امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خاطرات کیارستمی و آغداشلو از دوران مصدق

#1
تاریخ ایرانی: عباس کیارستمی، فیلمساز و آیدین آغداشلو، نقاش در دیداری با یکدیگر، خاطرات گذشته‌شان را مرور کردند؛ خاطراتی از ۶۰ سال پیش که هر دو ۱۳ ساله بودند. بخشی از این دیدار و گفت‌وگو که در ویژه‌نامه نوروزی روزنامه «شرق» منتشر شده روایت آن‌هاست از دوران دولت مصدق و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲.
 
کیارستمی: الگوی رفتاری من پدرم بود. در خاطرم هست در تظاهرات حزب توده مدرسه‌ها را تعطیل می‌کردند و معلم‌های توده‌ای داشتیم. ۱۳ سالگی من مصادف با اوج فعالیت‌های حزب توده و ماجرای دکتر مصدق و داستان ۲۸ مرداد بود. یادم هست مردم به اتوبوس‌ها آویزان می‌شدند! همکلاسی‌هایی که از من بزرگتر بودند - از جمله اسدالله عباس وزیری که کارگر بود- از جهان طلبکار بودند. اما من در ۱۲ سالگی درس می‌خواندم و متوجه این داستان‌ها نمی‌شدم. آیا باید به اتوبوس‌ها آویزان می‌شدیم و به جایی می‌رفتیم که نمی‌دانستیم کجاست و چیزی را بگوییم که نمی‌دانستیم چیست؟ نوع ایستادن پدرم در میان این جمعیت در خاطرم است که همین حرکت را خودم هم الان انجام می‌دهم. دست‌هایش را روی سینه‌اش قفل می‌کرد و به‌گونه‌ای نگه می‌داشت که بعد‌ها فهمیدم یک حالت تدافعی است. به دیوار تکیه می‌داد و دوستانش در رفت‌وآمد و شعار دادن بودند. یادم هست در یکی از میتینگ‌های مجلس با پدرم از جایی عبور می‌کردیم که مجبور شدیم به مغازه‌ای پناه ببریم تا از آشوب به دور باشیم. هیچ وقت مستقیم به من نمی‌گفت چه کار کن اما می‌دیدم هیچ‌گاه عضو دارودسته‌ای نشد. به مادرم سپرده بود اگر دوستانش به سراغش آمدند بگوید خواب است. این‌ها تاثیراتش را روی من گذاشت. پدرم را از‌‌ همان کودکی یک شخصیت ممتاز دیده بودم. یادم هست ویژگی‌هایش با افراد دیگر متفاوت بود. وقتی می‌دیدم به آن جمعیت نگاه می‌کند و راه خانه را در پیش می‌گیرد بدون اینکه از من خواسته باشد دنبالش بروم، دیگر ماندن در آن فضا برایم دشوار بود.
 
آغداشلو: من نوع دیگر این تجربه را داشتم. آن زمان به مدرسه قائم‌ مقام می‌رفتم. به ما گفتند اوراق قرضه ملی خریداری کنیم و به نحو نمایشی بچه‌ها را برای خرید این اوراق می‌بردند تا به دولت مصدق کمک شود. یک ‌بار که می‌رفتیم، متوجه شدم تعدادی آدم گردن‌کلفت به موازات ما در حال حرکت هستند. از بزرگترهای جمع در مورد آن‌ها سؤال کردم. گفتند قرار است بزن‌بهادرهای حزب سومکا به ما حمله کنند چون ما با این کارمان در حال کمک به مصدق هستیم و گردن‌کلفت‌های ما می‌خواهند از ما محافظت کنند!! این گفته، ترسی عظیم در من به وجود آورد؛ ترسی که بعد‌ها منجر به فاصله گرفتن و اکراه از جماعت شد که هنوز هم این اکراه از جماعت انبوه در من ماندگار است. حتی در ۳۰ سال گذشته سینما رفتن هم برای من به نوعی با تشویش همراه بوده است.
پاسخ
 سپاس شده توسط kiyarmin
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان