد
دیرینگ دیرینگ دیرینگ دیرینگ....آهنگ پلنگ صورتی
همه خشکشون زد واااااااااااااااااااای این اسکل یادش رفته رو سایلنت بذاره همه هنگ کردن
بعد از تحقیقات فراوان هم نتونستن گوشی رو پیدا کنن
آخرش هم به همه صفر خوشگل و تپل مپل داد
هیچی دیگه همه سکته رو با چاقو زده بودن
یه بار گوشی برده بودم مدرسه
هندیزفری هم داشتم تو گوشم بود زنگ آخره قران داریم درسو داده تموم کرده منم سرمو گذاشتم رو میز و دارم آهنگ گوش میدم
به این اسکل ها هم گفتم منو صدا نزنین
نگو اینا هی منو صدا میزدن منم که تو عالم خودمم نمیشنوم اینا منو صدا میزنن من نمیشنوم
یه لحظه احساس کردم یکی نیشگونم گرفت آهنگ و قطع کردم دارم آماده میشم که به کسی که نیشگونم گرفته فحش ناموسی بدم دیدم خانوممون بالا سرم ایستاده خانوم گف چرا یه ساعته جواب دوستاتو نمیدی دارن صدات میکنن
خواستم اوضاع رو درست کنم گفتم خانوم خوابیده بودم
خانوم هم گشنـــــــــگ یه منفی گذاشت گف تو کلاس من میخوابی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هیچی دیگه کم مونده بود لو برم
اون دوستومو هم که نیشگونم گرفته بودرو فقط....رفتم سراغ عمه جانش!!!!!!!!!!
رفته بودیم اردو(نیر)معلم علوممون خعلی خوب بود
داشتیم تو رستوران نهار میل میکردیم یهو عشقم زنگید رفتم بیرون و بعداز دو سه دیقه اومدم دیدم خانوم جون داره چپ چپ نگام میکنه و میخنده گفتم خانوم چیزی شده گف کی بود بهت زنگید گفتم خانوم بابام
خانوم خندید سرشو انداخت پاینن
بازم ازم پرسید کی بود منم گفتم بابام دوستم هم خعلی آروم همش میگف خانوم بابای بچه ها ...بابای بچه ها
دوستم هم داشت اس بازی میکرد
خانوم نگامون کرد و خعلی یهویی گف:جان من به طور متوسط چن تا دارین؟؟؟؟؟؟؟
عاغا فضای رستوران با خنده ی ما ترکیدددددددددددددددد
انقد خندیدیم
آخرش هم خانوم با عقشم حرفید!!!!!!!
بعله یه همچین معلمایی داشتیم ما
خاونم دلیر....یه گروه ده نفره داشتیم به ما میگف اخراجی ها