31-08-2014، 21:34
مريم نام دخترى بود که عليرضا عاشقش بود.اما مريم هيچوقت حتى براى چند لحظه عليرضا را دوست نداشت.عليرضا هرکارى حاضر بود براى عشقش بکند اما اوحاضرنبودحتى يک لحظه اوراازنزديک ببيند.
مريم چون عاشق پسرى ديگر به نام اميرحسين بود به هيچکس حتى نيم نگاهى نمى انداخت.
مريم دوست نداشت اميرحسين را ازدست بدهدو بخاطرهمين به همه ى پسرها چه پولدارو چه فقير جواب رد ميداد.
اما همچنان عليرضا عاشق وى بود.
يک بار که عليرضا مريم را در يک کوچه ى خلوت ديد جلوى او زانو زد و منتظر ماند تا شايد فرجى پيش بيايد و مريم به او جواب مثبت بدهد.
مريم چشمانش را بست.انگار دلش کمى لرزيد اما خيلى سريعتر از آنچه فکرش را بکنيد غيب شد.
حال ديگر عليرضا اززندگى نااميد شده بود.
ناگهان تيغ رابرداشت.بت اتاقش رفت و در را قفل کرد....
ادامه ى داستان:تاسه روز آينده..
مريم چون عاشق پسرى ديگر به نام اميرحسين بود به هيچکس حتى نيم نگاهى نمى انداخت.
مريم دوست نداشت اميرحسين را ازدست بدهدو بخاطرهمين به همه ى پسرها چه پولدارو چه فقير جواب رد ميداد.
اما همچنان عليرضا عاشق وى بود.
يک بار که عليرضا مريم را در يک کوچه ى خلوت ديد جلوى او زانو زد و منتظر ماند تا شايد فرجى پيش بيايد و مريم به او جواب مثبت بدهد.
مريم چشمانش را بست.انگار دلش کمى لرزيد اما خيلى سريعتر از آنچه فکرش را بکنيد غيب شد.
حال ديگر عليرضا اززندگى نااميد شده بود.
ناگهان تيغ رابرداشت.بت اتاقش رفت و در را قفل کرد....
ادامه ى داستان:تاسه روز آينده..