23-08-2014، 21:54
به نام پروردگارم
سلام برتو ای دل بیمار من
چیه؟چرا اینجوری شدی؟!! این زخم ها !این جراحت ها؟! این قفل!!؟بابا تو دیگه چرا ؟ تو که یه زمانی خوش بودی! تو که یه روزی مرحم قلب دیگری بودی.
چیه؟سرده؟ازدرودیوار شهر بوی نفرت میاد؟
آها!!! فهمیدم چرا جواب نمیدی! بیا یه چیزی بهت بگم که فقط من میدونم و خدا.......
من و تو مرده ایم .میفهمی ؟من و تو مرده ایم.
میدونی چه زمان ؟ میدونی کجا؟........
اون زمانی مردیم که یه مرد رو زیردیوارسنگی دیدیم.......من رو اون روز یادته ؟یادته اون روز یه شکاف روی پیکرت روانه شد؟
راستی انعکاس برق شادی بعضی ها رو در اشکهای گونه ی من میدیدی؟
دیدی میخواستم یا علی بگم و مردی بشم که تئوری اون رو از زیر اون دیوار سنگی میشنیدم؟.
اما من الان خودم رو زیر دیوار سنگی نفس خودم میبینم...... راهی جز فریاد ندارم .
ولی همیشه سکوت سلطه عجیبی بر صدای بی محابای فریاد داره.از حرف زدن بیزارم چون همیشه قلم بر صدا قدرت عجیبی داره.
نترس !اصلا نترس .....
دنیای مرده ها از زنده ها قشنگ تره .مگه از بعضی زنده ها ترسناک تر دیدی؟
اون روز رو یادته که سوز سرمای بهمن ماه ; شش سال پیش ستون های یخی قلبم رو تحقیرمیکرد و صدای گریه ی نوجوانی که زیر سکوت گوش خراش شب ناپدید میشد .نوجوانی که در روبرویش یک شب برهنه میدید .
از انعکاس برق شادی بعضی ها روی گونه ی اون کودک گفتم.....عاقبت آن انعکاس را فهمیدی؟ برق شادی همچنان در حال انعکاس است ..........
یک انعکاس بی رحم. واین انعکاس این بار این بار بر گونه ی یه دختر بود که تمام گناهش یک عشق پاک بود که من تصویر آن را بر روی تلاطم ناگریز تردید دیدم.
آن برق های شادی انعکاسش اینطور رخ نمود که روزی گریبان هدیه روزای تنهاییم را بگیرد.
راستی ای دل من خدایم من را میبخشد؟.....
چقدر بدنم سرد شده !عین بی گناهانی که بی دلیل کل عمر را در زندان سپری میکنند.دیگر حتی پک زدن به نخ های پیاپی هم نمیتوانداین ستون های یخی را ویران کند.......من و تو واقعا مرده ایم.
میدونی؟آدم ها دو تا حس را نمیتوانند از دیگران پنهان کنند.یکی شادی و یکی غم.نمیدانم چرا ازاین دو حس فقط شادی را میتوانم در نگاه رفیقانم ببینم وقتی که در روبرویم چیزی جز شکست را نمیتوانم نظاره کنم...
سخته نه ؟آره خیلی سخته!رسمش همینه.
یخیال بگذریم ای دل ......
ای دل من چقدر تو خوبی که دل به هرکسی نمیبندی وگرنه خیلی جراحتهای دیگر بر تو فرود می آمد...
چقدر پیکر تو زخم دارد؟!این قفل چیه؟ کلیدش دست کیست ؟
فکر کنم فهمیدم چه زمانی قفل شده است.وقتی که عشق زمینی پیش تو رنگ باخته و با همکاری نامردی روزگارقفلی بر پیکر تو روانه ساخته که دردش از همه ی زخم هایی که تو داشتی کشنده تر است.
از پروردگارم میخواهم که کلید این قلب بیمار رادست هرکسی ندهدوکلیدش دست کسی باشد که خداوند من و او را از هر لحاظ لایق یکدیگر بداند.و آن یک آشنای ناشناس است!
سلام بر تو ای آشنای ناشناس که نه هم رشته ای من هستی و نه هم سایه ی من و نه همصدای من .
یک جای سالم بر پیکره ی قلب من باقیست به علاوه یک قفل!
بنا به سنت بی رحم روزگارآمادگی خوردن خنجرت بر قلب بیمارم را دارم .....ولی کمی دقت کن یه قفل هم میبینی!
خنجرت را بر آن بزن شاید خنجر وجود تو همان کلید قلب طلسم شده ام باشد!
[sub][/sub]
درودـ بکســـــ
درود بکـس اسپم ندیدـ!
هر چند روزیکـــــ بـآر بروز رسانی میشعـ ^ـ^