06-08-2014، 20:30
زندگی مثبت: تاکنون همه ما بارها حکايت آن شخص را شنيدهايم که به پزشک مراجعه کرده و از افسردگي و اندوه خود برايش سخن ميگويد. پزشک ميگويد من در شهر دلقکي را ميشناسم که اگر به ديدن برنامهاش بروي، حتماً تمام غم و اندوهات را فراموش خواهي کرد. آن شخص آهي ميکشد و ميگويد من همان دلقکام!...
اين حکايت، داستان محبوب اهل طنز است و بارها از زبان بسياري از بازيگران و نويسندگان طنز آن را شنيده و خواندهايم. کساني که به تصور غالب مردم، در زندگي شخصي خود هم بايد همانقدر شوخ و شنگ باشند که در فيلمها و سريالها ديده ميشوند و جدي بودنشان در جامعه کمتر پذيرفته ميشود. غافل از اينکه هر شخصي در زندگي خصوصي خود بالا و پايينهايي دارد که هنرمندان هم قرار نيست به صرف مشهور بودنشان، از قاعدهاي غير از اين تبعيت کنند.
در اين ميان مدتهاست بحث مهمي مورد توجه متخصصان جان و روان آدمي و روانشناسان قرار گرفته و آن بحث خلاق کردن اختلالات خُلقي در ميان انسانهاست. به زبان سادهتر اين است که اگر کسي به اختلالات خُلقي از قبيل افسردگي، دوقطبي و... دچار بود، چگونه اين اختلال را به خلاقيت رسانده و از آن محصولي در راستاي تخصص فرد مورد نظر بيرون بکشيم.
شايد شما هم در ميان اطرافيانتان با چنين مواردي برخورد کرده باشيد. انسانها در زمان اضطراب، عصبانيت، افسردگي، ناراحتي و کلاً در حالات رواني مختلف، نشانگان متفاوت و در غالب موارد، کاملاً متضادي را از خود بروز ميدهند. برخي واکنش بيروني دارند و برخي واکنش دروني؛ برخي به شدت کمخواب ميشوند و عدهاي بيشتر از هميشه ميخوابند؛ بعضيها به شدت پُرخور ميشوند و گروهي ديگر لب به غذا نميزنند؛ برخي دستشان به کار نميرود و دستهاي ديگر برعکس، سعي ميکنند با کار بيش از حد خود را درگير کرده و تمرکزشان را از روي موضوع مورد نظر دور کنند؛ برخي خلاقيتشان گل ميکند و به خلق چيزهايي ميپردازند که در حالت طبيعي از عهدهشان خارج بوده و عدهاي هرآنچه توانايي داشتهاند را فراموش ميکنند. از اين دست علايم و نشانگان متفاوت و گاه متضاد در ميان انسانها بسيار است.
آنچه روانشناسان به دنبال آنند، هدايت اين اختلالات خُلقي به سمتي است که به خلاقيت بيشتر و توليد محصولي خلاقانه بينجامد. براي عيني شدن ماجرا، شايد بد نباشد که متن تعدادي از اشعار شاعران بزرگ و ترانههاي موسيقي امروز را در خاطر بياوريد و ببينيد اينها از چه سرچشمه افسرده و ناراحتي بايد جاري شده باشند؛ به ويژه ترانههاي «واسوخت» که متضاد ترانههاي عاشقانهاند و به جاي قربان صدقه يار، نفرين و بد و بيراه نثار او ميکنند و بخش عمدهاي از ترانههاي امروز موسيقي پاپ را هم شامل ميشوند. حتي در مورد يکي از بزرگان تاريخ ادبيات ايران، «شمس تبريزي» گفته ميشود که طبق شواهد، مبتلا به اختلال دوقطبي بوده و در عين حال، چنين تأليفاتي از خود بر جاي گذاشته است.
رضا رشيدپور که در کنار مجريگري و خلباني و تبليغات، گاه به نوشتن ترانه هم دست ميزند، يکي از اين نمونههاست که ميگويد من تنها در زماني ميتوانم ترانه بنويسم که يا شکست عشقي خورده يا حال و روز خوشي نداشته باشم و البته که او تنها نمونه اين ماجرا هم نيست و ترانهسرايان و شاعراني از اين دست فراواناند.
در اين ميان يکي از هنرمنداني که هر از چندي بحث ابتلاي او به افسردگي، اختلال دوقطبي يا اختلالات خُلقي از اين دست مطرح شده، مهران مديري کارگردان، بازيگر و -اخيراً- تهيهکننده سريالهاي طنز است و يکي از محبوبترين چهرهها در اين حوزه. در برهههاي مختلفي از زمان بحث افسردگي او مطرح شده و حتي شايعات، به بستري شدن او نيز کشيده شده است. اما اينکه اين ماجرا واقعيت دارد يا نه، اينکه اختلال مذکور افسردگي است يا دوقطبي (به زبان ساده اينکه انسان گاهي روي مود بالا و گاهي روي مود پايين باشد)؛ اينکه متخصصان روانشناسي در اين مورد چه نظري دارند؛ همه اينها مطالب حاشيهاي است که ميتواند به ما ربط چنداني نداشته باشد.
حال اگر فرض بگيريم که «مهران مديري» با چنين اختلالاتي درگير باشد، شکي نميتوان داشت که او يکي از بهترين و موفقترين نمونههاي خلاق کردن آنهاست. کسي که بخشي از بهترين توليدات طنز تاريخ رسانههاي تصويري ايران از زير دست او خارج شدهاند و اتفاقاً اگر تصور کنيم که اين توليدات در حالت افسردگي يا چيزي شبيه آن توليد شده باشند، جذابيتي دوچندان مييابند و حتي اين مسئله ميتواند براي روانشناسان و علاقهمندان به اين قبيل موارد، موضوعي هيجانانگيز براي تحقيق باشد.
پس دوستان بزرگوار، افسردهنماهاي فيسبوکي و غيره ميتوانند به جاي اينکه اداي افسردهها را در آوردند، شخصي مثل مهران مديري را الگوي خود در اين زمينه قرار دهند و به جاي نک و ناله، به توليد محصولاتي باکيفيت بپردازند. بسمالله!
اين حکايت، داستان محبوب اهل طنز است و بارها از زبان بسياري از بازيگران و نويسندگان طنز آن را شنيده و خواندهايم. کساني که به تصور غالب مردم، در زندگي شخصي خود هم بايد همانقدر شوخ و شنگ باشند که در فيلمها و سريالها ديده ميشوند و جدي بودنشان در جامعه کمتر پذيرفته ميشود. غافل از اينکه هر شخصي در زندگي خصوصي خود بالا و پايينهايي دارد که هنرمندان هم قرار نيست به صرف مشهور بودنشان، از قاعدهاي غير از اين تبعيت کنند.
در اين ميان مدتهاست بحث مهمي مورد توجه متخصصان جان و روان آدمي و روانشناسان قرار گرفته و آن بحث خلاق کردن اختلالات خُلقي در ميان انسانهاست. به زبان سادهتر اين است که اگر کسي به اختلالات خُلقي از قبيل افسردگي، دوقطبي و... دچار بود، چگونه اين اختلال را به خلاقيت رسانده و از آن محصولي در راستاي تخصص فرد مورد نظر بيرون بکشيم.
شايد شما هم در ميان اطرافيانتان با چنين مواردي برخورد کرده باشيد. انسانها در زمان اضطراب، عصبانيت، افسردگي، ناراحتي و کلاً در حالات رواني مختلف، نشانگان متفاوت و در غالب موارد، کاملاً متضادي را از خود بروز ميدهند. برخي واکنش بيروني دارند و برخي واکنش دروني؛ برخي به شدت کمخواب ميشوند و عدهاي بيشتر از هميشه ميخوابند؛ بعضيها به شدت پُرخور ميشوند و گروهي ديگر لب به غذا نميزنند؛ برخي دستشان به کار نميرود و دستهاي ديگر برعکس، سعي ميکنند با کار بيش از حد خود را درگير کرده و تمرکزشان را از روي موضوع مورد نظر دور کنند؛ برخي خلاقيتشان گل ميکند و به خلق چيزهايي ميپردازند که در حالت طبيعي از عهدهشان خارج بوده و عدهاي هرآنچه توانايي داشتهاند را فراموش ميکنند. از اين دست علايم و نشانگان متفاوت و گاه متضاد در ميان انسانها بسيار است.
آنچه روانشناسان به دنبال آنند، هدايت اين اختلالات خُلقي به سمتي است که به خلاقيت بيشتر و توليد محصولي خلاقانه بينجامد. براي عيني شدن ماجرا، شايد بد نباشد که متن تعدادي از اشعار شاعران بزرگ و ترانههاي موسيقي امروز را در خاطر بياوريد و ببينيد اينها از چه سرچشمه افسرده و ناراحتي بايد جاري شده باشند؛ به ويژه ترانههاي «واسوخت» که متضاد ترانههاي عاشقانهاند و به جاي قربان صدقه يار، نفرين و بد و بيراه نثار او ميکنند و بخش عمدهاي از ترانههاي امروز موسيقي پاپ را هم شامل ميشوند. حتي در مورد يکي از بزرگان تاريخ ادبيات ايران، «شمس تبريزي» گفته ميشود که طبق شواهد، مبتلا به اختلال دوقطبي بوده و در عين حال، چنين تأليفاتي از خود بر جاي گذاشته است.
رضا رشيدپور که در کنار مجريگري و خلباني و تبليغات، گاه به نوشتن ترانه هم دست ميزند، يکي از اين نمونههاست که ميگويد من تنها در زماني ميتوانم ترانه بنويسم که يا شکست عشقي خورده يا حال و روز خوشي نداشته باشم و البته که او تنها نمونه اين ماجرا هم نيست و ترانهسرايان و شاعراني از اين دست فراواناند.
در اين ميان يکي از هنرمنداني که هر از چندي بحث ابتلاي او به افسردگي، اختلال دوقطبي يا اختلالات خُلقي از اين دست مطرح شده، مهران مديري کارگردان، بازيگر و -اخيراً- تهيهکننده سريالهاي طنز است و يکي از محبوبترين چهرهها در اين حوزه. در برهههاي مختلفي از زمان بحث افسردگي او مطرح شده و حتي شايعات، به بستري شدن او نيز کشيده شده است. اما اينکه اين ماجرا واقعيت دارد يا نه، اينکه اختلال مذکور افسردگي است يا دوقطبي (به زبان ساده اينکه انسان گاهي روي مود بالا و گاهي روي مود پايين باشد)؛ اينکه متخصصان روانشناسي در اين مورد چه نظري دارند؛ همه اينها مطالب حاشيهاي است که ميتواند به ما ربط چنداني نداشته باشد.
حال اگر فرض بگيريم که «مهران مديري» با چنين اختلالاتي درگير باشد، شکي نميتوان داشت که او يکي از بهترين و موفقترين نمونههاي خلاق کردن آنهاست. کسي که بخشي از بهترين توليدات طنز تاريخ رسانههاي تصويري ايران از زير دست او خارج شدهاند و اتفاقاً اگر تصور کنيم که اين توليدات در حالت افسردگي يا چيزي شبيه آن توليد شده باشند، جذابيتي دوچندان مييابند و حتي اين مسئله ميتواند براي روانشناسان و علاقهمندان به اين قبيل موارد، موضوعي هيجانانگيز براي تحقيق باشد.
پس دوستان بزرگوار، افسردهنماهاي فيسبوکي و غيره ميتوانند به جاي اينکه اداي افسردهها را در آوردند، شخصي مثل مهران مديري را الگوي خود در اين زمينه قرار دهند و به جاي نک و ناله، به توليد محصولاتي باکيفيت بپردازند. بسمالله!